پویا مهرفر- انقلاب اسلامى بهمن ۵٧ از زاویهاى توطئه دولت متوهم کارتربود که کارگزارى آن در داخل به جبهه ملى ایران واگذار شده بود. اینکه جبهه ملى در چه سطحى و از طرف چه کسانى مستقیماً در جریان این طرح قرار داشت، بر عهده کارشناسان و متخصصین است. آنچه در این نوشتار ارائه مىگردد فقط طرح کلى موضوع است. دلیل مطرح شدن این موضوع در این زمان لزوم آشنایى کارشناسان و متخصصین امور سیاسى از چگونگى شکل گرفتن تحولات براى مدیریت جریانهاى سیاسى در شرایط بحرانى کنونى است. بىشک روند تحولات در سالهاى ١٣۵٧ بدون توطئه دولت پرزیدنت کارتر و بدون معاونت جبهه ملى هرگز بدین شکل پیش نمىرفت.
لحظاتى در زندگى انسان وجود دارد که فراموششدنى نیست. یکى از این لحظات زندگى من شبى از دوران نوجوانى من است. در آن شب به شدت مریض بودم. سال ١٣۵۶ خورشیدی بود. شبهنگام، یکى از نزدیکانم مرا به جمع پزشکانى برد که در خانهاش گرد آمده بودند. من که نوجوانى بودم، از طرف این جمع سیاسیون تکنوکرات فاقد درک لازم سیاسى به حساب مىآمدم و در نتیجه محرم حساب شدم. پس از معاینه جمعى پزشکان و مشورت با هم و تجویز دارو، برایم غذا و دارو آوردند. من مشغول غذا خوردن بودم که سرهنگى از آشنایان وارد شد و به سخنرانى پرداخت. من از همه آن سخنرانى فقط یک چیز به یاد دارم: سرهنگ گفت: «کارتر اعلام کرده است که شاه حقوق بشر را نقض مىکند و ما دیگر از شاه حمایت نمىکنیم.» من که با مسائل سیاسى آشنایى داشتم، بهت ناگهانىام را پنهان نگه داشتم. از آن روز به بعد این جمع به هر کس مىرسیدند از حقوق بشر و نقض آن توسط شاه مىگفتند. اینکه این جمع شاهدوست چگونه بدون هیچ سوال و مقاومتى به یکباره تغییر کرد، برایم هنوز جاى تعجب است ولى اینکه آمریکا در زمان کارتر با چه اهداف وبرنامهاى علیه شاه فقید اقدام کرد چندان جاى تعجب نیست.
در یک بررسى علمى حتى در مسائل سیاسى باید بزرگنمایى بررسى تعیین گردد و این بزرگنمایى نه اختیارى بلکه وابسته به موضوع و مفهوم بررسى است. در ادامه با دو الگوى نگاه کلى و نگاه ریز ایران قبل از انقلاب ١٣۵٧ مورد بررسى قرار مىگیرد.
ایران در قبل از ١٣۵٧ با نگاه کلى: توسعه و مشکلات ناشى از آن
ایران قبل از ١٣۵٧ در دیدگاه کلى کشورى رو به پیشرفت است. از جهت اقتصادى روند رو به رشدى را طى مىکند و از لحاظ آزادىهاى اجتماعى نیز کشور به جلو گام بر مىدارد.
سرعت پیشرفت اقتصادى مشکلاتى را به همراه دارد و قشر سنتى تجارى بخصوص کارگاههاى سنتى تولید را به ورشکستگى دچار مىکند. بازار رقابت بسیار شدید است و سرمایه کلان گوى سبقت را در این رقابت از آن خود مىکند. در عرصه تجارى نیز ظهور فروشگاههاى زنجیرهاى کورش زنگ خطر را براى تجارت خرُد به صدا درآورده است. اجتماع از نظر اقتصادى و فرهنگ اقتصادى به دو بخش مدرن و سنتى تقسیم مىشود و پایگاه شاهنشاهى پهلوى در بخش سنتى اقتصاد کاهش مىیابد و صداهاى مخالف در آن بیشتر شنیده مىشود. بخصوص در بخش تجارى که هنوز قدرت اقتصادى دارد این صدا بلندتر از بخشهاى آسیبدیده است. من به تجزیه و تحلیل مارکسیستها تا حدودى باور دارم. آنان آن روزها خمینى را نماینده بازار مىدانستند. عملکرد جمهورى اسلامى نیز موید این نظر است.
سرعت توسعه آزادىهاى اجتماعى بسیار بیشتر از سرعت اقتصادى است و تغییر سریع آن کاملاً محسوس است و جامعه را کاملاً به دو بخش سنتى و مدرن تقسیم مىکند. در همه ابعاد این تغییر محسوس است. اقبال به موسیقى غربى و نایتکلابها و رقصهاى فرنگى و نیز در سینما و حتى در کتابها، جامعه سنتى را به شدت نگران از دست دادن دارایىهاى خود مىکند و در این زمینه نیز پایگاه اجتماعى شاهنشاهى پهلوى تضعیف مىشود. در این بخش نیز در بخش تجارى صداهاى مخالف بلندتر است.
توسعه سریع اقتصادى و اجتماعى، جامعهاى را که لختى تغییر دارد به دو بخش مدرن و سنتى تقسیم مىکند و شکاف عمیقى را بین اقشار متوسط جامعه ایجاد مىکند. در این میان بخش ادارى نسبت به بخش تجارى و پیشهورى اقبال بسیارى به مدرنیته دارد و خود را به سرعت با آن تطبیق مىدهد.
شاه از نظر این تیپ از مخالفان، مظهر مخالفت با دین و فرهنگ سنتى به شمار مىآید و نوکر غربىها و بهخصوص آمریکا معرفى مىگردد.
با وجود رشد روزافزون اقتصادى و اجتماعى، مخالفتها با نظام شاهنشاهى رو به فزونى مىگذارد. این مخالفتها فقط در بخشى از جامعه است و بخش خاموش جامعه که حداکثر افراد جامعه را تشکیل مىدهند بىاعتنا به همه این حرکتها زندگى رو به توسعه و آرامى را سپرى مىکنند.
ایران در قبل از انقلاب با نگاه ریز: بازخوردهاى توسعه در نگاه روشنفکران
با رشد و توسعه آموزش عالى و توسعه دانشگاهها و سرعت گرفتن اعزامهاى دانشجویى به کشورهاى غربى و نیز آسان شدن مسافرت به کشورهاى دنیا از جمله کشورهاى غربى، آشنایى روشنفکران با دنیاى غرب و آزادىهاى اجتماعى و نیز قوانین و مقرارت و رفتارهاى اجتماعى مردم غرب بسیار بیشتر مىشود. این آشنایى موجب مىشود که اولاً ضعفهاى کشور از نگاه ریز با وضوح بسیار آشکار گردد.
اخبار دهان به دهان نقل مىشود. سخنانى از این دست بسیار است. غربىها به راحتى به رؤساى مملکت اعتراض مىکنند. در غرب نمىتوان به زن متلک گفت. در غرب پارتىبازى و رشوه مرسوم نیست. قانون براى رئیس جمهور و مردم عادى یکسان اعلام مىشود.*
رشوهگیرى یا همان زیرمیزى و پارتىبازى در ایران رسم کهنهاى است و با وجودى که دربار پهلوى مخالف آشکار آن بود و من خود در چندین مورد شاهد آن بودهام، همه این مشکلات و زخم کهنه به پاى آنان نوشته مىشد.
محمدرضا شاه فقید از فساد عارى بود. هیچ گزارشى در مورد وى وجود ندارد. حتى انقلابیون نیز علیه شخص او ادعایى نداشتند. برعکس من خانوادهاى مىشناسم که علیه اموال شاهنشاهى دوران رضاشاه کبیر مدعى شدند و شاه در دادگاه دوران خویش محکوم به برداخت غرامت شد و این غرامت را پرداخت کرد. محمدرضا شاه فقید چنین انسان شرافتمندى بود. افراد دولت او نیز انسانهایى خاص و پاک بودند. من به شخصه مورد بسیار جالبى از رئیس وقت ژاندامرى میدانم که نشاندهنده پاک بودن دولت است. انقلابیون براى حمله به دربار شاهدخت اشرف پهلوى را مورد هجوم قرار دادند. هدف قرار دادن شاهدخت هم براى شاه فقید آزاردهنده بود و هم شخصیتى که بیش از همه طرفدار مدرنیته بود زیر ضربه مىرفت. خدمات ارزشمند وى در سایه هجوم بىامان اتهامها و تهمتها محو شد و شخصاً چون هیچگونه برخوردى از دور و نزدیک با وى نداشتم، پس از مرگ وى و در گزارشها پس از آن با شخصیت واقعی شاهدخت اشرف آشنا شدم. البته من در یک مورد به دایره کار شاهدخت شمس نزدیک شدم و دریافتم که وى به چه میزان در رعایت قوانین و مقررات مقید است. موضوعى که مرا به دایره احترام به شخصیت وى کشاند. یکى از شایعات فساد دربار پهلوى رانتخوارى شاهپور غلامرضا پهلوى در بنیانگذارى شهرک اکباتان بود. این شهرک که یکى از طرحهاى افتخارآمیز دوران شاه است با کجسلیقگى و نادانى به فساد دربار مربوط مىشد. پس از این همه سال که از انقلاب گذشته است، تنها گزارشى که در فضاى اینترنت در این مورد جلب توجه مىکند، بیان این شاهکار ساختمانسازی عالى دوران شاه فقید و چرایى عدم تکرار آن است.
فارغ از اینکه در میان درباریان فسادى وجود داشت یا نه، این نکته مشخص بود که شخص شاه و دولت وى به فساد حساس است و این رفتار عملکرد خود را در جریان رشد فعالیتهاى اقتصادى و اجتماعى کشور نشان داده است. مقایسه دوران محمدرضا شاه فقید با جمهورى اسلامى به خودى خود گواه پاکدستى دربار پهلوى است. البته با ریزنگرى مىتوان خطاهایى را نشان داد ولى این خطاها در همه سیستمهاى جهان وجود دارد. معیار ارزیابىها یک سیستم ریزنگرى نیست.
هر واقعهاى که صورت مىگرفت، براى جامعه روشنفکرى یک دلیل براى مخالفت با شاهنشاهى پهلوى محسوب مىشد و البته تنها دلیل واقعى آن ارضاى حس خودخواهانه آنها بود.
در جامعه روشنفکرى صداهاى مخالف بسیار قوى بود به گونهاى که دفاع از شاهنشاهى پهلوى در میان قشر دانشجویى در دانشگاههاى کشور بسیار سخت بود و هزینه داشت. از دانشجویى که به زندان مىرفت و به دانشگاه بر میگشت مانند یک قهرمان استقبال مىشد. اعتراضات دانشجویى روز به روز گسترده مىشد و شکل تخریبى خاصى داست. مثلاً یکباره در سلف سرویس دانشجویى میزها به هوا مىرفت و همه چیز مىشکست و این آغاز اعتراض بود.
این صداهاى اعتراض از طرف نظام شاهنشاهى رصد مىشد. علاوه بر آن در میان احزاب سیاسى آن زمان نیز تشتتهاى بسیارى وجود داشت و نتیجه همه اینها تنگتر شدن فضاى سیاسى کشور بود. سرانجام تصمیم به محدودیت احزاب و ایجاد حزب رستاخیز گرفته شد. با وجودى که آرمان تشکیل این حزب بسیار ارزشمند بود ولى در شرایط آن زمان انتخابى ناگزیر و نامناسب بود و در نتیجه عملاً شکست خورد. آخرین اقدام شکست خورده شاهنشاهى پهلوى انتقال دانشگاه صنعتی آریامهر تهران (که جمهوری اسلامی آن را به اسم مجاهدی که در اختلافات درون سازمانی پیش از انقلاب توسط سازمان مجاهدین خلق به قتل رسیده بود مجید شریف واقفی تغییر نام داد) به اصفهان بود. این اقدام براى کاهش قدرت تظاهرات دانشجویى صورت گرفت و مقابله دانشجویان و استادان موجب آن گردید که پس از کنکور خرداد ١٣۵٧ دانشگاه آریامهر تهران کنکور اختصاصى برگزار کند و از تهماندههاى کنکور دانشجو بپذیرد.
گروه کثیرى از شاعران، نویسندگان و دانشجویان از یکسو و سخنرانهاى مذهبى شامل آخوندهاى منبرى و مرتضی مطهرى و علی شریعتى از سوی دیگر داعیه دار مخالفتهاى رو به گسترش نظام شاهنشاهى بودند. آنان گوشهاى خود را بر هر صداى مخالفى بسته بودند** و صداى یکدیگر را نیز گوش نمىدادند و صدالبته گوشهاى همه آنها به سخنان و بیانیههاى شاه فقید نیز کاملاً بسته بود.
پس از سالها که سخنان شاه فقید را مىشنویم، به هوش و درایت و دانایى او ایمان مىآوریم و افسوس مىخوریم که چرا با خودسانسورى گوشهاى خود را در مقابل همه آن سخنان ارزشمند بسته بودیم.
چه گروههایی شاه فقید را متهم به دیکتاتورى مىکردند؟
چگونگى نگاه روشنفکران به مسائل اقتصادى و اجتماعى و سیاسى
اگر چه در میان افراد درون نظام شاهنشاهى اندیشمندان مشهورى وجود داشتند ولى همواره آنان از دیدگاه عامه روشنفکران نادیده گرفته مىشدند. عامه روشنفکران مخالف نظام شاهنشاهى بودند و به پنج دسته خاص تقسیم مىشدند:
مذهبیون سیاسى سنتى. روحالله خمینى و مرتضی مطهرى این گروه را نمایندگى مىکردند. آنان به مظاهر تمدن حمله مىکردند و اسلام را در همه زمینهها براى اداره کشور کافى مىدانستند.
مذهبیون سیاسى متجدد. علی شریعتى این گروه را نمایندگى مىکرد. آنان در تلفقیى از اسلام و مدرنیته در این شعار سید جمال الدین اسدآبادى در توهم بودند که در غرب مسلمانى دیدم و مسلمان ندیدم. آنان با توسل به این دروغ قشر روشنفکر مذهبى را فریفتند و اقبال معینى را به خود اختصاص دادند.
مجاهدین خلق. این گروه چریکى یک گروه اسلامى التقاطى با نگرشى کمونیستى در عدالت اجتماعى و با نگرش دیکتاتورى توحیدى در نظام سیاسى بود. این گروه با توهمات و شعارهایى بر پایه قصههاى تاریخى براى خود یک ایدئولوژى خاص فراهم کرده بود و با تسلطى که در قرآن داشت به آن مبناى قرآنى داده بود. الگو این گروه جمیله بوپاشا از الجزایر بود. این گروه مخالف نظام غرب و دموکراسى بود.
کمونیستها. کمونیستها بطور کلى نه تنها داراى الگوهاى متفاوتى بودند، بلکه وابستگىهاى معینى به احزاب خارجى داشتند. حزب توده مستقیم به حزب کمونیست شوروى وابسته بود و مائوئیستها به حزب کمونیست چین علاقمند بودند و طوفان به حزب کمونیست آلبانى. در این میان چریکها از جمله فدائیان خلق که احساساتىتر بودند الگوى نمادین خود را چه گوارا و کوبا و کاسترو و تا حدودى آلنده شیلیایى قرار داده بودند. آنان بیشتر از دیگر گروهاى کمونیستى احساساتى بودند و وابستگى مستقیم به هیچ کشوری نداشتند. آنان به عدالت اجتماعى و دیکتاتورى پرولتاریا معتقد بودند و دشمن نظامهاى غربى و دموکراسى بودند. کمونیستها اگر چه ضد دین بودند ولى آنها از جمله از نظر فرهنگی نیز ارتجاعى بودند. به عنوان مثال آنان تعریف خاصى از هنر و پوشش متعالى داشتند.
جبهه ملىها. جبهه ملى مانند همه گروههاى سیاسى در دانش اجتماعى و سیاسى ناپخته بود. این را از کتب جلال آل احمد و مهندس مهدى بازرگان مىتوان دریافت. در زمینه فرهنگى بطور کلى باور به تقسیمبندى فرهنگ به فرهنگ والا و پست داشت و از این دیدگاه به کمونیستها نزدیک بود. جبهه ملى از یکسو علاقمند به غرب و دموکراسى بود و از سوی دیگر به مشروطیت معتقد و متکى بود و شاه را متهم به نقض قانون اساسى مىکرد. قانون اساسى مشروطیت به روحانیت حق اعمال قدرت داده بود و تا حدودى مشروعه شده بود. از دیدگاه این گروههاى متحد درون جبهه ملى، شاه فقید تنها دلیل دیکتاتورى سیاسى بود و حتى علت به دست گرفتن سلاح توسط چریکهاى فداییان خلق و مجاهدین خلق، دیکتاتورى سیاسى شاه خوانده مىشد. اگرچه این جبهه صداى بلندى در مخالفت با شاه فقید داشت ولى اقبال مردمى بسیار کمترى نسبت به دیگر گروههاى مخالف شاه داشت. آنان پس از انقلاب بدون نقدى از پیشینه خود جمهوریخواه شدند و نشان دادند که از ثبات دیدگاهى مناسبى برخوردار نیستند. وجه اساسى این جبهه عقدههاى کور از نظام شاهنشاهى پهلوى است.
همه انواع دیدگاههاى سیاسى مخالف شاه فاقد توان لازم براى ایجاد یک حکومت دموکراتیک بودند. آنان در شعار آزادى، فقط خواستار آزادى خود بودند و در طى برخوردهاى سرکوبگرانه جمهورى اسلامى آنان از همدیگر دفاع نکردند و نشان دادند که برایشان آزادى دیگرى اهمیت ندارد. از این رو اعتراض تاریخى آنان به دیکتاتورى سیاسى شاه فقید موجه نیست.
توطئه علیه شاه فقید
کشورهاى سرمایهدارى غربى و در رأس آن آمریکا با حساسیت بسیار مسائل جهانى را رصد و دنبال مىکنند و براى آن برنامه دارند. براى این برنامه هزینههاى سنگینى مىپردازند. خاورمیانه به عنوان منبع مهم و اثرگذار انرژى جهان جزء با اهمیتى در این سیاست است و از این رو با دقت رویدادها و وضعیتهاى لحظهاى آن دنبال مىگردد. این نگرش که کشورهاى مستقل حق دارند هرگونه بخواهند تصمیم بگیرند در دنیاى سیاست جهانى نگاهى ناپخته و بىپایه است. استقلال معنى خاصى در سیاست جهانى دارد و آنچه در قوانین و بر روى کاغذ است در عمل اتفاق نمىافتد، توان کشورها و توازن نیروها تعیینکننده اصلى میزان استقلال واقعى کشورهاست.
وضعیت ایران در آن روزها و بلندتر شدن هر روزه صداى مخالفین بر اساس رخدادهاى ایران آن روزها، غرب و در راس آن آمریکا را به هراس انداخت. حزب دموکرات آمریکا که از اقدامات شاه فقید در حمایت از پرزیدنت نیکسون در جریان انتخابات آمریکا دلآزرده بود، چاره را در عبور از نظام شاهنشاهى و برپایى آرزوى همیشگى آمریکا در برقرارى نظام جمهورى در ایران دید. به کمان من علاقه سیاست سنتى آمریکا در برقرارى جمهورى سه دلیل عمده دارد:
دلیل اول پایدار ماندن همیشگى نظام با تغییر افراد راس نظام و به قولى چهرههاست. این عمل که در حقیقت فریب سیاسى تودههاست به تغییر اساسى منجر نخواهد شد و با بازى تغییر، تودهها خسته شده و تن به پذیرش مىدهند.
دلیل دوم همیشه در اختیار داشتن قدرت سیاسى است. قدرت سیاسى ناپایدار نه توانایى و نه علاقه به استقلال دارد و بنابراین به راحتى در اختیار آمریکا باقى مىماند.
دلیل سوم عدم صرف زمان براى برنامهریزى کشورى است. این برنامه توسط افراد داخل کشور ریخته مىشود و اگر برنامهریزى در کشور درست انجام نشود و منجر به نارضایتى گردد، مهرهها تغییر مىکنند و آسیبى به منافع آمریکا نمىرسد.
در هر سه دلیل فقط منافع غرب و آمریکا مد نظر است. نگارنده اعتقاد ندارد که این موارد حتماً به ضرر منافع یک کشور است ولى دلیلى بر سود بردن کشور از این سیستم وجود ندارد. من قبلاً بیان کردهام که در کشورى که هرم قدرت اجتماعى بر هرم قدرت سیاسى سوار نیست، در صورتى که سیاستمداران اخلاقمدار بر راس کار نباشند، منافع عمومى مردم آسیب مىبیند و کشور روندى رو به فساد بیشتر و نابودى را طى مىکند. این چنین کشورهایى براى رسیدن به این وضعیت نیازمند یک سیستم پایدار اخلاقمدار سیاسى و هدفمند در این زمینه است. تجربه کره جنوبى و سنگاپور مؤید این نظریه است و پهلوى دوم در چنین راستایى عمل مىکرد. براى ایران کنونى، به نظرم بازگشت به شاهنشاهى پهلوى بهترین انتخاب ممکن است، تا شرایطى پدید آید که دموکراسى متکى بر منافع عمومى پایدار گردد. به هر رو این در اختیار عامه مردم ایران و بر اساس راى و نظر آنان است.
امروز مشخص شده است که دولت کارتر مجرى سیاست آمریکا براى کنار زدن نظام شاهنشاهى پهلوى گردید. این کار که با تز برژینسکى تئوریسین آن دوران آمریکا دنبال شد، با چهره کردن خمینى آغاز شد. تمامى رسانههاى غربى علیه نظام شاه فقید موضعگیرى کردند و افراد آنان همراه مخالفان به سست کردن بنیانهاى نه چندان پایدار شاهنشاهى پهلوى پرداختند. فضاى سیاسى متنشجى به راه افتاد و جوّ سیاسى را چنان علیه شاه فقید بر انگیخت که به میان دربار نیز رسوخ کرد و این چنین زمینه انقلاب اسلامى ریخته شد و کشور در مسیرى قرار گرفت که پس از سالها حقیقت آن بهشت ویران شده آشکار گردید. بهشتى که با نگاه ریز قادر به درک آن نشدیم و خود را نابود و ایران را ویران ساختیم. امروزه نیز بسیارى تلاش دارند که آن نگاه ریز را جایگزین نگاه کلى کنند تا نشان دهند که کار درستى انجام دادهاند.
از آن روزهاى انقلاب چهل سال گذشته و حقایق بسیارى آشکار شده است. بسیارى هنوز گمان مىکنند که دولت کارتر مىخواست جمهورى اسلامى به ریاست خمینى را جاى نظام شاهنشاهى پهلوى بنشاند. من این نظر را نادرست مىدانم. آنچه تا کنون آشکار شده است از شکلگیرى یک توطئه سیاسى حکایت دارد.
کارتر، دولت جبهه ملى و خمینى
رابط اصلى کارتر با خمینى، سران جبهه ملى بودند. در این میان افراد نهضت آزادى چهرههاى مناسبترى به حساب مىآمدند****. این افراد پس از انقلاب دولت موقت را تشکیل دادند و بسبار با خمینى مماشات کردند. اگرچه آنان مخالفتهاى گاه و بیگاه با خمینى داشتند ولى افتان و خیزان با او همراه شدند. این همراه شدن که با همه آرمانهاى جبهه ملى در تضاد بود یک دلیل مشخص داشت. نشستن در راس قدرت و کنار زدن خمینى. این طرح برژینسکى بود که در نظام آمریکا و در دولت کارتر مورد پذیرش قرار گرفته بود. کارتر به خوبى از عدم پایگاه مردمى جبهه ملى آگاه بود و در نظر داشت که از خمینى به عنوان سرباز پیاده براى قدرت گرفتن جبهه ملى استفاده کند. دور از ذهن نیست که این توطئه توسط کا گ ب به خمینى اطلاع داده شده باشد و به نظر مىرسد که این اطلاع از طریق خوئینىها صورت گرفت. در پى آن خمینى به هیجان آمد و دستور پنهانى اشغال سفارت آمریکا را صادر کرد و با کنار زدن دولت بازرگان برخلاف قول و قرار بر تخت صدارت نشست و دشمنى با آمریکا سنت ماندگار جمهورى اسلامى شد.
آمریکایىها که بر اساس سنت و تجربه سیاسى خود هزینه ناکامىهاى خود را به حساب کامگیرندگان واریز مىکنند، هزینه را چنان بر نظام نابخرد جمهورى اسلامى گران کردند که همگان به وضوح شاهد آنیم.
با توجه به آنچه آمد، دولت کارتر را باید متوهمترین دولت تاریخ آمریکا نامید. پرزیدنت کارتر بارها به اشتباه خود اقرار کرده و نیز پرزیدنت ریگان تاسف خود را از دشمنى با شاه فقید بیان کرد و اعلام کرد آمریکا دوستى بهتر از شاه فقید نداشته است.
با این همه باید تاکید کرد که مبناى این توهم دولت کارتر و تز برژینسکى مخالفتهاى کور و بىپایه و غیرعلمى و غیراخلاقى با شاه فقید در درون کشور بوده است. درسى که باید همواره مد نظر مردم ایران باشد. امروز نیز تعداد قابل ملاحظهاى از روشنفکران بر طبل تو خالى همان روزها مىکوبند.
از طرف دیگر خیانت همراهى جبهه ملى در توطئه کارتر علیه شاه فقید باید واکاوى گردد. این کار ضرورى است و البته هر نتیجهاى که از آن حاصل گردد، دلیلى بر اعمال دیکتاتورى سیاسى نخواهد بود. ما باید دنبال دموکراسى سیاسى و ملى ایران باشیم.
نکته دیگرى که حائز اهمیت است بازى خوردن شادروان بختیار توسط غربىها بود. بختیار نه به اختیار خود بلکه با هدایت غربىها آمده بود. جبهه ملى و غربىها به او خیانت کردند. بختیار نمىدانست که طرح این است که او محللى براى این توطئه کارتر- برژینیسکى- جبهه ملى باشد. افسوس که او هیچگاه به این شناخت نرسید.
حرب توده، جبهه ملى و خمینى
حزب توده که با دستور حزب کمونیست شوروى عمل مىکرد، از ابتدا خود را در اختیار خمینى گذاشت و فعالیتهاى خود را علیه جبهه ملى با انگ لیبرالى و وابسته به غرب متمرکز کرد. این حزب که در میان مردم عادى از منفورترین گروههاى سیاسى بود به دلیل پیشینه فعالیتهاى هنرى و به همت افراد شاخص خود از نفوذ خاصى در میان روشنفکران برخوردار بود. با تکیه بر این قدرت به جمعآورى اعضا و هوادران پرداخت و صاحب نفوذى معنوى در میان روشنفکران چپ گردید. در کنار زدن جبهه ملى نقش حزب توده از اهمیت خاصى برخوردار است. واژهها و اصلاحات و شعارها از درون این حزب بر مىخاست. تلاش این حزب علیه جبهه ملى و در اختیار قرار دادن اطلاعات همکارى جبهه ملى در طرح کارتر توسط کا گ ب به خمینى عامل کنار زدن جبهه ملى شد.
آمریکا و جبهه ملى نیز جواب عمل سیاسى گا گ ب را با افشاى نیات پنهانى حزب توده دادند. در برنامه حزب توده، نفوذ به درون نظام جمهورى اسلامى در حین حمایت از جمهورى اسلامى قرار داشت. حزب توده با این فعالیتها در نظر داشت که جمهورى اسلامى را از درون فتح کند. افشاگرىهاى جبهه ملى و اطلاعات سى آى اى دست حزب توده را رو کرد و بدین ترتیب حملات جمهورى اسلامى به حزب توده نیز آغاز شد. این حزب که چون جبهه ملى اصلا پایگاه مردمى نداشت به سرعت سرکوب شد. بدین ترتیب جبهه ملى و آمریکا انتقام خود را از شوروى و حزب توده گرفتند.
سود و زیان جمهورى اسلامى و آمریکا
جمهورى اسلامى با حمایت آمریکا شکل گرفت و در نبرد با آمریکا قوام یافت. در این روند ترس از آمریکا بنمایه جهانبینى سیاسى جمهورى اسلامى شد. خمینى و مجموعه جمهورى اسلامى هیچگاه قادر به بیان حقیقى این توطئه نشدند و تنها به شعارهایى بسنده کردهاند. جمهورى اسلامى مىترسد که با بیان واضح همکارى جبهه ملى با آمریکا، واقعیت حمایت آمریکا از خمینى و انقلاب براى تودههاى عادى مردم آنهم با زبان خود خمینى و نزدیکانش آشکار گردد. شعارها و موضعگیرىهاى کلى علیه آمریکا، همه دارایى سیاسى جمهورى اسلامى است. جمهورى اسلامى چنان از آمریکا مىترسد که پس از چهل سال هنوز از بازگشایى سفارت آن خوددارى مىکند و تمام تلاشش را معطوف آمریکاستیزى کرده است. این سیاست که از جانب عرف بینالمللى پذیرفتنى نیست، موجب افول و سرانجام نابودى اقتصادى و اجتماعى ایران شده است. آمریکاستیزى بنمایه همه برنامههاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى جمهورى اسلامى است.
آمریکا همواره بر قدرت سیاسى و اقتصادى خود تکیه دارد و هزینه هر اشتباه خود را بر گیرنده تحمیل مىکند. جمهورى اسلامى چارهای جز مشارکت در تجارت جهانى نداشته ولى آنچه فروخته است به بهایى اندک و آنچه خریده است به بهایى گزاف بوده است. سهم مستقیم و غیرمستقیم آمریکا در تجارت جهانى بسیار زیاد است و از این رو سود این زیان در جیب آمریکا رفته است. این تجربه طولانى سیاستمداران آمریکایى را بردبار کرده است. آنان مىدانند برنده نهایى هر بازیای هستند.
جبهه ملى و مصدق
جبهه ملى بسیار علاقمند است که خود را پیرو مصدق بداند. آنان رندانه از اختلاف بین شاه و مصدق سوء استفاده مىکنند. حقیقت آن است که جبهه ملى کنونى هیچ یک از باورها و اندیشههاى و پرنسیبهاى مصدق را ندارد. در حالى که مصدق کسب اعتماد ملى را مهم میدانست، آنان دست در دست کارتر به خیانت علیه مردم ایران پرداختهاند. اکنون نیز آنان از هیچ خیانتى براى اثبات خود فروگذار نمىکنند و براى پنهان کردن خیانت خود در دوران انقلاب و پس از آن به دروغپردازىها و پنهانکارىهاى بیشتر ادامه مىدهند.
آمریکا یک کشور هدفمند
واضح است که رفتار سیاسى دو حزب عمده آمریکا با هم متفاوت است. با این وجود کشور آمریکا یک کشور با ثبات و هدفمند است. هر دو حزب در شرایط تهدید منافع ملى آمریکا مواضع واحدى اخذ مىکنند. بسیارى از ما ایرانیان دچار توهم هستیم که دموکراتها یا جمهورىخواهان را به منافع ایران نزدیک مىبینیم. این یک خطاى سیاسى محرز است.
نقش ایرانیان و شرایط درونى ایران بر عملکرد دولتهاى آمریکا در رابطه با ایران تاثیر اساسى دارد. ما ایرانیان عادت داریم نقش خود را که عامل اصلى تحولات است نادیده بگیریم و گناه را به گردن دیگران بگذاریم. آمریکا در دوران ریاست جمهورى نیکسون، فورد، کارتر، ریگان، بوش پدر، کلینتون، بوش پسر، اوباما و ترامپ بر اساس موازین مشترکى تصمیم گرفته و مىگیرد و عمل کرده و مىکنند. تصمیمات آنان به شدت تابعى از شرایط است. این رفتار بىروح، در روح جان مدیران آمریکا حتى در یک سازمان اقتصادى کوچک جاریست. آمار و ارقام مبناى همه این تصمیمگیرىهاست.
همه جریانهاى سیاسى و کشورها سعى مىکنند در تصمیمگیرىهاى دولتمردان آمریکا تاثیر بگذارند و این شدنى است و براى همین لابىها در آمریکا فعال هستند. اما این بدان معنى نیست که یک کشور در کنار یک حزب سیاسى آمریکا بایستد. استفاده از شرایط به وجود آمده در برهههاى تاریخى مانند شرایطى که در دوره پرزیدنت ترامپ براى مخالفان جمهورى اسلامى حاصل شده، بسیار خوب است و این هنر کار سیاسى است که باید با دقت لازم و ظرافت خاص صورت پذیرد تا یک کشور را در راستاى یک حزب سیاسى تعریف نکند. در این راستا دشمنىهاى کودکانه با پرزیدنت اوباما یک اشتباه و خامى سیاسى است.
چه باید کرد
مهمترین قربانى انقلاب اسلامى، منافع ملى است. این گروه تبهکار براى بقاى خود منافع ملى ایران را به راحتى قربانى کرده و مىکند. مردم ایران این عملکرد جمهورى اسلامى را با پوست و گوشت خود حس مىکنند. اصلىترین هدفى که ما باید براى خود تعریف کنیم، منافع ملى است. هر قدم و هر خواستى باید با این معیار سنجیده شود. بىشک ما خواستار ایجاد نظامى دموکراتیک هستیم ولى باید محتواى این نظام را در چهارچوب منافع ملى تعریف کنیم.
منافع ملى ما در پایمال کردن منافع دیگر کشورها نیست. آگاهىهاى ما بیان مىکند که آمریکا سرچشمه گردش اقتصادى جهان است و پایگاه اصلى دموکراسى نیز آمریکاست. آنچه آمریکا در طى انقلاب ایران صورت داد ناشى از ظرفیتها و خواستهاى مردم ایران بود. براى تاثیرگذارى بر عملکرد آمریکا ما باید آگاهانه با نظر به منافع ملى با سیاستهاى اقتصادى آمریکا همجهت و نه لزوماً همراستا باشیم. ما باید پایهگذار نظامى بر پایه منافع ملى، لائیسیته و دموکراسى باشیم.
ما نیازى به دشمنى با گروههاى سیاسى نداریم. ما همراه هر کسى که مىخواهد در فضایى آزاد به رقابت بپردازد، فضایى دموکراتیک ایجاد مىکنیم و این راى ماست که با کنار زدن آنان فقط به منافع ملى در راستاى منافع جهانى و همکارى متقابل با همه کشورها و دوستى با همه کشورهاى غربى و در راس آن آمریکا توجه دارد.
ما باید سیاست را در شکل پیچیدهاش درک کنیم و شخصیتهاى ارزشمند خود را بشناسیم و به آنان تکیه کنیم. غرب و در راس آن آمریکا در انتظار پاسخ ما مردم ایران به شرایط کنونى ایران است.
لس آنجلس
زیرنویسها:
*یکى از نزدیکان که در ساواک عضویت داشت و به دانمارک اعزام شده بود با حرارت تعریف مىکرد که ملکه بدون اسکورت به مغازه آمده بود و مغازهدار بابت خرید از ملکه پول گرفت.
**مخالفین جمهورى اسلامى پس از سالها مدعى شدند که فریب خوردهاند. معلوم بود که آنان حتى کتابهاى خمینى را نخوانده بودند. آنان سخنان شاه را نمىشنیدند و با تمسخر و سطحىنگرى از آن سخنان ارزشمند که درستى آن را تاریخ به اثبات رساند گذشتند.
***در روزهاى انقلاب من براى کارى به کتابخانه دانشکاه تربیت معلم رفته بودم. اعتراض دانشجویى شروع شد و دانشگاه توسط گارد محاصره شد و ابتدا گاز اشکآور شلیک شد. در این هنگام من شنیدم گروهى به مهندس بازرگان زنگ زدند و پس از رفتن ارتشىها، دانشجویان مىگفتند مهندس بازرگان به بى بى سى زنگ زده و آنها جلوى سرکوب را گرفتند! من آن روزها این سوال در ذهنم شکل گرفت: بازرگان، بى بى سى و قدرت بى بى سى؟!
اقاى پویا در مورد چه باید کرد
تا زمانى که ج ا در راس کار این نوشته شما عملى نیست ( زندانى کردن فعالین حمایت از حیوانات در ج ا ووووو )
در مورد چه باید کرد سرنگونى ج ا و یا بقول بعضى هـا گذار از ج ا بنویسید و نظر بدهـید
با سپاس
بعد از ۴٠ سال این دانشجویان هـمان شعرهـا (یار دبستانى ) و هـمان شعارهـا را تکرار میکنند ( هـى هـات م…ذلت ) من عربى بلد نیستم
جاى تعجب و تاسف زیرا چیز تازه اى ندارن براى بیان
ولى مردم کوچه و خیابان با شعار رضا شاه روحت شاد کل کشور را دگرگون کردن
درآن روزگار فریب و خیانت وطن فروشان وحماقت ملت میبایست میخواندیم
بوی کثافات و گه و بوی عن آید
گند و کثافات کنون در وطن آید
گه ز تن رفته باز سوی تن آید
رهبر مفعول خلق از ددر آید
شیر چو بیرون رود یک کره خر آید
بگذرد این روزگار شادی و نعمت
بار دگر قحطی و جنگ و خطر آید
دست مریزاد جناب مهرفر.
نوشتار فوقالعاده ای بود و از خواندنش لذت بردم. مرسی!
البته هر کشورى دنبال منافع خود است و سیاست خود را بر اساس شرایط و وضعیت موجود تعریف مى کند. من به امپریالیسم خواندن دنیاى غرب اعتقادى ندارم و بیانم از دیدگاه کمونیستى فقط تعاریفى از وابستگى هاى طبقاتى است که علت آن هم منافع مادى است. من سرمایه دارى را طبیعى ترین نظام جهانى میدانم.
چرا ما ایرانیان بدون خواندن و تامل، سریع دست به قلم مى بریم؟
نقد خوب است و باید در نقد نقل قول هایى از متن باشد و بر اساس آن بیان شود.
نویسنده کامنتى که من نمى شناسم، در درک مطالب این نوشتار دچار اشتباه شده و با خواندن سطحى و با تعصب از آن برداشتى نادرست دارد. من مخالف این تز هستم که آمریکا یا روسیه یا هر کشورى عامل اصلى مشکلات ماست. بر اساس دانشى که من کسب کرده ام عامل اصلى تغییر در هر پدیده اى درونى است و این نوشتار نظر بر آن دارد و بنا دارد تا همه را متوجه این موضوع کند.
من ضد آمریکا نیستم و طرفدار آمریکا هستم و خودم را یک آمریکایى ایرانى میدانم و در متن هم به آن اشاره داشته ام.
امریکا یک کشور جدیدی است که کمتر از ۳۰ سال در تاریخ ایران موثر بوده ( حتی موثر هم نبوده ، فکر میکرده موثر است، چون توده ایها و فدایی ها و ملی مذهبی ها همه جا بودند در ان سی سال) اما روسیه ۳۰۰ سال در ایران سابقه تجاوز و دخالت و جاسوس سازی داشته و دارد. الان هم که رژیم کاملا روسی است ، پس این مزخرفات دو پهلو چیست ؟ اصولا چهره سازی و نفوذ و کودتا زیر ماسک انقلاب کار روسیه است نه امریکا .
و زمینه چینی کردند تا همه سرکوب شوند ،ساکت. تاریخ ایران وقتی به نقش روسیه میرسد دچار لاپوشانی و گریز و پنهان کاری و دروغ گویی می شود ولی به امریکا و اسرائیل و انگلیس و .. میرسد پر می شود از دروغها ، تزهای ماکسیستی بی پایه ، دشمنی های دیوانه وار ، توهمات کودکانه ، تکفیر ، فحاشی ، … چرا ؟ چرا چنین نویسنده ای با همان عینک تئوری توطئه به روسیه نگاه نمی کند ؟ امریکا یک کشور جدیدی است که کمتر از ۳۰ سال در تاریخ ایران موثر بوده ( حتی موثر هم نبوده ، فکر میکرده موثر است، چون توده ایها و فدایی ها و ملی مذهبی ها همه جا بودند در ان سی سال) اما روسیه ۳۰۰ سال در ایران سابقه تجاوز و دخالت و جاسوس سازی داشته و دارد. الان هم که رژیم کاملا روسی است ، پس این مزخرفات دو پهلو چیست ؟
یک جوانی در یک جلسه سخنرانی در دانشگاه شریف که بنده در انجا بودم و فیلم ان هم در تلویزیون هست این موضوع را طرح کرد و بنی صدر به کلی انرا رد کرد) دشمنی خونین دارند اما از زن موسوی چادر چاقچوری و بهزاد نبوی و … چیزی نمی گویند. به این دلیل که جای دیگری از اینها از بنی صدر سوخته ، در مورد فدائیان و توده ایها وکانون نویسندگان که همواره مبلغ و جاده صاف کن خمینی بوده اند هم ساکت هستند . در مورد سروش هم دلیل اصلی عریان کردن بی سوادی و جاسوسی احسان نفت و گاز و کیانوری مشاور اعظم رفسنجانی و کسانی که امیر انتظام را جاسوس کردند و مجاهدین را ملعون ، فروهر ها را خنجر اجین و جامی را تکه پاره وهنوز هم ادامه میدهند ، اتش اوردند و زمینه چینی کردند تا همه سرکوب
همه فهمیدند طرف فقط یک جاسوس است که می خواهد در میان حکومت جدید مثل ویروس وارد و با مغلطه ماتریالسیم یعنی مونیستی ، یگانه ، واحد توحیدی ، مثل گلسرخی مولا علی ، بخزد و برای روسیه و نفت و گاز شمال از جان مایه بگذارد ) . البته جلال ال احمد اشتباه کرد بین عنتر ناسیونالهای روسی و ملاهای انگلیسی ، مرتجع که روسی شدند ، آخوندها را برگزید ، اما اینها با ان قسمت از جلال ال احمد مشکل دارند که مارکسیسم لنینیسم و جاسوسی انها برای شوروی را رو کرد ، با بنی صدر می گویند با خمینی امد و دست او را بوسید و به دروغ میگویند اشعه موی زن ( دختر و زن بنی صدر بی حجاب بودند و هستند و یک جوانی در یک جلسه سخنرانی در دانشگاه شریف که بنده در انجا بودم و فیلم ان هم در تلویزیون هست این موضوع را طرح
تحلیل جدیدی است که بسیاری از مفاد ان از همان تئوری توطئه مخصوص بختیاریست ها ( توده ای ـ فدایی های نفت و گاز شمال برای روسیه و عضو اورو اسیای پوتین ، امریکا ستیز و ضد دموکراسی لیبرال و بازی با احساسات سلطنت طلبان به منظور حفظ جو ضد امریکایی که روس ها برای ان دهه ها سرمایه گزاری و هزینه کرده اند ، نهایتا نشاندن شاه جدید ضد امریکایی به جای ملای سابق ضد امریکا ) گرفته شده که در مقابل عنتر ناسیونال ضد ایرانی نیکفر و کشتگر و میلانی و … سیاست سکوت پیشه کرده اند . ضد ایرانیت و فاحشه خوانی فروغ فرخزاد را ندیده میگیرند ، اما به جلآل ال احمد و بنی صدر و مجاهدین حمله سادیستی میکنند ،
یکى از درس هایى که من از استادانم یاد گرفته ام این است که از کلماتى که بار کمى دارند ولى بطور کیفى استفاده مى شوند در بیان علمى پرهیز کنیم.
جناب آقاى عبالهیان به نکته درستى اشاره کردند. از ایشان به دلیل دقت نظر متشکرم. خوشحال خواهم شد که بیشتر بیان کنند.
همانطور که بیان شده است بازخورد رفتار ماست که دولت هاى آمریکا صرفنظر از دموکرات و جمهوریخواه تصمیم مى گیرند.
قبل از هـر چیز ما به ایرانیانى احتیاج داریم که از لحاظ روحى و روانى در سلامت کامل باشند .
به عقیده من باید در ایران از کسانى که وزیر و وکیل ووو میشن تست هـوش و تست معتادى بخصوص تریاک تست روانشناسى وووووو کرد
و از سلامتى انهـااگاه بود
بعدمیشودایران را ساخت
تحلیل شما کمبود ها ی زیادی دارد – از همه مهمتر نقش رییس جمهور جرالد فورد است که سر آغاز دشمنی با شاه ایران و سیاه نمائی او را در مطبوعات غرب آغاز کرد. برنامه دشمنی با شاه ایران از زمانی شروع شد(۱۹۷۳) که سازمان سیا از مرز سرطانی شاه آگاه شدند و مقارن بود با شکست امریکا در جنگ با ویتنام و برکناری خفت بار نیکسون ( ۱۹۷۵ ) از صحنه سیاسی آمریکا که منجر شد که شاه دوست قدیمی خود را در امریکا از دست بدهد