دارا م. ی. – ایران ما دوباره در تلاطم حوادث بسی سرنوشتساز گرفتار شده و با بیتدبیری نظامی تبهکار، فرومایه و جنایتکار در معرض آیندهای نامشخص قرار گرفته. مسلما انتظار انتخابات آزاد و راه برا ی یک دولت ملی باز کردن از حکومت اسلامی ضد ایرانی(در کلیت، اصلاحطلب و اصولگرا) سادهانگاری بیش نیست. هرچه زمان سپری میشود این آینده را که ما ایرانیان قادر به شکل دادنش هستیم از اراده و توانایی مردم ایران و با تغییر مسالمتآمیز دشوارتر و عوامل خارجی وزن سنگینتری در این تغییر پیدا میکنند.
سیستمهای حکومتی هستند که توانایی تحول و اصلاح دارند اما بعداز چهل سال ما هنوز در بدیهیترین ارزشهای جهانشمول درماندیم و خوشبختانه هر روز به خیل مردم که باور دارند که این نظام تبهکاران اسلامی باید دگرگون شده، با همه خطرات که تغییرات به همراه دارد، بیشتر میشوند. کمتر پیش میآید که انسانها در زندگی این شانس اجتماعی را داشته باشد که اشتباهشان را تصحیح کنند و ما در نزدیکی چنین موقعیتی قرار گرفتهایم.
بسیاری در مورد انقلاب نوشتهاند و بعد از سالها این نکبت تاریخی باید برای اکثر افراد نتایج یک انقلاب ناهنگام و مهمتر همراهی فرودستترین افراد جامعه با این دگرگونی که ما را به کجای تاریخ پرت کرده روشن باشد. اما متاسفانه ناهمگونی و استمرارطلبی و تفرقه چنان اپوزیسیون را ضعیف کرده که قادر به هیچ نوع تاثیرگذاری در وقایع و اتحاد مردم نشده.
چرا این تبهکاران در هر کشور عقبافتادهای که نفوذ میکنند موفق هستند؟ بجز اینست که در وهله اول همسانانشان را سریعا از دزدان، جنایتکاران و فرومایگان پیدا کرده و ثروت یک کشور غنی را به پایشان میریزند تا زمانی که تبهکاران آن کشور در چپاول خودکفا شوند؟ این مدل «موفق» همراه با کشتار نخبگان و ارعاب طبقات دیگر و مهاجرت کارشناسان کامل میشود.
آیا دستاورد فرهنگ ایرانی این نوع از حکومتداری است برای منطقه خاورمیانه؟ و آیا اگر جلوی این پیشرفت گرفته نشود چه آیندهای در انتظار منطقه است؟ ما با یک انقلاب بیموقع اسلامی نه تنها ایران را از هر جهت به عقب راندیم بلکه یک منطقه را هم به آتش کشیدیم و آینده تاریکتر هم میتواند باشد با تداوم وضع موجود.
همانطوری که کوروش مباهات ماست و حتی سرباز نظام اسلامی این را به رخ کشورهای دیگر میکشد و نشان بیفرهنگی عدهای را میرساند که اعتقادی به تاریخ ایران ندارند و تاریخ اسلام به تنهایی بدون ایران چیزی برای عرضه نداشته و این گروه بیوطن ارزشهای ایران قبل از اسلام را مکررا گوشزد جهانیان میکنند.
نگاهی به بعد از سرنگونی این تبهکاران در تاریخ بیندازیم که پنجاه، یا صد سال دورتر ما چطور این ننگ را توجیه کنیم؟! ترور، جنگ و خانمانسوزی برای خاورمیانه. درحال و آینده این حکومت موجب شرم و خجالت ما ایرانیان هست و خواهد بود. نه تنها در تاریخ ایران بلکه این ابلهان با توسعه در خاورمیانه این شرم را با تاریخ جهان پیوست دادهآند.
چه چیزی باید اتفاق بیفتد تا خطر موجودیت و هستی ایران تنها عامل اتحاد و برنامه برای آینده باشد؟ آیا ما واقعا ایراندوست هستیم؟ خارج از شعارهای احمقانه که حتی عملههای این رژیم هم که، دیروز فقط فریاد حکومت اسلامی و امت اسلامی سر میدادند، امروز نام ایران و ملت ایران را به زبان میآورند.
ما باید این سوال را از خودمان بکنیم آیا ما مردم ایران در کل مقصر این فاجعه در مقابل تاریخ نیستیم و این ما نبودیم که تعرض به حقوق مدنی اقلیتها و حتی هممسلکان و شهروندان را در سکوت پذیرا شدیم و میشویم؟ آیا ما توانا هستیم به درون خودمان نگاهی بیاندازیم و حقیقتا ایراندوست و دمکرات هستیم و یا به حقوق بشر احترام میگذاریم؟ اما واقعا اگر اکثریت جامعه به این مقولات باور داشتند و سرلوحه زندگی روزانه قرار میدادند چرا این رژیم چنین طولانی حکومت کرده و میکند؟ حتی در خارج ایران این مقولات هنوز ملکه پندار، گفتار و کردار هممیهنان نشده. آثارش همین خود رهبر خواندن، ناهمگونی و تشکیلات سازمانی جدید البته با نامهای بهروز و با دوستان قدیم و بدون پشتوانه نسل جوان نمایان میشود.
شکی نیست پروژه تغییر بسیار پیچیده و مخصوصا در کشورهای عقبافتاده که مردم عادت به بیان خواستهای قلبی و ایدِهآلشان ندارند. اما اگر بپذیریم که اکثریت موافق سرنگونیاند میتوان دور یک رهبر میهندوست ورای پیششرطها جمع شد. ما هرگز در پروسه تغییر نمیتوانیم آینده را تضمین و یا بیمه کنیم. ما فقط میتوانیم به ایراندوستیمان مطمئن باشیم و فاکتور اتحاد و شرط کافی برای اتحاد باشد. و ضامن همه موفقیتها در سرنگونی هر رژیمی ماندن جوانان و تمامی شهروندان در میدان است. دینامیک جوانان امروز ایران مانند سال ۵۷ نیست و سرعت یادگیری بسیار بالاست در هر زمینهای حتی دموکراسی، کار و قدرت جمع در تغییر و در میدان حضور داشتن مانند وجدان هدایت کننده جامعه رها.
همگرایی در پرتو میهندوستی
این انقلاب فرومایگان و تحصیلکردگان درجه دو و سه بازار فرهنگی در مقابل قشر کارشناس و ممتاز و بهترینهای کشور بود که ما را به سیاهی کشاند. بگذریم از کم و کاستیها و یا اقلیت ناکارآمد در زمان شاه اما در کل حرکت به سمت آیندهای درخشان و پیشرفتهای اجتماعی، اقتصادی، قضایی و فرهنگی چشمگیر بود.
بدون اطمینان به همدیگر و جوانان مانند شرط اول به میهنپرستی تمام مواضع در بحث و اتلاف وقت خواهد گذشت. باید این خطر را به جان بخریم و باید به یک شخص و جوانان اطمینانمان را تقدیم کنیم و باور داشته باشیم بعد از سرنگونی، این قشر جوان در صحنه خواهد ماند تا با خواست آزادی ،دمکراسی، شایستهسالاری به همزیستی با همه همسایگان و جهان برسیم و دقیقا انتقال سریع اطلاعات، سرعت یادگیری و تجارب جوانان ایران را در این موقعیت قرار میدهد تا دمکراسی و یا هر چه آرزوی اکثریت است را به ثمر برسانند. ماندن در میدان، حمایت از حقوق هر نوع اقلیت و پافشاری ضامن پیروزیمان است و نه گروهسازی، بحثهای بیانتها و تفرقه انداختن.
چه خوشمان بیاید و یا نه شاهزاده (تاریخا شاهزاده بوده و لقب تاریخی است) رضا پهلوی تنها شخصیتی است که نماد یگانگی کشور و میهنپرستی را با هم داراست . هر چه زمان میگذرد مردم به دلایل و نتایج تلاشهای شاه پدر در ظرف زمانیاش پی برده و دستاوردهایش را با تحسین نگاه میکنند. حالا این شاهزاده تنها مظهر اتحاد کشور در آشوبمان است تا تمامیت میهنمان را در دگرگونی حفظ کنیم.
ما چیزی دیگری در حال نداریم ما مردم سوئد، انگلیس و یا آلمان نیستیم و از نطر اصول جهانشمول، وجدان و اخلاق بعد از چهل سال بیابان فرهنگی واماندایم. تنها شاید ایراندوستیمان برایمان مانده.
در پایان بیاییم به ایران، مردم بیپناه کشورمان، به کودکان و نوجوانانی که آیندهشان نابود میشود بیاندیشیم و فقط باور کنیم اطمینان به میهندوستی یک شخص به عنوان مظهر یگانگی و اتکا به اینکه در میدان ماندن تک تک زنان و مردان ایرانزمین کافی برای همگرایی است تا از این منجلاب اسلامی و شرم تاریخی خلاص بشویم.
با ید به آینده برگشت کنیم از همانجا که به بیراه رفتیم.
تهران ۱۳۹۸
در سال گذشته مردم ١٣٠ یا ١۴٠ نام ایشان و خاندان پهـلوى را صدا کردنند ولى هـیچ واکنشى از طرف ایشان داده نشده
درضمن شاهـزاده ایرانى دوست دارند که رهـبر معنوى باشند ؟!؟البته معنى رهـبرى معنوى هـم مشخص نشده ( شاید مثل پاپ اعظم ؟)
و ج ا هـم با مقاومت و نافرمانى مدنى رفتنى نیست وگذرى نخواهـد کرد
کل جهان مادی و یا انیورزوم در وضعیت خلا نسبی بسر میبرد که ان را زندگی مادی با اندازه های شناخته شده علمی تا به امروز می شناسیم ، که زمان و مکان را در ان جای داده اند . اما هستی فرار تر از اونیورزوم ومتر و کلیو و زمان و مکان و اندازه های دیگری که ما میشناسیم میباشد . پس شعار مرگ بر ۵۷ عین جهالت پدرانمان میباشد که خواسته هایشان را با بی سودای با شعار مرگ بر این و ان دنبال کردند و چهل ساله سایه شوم مرگ بر سرمان . شما که ادعا روشنی و هوشیاری را پس از ۴ نسل مدعی میباشید چرا نمیتوانید با امکانات امروزه جهان خودتان را از این منجلاب نجات دهید ، ۵۷ ، ۹۷ فرقی نمیکنه . – به یزدان گر ما خرد داشتیم . کجا این سر انجام بد داشتیم .
اگر یک منحنى را در نظر بگیرید که محور افقى زمان و محور عمودى وضعیت ایران باشد ادامه آن محنى از نقطه گسست ممکن نیست زیرا زمان پیش رفته است.
ما نابود شده ایم.
باور کنید.
مرگ بر انقلابیون ۵٧
براى بازگشت باید همه مردم فقط به باور قبل از انقلاب برسند و روى همه دشمنان شاه فقید از نظر طرفدارى خط قرمز بکشند و من معتقدم حتى مخالفانى مانند بختیار.
این بدان مهنى نیست که ما خواستار دیکتاتورى هستیم ولى بدان معنى است که ما آن ها را نمى خواهیم.
البته آن ها دروغ مى گویند که خواستار دموکراسى هستند.
مرگ بر انقلابیون ۵٧.
فقط و فقط با یک قدرت منسجم میتوان ، حکومت جمهوری مشروعه اخوندیزم را از میدان بدر کرد و انهم با پافشاری همه گروه ها و احزاب برای برپائی مشروطه شاهنشاهی پارلمانی سکولار دموکرات و اقتصاد لیبرال . اتحاد در این خواسته زنجیر گونه و قدرت مشترک مشروطه خواهی مبارزین و ایرانسازان را ملت ایران بیاد دارند و اسناد تاریخی چگونگی نجات ایران از روزگار فلاکتبار قاجار ، بدست فرزندان خردمند این سر زمین موجود است . باید اول به ازادی و ابادی ایران اندیشید و دوم ستورات سازمانی و حزبی در راه تحقق بخشیدن در پارلمان داخل کشور . نه در بی بی سی و یا صدای امریکا و و و
اگر روشنگران و گروه ها و مخالفین قبول کنند شاهزاده پهلوی به خواسته مردم ، میتواند از مقامی که مشروطه شاهنشاهی که با خون مبارزین و ازادی خواهان تابه امروزه به او واگذار شده میتواند با حمایت زنجیر وار از او در قدم اول سرنکونی با سرعتی باور نکردنی رقم بزند و این حتما به وقوع خواهد پیوست . عجیب است که همین جماعت متحدین سرخ + سیاه برای بیرون کردن مشروطه شاهنشاهی سکولار و به جای ان ، اوردن مشروعه شیخ فضل الله با نام جمهوری ، همه باهم به رهبری اخوند ضحهاک صفت متحد شدند و خود زنی دست جمعی کردند . توقیف مدرنیته رفاه نسبی جامعه و تولید را بدور انداختند و جهالت ارتجاعی را و اقتصاد مال خره ، یا اقتصاد دلالی و مافیائی را پذیرفتند ، اسنادش به وفور موجود . اما چهل ساله نتوانستند درک کنند که راه نجات ، باز گشت به مشروطه شاهنشاهی است ، ولی متاسفانه همچنان سرگردان در تئوریها و ایدئولوژی ها و دسته بازی ها بدونه قطب نمای سیاسی برای بازگشت به خانه اول .