عبدالستار دوشوکی – شورای مدیریت گذار بعد از بیش از یک سال جلسات خصوصی قرار است آخر این هفته به عنوان پروژه جدید بخشی از اپوزیسیون در لندن «برآیش» شود. وقت زیادی صرف کردم تا معنی “برآیش” را پیدا کنم. ظاهرا «برآیش» یعنی مرحله پایانی تکوین و تکامل یا فرگشت با ویژگی فنوتیپی موروثی! در دعوتنامه حسن شریعتمداری (دبیرکل شورای مدیریت گذار) که برای نگارنده نیز ارسال شده است سخن از «ائتلاف وسیع ملی و هماهنگی گسترده همه تلاشگران اپوزیسیون» و اینکه «شورای مدیریت گذار، چتری است فراگیر برای همه ایرانیان»، آمده است.
"امروز روز رقابت جمهوری و مشروطه نیست؛ این رقابت را باید به دوران پس از سقوط نظام محول نمود؛
امروز روز اتحاد و کمک به یک جایگزین دموکراتیک برای این نظام است؛ بیایید دست بدست هم دهیم؛ آینده از آن ماست ."حسن شریعتمداری- دبیرکل شورای گذار pic.twitter.com/vyGd8JSIBV
— Hassan Shariatmadari. حسن شریعتمداری (@hassanshariatm5) September 13, 2019
در طی چند سال اخیر ائتلافات سیاسی و پروژههای متعددی توسط طیفهای مختلف اپوزیسیون ارائه شده است که هرکدام به نوبه خود چند صباحی سر و صدای فراوانی ایجاد کردند و به تدریج به حاشیه فراموشی سپرده شدند. آیا علیرغم قاعده چهل ساله، فرجام شورای مدیریت گذار یک استثنا خواهد بود؟
در این مقاله با نگاهی نقدگرایانه به صورت سریع (گذرا)، صریح و منصفانه در جستجوی پاسخ به این سوال خواهم بود. وقتی از برگزارکنندگان این «برآیش» یا رونمایی (اعلام موجودیت) پرسیدم هدف از دعوت امثال بنده چیست؟ زیرا هیچگونه سند یا اطلاعاتی در دست نیست، و قرار است من در آنجا چکار کنم؟ جواب قانعکنندهای نیافتم جز اینکه حضور امثال بنده و بقیه فعالان اپوزیسیون باعث مشروعیت بخشیدن به پروژهای می شود که ما از اهداف، برنامه، نقشه راه، اسناد، اساسنامه و مرامنامه آن کاملا بیاطلاع هستیم. قاعدتا یک پروژه یا ائتلاف وسیع ملی و فراگیر باید با یک فراخوان ملی و شفاف و گفتمان عمومی آغاز شود و نه در جلسات بسته یک «محفل خصوصی».
ظاهرا این پروژه با جهشی موروثی (mutation) از «اتحاد برای دمکراسی در ایران» آغاز شد که آخرین کنفرانس خود را حدود ١٧ ماه پیش تحت عنوان «مدیریت گذار از جمهوری اسلامی» در لندن برگزار کرد. در آن کنفرانس بنده نیز یکی از سخنرانان بودم و از همگرایی و ائتلاف نحلههای مختلف اپوزیسیون با تمام وجود استقبال کردم، و در مورد ضرورت مبرم آن سخن گفتم. اما جالب اینجاست حسن شریعتمداری که در آغاز بخشی از مجموعه «اتحاد برای دمکراسی در ایران» بود، یکه و تنها آن کنفرانس را بایکوت کرد و از شرکت در آن امتناع ورزید و راه جدید و انتزاعی خود را منحصرا آغاز کرد. بعدها اتفاق نادری رخ داد که بنده از درک آن تا به امروز عاجز هستم. و آن اینکه اکثر اعضای فعال «اتحاد برای دمکراسی در ایران» آن مجموعه را رها کردند و از ره ارادتسالاری به پروژه موازی و هماوردانه در حال تکوین حسن شریعتمداری روی آوردند. علیرغم اینکه آقای شریعتمداری در کنفرانس لندن آنها را بایکوت کرده بود.
اینکه جناب آقای شریعتمداری توانسته است باعث فروپاشی عملی یک مجموعه با سابقه و نامدار، و جذب اکثر اعضای آن به زیر چتر سیاسی خود بشود، از منظر کشش و کمالات مدیریتی و کاریزماتیک شخصیتی قابل تحسین و ستودنی است. ایشان در طی حدود ١٧ ماه گذشته در یک رهنورد تاریخی (odyssey)، اما از نظر رقابتی «هماوردگر» علمدار مبارزه علیه «رهبری فردی» تحت هر عنوانی بودند. و به همین دلیل پافشاری و تاکید بر روی «شورا» بود و نه رهبری فردی. حال چه اتفاقی رخ داد که ذاتا با نقض غرض و پارادوکس متناقض ایشان قبل از رونمایی در لندن به «رهبریت» تحت عنوان «دبیرکل» این مجموعه، منتخب یا منتصب شدند؟ (از شیوه انتخاب یا انتصاب اطلاعی در دست نیست).
باید اعتراف کنم که قدرت مجاب و متقاعدکننده ایشان قابل تحسین است. بر اساس دانشنامه آزاد ویکی پدیا سید حسن شریعتمداری فرزند ارشد آیتاللهالعظمی شریعتمداری (از مؤثرین مراجع تقلید شیعه در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی و یکی از بانیان نظام جمهوری اسلامی) میباشد که تحصیلات حوزوی (در قم) نیز دارد. و اینکه اپوزیسیون سکولار بعد از ۴٠ سال حکومت آیتاللهها در ایران تصمیم گرفته است تا فرزند یک آیتالله (اگرچه سکولار و غیرمذهبی، و بجای خود محترم) را به عنوان «رهبر» و دبیرکل خود انتخاب کنند، سندی است غیرقابل انکار بر تواناییهای قابل ستایش جناب حسن شریعتمداری در مجاب نمودن دیگران! زیرا همین رفقا اگر بحث رضا پهلویِ دمکرات و سکولار که ٩۵ درصد آرزوهای خود را در یک جمهوری دمکراتیک میبیند مطرح بشود، از «ژن» او گذشت نخواهند کرد! اگرچه از نظر نگارنده «آقازادگی» و «ژن» در دنیای مدرن و مناسبات سیاسی موضوعات بیربطی هستند، و هر کس باید بدون در نظر گرفتن «ژن خوب و بد» بر اساس شایستگیهای شخصی مورد قضاوت قرار بگیرد. طبیعتا همانگونه که به کرات در این مقاله تاکید کردهام، آقای شریعتمداری شایستگیهای فردی قابل ستایش را دارند. غرض از ذکر این مطلب رفتار و قضاوت دوگانه برخی از دوستان است. معهذا، رفقا باید این ثنویت در دوگانهانگاری گزینشی خویش را برطرف کنند.
انتقاد دیگر در باب سادهانگاری و تصور خوشبینانه (اگر نگویم توهم) در مورد عکسالعمل رژیم جمهوری اسلامی با جایگزینی واژهها است. آقای شریعتمداری که دبیرکل و شارح کل این جریان هستند در این مورد میفرمایند «باید از واژه «براندازی نظام» پرهیز نمود زیرا واژه براندازی عکسالعمل نظام را بسیار غضبناک و خشنتر خواهد کرد. اما واژه «گذار مسالمتآمیز» برای رژیم جمهوری اسلامی قابل هضمتر خواهد بود». یعنی جایگزینی اصطلاح «گذار» بجای «براندازی» یا «سرنگونی» کلیدواژه و رمز موفقیت این طرح برخلاف طرحهای ناکام پیشین است! تو گویی جمهوری اسلامی با سرنگونی خود مشکلی نخواهد داشت به شرطی که اسم آن «گذار» باشد و نه «براندازی»! و اینگونه می توان با پنبه سر جمهوری اسلامی را بُرید! عجب کشفی! با اندک ملغمهای از حس حسرت و حسادت به خودم گفتم: «ای دل غافل! چرا فکر این اکتشاف ناب به نیمچه ذهن من نرسیده بود تا همانند ارشمیدس از وان حمام بیرون بپرم و فریاد بزنم یافتم! یافتم!»
آقای شریعتمداری در سخنرانی دو هفته پیش خود در همایش سالیانه همبستگی جمهوریخواهان ایران تاکید کرد: «انقلاب تودهای نظیر سال ۵۷ احتمال تکرارش در حال حاضر به دلایل مختلف از جمله ذهنیت منفی نسبت به آن قابل تکرار نیست» و ادامه میدهد که «استراتژی ما ایجاد گذری امن برای گذار است». اما توضیح نمیدهد این «گذر امن» در عمل چگونه اتفاق خواهد افتاد! تناقض در آنجا آشکار میشود که چند دقیقه بعد ایشان میگویند: «وظیفه اصلی مدیریت دوران گذار «انتگره کردن» آستانههای کوچک تغییر به آن آستانه بزرگ و نهایی تغییر، یعنی اعتراض و اعتصاب همگانی و فلجکننده و گذار مسالمتآمیز از این نظام است». خوب! باید گفت این دقیقا تکرار همان انقلاب سال ۵۷ است. یعنی بر اساس «تئوری گذار مسالمتآمیز» جمهوری اسلامی خشونت بسیار کمتری را در مقایسه با خشونت ماههای آخر حکومت شاه اعمال خواهد کرد؟ حال باید سرگردان در لابلای این واژههای سردرگم بگردیم تا پرتقال فروش را پیدا کنیم. وی سپس با تکیه مفهمومی به تئوری دیالکتیکی هگل در مورد تضاد و اجتناب ناپذیر بودن «جبر تاریخ» میگوید: «پس در انتظار پدید آمدن نقطه واحد (آستانه تغییر) به عنوان پدیدهای ناشی از تغییرات ناگزیر تاریخی و ترانسفورماسیون اجتماع (تحولطلبی) عملا ناشی از جبرگرایی تاریخی و تعلیق به محال نمودن امر سیاسی گذار که در درجه اول ناشی از عمل و تاثیر آگاهانه و مسئولانه عناصر فعال و آگاه و با اراده اجتماعی است میباشد». سوال اینجاست که جبر ناگریز تاریخی چرا در مورد جمهوریهای موروثی و دیکتاتوریهای کهنتر از جمهوری اسلامی نظیر چین، کره شمالی، کوبا و یا سوریه و غیره عملی نشده است؟ مشکل اساسی اینجاست که ایشان در سخنرانی دو هفته پیش خویش با نفی «قیام عمومی» آن را پوپولیستی، نگرانکننده و ماجراجویانه مینامد و به زعم ایشان «باید از چنین رویکردهای نگرانکننده و رهبران ماجراجویش فاصله بگیریم». نگارنده به قیام عمومی ملت برای سرنگونی (ببخشید ! گذار ازجمهوری اسلامی) اعتقاد دارم؛ و جز این راه دیگری را پیشنهاد نمیکنم. مغالطه و عوامفریبی برای «فروش روغن مار» نیز این حقیقت تلخ را تغییر نخواهد داد.
انتقاد اساسی دیگر به دبیرکل و برخی از مسئولین شورای مدیریت گذار به نحوه برخورد ناصواب و رقابتجویانه آنها با بیانیه تکمیلی ١۴ نفره بود که قریب به هزار فعال مدنی در خارج و داخل کشور امضای خود را زیر بیانیه حمایت از آن ١۴ تن گذاشتند. آن بیانیه به تعبیر دکتر مسعود نقرهکار «آینهای در برابر اپوزیسیون» بود. اما شوربختانه دبیرکل و برخی از مسئولین شورای مدیریت گذار از گذاشتن امضای خود در کنار امضای دیگران امتناع ورزیدند که سخت باعث تاسف میباشد. یعنی کسی که سودای جایگاه «نفر اول» را در سر میپروراند، نمیتواند بپذیرد که «نفر پانزدهم» باشد. حال در عرض کمتر از چند هفته از همان فعالان انتظار دارند در مراسم صحهگذاری و رونمایی آلترناتیو خودشان در لندن شرکت کنند. باید صریح و شفاف گفت که این نوع شیوه برخورد تمامیتخواه و خودمحورانه به مصداق «همه با هم» نیست بلکه نمونه بارز انحصارطلبانه «همه با من» میباشد. اتفاقا دکتر مسعود نقرهکار نقش تبلیغ سیاسی در توهمآفرینی را در یک مقاله علمی خوب به نام «توهم سیاسی» به صورت گویا توضیح داده است که میگوید توهمآفرینی سیاسی همراه با طرح نابهنگام و ناکارآمد راهکارها و راهبردهای متوهمانه به همراه دارد. کنشگری منفی و آفت توهمآفرینی سیاسی برانگیزاننده نومیدی و سرخوردگی، و سبب ازخودبیگانگی میشود». در این مورد میتوان به مصادره به مطلوب جنبشها و قیام عمومی داخل کشور آنگونه که در بیانیه مشترک «هژمونیطلبانه» حسن شریعتمداری و حشمتالله طبرزدی به تاریخ ۲۱ مهرماه ۱۳۹۷ آمده بود، اشاره کرد. در آن بیانیه با اعتماد به نفس شگفتانگیزی آمده بود: «اینک در آستانه تشکیل و اعلام عمومی «شورای مدیریت دوران گذار»، اعتصاب گسترده شما هممیهنان گرامی و به ویژه اصناف عزیز نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مدنی ملت ایران است…»!
انتقاد نهایی اینکه، این پروژه نه تنها از علنیت وشفافیت حداقلی برخوردار نیست بلکه از مخفیکاری وسواسمندانه و مزمن رنج میبرد. به همین دلیل بنده ماهها پیش پیشنهاد شرکت در «کارگروه اتنیکیِ» «مدیریت شورای گذار» را رد کردم. آخه! من با کدام «رو» و بر اساس کدام «فتوای شرعی» یا منطق و برهان و یا بر طبق کدام حکم مردمی و اختیارنامه (mandate) به ملت داخل کشور و بهخصوص مبارزانی نظیر ١۴ نفر که در زندانهای جمهوری اسلامی شکنجه و پرپر میشوند مژده بدهم که خوشا به حالتان که بنده در لندن و آلمان مدیر خودگماشته مبارزات شما شدهام. مضاف بر اینکه اندیشهزایی تکمحوری و آغازش چیدمان این شورا، به صورت جناحی، گزینشی، تحکمی و تصنعی بوده که از بالا به پایین دیکته شده است. فرایند تکوینی آن نیز در نهان و در محفلهای خصوصی بدون هیچگونه فراخوان و یا گفتمان ملی صورت گرفته است. فقط میهمانان گزینشی در مباحث آن شرکت داشتند. وانگهی حتی بسیاری از همان افراد و جریانات دعوت شده در «مذاکرات یکجانبه» به تدریج از آن جدا شدند و انتقادات جدی را نسبت به فرایند و اهداف کار شورای مدیریت گذار مطرح کردند که شرح آن به نوبه خود مثنوی هفتاد من کاغذ میطلبد. به عنوان مثال اکنون فقط بخش کمی از نیروهای چپ سنتی از نسل قدیم، بخشی از جمهوریخواهان، کنگره ملیتهای ایران فدرال، و اصلاحطلبان و ملیمذهبیهای بریده از حکومت در این مجموعه باقی ماندهاند. از طیف مشروطهخواهان ظاهرا فقط یک نفر حضور دارد و بس! انحصارطلبی به حدی است که حسن شریعتمداری در گفتگو با کیهان لندن میگوید: “کار کردن آقای رضا پهلوی بر فراز ساختارها و تماس مستقیم با مردم اشکال دارد» و از ایشان دعوت میکند «بجای تماس مستقیم با مردم بیاید و در جمع مدیران شورای گذار (به دبیرکلی او) کار بکند».
شاید به همین دلیل علیرغم تعارفات ظاهری، برخی اسم این شورا را «شورای گذار از مشروطه» نام نهادهاند. بقیه گروهها و ائتلافهایی که در طی سالهای اخیر اعلام موجودیت کردهاند، از پیوستن به «شورای مدیریت گذار» اجتناب ورزیده اند. در نتیجه بزرگنمایی و معرفی آن به عنوان یک ائتلاف وسیع ملی و گسترده، با واقعیت همخوانی ندارد.
اما در پایان باید تاکید کرد علیرغم نقد و سنجشگری بحق و مناسب در راستای پرهیز از مبالغه و اغراقگویی، از همسویی و ائتلاف بخشی از یک جناح اپوزیسیون با یکدیگر باید استقبال کرد و آن را به فال نیک گرفت زیرا حق هر محفل و گروهی است که با دوستان و همفکران خود ائتلاف و شورا تشکیل بدهند. اگر این دوستان گرامی میخواهند مورد وثوق و باورپذیری دیگر طیفهای اپوزیسیون (چه برسد به ملت ایران) قرار بگیرند، باید بدون اغراقگویی و مبالغه یا بزرگنمایی تبلیغاتی یا گردویی را گنبد کردن، حقیقت وجودی کرانمند خود را در کنار «پذیرش مساوی» دیگر جریانات موجود تصدیق و اذعان کنند زیرا در فرهنگ ایرانی سنگ بزرگ علامت نزدن است.
هر کی به فکر خویشه کوسه به فکر ریشه. نوشته خیلی خوب توضیح می ده که آقای شریعتمداری هم هنوز چیزی نشده دنبال موج سواری است و این که راه درست از “من” می گذرد. نه آزادی ایران. جاوید رضا شاه دوم که همیشه گفته هدفم آزادی ایران هست و نه چیزی برای خودم. اصالت رو باید دید فهمید. شاهزاده کجا و آخوندزاده کجا؟ من به آخوند و بچه آخوند اعتماد ندارم.
اگر از کاربست آن غافل باشیم.
یکى از اصول ابتدایى علم بیان مى کند که پدیده ها، طبیعتى اتفاقى دارند و این بدان معنى است که چگونگى گذار نامشخص است.