به پایان دوام چهل ساله نزدیک می‌شویم؟

پنج شنبه ۴ مهر ۱۳۹۸ برابر با ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۹


محمدرضا حسینی – برخی، شرایط امروز جمهوری اسلامی را با شرایط پیش از برجام مقایسه می‌کنند. آنها سخت در اشتباه هستند. در برجام، بنا بر اصطلاح معروف، نقره را دادند تا طلا را حفظ کنند. ولی امروز مجبور هستند هم نقره را بدهند و هم طلا را. موضوع امروز، نه فقط مسئله هسته‌ای بلکه دو مورد بسیار مهمتر، یعنی موشک‌های دوربرد و مداخلات حکومت بیرون از مرزهای ایران نیز به آنها اضافه شده است. این دو مورد اخیر برای حکومت اسلامی بسیار مهم و حیاتی است، حتی مهم‌تر از مسئله هسته‌ای. آنها بقای خود را در حفظ این دو مورد می‌دانند. اما واقعیت اینست که برای آنها هیچ راه دیگری جز نشستن پای میز مذاکره و دست شستن از سه مورد یادشده باقی نمانده است. درواقع باید گفت که خودشان هیچ راه گریز دیگری برای خود باقی نگذاشته‌اند. آنها، فرسوده‌تر از هروقت، حتی توان جنگیدن هم ندارند.

توصیه سیاستمداران کهنه‌کار، مانند کوهنوردان با تجربه، این است که همواره قبل از بالا رفتن، باید راه‌های برگشت به پایین را بررسی کرد. ولی سیاستمداران جمهوری اسلامی را کاری با این کارها نیست. آنها گویا از درک اصل ساده‌تر و شناخته شده «ضرر گشودن همزمان چند جبهه» نیز عاجزند.

جمهوری اسلامی از یکسو با آمریکا در می‌افتد و از طرف دیگر با کشورهایی که آنها را به عنوان رقبای مذهبی خود می‌پندارد. و در همین حال به سرکوب شدید و همه‌جانبه در داخل کشور مشغول است.

این خصومتِ چند جبهه‌ای حکومت، نه تنها نشانی از قدرت ندارد بلکه نمود مشخصی از وحشت و ترس اوست که رژیم را وامی‌دارد به هر سو که احساس خطر کند سنگ‌پرانی کند.

نمی‌توان ضعف مدیریت، فساد، ندانم‌کاری‌ها و اشتباهات مکرر را با سرکوب داخل، تهدید خارج و قلدری‌های بی‌منطق جبران کرد.

در نوشته قبل اشاره کردم که جمهوری اسلامی با حمله به تاسیسات آرامکو یکی از بزرگترین اشتباهات خود را مرتکب شد زیرا بدون محاسبه به نقطه حساس، یعنی به منبع انرژی اروپا، حمله کرد. اینکه کدام محاسبات اشتباه باعث شد که جمهوری اسلامی دست به اقدامی بزند که مهمترین تکیه‌گاه خود را سست کند یک بحث است ولی انتظار اینگونه حماقتِ بر شاخه نشستن و بُن بریدن، از جمهوری اسلامی را می‌توان داشت زیرا اساسا حکومتی که به دست توانای مردم بر سر کار می‌آید و سپس بلافاصله شروع به قلع و قمع همان مردم می‌کند نشان می‌دهد که از هیچ منطقی جز خشونت، زور و سرکوب پیروی نمی‌کند. آیا غافلند که این نوع اندیشه احمقانه سرکوبگری دیگر جایی در تاریخ معاصر ندارد؟ و یا شاید با دوام چهل ساله دچار توهم ماندگاری طولانی گشته‌اند؟!

علت دوام چهل ساله، نه در توانایی آنها بلکه در وجود چند علت دیگر است. یکی از مهمترین این علت‌ها، وجود زمینه تاریخی- فرهنگی حاصل از تحقیرِ هزار و چهارصد ساله ملتی‌ست که زمانی بزرگترین و ثروتمندترین تمدن روی زمین را داشت. خاطره حسرتبار آن تمدن و تحقیر مداوم چهارده قرن، از ملت ایران مردمی ساخته افسرده و ره گم کرده که با هر سرکوب در خود فرو می‌رود و چند نسل طول می‌کشد تا دوباره برخیزد. این خصلت، به مرور به بخشی از فرهنگ مردمی تبدیل شده که لیاقت‌شان بسیار بیشتر از آن چیزیست که اکنون دارند.

دومین فاکتوری که زمینه را برای دوام جمهوری اسلامی مساعد کرد، وجود تفکری‌ست که در نوشته‌های قبل نیز به آن اشاره‌ کرده‌ام و آن تفکر ضدامپریالیستی‌ است که دامن روشنفکران سنتی، اعم از چپ و ملی‌گرا و مذهبی، را رها نکرده و نمی‌کند. بر اساس این تفکر، هرچه ضد امپریالیست باشد خوبست حتی اگر دیکتاتوری و سرکوب باشد.

این تفکر به همراهی تلاش روشنفکران حکومتی در فریب طبقه متوسط (که موثرترین نیروی جامعه هستند) و قشر تحصیلکرده، با تشویق به باور اصلاح‌پذیری رژیم و کشاندن آنها به دنباله‌روی از اصلاح‌طلبان توانست به «بالشتک ضربه‌گیر نظام» تبدیل شده و هر اعتراض را از مسیر اصلی‌اش منحرف و یا در نطفه خفه کند.

یکی دیگر از کارهایی که کارشناسان حکومتی کردند، پایین کشاندن سطح توقعات مردم تا کمترین درجه ممکن بود. این یک نکته بسیار مهم روان‌شناختی است که زیاد شدن فاصله بین «واقعیت موجود» و «انتظارات مردم» می‌تواند به آنها انگیزه حرکت و اعتراض بدهد. پس بهترین راه برای کشتن انگیزه آنها آنست که سطح توقع و انتظارات مردم را پایین نگه داشته تا آنها به داشتن همان حداقل‌ها خشنود باشند.

از این نکته روان‌شناختی در ایجاد «هراس از تغییر» در ذهن خسته مردم استفاده کرده‌اند تا با وجود نارضایتی‌های فراوان بچسبند به همان چیزی که موجود هست.

امروز مردم نگران، از خود و یکدیگر می‌پرسند چه خواهد شد. و این پرسش تبدیل به مبرم‌ترین مسئله جامعه ما شده است.

گرچه آینده جامعه ما را معادله سه‌گانه مردم، حکومت و کشورهای دیگر رقم خواهد زد (و این خود نوشته جداگانه‌ای را می‌طلبد) ولی فعلا بطور خیلی خلاصه می‌توان نتیجه گرفت که برای جمهوری اسلامی راه‌های برون‌رفت از این مخمصه بسیار باریک‌ و تنگ‌ شده است.

رژیمی که با دمیدن سیاست‌های سابق اروپا و آمریکا باد شده بود، حالا با ظهور سیاست‌های جدید یا باید به خالی شدن فضاحت‌بار تن دهد و یا اینکه بترکد. و هیچیک چندان بهتر از دیگری برایش نیست. گویا روز به روز به پایان دوام چهل ساله نزدیکتر می‌شویم.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=171680

یک دیدگاه

  1. بهروز فتحعلی

    مقاله جمع بندی تمام و کمال از تجربه این چهل سال است خوبی این نوشته قبل از هر چیز حس این است که یک برداشت مشترک در طی زمان از دیدن تجربیات حاصل شده .

Comments are closed.