پیروز کاویانی – همه میدانیم که شرایط امروز ایران خاص و پر حادثه است و خارج از حالت عادی بسر میبرد. اما شاید تا حال از خود پرسیده باشیم که با وجود این ناهنجاریها و ناکارامدیهای فراگیر حکومت که از هر لحاظ مردم ایران را به گرفتاریهای متنوع اقتصادی و اجتماعی روزافزون مبتلا میکند، چرا مردم ایران موضع بیتفاوتی و یا حتی انفعال در پیش گرفتهاند. علت چیست؟ برای نمونه مردمی که برای دفاع از سرزمین خود در طول نسلها علیه اجانب جنگیدند امروز در مقابل نیروهای خارجی به بهانه کمک به سیلزدهها تنها به اعتراض در فضای مجازی پرداختند. نیروهای خارجیای که پس از گذشت قریب به دو ماه از وقوع سیل، هنوز گزارشی مبنی بر خروجشان از کشور وجود ندارد.
یکی از عواملی که جمهوری اسلامی را در این زمینه کامیاب کرده است، کاهش شدید اعتماد اجتماعی و اعتماد مردم به یکدیگر وتلاش در جهت بازتولید آن است. اعتماد اجتماعی در کنار هویت و هنجارهای مشترک یکی از ارکان سرمایه اجتماعی نیز محسوب میشود که در سایه آن افراد میتوانند با وجود همه اختلافات بجای تقابل دست به همکاری زده و در سایه اتکا به این عناصر از حالت فردی خارج شده و مفهوم مدنی شهروند آشنا به حقوق خویشتن را به خود گیرند و دست به ایجاد ساختارهای منسجم و سازمان یافته برای احقاق حقوق خود بزنند.
رژیم جمهوری اسلامی تلاش دارد تا از طریق ایجاد شکاف بین تودهها و افرادی که مستعد سازماندهی هدفمند مردم هستند فاصله ایجاد کند. و به هر شکل ممکن ساختار متشکل آنها را از هم بپاشد و هرکس که قرائتی متفاوت از برداشتهای جمهوری اسلامی از امور مختلف داشته باشد را حذف یا منزوی کند. شاهد این مسئله برخورد حکومت با دراویش در سال نود و شش بود که میتوان گفت ساختاری متشکل حول یک رهبری واحد و سازمان یافته با قرائتی متفاوت از شیوه ولایی– اسلامی از مذهب شیعه داشتند. و یا حتی حکومت از تلاش ورزشکاران و سلبریتیهای معتمد مردم که در صدد جمعآوری کمکهای مردمی به مناطق زلزلهزده و سیلزده بودند ممانعت به عمل آورد و اعلام کرد که هر کمکی به خسارتدیدگان باید از کانال دولت انجام گیرد. و این اواخر هم شاهدیم که حکومت تلاش دارد تا علیه برخی سلبریتیها پرونده قضایی تشکیل دهد تا هم آنها را تنبیه کرده و هم درس عبرتی به سایر افراد سرشناس داده باشد. در ادامه حتی میتوانیم به برخورد سخت با اسماعیل بخشی که مورد اقبال جامعه کارگری نیز بود اشاره کنیم.
با توجه به آنچه گفته شد حکومت در تلاش است تا از بیش از حد محبوب و مقبول شدن برخی افراد که روحیات مردمی دارند با هر حربهای جلوگیری کند تا از این طریق شهروندان را از شکل سازمانیافته، هدفمند و مطالبهگر، به تودهای از افراد مجزا از هم، ایزوله و ناتوان در برابر قدرت حاکمه تبدیل کند که البته تلاش بیحد جهت اختلافافکنی میان اپوزیسیون نیز در همین راستاست تا از ایجاد آلترناتیوی مناسب برای جمهوری اسلامی جلوگیری کند.
جمهوری اسلامی به شدت علاقمند به جمعیت بیکیفیت، تودهوار، مطیع و فاقد رهبری واحد برخاسته از مردم است و سخنان سیدعلی خامنهای مبنی بر لزوم افزایش جمعیت بدون توجه به امکانات و نیازهای جمعیت نیز در همین راستاست. که البته در این راه برای بازتولید این رویه، ساز و کار خود را نیز دارد از قبیل نظام آموزش و پرورش ناکارآمد که با آموزشهای مذهبی در تلاش است تا به اهداف خود برسد. سیستم آموزشیای که علاقمند است تا جمعیت منظم و منسجم تنها پشت سر امام جماعت مسجد و یا در صفوف نماز جمعه تشکیل شود و در این راه بجای آموزش حقوق شهروندی و مهارتهای اجتماعی لازم، نام و ترتیب شهدای محراب را در دروس مذهبی خود در مدارس آموزش میدهد. گویی صاحبمنصبان جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل تمام توان خود را جهت نهادینه کردن رذایل اخلاقی از دروغ گرفته تا عهدشکنی به کار بستهاند که مشخصا در این زمینه میتوان به دروغهای محمدجواد ظریف که نماینده واقعی دروغ و ریاکاری است اشاره کرد. البته پشت کردن به وعدههای انتخاباتی حسن روحانی هم جای خود دارد.
در این شرایط است که زشتی و قباحت این شکل از رفتارهای پست فرو میریزد و ارزشهای رفتاری جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. تا اینکه این شکل از الگوی رفتاری در سطح جامعه هم تبدیل به رفتار عادی در جهت توجیهی برای حفظ منافع فردی و گروهی میشود، که به هر حال ما را به یاد حدیث «الناس علی دین ملوکهم» میاندازد.
در چنین شرایطی اعتماد اجتماعی به شدت کاهش مییابد و به تبع آن مردم برای پشتیبانی از هم جهت پیگیری حقوق خود کمتر و کمتر به یکدیگر اعتماد میکنند و تبدیل به افراد بیدفاع، مجزا و بیگانه از هم در برابر قدرت حاکمه میشوند. افزایش تورم، گرانی، بیکاری و سایر معضلات اجتماعی نوعی خشم در مردم به وجود آورده که متاسفانه مردم ایران را تبدیل به یکی از عصبانیترین مردم جهان کرده است. خشمی که بجای اینکه سیر عمودی پیدا کند و به سمت حکومت به عنوان عامل گرفتاریهای موجود نشانه رود، به دلیل سرخوردگی عمومی و سرکوب سازمانیافته حکومت، سیر افقی پیدا کرده و منجر به افزایش خشونت مردم علیه یکدیگر میشود که تداوم این شرایط در نهایت میتواند به ورشکستگی اجتماعی منجر شود که طی آن عناصر جامعه توانایی خود را در جهت ایجاد گفتگوی سازنده برای ایجاد تحولات اساسی اجتماعی و سیاسی به شکل مسالمتآمیز را از دست میدهد.
در پایان میتوان گفت که رژیم جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را جهت ماندگاری به کار میبندد، حتی اگر به قیمت فروپاشی اجتماعی تمام شود و نسلهای متوالی بهای گزاف آن را بپردازند.
ج ا از روزى که به قدرت رسید خواستار این شد که مردم هـمسایه هـا و أعضاء خانواده و فامیل و اشنا یکدیگر را لو بدهـند و به کمیته گزارش بدهـند ( پدرانى که فرزند خود را بجرم مجاهـد بوددن وووووووو )
بنابراین نوشته شما تازگى ندارد
پرسش اینجا است راه حل چیست ؟ چه باید کرد ؟ براى برسول کردن این مشکل اجتماعى