از همان سالهای پس از جنگ ایران و عراق که همه انتظار داشتند پس از فراغت از انقلاب ۵۷ و جنگ هشت ساله، دوران سازندگی آغاز شود، خیلی زود امیدهای سازندگی به ناامیدی تبدیل شد. انقلاب نه تنها به پایان نرسید بلکه تا به امروز ادامه یافته و نظام انقلابی- ایدئولوژیک، صدور عقاید و اهداف خود به کشورهای دیگر را همچنان در صدر فعالیتهای خود دارد. جنگ نیز نه تنها سایهاش تا به امروز از سر ایران کم نشده، بلکه به صورت نیابتی در عراق و سوریه و یمن ادامه دارد و چه بسا جمهوری اسلامی جنگی دیگر را به مردم ایران تحمیل کند.
در آرزوی تغییر
هدف نظام جمهوری اسلامی از «پروژه اصلاحات» با ایجاد یک دوقطبی وابسته و کنترل شده، ادامه و بقای خود بود. این پروژه تا انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ به خوبی به سود نظام جواب داد. حتا آنچه امروز به عنوان نیروهای شبهنظامی در کشورهای منطقه و تروریسم اسلامی در جهان میبینیم، مدیون فرصتهایی است که «پروژه اصلاحات» با حمایت اروپا و آمریکا برای نظام به وجود آورد.
اصلاحات اما با اعتراض طبقات متوسط که از اصلاحات ادعایی حکومت انتظاری بیش از امثال احمدینژاد داشتند، با شعارهایی مانند «رأی من کو» و نخستین زمزمههای «مرگ بر دیکتاتوری»، شکست خورد. چند سال بعد در تظاهرات سراسری ۹۶، که مردم عادی و طبقات پایین جامعه را در بر میگرفت، پیکر نحیف اصلاحات، پیچیده در کفن خونین ۸۸ به گور سپرده شد.
تصور جامعه از اصلاحات اما همواره چیزی جز تغییر نبود! تصوری که به تدریج شفاف و شفافتر شد. تا جایی که نامزدهای انتخابات استصوابی مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری در تبلیغات خود از چنان واژهها و وعدههایی استفاده میکنند که اگر کسی نداند فکر میکند آنها از مخالفان نظامی هستند که نامزد خدمت به آن شدهاند!
فرار؟ فشار؟ یا فنا؟!
حالا، در شرایطی که تحریمهای شدید آمریکا منابع مالی نظام را به شدت محدود کرده و روزنههای مذاکره همچنان بسته است، جامعه بیش از پیش ملتهب میشود. این شرایط، درون نظام نیز به شدت بازتاب مییابد و هر یک از باندهای حکومت تلاش میکنند یا چمدانهای غارت خود را ببندند؛ یا خود را آماده میکنند تا هدایت رویدادهای احتمالی (اعم از مذاکره یا جنگ) را بر عهده بگیرند؛ و یا بر اساس آرمانهای ایدئولوژیک و آخرالزمانی خود، در فکر نبرد نهایی و یک عملیات انتحاری هستند تا «عاشورای حسینی» در قرن بیست و یکم را به نام خود ثبت کنند. داستانهای حاج قاسم سلیمانی در گفتگوی ویدئویی که اخیرا پخش شد بیش از آنکه از زبان یک «ژنرال» و یا حتی یک «سردار» قابل درک باشد، بیشتر یادآور وصیتنامه محمدعطا عامل و چهرهی شاخص حملات فجیع ۱۱ سپتامبر به برجهای دوقلوی نیویورک است.
در چنین شرایطی، منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی نیز تلاش میکنند تا انتظارات جامعه را در مسیری که خود گمان میکنند درست است هدایت کنند.
بحران و فرصت
در ماههای گذشته تلاشهای مختلفی در داخل و خارج ایران صورت گرفته از جمله در ایران بیانیه ۱۴نفر منتشر شد که خیلی زود تحت فشار مخاطبان، مطالبات خود را چنان تکمیل کردند که معنایی جز گذار از جمهوری اسلامی ندارد و به تاوان اعلام این مطالبهی عمومی، شماری از آنان دستگیر و راهی زندان شدهاند. همچنین در روزهای گذشته سه نشست در شهر لندن در رابطه با مسائل ایران برگزار شد. کنفرانس سالانه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)، نشست اعلام موجودیت «شورای مدیریت گذار» و یک نشست درباره نقش زنان در رهبری و هدایت جامعه که با همکاری کیهان لندن و «انستیتو زنان، صلح و امنیت» دانشگاه جرجتاون واشنگتن در آن از پنج زن ایرانی تقدیر به عمل آمد.
با اینکه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) در سال ۱۳۷۳ توسط داریوش همایون در خارج کشور بنیان گذاشته شد، اما از نظر فکری توانست به پایگاهی برای این جریان سیاسی- اجتماعی که ریشههای تاریخی و فرهنگی در ایران دارد تبدیل شود. در شهریور ۱۳۹۷ انتخاب هایده توکلی به دبیرکلی این حزب، این اقدام تاریخی را به عنوان نخستین تشکل سیاسی ایران که یک زن را به رهبری خود برگزیده، ثبت کرد. این حزب بر اساس اسناد منتشره، وظیفهی خود را در حفظ بنیانهای فکری مشروطه برای ایفای نقش در آیندهی ایران ارزیابی میکند.
«شورای مدیریت گذار» به صورت ائتلافی از افرادی که معرّف جریانهای سیاسی- عقیدتی مختلف (جمهوری، مشروطه، چپ، مذهبی، قومی) هستند شکل گرفته و پیشینهی آن چنانکه از اعضایش پیداست به تشکلها و احزاب سنتی ایران در دوران انقلاب و همچنین تلاشهای همانها در سه دهه اخیر باز میگردد از جمله «اتحاد جمهوریخواهان» و «اتحاد برای دمکراسی در ایران» و تشکلهای قومی و… این شورا که حسن شریعتمداری را به دبیرکلی خود برگزیده، نقش خود را در «مدیریت» روند «گذار» تعریف میکند و در ده بند که به عنوان «استراتژی» اعلام کرده، آخرین بند را به انحلال خود اختصاص داده و مینویسد: «با کنار نهادن جمهوری اسلامی از قدرت و تشکیل دولت انتقالی و تامین شرایط برگزاری انتخابات مجلس موسسان، وظایف شورای مدیریت گذار و دیگر نهادهای مرتبط با آن پایان می یابد.» این «کنار نهادن» قرار است بر اساس آن ۹ بند دیگر انجام شود و باید منتظر ماند و دید که در عمل چه میکنند.
جنبشهای اجتماعی و رشتهی پیوند
نشست سوم در لندن اما به نقش زنان اختصاص داشت که امروز مهمترین و وسیعترین جنبش اجتماعی در ایران به شمار میرود. زنان همزمان حامل منافع گروههای مختلف اعم از کارگر و کارمند و کشاورز و متخصص و کارآفرین و بیکار و بازنشسته و مالباخته و سالمند هستند و نیمی از جمعیت جوان کشور را نمایندگی میکنند. جوانانی که برای حقوق انسانی و شهروندی خود، از جمله پوشش اختیاری و حضور در ورزشگاهها مبارزه میکنند. حقوق زنان یکی از نقاط ضعف کلیدی نظام انقلابی- ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است به ویژه آنکه جنبش زنان و جوانان بیشترین ظرفیتهای جامعه مدنی را در خود جای دادهاند. ظرفیتی که هیچ تشکلی در داخل و خارج کشور بدون پیوند با آن نمیتواند ادعای نمایندگی، هدایت و یا هماهنگی آنها را داشته باشد.
در این میان، چهرهی شاخصی مانند شاهزاده رضا پهلوی به دلایل تاریخی و فرهنگی و مواضع شفاف خود، از دیرباز تلاش کرده چون حلقهی اتصال و رشتهی پیوند، ایرانیان را حول اشتراکات ملی و دمکراتیک و حقوق بشری گرد آورد. او همواره به آنها توصیه کرده است که اختلافات را برای شرایطی بگذارند که اصلا حق داشته باشند در ساختار کشور ابراز وجود کنند!
امروز جامعهی در حال گذار ایران فقط در برابر یک رژیم سرکوبگر قرار ندارد بلکه بار سنگین گذار از مناسبات تحمیلی قرون وسطایی به قرن ۲۱ و از مشروعه به مشروطه را بر دوش میکشد. گذار به دورانی که در آن همه چیز از بنیاد میبایست ترمیم و بازسازی شود. این گذار متکی بر منافع یک گروه یا طبقهی خاص یا بر یک عقیده و ایدئولوژی نیست بلکه کاملا اجتماعی و فراگیر است. نیروهای خردمند سیاسی در جنبشهای اجتماعی همواره نقش هماهنگکننده را بازی میکنند و نه «مدیر» یا هدایتکننده را! این نکتهی مهم را شاهزادهی ایرانی به خوبی درک کرده و از همین رو با اینکه خانوادهی وی و خودش را در ایران صدا میزنند، اما او بدون توهمات رایج و با فروتنی، جنبشهای اجتماعی را فراتر از خود قرار داده و از هر جریانی که بر اساس منافع مشترک مانند تمامیت ارضی کشور، دمکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر، مدعی «گذار» از این شرایط باشد «استقبال» میکند. حمایت و مشروعیت را اما جریانات میبایست از مردم به دست آورند.
این مردم، خسته و زخمخورده از انقلاب اسلامی و نظاماش هستند. زنان و جوانان عاصی شدهاند و میخواهند اختیار خود و سرنوشت کشورشان را به دست بگیرند. کارگران و کشاورزان و کارمندان میبینند که هر آنچه داشتهاند همچنان بر باد میرود و هر روز سطح زندگیشان بیشتر سقوط میکند و چه بسا باید بار جنگی ناخواسته را نیز به خاطر ماجراجوییهای آخرالزمانی این حکومت تحمل کنند.
در شرایطی که در این روزها عراقیها نیز علیه جمهوری اسلامی شعار میدهند: «برو گمشو!»، برای ایرانیان مسئله بر سر ماراتن سرنوشت است؛ کدامیک زودتر به خط پایان خواهند رسید: جمهوری اسلامی با تحمیل جنگ؟ یا مردم با گذار از جمهوری اسلامی؟!
آینده نشان خواهد داد جریانات سیاسی و جنبشهای اجتماعی (زنان و جوانان) چه نقشی در مقابله با تحمیل جنگ و هماهنگ کردن گذار جامعه از جمهوری اسلامی به شرایط عادی بازی خواهند کرد.
الاهه بقراط
جالبه رضاشاه بزرگ کشف حجاب کرد و زنان را از آن دوران سیاه اسلامی نجات داد و شاهنشاه آریامهر به زنان حق رای داد و دیدیم در زمان پهلوی ایرانساز و شادی آفرین میلیونها زن به طبقه متوسط دانش آموخته مانند قاضی وکیل پزشک مهندس خلبان مهماندار هواپیما دبیر آموزگار پرستار افسر ارتش پلیس خانه دار تحصیل کرده مدرن هنرپیشه سینما خواننده موسیقیدان و و و … تبدیل شد آزادی پوشش داشت چه شد در سال شوم ۵۷ ناگهان چادر چاقچول کرد و به دوران پیش از پهلویها سقوط کرد و ناگهان شد خواهر مجاهد ضد خلق لچک بسر چادر بسر مثل مریم رجوی وبقیه شدند خواهران حزب اللهی عاشق آخوند من در عجبم.
دکترای حسین فریدون هم قلابی از آب درآمد!
محمد مهدی زاهدی رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس از بررسی پرونده مدرک تحصیلی فریدون در قالب شکایت به قوه قضاییه خبر داد و اظهار داشت: گزارش تعدادی از اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات در مورد مدرک تحصیلی حسین فریدون برادر رئیسجمهور طبق ماده ۲۳۴ آییننامه داخلی مجلس آماده شده است.
رضا دهباشی که به عنوان دانشجوی دکترای دانشگاه کوئینزلند، در استرالیا به سر میبرد؟!، از سوی دستگاه قضائی این کشور به «تلاش برای ارسال تجهیزات راداری پیشرفته نظامی آمریکایی که برای شناسایی موشک و جنگندههای رادارگریز استفاده میشود، از راه دوبی به ایران» متهم شده بود.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرد که دستگاه قضایی استرالیا قصد داشت دهباشی را به آمریکا تحویل دهد، اما «با پیگیریهای مستمر دستگاه دیپلماسی!!» – منظورش گروگانگیری توریستهای استرالیایی – سرانجام حکم آزادی وی صادر شد!.
محسن رفیق دوست در گفتوگویی مدعی شد سعید عسگر٬ ضارب سعید حجاریان٬ در یک ترور دیگر نیز دست داشته است!.
او در این رابطه توضیح داد :در آن زمان من با آقای علی ربیعی تماس گرفتم و سعید عسگر را بهعنوان ضارب معرفی کردم. علی ربیعی هم تعجب کرد که چرا این کار را کردم. به برادر سعید حجاریان (مسعود حجاریان) که با من همکار بود صراحتا گفتم من میدانم این کار سعید عسگر بوده است چون چند روز قبل از آن نیز ابوالقاسم شفیعی را ترور کرده بود!!.»
سام گرامی، بسیار خوب نوشتی، مخصوصا در مورد قوه محرکه پشت اعتقادات دینی ادیان دیگر – مخصوصا مسیحیت. چیزی اما در مورد خداوند و اراده و مشیت الهی او نکردی. تمام آن چیزهایی که ذکر کردی، بدون اراده خداوند پیش نمیروند. یکی از آیات کتاب امثال از زبان داود پادشاه در کتاب مقدس اینگونه میگوید: “انسان قرعه را میاندازد، اما حکم آن را خداوند تعیین میکند.”امیدوارم توانسته باشم منظورم را بیان کرده باشم. در ضمن، نگاهی هم به فصل ۴۹ کتاب ارمیای نبی در کتاب مقدس، فصل ۴۹، آیات ۳۴ الی ۳۹ را مطالعه نمایید. منظور از ایلام در این آیات ایران میباشد. در برکات خداوند!
محمت پرینچک، پژوهشگر تاریخ و علوم سیاسی فرزند دوغو پرینچک رهبر حزب وطن ترکیه و از چهرههای مهم طیف اوراسیاگرایان ترکیه است.
او که خود از باند روس گرایان اورواسیا ( دوگین ـ پوتین ) است دقیقا می گوید که گذار از چی به چی در ایران ، خاور میانه ، افریقا در حال وقوع است .
https://news.gooya.com/2019/10/post-30782.phpمثلث مسکو ـ آنکارا ـ تهران
اساس این ساختار اوراسیایی بر همکاری راهبردی سهجانبه مسکو ـ آنکارا ـ تهران قرار دارد که نطفه آن در روند آستانه بسته شد. با این وجود تمامی کشورهای منطقه (اعم از مصر،پاکستان و دیگران) که ایدئولوژی نئولیبرال را رد میکنند و خواستار ایجاد جهان چندقطبی در پی پاسداری از هویت فرهنگ و سنتهای خویش هستند میتوانند به آن بپیوندند. از آنجا که روسیه، ترکیه و ایران نماینده سنتهای مسیحیت ارتدکس، تصوف و تشیع هستند و پیشینه تشکیل امپراتوریهای بزرگ دارند باید مسوولیت آینده فرهنگی و ژئوپلیتیک خاورمیانه و شمال آفریقا را عهدهدار شوند. در این طرح روسیه «هارتلند» اوراسیا و قدرت اصلی در عرصه بینالمللی علیه فرآیند جهانیسازی و آتلانتیکگرایی است. از منظر فرهنگی نیز روسیه در قیاس با دنیای منحط غرب میتواند الگوی بدیل برای جهان مسیحیت باشد. طبق این سند ایران شیعی متضمن تجربه منحصربهفردی از انقلاب معنوی در جهان معاصر با فرهنگ شهادتطلبی و نمونه بیمانندی از مبارزه سازشناپذیر برای حفظ آرمانهای ملی و مذهبی در برابر فشار خارجی است.
ایا شاهزاده رضا پهلوی ، رئیس جمهور بنی صدر ، و سازمان منسجم مبارز مجاهدین خلق می توانند جلوی این کودتای ارام سیاسی ، فرهنگی ، تروریستی روس ها را بگیرند ؟ ایا در امریکا و غرب سر انجام رهبرانی سر بر خواهند گرداند و به جای مبارزه و معامله با معلول ، گریبان پوتین را خواهند گرفت ؟ میبینیم .
مردم ایران اما به خوبی روسیه و نوکران انها را می شناسند و گول بازی ضد امپریالیستی توده ایها ، فدایی ها ، پوتینیست های سیاه کلیست گوادلوپیست ، ملی مذهبی های پیرو پوتین ، توده ای های مصدق موسمی را نمی خورند و می گویند دشمن ما همین جا است ، دروغ میگن امریکا است ، سوریه را رها کن ، مرگ بر روسیه .
با سپاس از خانم بقراط .یک نکته به نظرم رسید که برای کسانی که در سال های اخیر در ایران بودند کاملا مشهود بوده است .یک تحول بسیار عمیق اجتماعی در حال گسترش است که گویی در کندی جنبش اعتراضی ایران سهم دارد اما بسیار مهم و اساسی است .نسل های جوان ایران بویژه نسل دهه ی ۶۰ به بعد ، از لحاظ اعتقادی با بقیه ی ایرانیان متفاوت هستند .بسیاری از دهه ی ۶۰ ای ها شل دین هستند و نوشیدن الکل و روابط جنسی آزاد و مصرف تفریحی ماریجوانا را در کنار یک اعتقاد کمرنگ به اسلام حفظ کرده اند ، بسیاری دیگر نیز به خردگرایی ، اتئیسم و انسانگرایی باور دارند .دسته ی سوم هم هستند که به عرفان ایرانی ، مسیحیت و آیین زرتشتی و بهایی ایمان یافته اند .این مسئله در دهه ی ۶۰ ای ها خیلی بارز است .این تحولات به خاطر اجرا شدن اسلام مدینه و قوانین قرانی-فقهی در جامعه بوده است و نسل دهه ی ۶۰ به بعد به اندازه ی نسل های قبلی ریاکار و خودفریب نیست که خودش را به نفهمی بزند و شانه از مسئولیت خالی کند .اگر علی شریعتی و مارکسیست-اسلامیست ها و سنتگراها داعیه ی اجرای اسلام ناب و بازگشت به قران را داشتند و این مسئله را عملی کردند ،نسل های جوان ایران اساس ماجرا را دارد تغییر می دهد .تمامی تحولات و اعتراضات سیاسی با قد کشیدن و بزرگ تر شدن نسل دهه ی ۶۰ به بعد و همینطور پیر و فرتوت شدن نسل های قبل از انقلاب ، رخ می دهد .به نظر شخصی من اگر جنبش های اعتقادی ِ ایمان به خدا بر اساس تعالیم ادیان دیگر و عرفان و همینطور جنبش های انسانگرایانه-خردگرایانه ، با جنبش براندازی پیوند بخورد ، قدرت بیشتری برای تحول اساسی در ایران ایجاد خواهد کرد .تنها جنبش زنان کافی نیست .به نظر من جنبش براندازی باید به کمک مسیحیان پروتستان و انجیلی ایران ، بهاییان ، زرتشتیان و تازه زرتشتی شدگان ، عرفانگرایان ، خردگرایان ، بی خدایان و انسانگرایان بیاید و در مورد ستمی که بر تمامی باورمندان به این ادیان و گرایش ها رفته و می رود ،به افشاگری پرداخت.صرفا پرداختن به بحث حقوق بشر کافی نیست.
با کلمه گذار حتی تحت عنوان گذار فرهنگی مخالفم. مثل امید حسن کلید ساز هست. این کلمه تا اطلاع ثانوی استفاده نخواهد شد. ما نیاز به انقلاب داریم. انقلاب فرهنگی رخ داده. انقلاب فیزیکی سیاسی و کسب قدرت دولتی توسط وطن پرستا برای مردم ایران هنوز کامل اتفاق نیفتاده. روزی که اتفاق ایذه تو ۵۰ شهر بیفته خواهیم دید کت تن کیه.
برای اولین بار از نوشته خانم بقراط ناراضی هستم. مخصوصا تیتر. ایران یک آتش زیر خاکستر و انقلابی خاموش اما به زودی شعله ور و خروشان هست. ما گذار نمی کنیم. ما براندازی می کنیم. گذار آرام از جمهوری آخوندی اولا ممکن نیست دوم اروپا مخصوصا نفوذ داره رو جمهوری اسلامی و اگر گذاری بشه سعی می کنن با امنیت قاتلین ملت ایران و با حفظ روند استعمار و فقر ملت ایران از فردی به فرد دیگر (حسن بچه آخوند) تا روزی باشه که ایران دیگه باقی نمونه و متلاشی بشه تا توان رقابت صنعتی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و سیاسی با اروپا رو نداشته باشه. ایران از مجموع اروپا بیشتر منابع داره. اگه ۸۵ میلیون کار اقتصادی درست انجام بده بالاترین درآمد سرانه جهان به ایران می رسه و اروپا باید مطیع ایران بشه. شورای تجزیه ایران رو باید بایکوت کرد. فقط تقی زاده. عجب زد تو دهنشون. دمش گرم. یه مرد بالاخره پیدا شد از ایران دفاع کنه. پادشاهی پهلوی به ایران بر می گرده و اروپایی ها برای دریافت وام از ایران باید صف بکشند.
با تشکر از مقاله زیبای دیگری از الهه بقراط!
پ.ن. در ضمن، با تشکر از نقد زیبا و با احترام “با همه احترامى که به بانوى گرامى”! و در پاسخ به ایشان: درود بر شما نه بخاطر آنچه نوشتید (که خود قابل تقدیر و جای پر ارزشی را دارا میباشد)، بلکه بخاطر آنکه “چگونه” نوشتید – که قابل تقدیر بسیار فراوان است… آن قسمت از جامعه ایرانی که همانند یک نوزاد نو پا، دارد یاد میگیرد چگونه راه برود… و دارد یاد میگیرد که چگونه بلوغ سیاسی خود را نمایان سازد. دستتان درد نکند! به شنا افتخار مینمایم برادر یا خواهر گرامی!
الهه بقراط قایم و او را شایسته این احترام میدانم و اکثریت قریب به اتفاق نوشتارهایش را بدون نقدى تقدیر کرده ام، این نوشتار را شایسته نقدى جدى میدانم.
١- هر پدیده و سیستم اجتماعى سیاسیى پیوسته است. آشکار شدن خط استمرار طلبى نه برنامه از پیش تعیین شده بلکه در سیر تحول سیاسى و اجتماعى صورت گرفته و با در خطر افتادن منافع این جریان و نیز با پیشرفت مدنیت و درخواست هاى سیاسى و اجتماعى ایرانیان این جریان منافع خود را در خطر دیده و چون نتوانسته است با سرعتى که جامعه سیاسى و اجتماعى ایران پیشرفت مى کند، پیشرفت کند(با توجه به نسبى بودن پدیده ها) به یک جریان بطور واضح واپسگرا تبدیل شده و از این رو بطور مستمر با حریان واپسگراى حاکم خویشى احساس مى کند.
٢- شاخصه اصلى جنبش کنونى ایران بعد سیاسى ندارد و خواست هاى اجتماعى و اقتصادى را طلب مى کند. درخواست ها شامل حقوق اولیه و غیر سیاسى است و بعد سیاسى آن بدان دلیل است که جمهورى اسلامى توانایى پاسخگویى به آن را ندارد و نیز از این روست که جنبش کنونى ایران با نظام شاهنشاهى پهلوى که بستر ساز آزادى هاى اجتماعى و رفاه اقتصادى است همزاد پندارى دارد و شاهزاده را بهمین دلیل در نقش محورى خود مى خواند.
٣- در کشورهایى که جامعه سیاسى از بلوغ خاصى برخوردار نیست و تشکل هاى سیاسى تکیه گاه اجتماعى و اقتصادى لازم را ندارند، اخلاق سیاسى از ضرورت هاى پایه اى و غیر قابل گذشت در عرصه سیاست ملى است و درجه تضمین آن را نیز سابقه افراد تعیین مى کند که بیشک افراد شوراى گذار و بویژه دبیرکل آن فاقد آن هستند.. تمامى حرکات آنان بیانگر تمامیت خواهى همراه با پنهانکاریست. این افراد قابل اعتماد نیستند و تعارف با اینان مشکل آفرین است.
۴- این بعهده مردم ایران است که آینده خود را بسازند و هرگونه اهمالى در شرایط بحرانى کنونى جهانى و منطقه اى و بخصوص داخلى مى تواند براى آینده بسیار گران تمام شود.
براى من سیاستمدارانى از اهمیت برخوردارند که بجاى اهمیت بسیار به بعد سیاسى و حقوق ثانویه انسانى به بعد اجتماعى و اقتصادى و حقوق اولیه بشر متمرکز شوند و در این زمینه شاهزاده عزیز بى همتاست و البته ایشان اهمیت آزادى هاى سیاسى را به همان اندازه مهم میداند. با این وجود به گمان من برخلاف غالب افراد سیاسى، ایشان شاخص اهمیت آزادى هاى سیاسى را در حفظ و ارتقاء آزادى هاى اجتماعى و رفاه اقتصادى مى بیند.
بیشگ این نقد از احترام من و ارزشى که براى نوشتارهاى بانو الهه بقراط قایلم نمى کاهد و فقط بیان تفاوتى در تببین است.