یک تحلیلگر آلمانی که اصل را بر تمایل دولت کنونی آمریکا به رویارویی نظامی با جمهوری اسلامی ایران گذاشته، در روزنامه دیتسایت مینویسد، نه تنها به خاطر سرنگونی صدام حسین به وسیله آمریکا، ایران در منطقه غولنمایی شد، بلکه دنیا به دلیل دروغهایی که دولت جمهوریخواه آمریکا آن زمان درباره سلاحهای کشتارجمعی عراق گفت، به ادعاهای امروز دولت آمریکا هم بیاعتماد شده است. بنابراین، آمریکا برای یک رویارویی نظامی با ایران اینبار نیاز به دلایل محکمتر و مستندتری دارد.
در برخورد با تنش ایران و آمریکا بسیاری حمله آمریکا به عراق را در سال ۲۰۰۳ به یاد میآورند. خطر یک درگیری نظامی درواقع بزرگ است، اما میان ایران و عراق و آن زمان و این زمان تفاوت بسیاری وجود دارد. کورنلیوس آدِبار تحلیلگر یک مؤسسه تحقیقاتی در آلمان میکوشد این تفاوتها را بررسی کند تا روشن شود که نگرانی از تکرار ماجرای عراق در ایران موجه است یا نه. آدِبار در فاصله سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ همراه با خانواده خود در ایران زندگی میکرده و پس از آن نیز بارها به آنجا سفر کرده است.
این تحلیلگر آلمانی مینویسد، در واشنگتن نمایندگان کنگره و مفسران هشدار میدهند که سناریوی عراق سال ۲۰۰۳ ممکن است در مورد ایران تکرار شود زیرا با اینکه جمهوری اسلامی تا کنون برخلاف آمریکا به توافق هستهای پایبند مانده، دولت آمریکا این کشور را به تلاش برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی متهم میکند. در ارتباط با حمله به نفتکشها در خلیج عمان نیز وزارت خارجه آمریکا بر اساس شواهد غیرقابل کنترل سرویسهای اطلاعاتی ایران را عامل اصلی میداند. سرنخ همه اینها را جان بولتون مغز متفکر حمله به عراق در دست دارد که همواره توصیه میکند رژیم ایران در صورت لزوم باید تغییر کند.
آیا تاریخ میتواند با گذشت ۱۶ سال به این سادگی تکرار شود؟ برخی فاکتورها امکان میدهند که که نسبت به تصحیح این روایت و عدم تکرار آن امیدوار باشیم. اما با یک اقتباس آزاد از عبارت معروف مارکس درباره تکرار تاریخ به صورت کمدی و تراژدی، باید گفت یک تراژدی تازه نه ناممکن و نه بیبنیاد است.
نخستین تفاوت میان وضعیت آن زمان با امروز این است که هشدارها علیه حمله حالا پر طنین میشوند، اما آن زمان محسوس نبودند. در حالی که آن زمان بخش مهمی از نخبگان سیاست خارجی آمریکا ضرورت یک حمله نظامی را ضروری تشخیص میدادند و تقریبا همه اعضای دولت تحت رهبری جرج دبلیو بوش روی چنین اقدامی کار میکردند. امروز اما همسرایی منتقدان بیشتر شنیده میشود. حتی اگر خیلیها نخواهند ارتباطی میان آن جنگ و خیزش داعش ببینند، پیامدهای بلندمدت اشغال عراق از سوی آمریکا آشکار است. این هزینهها، با توجه به زندگی انسانها و مالیاتها، صرف نظر از عراقیها، برای مردم آمریکا نیز کاملا محسوس است.
در حالی که رئیس جمهور باراک اوباما با تمایز قائل شدن میان «جنگ خوب افغانستان» و «جنگ بد عراق» تبلیغات انتخاباتی خود را پیش میبرد، جانشین او دونالد ترامپ با این تعهد انتخاب شد که نیروهای آمریکایی را از خاورمیانه خارج کند. جنگ با ایران با این استراتژی همخوانی ندارد.
پایبندی ۳ سالهی جمهوری اسلامی ایران به توافق هستهای
تفاوت دوم در خود توافق هستهای یا این واقعیت است که ایالات متحده آمریکا این معامله را فسخ کرد؛ در حالی که حکومت ایران هنوز به آن پایبند است. در درگیری با عراق تا سال ۲۰۰۳ مسئله بر سر یک برنامه تولید جنگافزار هستهای بود که بازرسان آژانس انرژی اتمی احتمالا نمیتوانستند آن را کشف کنند. در مورد ایران توافق هستهای دقیقا همین دسترسی را تضمین میکند. از زمان اجرایی شدن توافق در ژانویه سال ۲۰۱۶ تا امروز آژانس بینالمللی انرژی اتمیدر چندین گزارش تایید کرده که تهران به تعهدات خود عمل کرده است. دقیقا همین توافق هستهای امکان این دسترسی را تا آنجا فراهم میکند که دستکم تا زمانی که برقرار است، جهان بتواند مطمئن باشد که ایران امکان ساختن بمب را نخواهد داشت یا حداقل اگر چنین کرد بهموقع به دام خواهد افتاد. دقیقا همین اطمینان را آمریکاییها میتوانند با از سر گرفتن تحریمهای اقتصادی و ادامهی استراتژی «فشار حداکثری» از بین ببرند اگر چنانکه ممکن است، جمهوری اسلامی ایران اعلام کند که دیگر به محدودیتهای توافق شده پایبند نخواهد ماند.
سومین تفاوت مهم با انزوای بینالمللی ایالات متحده آمریکا آشکار میشود. صرف نظر از اسرائیل و متحدان دیگری مثل عربستان سعودی و امارات متحده عربی، به ندرت پشتیبانی برای روند تنش با ایران وجود دارد. پیش از همه اروپاییها برخلاف سال ۲۰۰۳ که آمریکا توانست قارهی آنها را به اروپای کهن و اروپای نو تقسیم کند، امروز یکپارچهاند. آنها با تردید اما همزمان با پایداری پای توافقی ایستادهاند که آلمان، فرانسه، بریتانیا، چین و روسیه همراه با ایالات متحده آمریکا تحت رهبری اتحادیه اروپا تدوین کردهاند.
برای اروپاییها مقابله با فشار واشنگتن بر شرکتهای اروپایی میتواند دشوار باشد. آنها همچنین بر تندروهای ایران نفوذی ندارند و همکاری آنها با مسکو و پکن هم به خاطر منافع متفاوت، مرزهای طبیعی خودش را دارد. اروپاییها در عین اینکه نه میتوانند توافق هستهای را به تنهایی نجات دهند و نه جلوی یک درگیری نظامی را بگیرند، ولی به عنوان یک نیروی از هر جهت متعادل، عملکرد مهمی دارند.
با اینهمه با وجود این ملاحظات، با نگاه به تهدید احتمالی از سوی جمهوری اسلامی ایران و سپهر سیاست جهانی، خطر یک جنگ از میان نرفته است. اگر تحریکی شبیه حمله «پرلهاربر»* به وجود بیاید، آمادگی آمریکاییها برای ورود به جنگ با ایران میتواند تغییر کند. از زمان گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در جریان انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ ایران دشمن درجه یک ایالات متحده آمریکا محسوب میشود. این دشمنی در دوران کوتاهِ کاهش تنش در زمان باراک اوباما نیز تغییر نکرد. علاوه بر این، بخش بزرگی از مردم آمریکا و بیش از همه هواداران جمهوریخواهان اثری از کاهش دشمنی حس نکردهاند. کسی که امروز به صورت سطحی رسانههای نزدیک به دولت آمریکا را دنبال میکند، حکومت ایران را یک «حکومت بد» میبیند که میخواهد اسرائیل را نابود و به آمریکا حمله کند و حالا هم کشتیرانی در آبهای آزاد و معاملات نفتی را نیز دستخوش اختلال کرده و از این طریق اقتصاد جهانی را تهدید میکند. اگر این روند مورد پسند برخی در ایالات متحده به حمله علیه ایران و با قربانی شدن سربازان آمریکایی در عراق یا خلیج فارس منتهی شود، بهانهای برای یک جنگ تمامعیار تا خلع قدرت رژیم در تهران فراهم خواهد آمد.
علاوه بر همه اینها، دولت آمریکا، بدون حمله مستقیم ایران نیز خود را برای یک حمله نظامی احتمالی آماده میکند. برای این کار، میتواند اختیاراتی مورد استفاده قرار گیرد که کنگره آمریکا در سال ۲۰۰۱ به رئیس جمهور داده است. این اختیارات در اصل علیه شبکه تروریستی القاعده و عوامل عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر داده شده بود. به این دلیل است که مایک پمپئو وزیرخارجه و سایر نمایندگان دولت آمریکا بارها به ارتباط فرضی ایران با گروههای تروریستی افغانستان اشاره کردهاند. اما سناتورهای دموکرات در برابر این اتهامات سنگر گرفتهاند زیرا از نظر آنها ایران نه با القاعده ارتباط دارد و نه با دولت اسلامی (داعش). حکومت ایران پیشتر در کنار آمریکا با تروریستها جنگیده است: یکبار در سال ۲۰۰۱ در افغانستان و بار دیگر بعد از ۲۰۱۴ در عراق.
عدم ارتباط میان دو پایتخت
به تازگی خطر بزرگ برخورد نظامی به خاطر تفسیرهای غلط و خودکار بودن خیلی چیزها تشدید شده است. هم رهبری جمهوری اسلامی ایران و هم رهبری آمریکا بارها اعلام کردهاند که خواستار جنگ نیستند. اما همزمان گفتهاند که در صورت لزوم از خود در برابر حملهها دفاع خواهند کرد. نیروهای آمریکایی مستقر در نقاط مختلف منطقه هدفهای به آسانی آسیبپذیری برای واحدهای ایرانی هستند، در حالی که در دوران دولت جدید آمریکا هیچ خط ارتباطی مستقیمی میان واشنگتن و تهران وجود ندارد تا بتوان مانع سوء تفاهمها شد. از همکاری نظامی ایران و آمریکا بعد از ۹ سپتامبر در جنگ با القاعده دیگر چیزی باقی نمانده است.
از قضا حملههای هفتههای گذشته به نفتکشها نشان دادند که تهدیدها چقدر جدی هستند. آیا چنانکه واشنگتن ادعا میکند واقعا این کار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود؟ یا اینکه میتوانست خرابکاری زیر پرچم جعلی باشد تا بهانهای برای یک حمله نظامیفراهم کند؟ بعد از شلیک به یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکا از سوی ایران، در روز ۱۹ ژوئن، رئیس جمهور آمریکا یک حمله نظامی را در آخرین دقایق لغو کرد، زیرا به گفته خود او، تعداد قربانیان ایرانی با سقوط یک هواپیمای بدون سرنشین متناسب به نظر نمیرسید. اما همزمان فشار بر رئیس جمهور آمریکا افزایش یافت که در مورد مشابه واکنش مصممتری نشان بدهد تا تصور نشود که این کشور ضعیف است، حتی اگر مستندات ضعیف باشند.
دروغهای قدیمی آمریکا امروز در خدمت جمهوری اسلامی ایران
مستندات جعلی دولت آمریکا برای توجیه قانونی دخالت نظامی در عراق در سال ۲۰۰۳ پذیرش این اتهام که تهران پشت این یا آن تهاجم در منطقه قرار دارد را بطور جدی دشوار میکند. همچنین یک دولت جمهوریخواه بود که در سال ۲۰۰۳ درباره سلاحهای کشتارجمعی عراق دروغ گفت. این خاطره در آمریکا هم باعث خویشتنداری در برابر برخی بازیگران میشود که آشکارا میکوشند از دلایل جنگ حرف بزنند یا آنها را بسازند. این بار اما باید دلایل یک حمله نظامی واقعا معتبر و مستند باشند.
به این ترتیب ظاهرا این شوخی تاریخ است که جمهوری اسلامی نه تنها از طریق سرنگون ساختن صدام حسین به وسیله آمریکا در منطقه، غولآسا نمایانده میشود بلکه حالا یک بیاعتمادی جهانی هم علیه دولت کنونی واشنگتن وجود دارد: چوپان دروغگو.
*منظور حمله روز ۷ دسامبر سال ۱۹۴۱ هواپیماهای ژاپنی به ناوگان پاسیفیک آمریکا در منطقه پرلهاربر در هاوایی است که بهانه ورود مستقیم ایالات متحده آمریکا به جنگ جهانی دوم شد. آمریکا پیش از آن با پشتیبانی تسلیحاتی زیاد از بریتانیا و روسیه بطور غیرمستقیم در جنگ شرکت داشت، اما بطور رسمی بیطرف باقی مانده بود.
*منبع: روزنامه آلمانی دیتسایت
*نویسنده: کورنلیوس آدِبار Cornelius Adebahr
*ترجمه و تنظیم از جواد طالعی
دیروز هم یک مقاله از _ دی سایت _ در کیهان لندن خواندم و گفتم این روزنامه از دهه ۸۰ میلادی تا به امروز از مواجب پالرمویی بهر مند و در دفاع از حکومت مارکسیست اخوندی و مظلوم نمایی همیشه اراجیفی تکراری را راجب ایران می نویسد . اونوقت از مارکس مینویسه . بابا جان تو خوده المان پس از صد سال . سال گذشته المانی ها اجازه دادن اولین مرتبه
مجسمه کارل مارکس که توسط بازرگانان چینی هدیه داده شد در یکی از شهر های دور افتاده نسب بکنند. یعنی مترجمین این اراجیف یک روزنامهنگار المانی شده تحلیل جامع . و کارل مارکس شناس .
دوستان به مقالات این روزنامه ی آلمانی همیشه تردید کنید.
به طور واضح به دنبال تطهیر ایران و تقبیح آمریکا است.
علت اصرار بر ترجمه ی این مقالات را نمیدانم. اما میدانم که مردم ایران آگاهتر از آن شده اند که فریب این مقالات کذایی را بخورند.