پژوهشی که چندی پیش در آمریکا درباره نحوه برخورد مردان به فعالیتهای طرفداری از محیط زیست انجام شده نکات مهمیرا روشن میکند. این پژوهش علاوه بر یافتههای خود در مورد تمایز جنسیتی در برخورد به موضوع محیط زیست، به خوبی نشان میدهد که تنها کافی نیست که راه حل منطقی برای حل معضلات و مشکلات اجتماعی و یا محیط زیستی ارائه شود و خوشباورانه انتظار و امید داشت که بخشهای بزرگی از مردم راه حلهای پیشنهادی را از آنجا که منطقی و به نفع بشریت است بلافاصله قبول کنند. متاسفانه در عالم واقع اینطور نیست. در جامعه انسانی عقل سلیم و منطق و پیشنهادهای مبتنی بر مشاهدات علمی لزوماً بُرش ندارند و به راحتی و به سادگی راه خود را باز نمیکنند و نمیتوانند مردم را بسیار سریع برای عمل به آنها تحت تاثیر قرار دهند.

ما در روزگاری زندگی میکنیم که تقریباً روزی نیست که رسانههای همگانی و شبکههای اجتماعی درباره وضعیت بحرانی و اضطراری محیط زیست خبری نداشته باشند و مردم را از عواقب مخرب و مرگبار این بحران برای کره زمین و کل موجودات آن آگاه نساخته و به کاربست شیوههای نوین مصرف برنیانگیزند. تصور هم میشود که این هشدارها سریع تاثیرگذار هستند و مردم را به سوی به کار بستن رویههای کاهشدهندهی بحران محیط زیست هدایت میکنند. در عمل ولی اینگونه نیست و تاثیرگذاری هم در این مورد– و نیز بسیاری موارد دیگر- کُند پیش میرود زیرا موانع ذهنی و فرهنگی بسیاری در برابر نهادینه ساختن رویههای جدید وجود دارد. در مورد به کار بستن شیوههای سازگار با حفظ محیط زیست شاید عجیب به نظر رسد ولی این تحقیق نشان میدهد که یکی از این موانع چیزی است که به عنوان «ماچوئیسم» و یا «نرّهمردانگی سنتی» شناخته میشود.
وقتی از «نرّه مردانگی زهراگین» صحبت میشود منظور به معنای دقیق کلمه «زهرآگین» بودن برای محیط فیزیکی نیست. منظور بیشتر «زهراگین» بودن بطور کلی رفتار برخی از مردان بر اساس ایدهآلهای سنتی «نرّهمردانگی» است که بیشتر برای سلامت و پیشرفت جامعه مضر است تا اینکه به حال محیط فیزیکی زیست انسان زیانبار باشد.
در پژوهشی که به تازگی توسط دانشگاه دولتی «پن» آمریکا با عنوان «تمایل و انطباق جنسیتی: پیامدهای اجتماعی درگیر شدن در رفتارهای زنانه و مردانهی طرفداری از محیط زیست» منتشر شده، نتایج جالبی ارائه شده است. خلاصه آنکه برخی از مردان هرگاه گمان کنند که با انجام کارهای سازگار با حفظ محیط زیست، از جمله بازیافت زبالهها، استفاده از کیسههای قابل استفاده مجدد، ویا خاموش کردن تهویه مطبوع، مُهر «جنسیتی» به آنها زده خواهد شد از انجام آنها سر باز میزنند. به عبارت مشخص، ظاهراً ترس آنان از آنجا ناشی میشود که فکر میکنند با در پیش گرفتن چنین رفتارهای ناسازگار با کارهای مرسوم و رایج مربوط به مردان، دیگران گمان خواهند کرد که آنها همجنسگرا هستند. بنابراین، آنها میترسند که دیگران آنان را در حین عمل بازیافت زبالهها و یا حمل کیسههای چندین بار مصرف نبینند زیرا گمان خواهند برد با چنین رفتارهایی به دنبال «قرارهای رمانتیک با مردان همجنسگرا» هستند. ولی همین مردان اگر رفتاری زیانبخش با محیط زیست داشته باشند و برچسب همجنسگرا به آنها زده نشود یعنی هویت جنسی آنها دست نخورده باقی بماند، مشکلی با آن ندارند.
ک. سویم، استاد روانشناسی و پژوهشگر ارشد در دانشگاه «پن» میگوید: «ممکن است زمانی که ما رفتارهای مختلف طرفدار محیط زیست را در پیش میگیریم، نتایج ظریفی در رابطه با جنسیت به دست آید. و از آنجا که مردم خواهان کنترل برداشتهایی هستند که فکر میکنند سایرین از رفتارهای آنان خواهند داشت، ممکن است از برخی رفتارهای ناسازگار با «جنسیت» خود، پرهیز نمایند.»

به نوشتهی نشریه «آوت» این پژوهش در مجموع از ٩۶٠ شرکتکننده– مرد و زن- خواسته است ارزیابی خود را از شخصیتهای خیالی، بر مبنای مجموعهای از فعالیتهای سازگار با محیط زیست ارائه دهند و بگویند که آیا این شخصیتهای خیالی احساس و گرایشی «زنانه» دارند یا «مردانه». شرکتکنندگان تصور خود را بر اساس یک نظام مقیاس ١٠ امتیازی از دگرجنسگرا تا همجنسگرا ارائه دادهاند.
سویم میگوید: «این تمایل که طرفداری از محیط زیست را زنانه میبیند، در تمام کسانی که به اینسو تمایل داشتند بازتاب داشته. مهم آنست که این تمایل بدون توجه به رفتار کلی آنان به عنوان انسان، بیشتر زنانه و کمتر مردانه ارزیابی شده است.» سویم تاکید میکند که در میان شرکتکنندگان در این پژوهش کسانی که رفتار آنها با جنسیت آنها خوانایی داشته بیشتر به عنوان دگرجنسگرا تلقی میشوند در حالی که کسانی که رفتار آنها با جنسیت آنها خوانایی نداشته بیشتر همجنسگرا تلقی میشدند.

پژوهش حتی فراتر از این نشان میدهد که اگر برای کسانی، دگرجنسگرا دیده شدنشان در اجتماع بسیار اهمیت داشته باشد، از رفتار ناسازگار با جنسیت خود امتناع میکنند تا از «برچسب» خوردن پرهیز کنند. بنابراین، چنین شخصی رفتارهای سازگارانه جنسیتی را بر طرفداری از محیط زیست- به عنوان رفتارهای ناسازگارانه جنسیتی- در رابطه با برداشت دیگران از خودش، ترجیح میدهد.
در این پژوهش آمده است که رفتارهای متفاوت نهتنها به ما کمک میکنند که به چیزی ملموس و واقعی در مورد اشخاص دست پیدا کنیم بلکه در ضمن نشان از آن چیزی دارند که انسانها هستند. خشک کردن لباسها روی طناب و یا حفظ فشار درست لاستیکهای ماشین حکایت از آن دارند که ما به محیط زیست اهمیت میدهیم. ولی اگر این رفتارها به عنوان رفتارهای جنسیتی دیده میشوند، پس همزمان در ذهن مردم حکایت از چیزهای دیگری دارند.
بنابراین اگرما ترکیبی از مردانگی زهرآگین با تفکر ضد همجنسگرایی داشته باشیم که در عمل به نابودی کره زمین منجر میشود، بسیار واقعیت بدیست.
البته مسلم است که مقابله با وضعیت اضطراری و بحرانی کره زمین تنها با زدودن افکار کهنه و خرافاتی و سمت و سو دادن مردان بیشتری به سوی طرفداری از حفظ محیط زیست کافی نیست. یعنی با بازیافت بیشتر و یا استفاده کمتر از کیسههای پلاستیک یکبار مصرف و استفاده بیشتر از کیسههای چندینبار مصرف و… معضل محیط زیست حل نخواهد شد. ولی یافتههای این پژوهش بسیار روشنگر هستند زیرا هم مردان و هم زنان نگرانی و دلسوزی برای محیط زیست را گرایشی زنانه ارزیابی میکنند و مردان، رفتار زنانه از جمله توجه و حفاظت از محیط زیست را به همجنسگرا بودن مردان ربط میدهند. بنابراین برای در پیش گرفتن راه حل علمی و منطقی جامعه باید موانع ذهنی و فرهنگی و روانشناختی را در برابر پیشرفت جامعه از میان برداشت.
نکتهی آخر اینکه این پژوهش در آمریکا انجام شده است. حالا تصور کنید که ما چه مسیر طولانی در کشور خودمان از این نظر باید طی کنیم زیرا رفتارهای خشن ضد همجنسگرا با وجود واقعیت همجنسگرایی در فرهنگ و ادبیات ایران، اما در جامعه بسیار ریشهدارتر هستند.