کتایون حلاجان (+عکس) مسعود فخاری سالهاست که در خلوت خود به هنر نقاشی مشغول است. او به دور از مناسبات متداول هر روز به دنبال کشف و چشمانداز تازه ای در کار خویش است. مسعود فخاری تعداد محدودی نمایشگاه گروهی و شخصی برگزار کرده و در جامعهای که نزدیک به چهل سال است در آن اقامت دارد (فرانسه) تا حدودی شناخته شده است. سبک ساده و منحصر به فرد او در نقاشی بیتاثیر از هنرمندان اکسپرسیونیست آلمان نیست. با اینهمه این هنرمند نگاه و قلمموی شخصی خود را در دست دارد و رویاهای خویش را بر بوم نقش میزند.
مسعود فخاری متولد سال ١٣٣۵در شهر تبریز است. او در هنرستان هنرهای زیبای میرک در شهر تبریز تحصیل خود را به پایان رساند و سپس به دانشگاه هنرهای تزئینی در تهران رفت. در سال ١٩٧٩ به فرانسه مهاجرت کرد و در شهر بوردو ساکن شد و بلافاصله در دانشگاه هنرهای زیبای آن شهر ثبت نام کرد. مسعود فخاری میگوید: «استادان با دیدن مدارک دانشگاهیام بدون امتحان ورودی مرا در دانشگاه پذیرفتند و حتی بعد از مدتی تشخیص دادند که آموختههای من بیشتر از نشستن در سال اول دانشگاه است و به سال سوم ارتقا یافتم.» بدین ترتیب مسعود فخاری با مدرک عالی هنر از دانشگاه بوردو فارغالتحصیل شد.
این نخستینبار است که مسعود فخاری با یک روزنامه فارسیزبان به گفتگو نشسته است.
– نقاشیهای شما بیشتر در چه سبکی هستند و از چه الهام میگیرید؟
-کارهای من شخصی است و از درونم سرچشمه میگیرد. همیشه سعی میکنم آنچه میبینیم و احساس میکنم را روی بوم بیاورم. در کل تحت تاثیر چند نقاش اروپایی، خصوصا زمانی که کارهایشان را از نزدیک دیدم قرار گرفتم اما کارهای من کپی از روی آنها نیست. خیلی مهم است که هنرمند آنچه را درون خود دارد بیان کند، وگرنه هر کسی میتواند یک تابلویی را بگذارد و از روی آن کپی کند، ولی این کار جالبی نیست؛ هنرمند باید آوانگارد بوده و در کار خود خلاقیت داشته باشد. شخصا به دنبال هیچ سبک بخصوصی که امروز در اروپا و یا در ایران دنبال میشود نیستم. من همینطور که کار میکنم مرحله به مرحله به جلو میروم. اگر به کارهای من نگاه کنید میبینید که از هم متفاوت هستند. به عنوان مثال کارهای قدیم من با کارهایی که امروز میکشم تفاوتی اساسی دارند. چون از نظر من هنرمند هر چه جلو میرود باید در کارش هم پیشرفت کند. اگر هنرمندی خصوصا نقاش در یک سبک خاص بماند و هیچ پیشرفتی در کارش صورت نگیرد باید از خود بپرسد و دلیلش را پیدا کند. هنرمند کسی است که بطور مداوم باید در حال جستجو، اندیشیدن و پیدا کردن ایدههای جدید باشد.
– چه تفاوتی در کارهایی که در ایران کشیدید با کارهای شما در فرانسه وجود دارد؟
-در ایران کارهایم بیشتر آکادمیک بود. طبیعی هم بود چون در ایران بیشتر کارها آکادمیک و کلاسیک هستند و مردم هم میپسندند. در دانشگاه تبریز ما الفبای طراحی را بطور آکادمیک یاد میگرفتیم و طبیعی بود که بطور اتوماتیک به طرف کلاسیسیسم برویم و باقی کار دیگر به خلاقیت و نوآوری خود ما بستگی داشت. البته لازم است بگویم که نقاشی در ایران در دهه پنجاه خورشیدی بسیار پیشرفت کرده بود زیرا فضا برای هنرهای تجسمی بسیار باز بود و هر کس میتوانست کاری را که دوست دارد انجام دهد. هنرمندان ایرانی تحت تاثیر نقاشان اروپایی قرار گرفته بودند و خلاقیت بسیاری نیز داشتند و کارهای خوبی را در آن زمان ارائه کردند. اما در فرانسه فرم دیگری وجود دارد. اینجا شما را آزاد میگذارند. برای من که الفبای نقاشی را یاد گرفته بودم آزاد بودم تا شیوه خودم را پیدا کنم. البته خیلیها با این شیوه مخالف هستند و ادامه نمیدهند. علاوه بر آن در فرانسه رقابت زیاد است. به خاطر دارم در زمان دانشجویی دانشجویان سعی میکردند نوآوریهای جدید داشته باشند تا به استادان نشان بدهند که در حال خلق کارهای جدید هستند.
– چقدر از فرهنگ ایران الهام میگیرید؟
-سعی میکنم فرهنگ ایرانی هم در کارهایم وجود داشته باشد. فرمهایی از فرش ایرانی و یا مینیاتور گاه در کارهایم دیده میشوند. اما هیچگاه خودم را مجبور نمیکنم. از نظر من هنرمند از جامعه اطراف خود و همچنین از چیزهایی که در گذشته در ذهناش ثبت شده الهام میگیرد. طبیعی است که آنچه در گذشته، در ذهن من از فرهنگ و هنر غنی ایران نقش بسته گاه در لابلای کارهایم خود را نشان دهد. اما معتقدم باید به آنها فرمی مدرن داد و نوآوری کرد.
چند سال برای یک شرکت فرانسوی که کارش ترمیم و بازسازی آثار باستانی بود کار میکردم و تکنیکهای بسیاری را در این زمینه یاد گرفتم. بعد از چند سال چون به نقاشی علاقمند بودم آن را کنار گذاشتم زیرا تمام مدت مجبور بودم به شهرهای مختلف سفر کنم و زمان زیادی برای نقاشی و همچنان بودن در کنار خانوادهام نداشتم. اما حالا تمام زمانم را صرف نقاشی میکنم. من همیشه به ایدهای جدید فکر میکنم بطور مثال یک مدت کاغذهای قند را که در کنار قهوه همیشه در کافههای فرانسه سرو میشود جمع میکردم و روی آنها با مداد پاستیل و مرکب کار میکردم. آن سری از کارهایم شبیه میناتور، اما در حالت فیگوراتیو بودند که اتفاقا در زمان خود خیلی جلب توجه کردند.
راستش، در هنر نقاشی همه چیز انجام شده. نقاشی مانند دایرهای است که از نقطهای شروع میشود و دائم ادامه پیدا میکند، تنها هنرمندان و خلاقیتها آنهاست که با هم متفاوت است. این وظیفه هنرمند است که خلاقیت جدیدی نشان دهد که با تمام چیزهایی که تا حال به وجود آمده فرق داشته باشد و در عین حال هم منحصر به فرد باشد. این نکته بسیار اساسی و مهمی است.
– در کارهای شما بیشتر صورت، بدن و حرکات اندام دیده میشود و کمتر منظره و فضاهای شهری به چشم میخورد این انتخاب دلیل شخصی و خاصی دارد؟
-پرتره به نظر من یک چیز شخصی است. از نظر من این صورت است که تمام حالات شخص و رفتار فرد را نشان میدهد. حرکات چشمها، ابروها، دهان و همینطور حالتهای بیان هر کس نشانگر اخلاق، رفتار و کاراکتر فردی اوست. من بیشتر روی صورت، بدن و حرکت دستها کار میکنم. فرمها را پیدا کرده و بعد خیلی ساده آنها را طراحی میکنم سپس با رنگهای غلیظ روی آنها کار میکنم. از نظر ترکیب، رنگهای غلیظ با رنگهای مکمل خیلی جذبکننده است.
– شما سالهاست بطور حرفهای به هنر نقاشی مشغول هستید؛ چطور تعداد نمایشگاههایی که داشتید بسیار کم و انگشتشمار هستند؟
-بله، سالهاست که کار میکنم اما کارهایم را زیاد نشان نمیدهم بیشتر علاقه دارم که کار کنم تا «شو» بگذارم و کارهایم را نمایش دهم. گاه به اجبار همسرم که میگوید دیگر در خانه جا نیست و نقاشیها تمام فضای خانه را گرفته مجبور میشوم نمایشگاه بگذارم. البته من بیشترین نمایشگاه را با هنرمندان فرانسوی گذاشتم. چند ماه پیش هم پس از مدتها با آقای علی جمشیدی صاحب گالری شمس تماس گرفتم و گفتم میخواهم نمایشگاهی شخصی بگذارم که ایشان هم قبول کردند و نمایشگاه در پاریس برگزار شد. از نظر من هنرمند باید تمام تمرکزش را در آفرینش بگذارد و دلیلی ندارد که دائم آثارش را نمایش بدهد. من برای خودم یک جعبه سِر دارم که در آن تمام کارهام را جمع کردهام؛ آنها مثل بچههای من هستند. اما حالا امیدوارم بیشتر بتوانم برای جامعه ایرانی کارهایم را به نمایش بگذارم. در میان فرانسویها کسانی هستند که مرا میشناسند و آثارم را بطور مرتب دنبال میکنند، طبیعی هم هست زیرا من بیشتر در جامعه فرانسه زندگی کردهام و اطرافیانم بیشتر هنرمندان فرانسوی بودند. اما حالا میخواهم بیشتر به جامعه ایران نزدیک بشوم.
کسانی به من گفتهاند که کارهایت ایرانی نیست در صورتی که کارهای من بین شرق و غرب هستند. فرهنگ ایرانی در وجود ما هست و نمیتوانیم آن را از خود جدا کرده و تنها به طرف غرب برویم. اما در درآمیختن فرهنگها با یکدیگر است که میتوانیم چیزی تازه بیافرینیم و ارائه کنیم. از دیدگاه من هنرمند نباید تعصب داشته باشد؛ باید آزادانه بتواند آنچه را دوست دارد خلق کند.
– آیا اینروزها پروژه و ایده تازهای در دست دارید؟
-من دائم به دنبال سوژههای جدید میگردم. سوژه بسیار است تنها باید آنها را پیدا کرد. در حال حاضر در حال تحقیق بر روی دوازده ماه ایرانی هستم چون در ایران باستان تمام این ماهها را جشن میگرفتند و هر یک از این ماهها برای خود ریشه و سمبلی زیبا دارد. بسیار دوست دارم ریشه ماههای ایرانی را به شکلی مدرن نقاشی کنم.