تلاش برای ممنوع کردن فحاشی تلف کردن وقت است. هر جا زبان وجود دارد، بد و بیراه و «فرهنگ کوچه» نیز وجود دارد و در ادبیات نیز به شکل «هزل» و «هجو» نیز به زندگی ادامه میدهد.
تصور عمومی رایج این است که مردم خیلی بیشتر از گذشته در حال فحش دادن و بد و بیراه گفتن هستند و این یک پدیدهی تازه است. ظهور آشکار فحاشی و بدزبانی به راحتی به دوران ما نسبت داده میشود که تحتتاثیر ارتباطات و شبکههای اجتماعی رو به ازدیاد گذاشته است. نگهبانان وحشتزدهی رفتارهای مودبانه استدلال میکنند: این بدزبانیها باید متوقف شود! آنها راه متوقف کردن فحاشی را تحمیل تحریم، جریمه، اخراج یا در خانواده و با فرزندان، بدون شام به رختخواب رفتن میدانند.
اما در عوض، کسانی که با استفاده از فحاشی احساس آرامش میکنند، بیوقفه به مطالعاتی اشاره دارند که نشان میدهد افرادی که بد و بیراه میگویند، نه تنها صادقتر، سالمتر و سازشپذیرتر هستند، بلکه بسیار باهوشتر و دارای دایره لغات بسیار بیشتری نسبت به کسانی هستند که فحش نمیدهند!
خب، ممکن است شما بگویید، پس شروع کنیم به فحش دادن! چون فکر میکنید فشار خون را پایین میآورد، ضریب هوشی شما را افزایش میدهد و شما را خوشبیانتر هم میکند! نه، منظور این نیست! لطفا این کار را نکنید، نه در خانه، نه در خیابان و نه در محل کار و همچنین شبکههای اجتماعی!
مشکل بر سر این است که تلاش برای وضع قانون در برابر هر نوع رفتار کلامی از ابتدا محکوم به شکست است. اگر یک پدیده زبانی به اندازه کافی گسترش پیدا کرده و مورد توجه قرار گرفته باشد که افراد لزوم متوقف کردن آن را احساس کنند، یعنی به حدی رسیده که هرگز از بین نمیرود. به ویژه اگر این پدیده چیز نه چندان زیانباری مثل بد و بیراه گفتن باشد!
چرا فحش گاهی مفید است؟
برخی از دلایل مبنی بر اینکه فحش دادن به دردبخور است، کاملا مشهور است. استفاده از فحش مثل برجسته کردن یک عبارت با ماژیک در یک متن است: توجه را به خود جلب میکند و نشان میدهد که شما نه تنها در مورد چیزی کاملاً جدی هستید، بلکه از نظر عاطفی نیز برای شما مهم است.
وقتی از کلماتی استفاده میکنید که برای افرادی که با آنها صحبت میکنید، غیرمنتظره هستند، باعث میشود آنها بنشینند و گوش بدهند، و این اغلب میتواند پیام شما را بطور مؤثرتر از آنچه قبلاً با کلمات معمولی بیان میکردید، به مقصد برساند. تاثیر قابل توجه فحش، با این واقعیت تقویت میشود که فحش در فرهنگهای مختلف، اغلب از کلمات کوتاهی تشکیل شده (آنها معمولا بیشتر از چهار حرف نیستند). پس نه فقط از نظر محتوا، بلکه از نظر آوایی هم مفهوم مورد نظر شما را برجسته میکند.
بد و بیراه گفتن همچنین میتواند به عنوان یک سوپاپ اطمینان برای شما عمل کند و فشارهای روحی و روانی را کاهش بدهد. تحقیقات نشان داده است افرادی که تحت فشار یک درد خفیف قرار دارند، با قرار دادن دست خود در یک ظرف آب گرم، قادر به تحمل طولانیتر درد هستند و نتیجهگیری شده که هنگام بیان کلمات داغ، بیشتر از گفتن کلمات خنثی میتوان فشار روانی و درد آن را تحمل کرد.
اینها و بسیاری از مطالعات دیگر در مورد دشنام گفتن، جنبههای مفید آن را نشان میدهد. اما فحش دادن در سطحی کاملاً متفاوت نیز جذاب است.
آسیب مغزیِ حاصل از تصادف یا زخمی شدن، بیماریهای عصبی یا سکته مغزی با ضربه زدن به قدرت تکلم، اغلب قدرت فرد را در بیان کلمات شکیل و مودبانه کاهش میدهد. نیازی به گفتن نیست که از دست دادن این عملکرد زبانی برای افرادی که به این سوانح دچار شدهاند، بسیار ناامیدکننده است. آنها ممکن است نتوانند حتی سادهترین جملات را بسازند یا کلمات بنیادین را بازیابی کنند، اما این مشکل بیانی روی تواناییهای فکری آنها کاملاً بیتأثیر است.
یکی از قدیمیترین مطالعات در این مورد، توسط پل بروکا در سال ۱۸۶۱ انجام شد که بر روی پرونده بیماری مبتلا به صرع تحقیق میکرد که تقریبا قدرت تکلم خود را از دست داده بود ولی میتوانست بیشتر آنچه به او گفته میشد را بفهمد. سرانجام از اینکه نمیتوانست ارتباط برقرار کند، عصبانی شد و دشنام داد: برو به جهنم!
بخشی از پایه و اساس زبان
این واقعیت که کسی که دیگر نمیتواند کلماتی مانند سیب یا خانه را بگوید ولی میتواند عبارت پیچیدهای مثل «برو به جهنم» را بر زبان بیاورد، نشان میدهد که ناسزا گفتن در سطحی کاملا خودکار از تولید گفتار روزمره اتفاق میافتد. این اتفاق در بخش متفاوتی از مغز رخ میدهد و بنابراین نمیتواند به راحتی جای خودش را به کلمات مودبانه بدهد.
در عین حال، ناسزا گفتن نقش مهمی در حفظ و نگاهبانی از بهداشت روان و سلامت بازی میکند زیرا ارتباط مستقیمی با احساسات، حالات و درونیات ما دارد. از این جالبتر، افرادی که به یک زبان خارجی بجز زبان مادری خود تسلط پیدا میکنند، بعدها به راحتی معادل واژههایی را به کار میبرند که در زبان مادریشان تابو بوده است!
این نشان میدهد که ما در جریان یادگیری زبان، کلمات ناسزا را زودتر و به صورت اکتسابی میآموزیم چرا که اساساً آنها ما را به عمیقترین احساسات درونی متصل میکنند. کودکان اغلب خوشحال میشوند از اینکه میتوانند به سادگی جملاتی با واژههای «بد» بسازند، با وجود اینکه هیچ تصوری ندارند از اینکه کلماتی که میگویند به چه معناست و چرا نامناسب است ولی این تاثیرات در ذهن ما ماندگار است.
تاریخ زبانشناسی به ما میگوید که همیشه چنین بوده است. چیزهایی که ما به آنها بد و بیراه میگوییم طی قرنها از تاهای مذهبی و سنتی تغییر شکل داده و در عین حال از کشور و فرهنگی به کشور و فرهنگ دیگر متفاوت هستند. به زبان هلندی اگر بخواهید کسی را توهین یا نفرین کنید باید بگویید که به یک بیماری هولناک مبتلا شود؛ در زبان چینی اما کافیست بگویید که خیلی قمپز در میکند!
ما هرقدر که ادب را رعایت کنیم، این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که دشنام و فحاشی به اندازه خود زبان قدمت دارد. هر جا که یک زبان باستانی وجود داشته، دشنام هم بوده است. در واقع فحش دادن یکی از اساسیترین کارکردهای زبان است.
بنابراین هنگامی که پلیس خواست شما را به خاطر فحش دادن یا توهین جریمه کند، بگویید که به دلایل پزشکی فحش میدهید! هیچکس نمیتواند برای چیزی مبارزه کند که هزاران سال پیش و با به وجود آمدن زبان از بین رفته است. و ا لبته این را حتما به خاطر داشته باشید که از هیچیک از دشنامهای چهارحرفی استفاده نکنید!