شامگاه شنبه ١۵ ژوئن، ابراهیم هرندی روانزیستشناس و پژوهشگر فرهنگی در نشست کتابخانه مطالعات ایرانی در لندن درباره تئوری داروین و نگرش بَرآیشی سخنرانی کرد. وی گفت که آوردن واژه تکامل که واژهای با بار دینی است، به دنبال تئوری داروین، برای تحریف اندیشههای داروین از سوی دینمداران بوده است. هرندی واژهی «بَرآیش» را بجای تکامل پیشنهاد کرده و سالهاست در نوشتههای خود به کار میبَرَد.
در آغاز این برنامه، طبق معمول جلسات کتابخانه مطالعات ایرانی دکتر نامدار بقایی یزدی، مسئول فرهنگی کتابخانه گردهمایی را افتتاح کرد که بخش عمده آن اختصاص داشت به بیوگرافی سخنران. دکتر بقایی در پایان سخنان خود چند برنامه فرهنگی را که در آینده نزدیک در جامعه ایرانی لندن برگزار خواهد شد به اطلاع حاضران رساند. سپس دکتر آجودانی در مقدمهای کوتاه ابتدا توضیح داد که از اظهار نظر در مورد موضوع سخنرانی هرندی خودداری میکند زیرا صلاحیت و آگاهی لازم برای پرداختن به موضوع آن را ندارد. دکتر آجودانی تنها با اظهار نظر در مورد اعتبار آکادمیک هرندی، با اتکاء به تجربهای که در نشریه «فصل کتاب» داشته است، بسنده کرد. لازم به توضیح است که نشریه «فصل کتاب» توسط دکتر آجودانی و زندهیاد منوچهر محجوبی در بیش از سه دهه پیش در لندن منتشر میشد و جایگاه ویژهای در میان نشریات خارج از کشور برای خود کسب کرده بود.
دکتر آجودانی گفت که مقالهای با نام «حافظ و حافظه» از ابراهیم هرندی در فصل کتاب، شماره ویژه حافظ، در ۳۱ سال پیش منتشر شد که استادان نامآور و بزرگی مانند زندهیاد دکتر احسان یارشاطر، دکتر جلیل دوستخواه آن را بسیار پسندیدند و ستودند. آقای نعمت میرزازاده شاعر معاصر، آن مقاله هرندی را یکی از بهترین مقالاتی که تا آن زمان درباره حافظ نوشته شده بود، خواند. دکتر آجودانی افزود که این مقاله حرفهای تازهای در مورد حافظ داشت. به نظر دکتر آجودانی، هرندی نگاه نوآورانهای را که در آن مقاله نشان داد که از آن زمان تا کنون حفظ کرده است.
آنگاه ابراهیم هرندی سخنرانی خود را با عنوان «تئوری داروین: بَرآیشی و یا تکاملی؟» آغاز کرد. وی با اشاره به همین پرسش گفت که این موضوع یک پرسش تاریخی نیز بوده و هست. در میانهی سده نوزدهم میلادی هنگامی که نخستین کتاب چارلز داروین با نام «خاستگاه رستهها» (On the Origin of Species) منتشر شد این پرسش مطرح شد که آیا پیدایش انسان برایشی بوده یا آفرینشی؟ وی افزود این پرسش برای ما همچنان پرسش بجایی است زیرا مترجمانی که نخستین بار، اندیشههای داروین را به زبان فارسی برگرداندهاند، واژه «تکامل» را در برابر اولوسیون گذاشتهاند تا به خیال خود از تاثیرات ویرانگر آن بر باورهای دینی بکاهند.
سپس سخنران، به مرور چالشهای تاریخی ادیان ابراهیمیاز قرن ١١ به بعد، پس از بازیابی آثار فیلسوفان یونانی و ترجمه آنها به زبانهای اروپایی پرداخت و افزود که آشنایی اروپاییان با این آثار، نخستین چالش ادیان ابراهیمی بود که اگرچه مسیحیت را نابود نکرد، اما پرسشگری را میدان داد و زمینهساز پیدایش مسیحیت خرَدمدار در سدههای بعدی شد. همچنین، منطق و سُنَت ارسطویی، به پیدا شدن نگرش تازهای در اروپا منتهی شد که دوگانهی «اورشلیم- آتن» نام گرفت. سخنران افرود که اکنون تمدنشناسان، ریشههای رُنسانس را در رویدادهای سدههای ۱۲ و ۱۳ میلادی جستجو میکنند. در این دو قرن، دانشگاههای بزرگی در اروپا ساخته شد و بسیاری از اندیشمندان در صدد رهایی از چنبر ستم کلیسا در جستجوی اندیشههای نوین بر آمدند. اگر تا قبل از آن پرسشگری علامت شک پنداشته میشد و پرسشگر را شکاک و مرتد میدانستند، اما از آن زمان به بعد، پرسشگری در فرهنگ مسحیت پذیرفته شد. به این ترتیب مسحیت خردگرا به وجود آمد، اما مسحیت از بین نرفت.
خلاصه آنکه اگر تا قبل از رنسانس جدلهای دینی جنبه ذهنی داشت، اما تمدن مدرن نمادهای مادی داشت و با پشتوانهی آزمونهای میدانی به پیش میرفت. تئوریهای کپرنیک و گالیله، درباره کروی بودن زمین و چرخش آن، همراه با دیگر سیارههای منظومه شمسی بر دور خورشید نشان داد که آنچه کتابهای دینی در این مورد میگفتهاند، نادرست است. هرندی اختراع میکروسکوپ و تلسکوپ در دوران رُنسانس، دو ابزار مهم در گیتیشناسی خواند و گفت که این دو دستگاه به انسان غربی نشان داد که جهان بسی بزرگتر از آن است که به چشم میآید. ای بسا از دو طرف، هم از طرف ریز شدن و هم از طرف بزرگ شدن بیانتها باشد.
این فتوحات علمی و گسترش دانش در جامعه در طی قرون توسط دانشمندان و فلاسفه ادامه داشت تا میانهی قرن نوزدهم دانشمندی مانند چالز رابرت داورین پیدا شد که بدون آنکه لازم باشد در برابر کلیسا عصیان کند مشاهدات دقیق علمی خود را از گیاهان و جانوران یعنی کلیه جانداران در کتاب «خاستگاه رستهها» مطرح کرد.
در این قسمت ابراهیم هرندی به گزارههای بنیادی تئوری داروین و برآیندهای آن پرداخت و گفت که وی بدان جهت گفتمان «بَرآیش» را بجای «تکامل» پیشنهاد کرده است که واژه تکامل، مفهومیدینی، باردار و ارزشداورانه است و مترجمان دینمداری که برای نخستین بار این تئوری را به فارسی برگرداندهاند، واژه تکامل را برای تحریف این تئوری و وارونه نشان دادن معنای آن به کار بردهاند. این تحریف سبب بدفهمی این تئوری در فرهنگ ایرانی شده و تا کنون چند نسل را از آشنانی با آن و بازتابها و برآیندهای آن محروم کرده است.
ابراهیم هرندی گفت که او واژه «بَرآیش» را بجای «تکامل» پیشنهاد کرده و اکنون نزدیک به چهاردهه است که آن را در نوشتههای خود به کار میبرد.
هرندی در بخش دیگری از سخنان خود به مقایسه نگرشهای آفرینشی و برآیشی پرداخت و گفت که اساسیترین گزارههای نگرش بَرآیشی که ریشه در اندیشههای داروین دارد، خویشاوندی ژنتیک همه جانداران و پیوند آنها با یکدیگر و نیز بیهدف بودن روندهای زیستی است. وی در پایان به شماری از کاستیها و کمبودهای ساختاری کالبد انسان پرداخت و گفت که این کاستیها نشان میدهد که انسان تافتهی جدا بافتهای نیست و هیچ برتری زیستی بر جانوران دیگر ندارد.
سخنرانی ابراهیم هرندی به توفان اندیشهها در جلسه دامن زد و پرسشهای زیادی برانگیخت و نشان داد که پسماندهای نگرش تکاملی و آفرینشی همچنان قوی است و برای طرح اندیشهها و مقولات نوین سخنرانیهای جسته و گریخته و در فواصل زمانی زیاد از همدیگر کافی نیست.
ویدیوی این سخنرانی را در فیسبوک دیدم و لذت بردم و بسیار آموختم. جای این جور نطق های علمی در نشستهای ایرانی خالیست. بابد از تکرار مکررات دست برداشت و میدان را برای آنها که حرفهای جدی برای گفتن دارند آماده کرد. با تشکر از دکتر هرندی.
در موردِ ناقص بودن کالبد گیاهان و جانوران و آن چیزی که آقای هرندی “کاستی های برآیشی” می خواند، ده ها کتاب و هزاران مقاله و فیلم تهیه شده است و هرکسی که حتی گذری توریستی هم به زیست شناسی داشته می داند که هیچ موجودِ زنده ای کامل نیست، چون نه طراحی مهندسی داشته است و نه تکاملِ هوشمندی. در سخنرانی هم به تفصیل و با نمایش اسلاید به این موضوع پرداخته شد.
متاسفانه خیلی از ما ایرانی ها نخوانده ملا هستیم و دوست داریم درباره موضوعاتی که هیچی از آنها نمی دانیم، حرف بزنیم.
این یکی از بهترین سخنرانیهایی بود که تا به امروز در کتابخانه ایرانی شده است. سخنرانی روشن و علمی و پر از اطلاعات دست اول و تازه. نه آقای هرندی گفت که یک مترجم این کار را کرده است و نه در این گزارش چنین حرفی زده شده است. اینجا نوشته که مترجمانی ( نه مترجمی) که نخستین بار، اندیشههای داروین را به زبان فارسی برگرداندهاند، واژه «تکامل» را در برابر اولوسیون گذاشتهاند. در سخنرانی هم گفته شد که آثار داروین از راه ترجمه های دست دوم و سوم از سوی لبنان و عثمانی و هند به ایران آمد.
متاسفانه صدا بسیار بد ظبط شده بود!
با عرض پوزش از مزاحمت مجدد. ایشان می گوید:
کاستیها و کمبودهای ساختاری کالبد انسان نشان میدهد که انسان تافتهی جدا بافتهای نیست و هیچ برتری زیستی بر جانوران دیگر ندارد.
این جمله کاملا یک سفسطه است. از یک گزاره غلط ( کاستی کالبد انسان) یک نتیجه گیری بی ربط ( عدم برتری زیستی انسان نسبت به جانوران) کرده اند. طبق نظریه فرگشت، با توجه به منابع و انرژی و فرآیندهای طبیعی و انتخاب طبیعی و سازگاری با محیط، کالبد انسان و هر جانداری در بهینه ترین وضعیت Optimum قرار دارد. چه کسی ادعا کرده که انسان از نظریه زیستی بر جانوران برتری دارد که ایشان یک دلیل غلط را برای رد آن آورده است؟
مثلا ترجمه Anarchism به هرج و مرج طلبی، ترجمه Separation of church and state به جدایی دین و سیاست، ترجمه Constitutional به مشروطه و مشروطیت، ترجمه Capitalism به سرمایه داری( لابد پولدار بودن) ، ترجمه Liberalism به حریت، ترجمه Primitive communism به کمون اولیه.
اعراب نیز مسلمان هستند و شاید متعصب تر از ایرانیان، اما واژه تطور را که به مفهوم اصلی نظریه داروین نزدیکتر است، انتخاب کرده اند.
ضمنا در چند سال اخیر، در متون علمی فارسی، واژه فرگشت برگزیده شده که کاملا جا افتاده است. معلوم نیست چرا ایشان واژه جدیدتر برآیش را انتخاب کرده و توضیح نداده اند مزیت آن بر فرگشت چیست.
آقای هرندی با استناد به کدام مرجع می گوید که اولین مترجم نظریه داروین اولا یک دینمدار بوده و ثانیا چنان بر آن نظریه احاطه داشته که جنبه غیر دینی آن را کشف کرده و سپس با حقه بازی و انتخاب واژه تکامل خواسته آن را اسلامیزه کند و یا حداقل بار غیر دینی آن را تعدیل کند. بنظرم، قضیه ساده تر است و نیازی به Sensationalism آنهم از نوع اینتلیجنسیای برون مرزی نیست. آن مترجم به احتمال زیاد احاطه آکادمیک بر نظریه داروین نداشته و ضمنا ممکن است بر زبان انگلیسی و چه بسا فارسی نیز تسلط کافی نداشته است و به اشتباه واژه تکامل را برای Evolution انتخاب کرده است. از این نمونه ترجمه های غلط بویژه در اولین ترجمه های فارسی زیاد است.