پویا مهرفر- از آن زمان که تو رفتی، سالها از پی هم رفته است و من همچنان خیره به روزهای گذشته مینگرم. به روزهای زیبایی که افق آن برایم در آینده نیز هویدا نیست. یادت همیشه در خاطرم جاودانه است.
مدتی است که نمیخواهم بنویسم. اما امروز یاد آخرین درس آلفونس دوده افتادم. من در کتاب درسی آن را خوانده بودم و آن را به خوبی به یاد دارم. شاید همین خاطره مرا واداشت که برای آخرین بار بنویسم و سرم را در لاک خود فرو برم، چنانکه اراده کردهام. چند بار دیگر نیز چنین خواستهام ولی نتوانستم بر عهد خود بمانم و فقط کوچ کردم به کیهان لندن. اما اینبار گویا جدی است. آخرین درس بهانه من برای آخرین نوشتن است و میدانم که برای آلفونس دوده بهانه ننوشتن نبوده است.
من هنوز کمتر از بیست سال داشتم که تو رفتی و من هیچ درکی از عمق رفتنت نداشتم. من از رفتنت هیچ حسی نداشتم. هیچ حسی، نه غم، نه شادی، نه نگرانی و نه حتی شوق دیدن عقابی که بر بستر سبز زمین و آبی آسمان محو میشود، در من نبود. اما امروز هرگاه به یاد تو میافتم غم از دست دادنت مرا فرا میگیرد و نگرانی از آینده هر روز بیشتر و بیشتر در من رسوب میکند.
من پیام شهبانوی ایران فرح پهلوی را شنیدم. زیبا بود و برایم شهبانوی عزیز، بسیار گرامی است. اما باور دارم که او در این پیام، خودش نبود. او برای افرادی چون من نوشته بود. به گمان من او هم در درک کامل تو، ناتوان است و بیش از آن نوشت که در باور اوست. با این وجود این بیان زیبای او برای تو کم است.
من بارها سخنان شاهزاده عزیز و گرامی را در مورد تو مرور کردم. بیگمان او از نظر من ارزندهترین انسان ایرانی است. اینکه میگوید مگر میشود چنین انسانی دیکتاتور باشد؟ شاید بهترین جواب در شرایط او باشد ولی بیانش برای ترسیم راه برای تو مرا نگران میکند. آنجا که میگوید: چرا یک نفر باید سیبل همه باشد؟ پذیرفتنی نیست او چون تو باشد. شایسته است او فرزند زمان خویشتن باشد و به نظر چنین میآید.
به یاد پدرم که هر آنچه کرد به خاطر عشقش به ایران بود و سربلندی مردمش. pic.twitter.com/I1N1HvbRpY
— Reza Pahlavi (@PahlaviReza) July 27, 2019
اما برای من، تو فرزند زمان خویش بودی. شایسته زیستی و تا آنجا که زمانه به تو اجازه داد بینظیر تلاش کردی و بهنگام رفتی. سرنوشتت افسانهای است. امروز نه تنها اندیشه و عملکردهایت بلکه ظاهرت نیز برایم افسانهای است. نگاهت، خندههایت به گاه شادی و غمهایت به گاه شکوه، باشکوه و شاهانه است. تو به راستی ثمره بینظیر رضاشاه بزرگ هستی.
آنگاه که بودی، میخواستند فقط بر تخت بنشینی و لذت ببری و کاری به کار کشور نداشته باشی و کسانی کشور را اداره کنند که:
کمونیست باشند و آزادیهای اقتصادی و در بعضی زمینهها آزادیهای اجتماعی را از مردم سلب کنند. فقط به این دلیل که رای اکثریت را دارند و تو باشی و آنان کشور را به نابودی سوق دهند.
مجاهدین خلق باشند و آزادیهای اقتصادی و در بعضی زمینهها آزادیهای اجتماعی را از مردم سلب کنند. فقط به این دلیل که رای اکثریت را دارند و تو باشی و آنان کشور را به نابودی سوق دهند.
آخوندها و خمینیستها باشند و آزادیهای اقتصادی و در همه زمینهها آزادیهای اجتماعی را از مردم سلب کنند. فقط به این دلیل که رای اکثریت را دارند و تو باشی و آنان کشور را به نابودی سوق دهند.
جبهه ملیها و بدتر از همه جبهه ملیها نهضت آزادی باشند و با رانتخواری و دزدیهای کلان، فساد را در کشور نهادینه کنند. فقط به این دلیل که رای اکثریت را دارند و تو باشی و آنان کشور را به نابودی سوق دهند.
همه این کارها را خمینیستها و اتفاقاً با کمکهای اولیهی همهی اینها کردند و تو اما شاهانه رفتی و شاهد این همه نابودی نشدی. تو افسانهای زیستی و افسانهای رفتی. به تو قول میدهم که هر چه زمان بگذرد تو را بهتر درک خواهند کرد و تو درخشانتر و با شکوهتر هویدا خواهی شد.
اما هماینک نیز دشمنانت تلاش دارند حسابهای خود را با تو تسویه کنند. حتی نادانی خود را به حساب تو واریز کنند و حتی سوء نیت خود را پس از واریز به حساب نادانی خود، به پای تو بنویسند.
اما حساب مردم عادی با سیاستمداران جداست. من از مردم عادی میخواهم به دقت مواردی را که در ادامه میآید مرور کنند.
سیاستمداران
سیاستمداران جیب گشادی دارند. بیشترینِ آنان تعهد اخلاقی ندارند. آنان یا مستقیم در راس قدرت سیاسی قرار میگیرند و کشوری را فاسد و ویران میکنند و یا در پشت افرادی به ظاهر پاک پناه میگیرند و به دزدیهای کلان میپردازند و این افراد به ظاهر پاک جیرهخوار آنان میشوند.
جان بولتون از مجاهدین پول کلان گرفته است. او میدانست که مجاهدین دموکرات نیستند. او تنها نیست. کسان دیگری هم هستند. بعید نیست نایاکیها هم به سیاستمدارانی که با آنها در پیوند هستند پول بدهند. سیاستمداران طرفدار نایاک به خوبی میدانند که آمارهای آنان ساختگی است و دفاع از این آمارها هزینه دارد. محمد خاتمی یک آخوند است. خرجش را از ریزهخواری کنار مافیای اصلاحطلب به دست میآورد.
معلوم است که جان بولتون و سیاستمداران طرفدار نایاک در آمریکا و همپالکیهای آنان در کشورهای غربی و دموکراتیک کنترل میشوند تا کارهای غیراخلاقی آنان به فساد دامنگیر نیانجامد و کشور را نابود نکند. آنان از طریق قانون کنترل میشوند.
قانون را چه کسانی مینویسند و چه کسانی اجرا میکنند؟ جواب واضح است: سیاستمداران. سیاستمداران هم قانون مینویسند و هم مجری آن هستند. بنابراین قانون نوشته شده چنین کسانی با جیبهای گشاد، به خودی خود نمیتواند مانع فساد باشد. چه کسانی در غرب مانع فساد هستند؟
تعدد احزاب؟ رسانهها؟ مردم؟
احزاب به راحتی لابی میکنند و یا با دسیسهچینی کنار گذاشته میشوند.
رسانه نیازمند پول است پس با پول فساد میتوان رسانهها را اشغال کرد.
مردم. نقش مردم حتی در غرب و در دنیای امروز تقریباً صفر است. زندگی اکثریت مردم عادی در غرب خوب ولی سخت میگذرد. آنان پراکندهاند و تا به آنان فشار غیرمعمولی وارد نشود اعتراض جمعی ندارند و حتی در اعتراض ابتدا سعی میشود سرکوب شوند. چه کسانی در غرب مانع فساد هستند؟
جواب این سوال قدرت سرمایهداران است. منافع طبیعی آنان در جهت کنترل فساد است. هر جا که آنان بر سیاستمداران غلبه کنند، آن کشور را از فساد دور میکنند. سرمایهداران با پولداران متفاوت هستند. سرمایهداران دار ارتباط تنگاتنگ با جریان اقتصادی هستند و فساد گسترده دشمن منافع آنان است. سرمایهداران هستند که سیاستمداران و رسانهها را کنترل میکنند و به تفکر جامعه شکل میدهند. آنان به صورت طبیعی در سیر تاریخی غرب رشد کردهاند و به بلوغ رسیدهاند. اما در جهان سوم و عقبمانده چنین پشتوانهای وجود ندارد و افرادی مانند رضاشاه بزرگ و محمدرضاشاه فقید یک شانس و به قول من یک لاتاری بسیار بزرگ هستند. ایرانیان در انقلاب ۵۷ این لاتاری را پاره کردهاند.
انتقادات از شاه فقید بسیار است ولی همه این انتقادها و راهکارهای گذر از این خطرات کتابی است. کتاب خیلی خوب است ولی تکیه بر کتاب بسیار خطرناک است. از این روست که من افراد کتابی یا به قولی روشنفکران را در دایره سیاست افراد خطرناکی میبینم که در چرخش شخصیتی پس از کسب قدرت به دشمن مردم تبدیل میشوند که از هیچ جنایتی علیه مردم عادی ابایی ندارند. در دیدگاه بسیاری از آنان مرم عادی، ابله و بیارزش هستند. آنان با نادانی و یا با شارلاتانبازی از ارزیابی همهجانبه مصادیق عینی پرهیز میکنند. آنان با نادانی یا فریبکاری آیندهای مشابه اروپا را برای مردم ایران نشان میدهند. آنان هیچگاه ما را با همسایگانمان مقایسه نمیکنند.
ترکیه آتاتورک، امروز یک جمهوری اسلامی است. تنها مشکل اردوغان نداشتن نفت و گاز است که دستهایش را برای اقدامات تمام و کمالی مانند جمهوری اسلامی بسته است. چقدر اردوغان غصه این کمبودها را میخورد. افغانستان، پاکستان، عراق و… جمهوریهای سراسر فاسد هستند. روسیه یک کشور مافیایی است. هرکدام از اینها میتواند آینده ما باشد که این افراد کتابی دنبالش هستند.
جهان را افراد ویژه ساختهاند. این افراد هم اخلاقمدار و هم تمدنخواه هستند. این افراد چنان اندک هستند که ظهور آنان یک لاتاری بزرگ برای هر ملتی است. رضاشاه بزرگ و محمدرضاشاه فقید از این جمله هستند.
مردم ایران!
بیایید این شانس را تداوم ببخشیم و با اعتماد به شاهزاده ارزشمند ایران، ایران و ایرانی را از هلاکت نجات دهیم. از افراد کتابی و سیاستمداران دوری کنیم و به آنان اعتماد نکنیم. آنان بهیچ وجه قابل اعتماد نیستند. فردای شما در دستان شما و با انتخاب شماست. زمانه چنین رقم زده است. اگر شما اشتباه کنید، خطای شما بسیار بزرگتر از ایرانیان ۵۷ خواهد بود.
من آنچه میدانستم کم و بیش گفتهام. بگذار زمان قضاوت کند.
لس آنجلس
٣-
خانلرى زمانى که رئیس آموزش وپرورش اراک بود به مدرسه اى در دهى دور دست براى بازدید رفت. وارد کلاسى شد. اسم معلم را پرسید و معلم گفت فلان هستم. گفت معلم این کلاس تو نیستى. او کجاست؟ همراهان وى تعریف مى کردند که او در راه بازدید در ماشین همواره در حال مطالعه بود.
درنظام شاهنشاهى پهلوى هر گاه کسى شایسته بود آمد و اگر رفت بهتر از او و شایسته زمانه خود آمد. آنانى که با شک و اما و اگر نتیجه مى گیرند قضاوتى ضد علمى مى کنند. اگر از من قبول ندارید بروید مبانى تجزیه و تحلیل علمى را بخوانید. تعجب من این است که دانش آموختگان حتى دکترا از دانشگاه هاى معتبر به این مبانى علمى تجزیه و تحلیل در کار سیاست بى توجه هستند.
٢-
روزى تیمسار یاسان از دست فارغ التحصیلان دانشگاهى خارج و داخل که درحال آموزش نظامى خدمت سربازى بودند، ناراحت شد. درمیان این دانشجویان ورزشکاران جوان خوبى بودند که تخصص دانشگاهى آنان ورزش بود. تیمسار یک روز آنان را از آموزش معاف کرد و گفت بیایید نرمش کنیم. در نرمش آن روز جوانان خسته شدند و از پا افتادند ولى تیمسار مسن به تنهایى همچنان خستکى ناپذیر به ورزش ادامه داد.
ما با کنار زدن شاه فقیداین شایستگان را نابود کردیم. این زنان و مردان شایسته را.
١-
من از مصدق سخنى نگفتم.
مصدق انسان خوبى بود ولى مصدق را بت کرده اند، کسانى که به ما اتهام میزنند ما شاه را بت کرده ایم. بت پرست هاى مصدقى دنبال سور و سات دزدى هستند.
ازمصدق ارزشمندتر هم بسیار بوده اند. محمدعلى فروغى بکى از این افراد ارزشمند است.هویدا، خلعتبرى، آموزگار، ارتشبد زاهدى و … توسط این بت پرستان کم رنگ شدند. کسانى که با شاه فقیدهمکارى داشتند افرادى بسیار شایسته بودند.
خانوادهاى این افراد، اخلاق مدار و شایسته بودند. خاطره هاى متعددى از این بزرگان دارم.
۲- سرانجام ، حق بر باطل پیروز است . و حق و حقانیت برای ما ایرانیان ، خدمات وطن پرستانه خاندان پهلوی به ایران و ایرانیت نوین است . برقرار باد حکومت شاهنشاهی سکولار دموکرات پهلوی . رضا شاه روحت شاد .
۱- اکثریت مردم داخل کشور به مصدق احترام میگذارند ، مصدق هیچگاه حاضر نشد نظام شاهنشاهی سکولار پهلوی را به جمهوری یا اسلامی یا کمونیستی ، تغیر دهد . از اینروی او سیاست مداری بود که با تاریخ و بافت اجتماعی ایران و مفاخر و فرهنگش اشنا و وفادار بود . اما خدماتی که رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی به ایران و ایرانیت در جهت نو سازی و بازسازی ، امنیت و رفاه نسبی جامعه و از میان برداشتن فئودالیسم و و و صدها مورد دیگر انجام داده اند ، چنان در تاریخ ایران درخشان شده و پرتو افشانی میکند که دشمنانشان زیر درخشش خورشید پهلوی ، در حال سوختن ذوب شدن و ازبین رفتن هستند .
یکى از مشکلات نسل ۵٧ى
هـنوز بحث مصدق و آل مصدق و اینکه کودتا بود یا نبود
اینکه شاه مثلا دکتر ع شریعتى و صمد بهـرنگى ووووو را کشته
ویا دروغ هـاى انچنانى در مورد سازمان امنیت دولت شاهـنشاهـى
و این دروغ هـا مثل احادیث و ایات از بس براى خودشان تکرار کردن (مغز شوئى ) که باورشان هـم شده
افرادى متوهـم روان پریش و هـذیان گو
وهـنوز هـم مثل بختک به جان نسل بعد از انقلاب نحس ۵٧ افتاده و ولکن هـم نیستند
نحسى نسل ۵٧ ى ما را هـم گرفتار خودش کرده