دکتر سعید پیوندی در گفت و گو با کیهان لندن: مشکل بازماندگی از تحصیل یک مرتبه و یک ساله حل نمیشود.
از هر چهار کودک ایرانی یکی از چرخه تحصیل باز میماند و سرنوشتاش مشخص نیست؛ یا کودک کار میشود یا اگر دختر باشد در همان کودکی شوهرش میدهند. آن هم در روزهایی که همسن و سالهای آنها روی نیمکت مدرسه مینشینند، درس میخوانند و کودکی میکنند.
دکتر سعید پیوندی استاد جامعهشناسی دانشگاه لورن فرانسه در گفت و گو با کیهان لندن میگوید که در سه دهه گذشته هیچ کدام از دولتهای ایران نتوانستهاند با مشکل بازماندن کودکان از تحصیل مقابله کنند و هیچ گاه سیاست مشخصی برای حل این مشکل وجود نداشته است. مشکلی که به گفته وی حل آن با دیدی واقعبینانه علاوه بر عزم و اراده و برنامهریزی بیش از یک دهه کار و فعالیت نیاز دارد و کاری یک مرتبه و یا یک ساله نیست.
محمد مهدیزاده معاون آموزشی سازمان نهضت سوادآموزی، اواسط خرداد ماه سال جاری درباره آخرین آمار وضعیت کودکان بازمانده از تحصیل گفت تخمین زده میشود ۴ میلیون کودک بازمانده از تحصیل در کشور وجود داشته باشد.
ولی آیا پژوهش خاصی درباره علتهای این مشکل انجام شده است؟ این پرسش را به همراه مسایل دیگری در این زمینه با دکتر سعید پیوندی مطرح میکنیم.
-ابتدا این را بگویم که عدد ۴ میلیون نفر از آخرین سرشماری انجام شده در کشور در سال ۱۳۹۰ استخراج شده و فقط یک تخمین نیست و به عبارتی در این زمینه اختلاف نظر چندانی وجود ندارد.
-آیا کودکان افغان و یا فرزندان اقلیتهای مذهبی همچون کودکان بهایی هم در این سرشماری در نظر گرفته شدهاند؟
-در مورد کودکان افغان دو وضعیت متفاوت وجود دارد. آنها که به صورت غیرقانونی در ایران اقامت دارند در این آمارگیری محاسبه نشدهاند ولی آنها که کارت اقامت دارند مانند سایر شهروندان در سرشماری در نظر گرفته شدهاند. اما باید بگویم که در مورد اقلیتهای مذهبی به ویژه بهاییان ابهامات زیادی وجود دارد. تبعیضی که علیه این اقلیت مذهبی وجود دارد غیرقابل پذیرش است اما باید گفت با وجود آنکه فرزندان آنها گاه به مدارس رسمیدولتی نمیروند اما همزمان شبکههای خاص خود را دارند و از نوعی آموزش برخوردار هستند. به خصوص اینکه پدر و مادر این افراد بیشتر از قشر تحصیل کرده هستند و به نحوی امکانات تحصیلی را برای فرزندان خود فراهم میکنند. ولی اینکه آیا در سرشماریها آنها اطلاعات صحیح را در اختیار قرار میدهند موضوع دیگری است که خود ناشی از پیچیدگی شرایط آنها در ایران است.
-و به نظر شما علتهای اصلی بازماندگی از چرخه تحصیل چیست؟
-پژوهشهای میدانی که در این زمینه انجام شده علتها را در چهار زمینه میبیند. عامل اصلی وضعیت اقتصادی خانوادهها است. خانوادههایی که یا توانایی این را ندارند تا فرزندان خود را به مدرسه بفرستند و یا به کار کودکانشان برای گذران زندگی نیاز دارند. این البته در حالیست که قانون، کودکان را از کار کردن منع کرده است.
عامل دوم بیشتر به دلایل فرهنگی برمیگردد مثل تعصب برخی خانوادهها برای فرستادن کودکانشان به خصوص فرزندان دختر به مدرسه. این وضعیت به ویژه در روستاهای دورافتاده و یا خانوادههای بسته و سنتی به چشم میخورد. کمبود امکانات بخصوص در روستاها عامل مهم دیگر است. به عنوان مثال در روستاهای دورافتاده برخی خانوادهها ترجیح میدهند به جای فرستادن کودکانشان به مدرسهای که در ۱۰ یا ۱۵ کیلومتری محل زندگی آنها وجود دارد از تحصیل آنها صرف نظر کنند. و سرانجام دلیل آخر به کارکرد مدارس و شیوهها و مشکلات آموزشی برمیگردد که باعث میشود بچهها از مدرسه گریزان شوند و یا رابطه خوبی با مدرسه و معلمان نداشته باشند. شکست تحصیلی و دشواری در یادگیری مطالب درسی روند بازماندگی از تحصیل را شتاب میبخشد. این عوامل منجر به آن میشود که از هر ۴ کودک ایرانی یک کودک نتواند به انتهای آموزش اجباری برسد. در مجموع حدود ۲۷ درصد یا همان ۴ میلیون کودک ایرانی از چرخه تحصیل بازماندهاند.
-در صحبتهایتان به تعصب خانوادهها به عنوان دومین عامل بازماندگی از تحصیل اشاره کردید. آیا تفاوت جنسی محسوسی در بازماندگی از تحصیل وجود دارد؟
-در عمل تعصب و عوامل سنتی بیشتر گریبانگیر دختران است اما از آنجا که دختران در بخشهای دیگر کوشاتر و پیگیرتر هستند در نتیجه تفاوت بسیار مهمی از این نظر بین دو جنس وجود ندارد هر چند دختران بیش از پسران در خطر بازماندن از چرخه آموزش رسمیقرار دارند.
-آخرین آماری که از سوی مسوولان در مورد بازماندگی از تحصیل به تفکیک جنسیتی پرداخته به سال گذشته برمیگردد که سهیلا جلودارزاده مشاور وزیر صنعت معدن و تجارت گفته بود ۳۵ هزار دختر در کشور از تحصیل بازماندهاند . آماری که با توجه به رقم ۴ میلیون کمیعجیب به نظر میرسد.
-اینها آمارهایی است که به صورت بخشی انجام شده به عنوان مثال کسانی که نتوانستهاند به سال اول مدرسه راه یابند. تعدادی هم از همان سال اول مدرسه را ترک میگویند. اما چون این موارد گاه با دقت اعلام نمیشوند این تصور را ایجاد میکنند که رقمها مربوط به کل کودکان است. اطلاعات و عدد و رقمهایی که از سوی مسوولان اعلام میشوند معمولا مربوط به کودکانی است که از همان ۶ سالگی به مدرسه دسترسی ندارند. تعداد اینها بین ۳۵ تا ۵۰ هزار نفر است. در حالی که این شروع بازماندگی از تحصیل است. بسیاری از کودکان در سالهای بعد به خصوص پیش از ۱۵ سالگی ترک تحصیل میکنند.
-آیا اطلاعاتی وجود دارد که بیشتر این آمار مربوط به چه گروه سنی است و بیشتر ترک تحصیلها مربوط به کدام استانها است؟
-آخرین سرشماری انجام شده نشان میدهد که در استانهایی همچون تهران، سمنان، اصفهان، یزد و گیلان در مقایسه با نرخ متوسط ملی بازماندگی از تحصیل بسیار پایین است. نکته قابل توجه این است که سنتی و یا سنتی نبودن این فضاهای اجتماعی تاثیری بر بازماندن کودکان از چرخه تحصیل ندارد و در استانهای یزد و سمنان که به نسبت سنتیتر هستند با سه استان دیگر تفاوت قابل توجهی از این نظر وجود ندارد. در مقابل در استانهای سیستان و بلوچستان، کردستان، هرمزگان و آذربایجان غربی به عبارتی تمامیاستانهای ساحلی در غرب و شرق و جنوب بر خلاف استانهای مرکزی آمارهای ترک تحصیل بالا است.
-به نظر شما آیا علت خاصی دارد؟
-این موضوع در بعد کلان و آماری با دو علت قابل توضیح است. یکی سطح توسعه اجتماعی و اقتصادی و دیگری زبان. در بسیاری از استانهایی که زبان مادری آنها فارسی نیست نرخ بالاتر ترک تحصیل دیده میشود.
-با توجه به آنکه ساختار جمعیتی کشور تفاوتهای زیادی در دهههای گذشته داشته آیا روند بازماندن از چرخه تحصیل تغییری کرده و رو به بهبود گذاشته است؟
-از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ یک روند منظم صعودی در پوشش آموزشی داشتیم و حتی بسیاری از استانها نوعی جهش آموزشی را تجربه کردند اما از سال ۸۴ – ۸۵ به بعد دچار رکود و حتی نوعی عقبگرد شدیم که دلیل اصلی آن به بحرانهای اقتصادی و عدم سرمایهگذاری کافی دولت در نظام آموزشی برمیگردد. این اتفاق در حالی رخ داد که به دلیل کاهش جمعیت این شانس اساسی وجود داشت تا با پدیده بازماندن از چرخه تحصیل به صورت کامل مقابله شود. جمعیت آموزشی کشور در سال ۱۳۸۰ در بالاترین حد خود در تاریخ ایران و نوزده میلیون نفر بود. این رقم به تدریج کم شد و حالا به ۱۳ میلیون نفر رسیده است. با وجود این کاهش اما هیچ گونه سیاستگذاری مشخصی برای مقابله با این مشکل وجود نداشته باشد. ۴ میلیون بازمانده از تحصیل یعنی اینکه نسل بعدی این کودکان هم در معرض خطر مشابه قرار دارند.
-اما بودجه وزارت آموزش و پرورش درسال جاری ۲۶ درصد افزایش یافت. آیا میشود امیدوار بود که این مشکل حداقل کمتر شود؟
-شما اگر این ۲۶ درصد را در مقابل تورم و مشکلات آموزشی بگذارید نمیتوان گفت اتفاق خیلی مثبتی افتاده. ضمن اینکه ما یک نوع عقبماندگی در این زمینه داشتهایم که هنوز نتوانستهایم جبران کنیم. اگر ما امروز بودجه آموزش و پرورش را با سال ۵۷ مقایسه کنیم با فرض ثابت نگه داشتن قیمت سرانه هر دانشآموز به یک سوم کاهش پیدا کرده است. بودجه فعلی آموزش و پرورش ما در عین حال حدود یک هشتم بودجهای است که در کشورهای توسعه یافته برای هر دانشآموز هزینه میشود. اینها را بگذارید کنار مشکلاتی همچون تجهیزات نامناسب مدارس و حقوق بسیار کم معلمان. هم اکنون ۴۰ درصد کلاسهای مدارس ایران ناایمن هستند.
-با توجه به همه این عوامل به نظر میرسد مشکلات عمیقتر این هستند که در کوتاه مدت بشود آنها را حل کرد. اما فکر میکنید در مجموع استراتژیهای کوتاهمدت و بلندمدت مقابله با بازماندگی از تحصیل چه میتوانند باشند؟
-به طور کلی به نظر من برای مقابله با این مساله یک دوره ۱۰ – ۱۵ ساله و یک برنامهریزی دقیق مورد نیاز است. اختصاص امکانات و بودجه آموزشی متناسب با تورم موضوعی نیست که بشود یک مرتبه و در یک سال انجام شود چرا که بین استانداردهای آموزشی ما با آنچه یک جامعه قرن بیست و یکمی دارد شکاف بزرگی وجود دارد. اما استراتژی کوتاهمدت میتواند تغییر نگاه اساسی به مقوله آموزش و پرورش باشد. میبایست از نگاه ایدیولوژیک، مذهبی و ابزاری به آموزش دست برداشت و اجازه داد آموزش ایران توسط کارشناسان و دانشگاهیان و بازیگران اصلی نظام آموزشی یعنی معلمان و خانوادهها اداره شود.