(+عکس) سمیرا محیالدین روزنامهنگار ایرانی- کانادایی با دیدن تصویر زرین محیالدین، مادرش و از فعالان سیاسی مخالف انقلاب اسلامی در کتاب یک عکاس آمریکایی، سرگذشت این عکس را که از گردهمایی اعتراضی حامیان قانون اساسی مشروطه و دولت بختیار در استادیوم امجدیه در روز چهارم بهمنماه ۱۳۵۷ به ثبت رسیده روایت میکند. تنها ۱۰۰ روز پس از ثبت این عکس، بسیاری از مخالفان انقلاب دستگیر، اعدام و مجبور به فرار از کشور شدند.
سمیرا محیالدین روزنامهنگار ایرانی- کانادایی در مقالهای برای وبسایت رادیو سیبیسی کانادا تاریخچه عکسی از مادرش، زرین محیالدین فعال سیاسی و از مخالفان انقلاب اسلامی را روایت کرده که مربوط به حضور وی در گردهمایی اعتراضی حامیان قانون اساسی مشروطه و دولت بختیار و مخالفان انقلاب در ۴ بهمنماه سال ۱۳۵۷ (۲۴ ژانویه ۱۹۷۹) میشود و در استادیوم امجدیه تهران گرفته شده است.
سمیرا محیالدین در این مقاله نوشته که وقتی کتاب «۴۴ روز: ایران و بازسازی جهان» اثر دیوید برنت عکاس خبرهی آمریکایی را که مجموعهای از عکسهای مربوط به دوران وقوع انقلاب سال ۵۷ بوده را ورق میزده، ناگهان تصویری از مادرش را دیده است.
آنگونه که این روزنامهنگار ایرانیتبار نوشته، حتی زرین محیالدین نیز از اینکه تصویرش در این کتاب وجود داشته، بیخبر بوده و این دقیقا چیزیست که برای این مادر و دختر در زندگی شخصیشان هم اتفاق افتاده: آنها از سرنوشت خود به هنگام وقوع انقلاب نیز بیخبر بودند.
این عکس سیاه و سفید در صفحه ۱۲۶ کتاب منتشر شده که دیوید برنت در سیامین روز اقامت خود در ایران در استادیوم امجدیه در تهران در ۲۴ ژانویه ۱۹۷۹ گرفته است. این تصویر مربوط به گردهمایی مخالفان انقلاب در چهارم بهمنماه و در روزهای وقوع انقلاب علیه انقلاب و انقلابیون است. رهبران جمهوری اسلامی و طرفداران چپ و راستشان وقتی به پیروزی رسیدند، این مخالفان را «ضدانقلاب» خواندند! زنان «ضدانقلاب» در آن تاریخ میخواستند همه آن دستاوردهایی را حفظ کنند که جمهوری اسلامی از آنها گرفت و دست کم دو نسل چهل سال است برای باز پس گرفتن آنها تلاش و مبارزه میکنند!
در بخشی از این مقاله آمده: «بله، زرین محیالدین مادر من، مخالف انقلاب بود، یک چیز بسیار خطرناک در جریان یک انقلاب. افرادی که حتی مشکوک به مخالفت با انقلاب بودند هم مورد ضرب و جرح و اذیت و آزار قرار میگرفتند. پس از انقلاب هم بسیاری از آنها کشته شدند. اما بعدها مادرم به من گفت که این تبعات برایش حتی ذرهای هم اهمیت نداشته.»
سمیرا مینویسد وقتی عکس را به مادرش نشان داده، او کاملا هاج و واج شد؛ اما خاطرات چون سیل به او هجوم آوردند.
زرین محیالدین درباره آن دوران به دخترش میگوید: «فقط نمیتوانستم باور کنم که مردم فکر میکنند که با این نوع انقلاب، با رهبری یک آخوند به آزادی خواهند رسید!»
او اضافه میکند: «میدانستم آنها همه آزادیهای ما را خواهند گرفت و به عنوان یک زن برایم بسیار مهم بود که از همان ابتدا بگویم که من مخالف این انقلاب هستم.»
سمیرا محیالدین در توصیف عکس مادرش مینویسد: «مادرم در این عکس ۲۸ ساله است. همیشه میدانستم او کمی سرسخت است. او یک کت زیتونی رنگ پوشیده و در میان ردیفی از زنان ایستاده است. او لبش را میجود و عصبانی و مصمم به نظر میرسد.»
زرین محیالدین برای حضور در آن گردهمایی اعتراضی علیه انقلاب، چند تن از زنان همکار خود را متقاعد میکند. اکنون یکی از این زنان هنوز در ایران زندگی میکند و تمایلی ندارد که شناسایی شود.
تنها ۱۰۰ روز پس از ثبت این عکس، زرین محیالدین به همراه همسر و دو دختر ۴ ساله و ۸ سالهاش، ایران را به مقصد کانادا ترک میکنند.
با این حال، سمیرا وقتی از مادرش میپرسد آیا دلش میخواهد به ایران بازگردد یا نه، وی میگوید: «آرزویم است به کشورم برگردم و در خیابانها قدم بزنم ولی با حکومت کنونی که به زور حجاب بر سر من میگذارد به آنجا باز نخواهم گشت. من نمیپذیرم که چارقد بر سرم بگذارم و تبدیل به چیزی شوم که آنها به من تحمیل میکنند. هیچ چیز ارزش این را ندارد. هیچ چیز ارزش مقام مرا به عنوان یک زن ندارد.»
زرین محیالدین تعریف میکند که «ما آن روز به ورزشگاه رفتیم تا بتوانیم خودمان را آزادانه بیان کنیم و به فاجعه آینده «نه» بگوییم. هر روز کسانیکه حامی خمینی و انقلاب اسلامی بودند، در خیابانها اعتراض میکردند.»
دختر زرین در مقاله خود نوشته است که انقلاب علت مهاجرت خانواده آنها به کانادا در ۴۰ سال پیش بود که دقیقا ۱۰۰ روز پس از گرفته شدن این عکس از مادرش اتفاق افتاد. در این مقاله همچنین تصویری از گذرنامه زرین در سال ۱۹۷۹ با دخترانش سمیرا (چهارساله» و سالومه (هشتساله) منتشر شده است.
این روزنامهنگار ایرانی- کانادایی پیدا کردن این عکس را یک شانس توصیف کرده و نوشته است که برای هر کسی اتفاق نمیافتد که عکسی متعلق به ۴۰ سال پیش والدینش را در یک کتاب پیدا کند، آنهم تصویری تاریخی که در یکی از لحظات سرنوشتساز خانوادهشان به ثبت رسیده است.
وی نوشته که مادرش زرین محیالدین زندگی خود را برای مبارزه با وقوع انقلاب اسلامی به خطر انداخت و این عکس این موضوع را اثبات میکند.
سمیرا روزنامهنگار رادیو سیبیسی کانادا پس از کشف تصویر مادرش، تصمیم میگیرد تا پس از ۴۰ سال ترتیبی برای ملاقات دیوید برنت و مادرش بدهد.
ابتدا سمیرا نسبت به اینکه دیوید برنت آن روز را به خاطر داشته باشد، چندان امیدوار نیست ولی پس از مدتی کوتاه، برنت ایمیل او را پاسخ داده و مینویسد که آن روز را خیلی خوب به یاد میآورد.
برنت میگوید: «من ۱۰ یا ۱۵ سال گذشته را با خودم فکر میکردم که چطور میتوانم آن افراد را، اگر هنوز هم باشند، پیدا کنم و با آنها تماس بگیرم.»
برنت در اینباره که چرا آن ردیف از زنان را بطور خاص برای عکاسی انتخاب کرده، میگوید: «فقط به دلیل شور و شوقی بود که در چهره آنها وجود داشت. در رویدادهای بزرگی مانند این، شما همیشه به دنبال چیزی برای دست پیدا کردن به منظور خود هستید. در رویدادهای بزرگ شما به دنبال یک یا چند چهره میگردید که دارند داستان آن اتفاق را روایت میکنند.»
سمیرا نوشته است که دیوید برنت چهره مادر او را برای روایت داستان انقلاب انتخاب کرده است.
در این ملاقات، پس از چهار دهه، زرین محیالدین به عکاس آمریکایی میگوید «دیوید، عکس تو هویت من است!» این جمله به شدت برنت را هیجانزده میکند.
زرین محیالدین پس از انقلاب مانند دیگر زنان ایرانی امکان اینکه بدون پوشاندن مو و سر و بدن خود، به کار مشغول باشد را نیافت و ایران را ترک کرد. او میگوید: «ایران دیگر جایی نبود که میخواستم باشد و من دیگر نمیدانستم که چه اتفاقی دارد میافتد.»
اما حجاب تنها مسئلهی زرین نبود؛ دخترانش نیز بودند: «من دو دختر کوچک داشتم و خودم را سرزنش میکردم اگر آنها را در کشوری بزرگ میکردم که از حقوقی برخوردار نبودند.»
در این مقاله، نویسنده با اشاره به اینکه حجاب اجباری زنان در ایران موضوعی بحثبرانگیز است، نوشته است که هزاران زن ایرانی هر ساله برای برداشتن قانون حجاب اجباری دستگیر و جریمه میشوند. موهای زنان در ایران به موضوع امنیت ملی بدل شده است!
سمیرا محیالدین نوشته است که با اینکه فکر میکرده همه چیز را در مورد انقلاب ایران میداند و موضوع پایاننامه تحصیلی خود را نیز بر آن قرار داده و بسیار درباره آن مطالعه کرده است ولی پیدا کردن این عکس باعث شده تا متوجه شود که نسبت به بسیاری از وقایع آن دوره از زندگی مادرش نیز بیاطلاع است و با این عکس دلیل انتخاب او را برای ترک ایران بیشتر دریافته است. او در گزارش خود نوشته است: «این عکس مادرم یک لحظه بزرگ از تلاشهای وی برای برابری حقوقی زنان و مردان است.» این در حالیست که مادر سمیرا، زرین محیالدین فعالیت سیاسی خود را پس از خروج از ایران نیز در تمام ۴۰ سال گذشته پی گرفته است.
*منبع: سیبیسی کانادا
*ترجمه و تنظیم از آزاده کریمی
کیست با دخترک خیال من یار شود
کابوس رژیم ظلم و بیداد شود
بر چوبهی انقلاب و سکوی جهان
تاری بزند که میوهاش داد شود
رختی که به تن نموده درویش ِریا
با تار مویش ز ریشه بنیاد شود
تا بیخبر نشسته بر منبر جهل
در خود خفه گشته و ز بنیاد شود
درکش مشکله چقدر یه حکومت میتونه ضعیف باشه که انقدر راحت از انقلابای بی مغز ببازه :
ظاهرا از نظر سران حکومت شاه، ملاها مردان خدایی بودن و یک درصد تصورشم نمیکردن کشورو ب چ کسایی سپردن!
مقصر اولو اخر شاه بود ک نه مردمو میشناخت نه از سیاست بازی جوری ک دوستو دشمن رو کنار خودش نگه داره نه بخاطر ثروت خدادای کشورای دیگه رو تحریم کنه، اگه مردمو میشناخت هیچوقت اصلاحات رضا شاه کبیر رو خراب نمیکرد با ازادی هایی ک به مردم داد، رفتن از ایران مثل دادن خانه با نوامیس به دزداست اما هرکی رفت حداقل از جهنم راحت شد
کتاب آقای دیوید برنت را چگونه میشود در آمریکا پیدا کرد و چه نام دارد؟
منهم در آن روز در امجدیه بودم اما شانس این را نداشتم که در عکسی باشم و به اینکه آن زمان برخلاف جهت آب شنا میکردم برخود ببالم . اگرچه بدون عکس هم این سرفرازی را دارم که خودم میدانم آن روزها چگونه می اندیشیدم . هنگامیکه برنامه آن روز در امجدیه تمام شد و بیرون آمدیم فولکس واگن کهنه من در ضلع شمالی خیابان امجدیه به همراه بسیاری از ماشین های دیگر بوسیله نیروهای انقلاب زده پنچر و آسیب دیده بود و روزگار سیاه ایرانیان آغاز گردید که اینک ۴۰ ساله است
https://twitter.com/amiretemadi/status/1142583930132021248
در آمریکا و کانادا زندگی میکنند، اما حرفهایی را میزنند و تبلیغ میکنند که مدیر مسوول روزنامه سپاه خوشش میآید
خوبی انقلاب اسلامی مارکسیستی این بود که شیر فهممان کرد که از چرندیات مارکسیستی و آیات مدینه ، زندگی نمی روید .آنچه که مارکسیست ها و اسلامگراها بعد از سال ۱۳۲۰ در ایران کاشتند ، در انقلاب ۵۷ شکوفا شد و طی ۴۰ سال محصولاتش را داد .اعدام و جنگ و دشمنی با تمدن و بشریت و کشتار و شکنجه و نابودی سرنوشت چند نسل مردم ایران به بهانه ی مبارزه با امپریالیسم و ادامه ی راه پیامبر در مدینه ! نه عدالت خلقی از دشمنی با تمدن غرب بوجود می آید و نه بهشت با سرنیزه و زندان و شکنجه.مارکسیسم و اسلام مدینه هر دو به فروپاشی رسیده اند و مردم ایران باید با این دو ایدئولوژی سیاه و جنایت آلود خداحافظی کنند. این بود پایان گلسرخی ها ، شریعتی ها و آل احمد ها ی متوهم و بی سواد در ایران .