وقتی مشکلات چنان روی هم تلنبار میشود که حتا مسائلی که با راهکارهای ساده میتوان خسارات جانی و مالی آنها را جلوگیری کرد و یا کاهش داد، به یک بحران تبدیل میشود، آنوقت باید به بازنگری در مناسبات حاکم بر این جامعه پرداخت. باید دید چرا نه تنها بر مشکلات افزوده میشود بلکه آنهایی هم که قبلا حل شده بودند برمیگردند مثلا بیماریهایی مانند کچلی و سالک و یا جرائمی مانند زورگیری؛ و یا مشکلات نوظهور پیدا میشوند مانند جرائم مربوط به مهریه و آنچه قوانین و مقررات شرعی جمهوری اسلامی آنها را جرم تعریف میکند مانند نداشتن حجاب و نوشیدن الکل.
یک مقایسه تطبیقی میتواند به درک اهمیت نقش ساختار سیاسی و اقتصادی بر جوامع کمک کند. ساختارهایی که بطور مستقیم و نامستقیم به تولید فرهنگ نیز میپردازند و سرنوشت زندگی فردی و اجتماعی شهروندان خود را رقم میزنند. در یک نمونه که به تاریخ پیوسته میتوان به آلمان شرقی و غربی توجه کرد. ملتی با تاریخ و فرهنگ مشترک که در پیامد یک جنگ بزرگ به دو «کشور» و «دولت» تبدیل شد! یکی با نظام سیاسی دمکراتیک و اقتصاد لیبرالی که آلمان غربی را به سرآمد اروپا و یکی از قدرتهای اقتصادی جهان تبدیل کرد. دیگری با نظام سیاسی ایدئولوژیک و «اقتصاد برنامه» و بسته که سرِ میلیونها تن را در دنبالهروی از سیاستهای اتحاد شوروی و «جنگ سرد» به دیوار برلین کوبید! سالهاست با اینکه آلمان دوباره یکی شده اما هنوز از پیامدهای ساختار ناکارآمد آلمان شرقی رنجور است.
نمونه دیگر که هنوز در برابر چشم است، زندگی یک ملت با تاریخ و فرهنگ مشترک در کره جنوبی و شمالی است! این دو جز گذشتهشان با هیچ معیاری به یکدیگر شباهت ندارند! تردیدی نیست که آنها نیز زمانی یکی خواهند شد اما زخمی که ساکنان کره شمالی بر پیکر خود دارند، شاید فقط در طول دههها ترمیم شود.
میتوان امروز و دیروز خود ایران را نیز مقایسه کرد: یک ملت با تاریخ و فرهنگ مشترک که آن را قرنها در مقابل حملات خارجی و توطئههای داخلی حفظ کرده اما چهل سال است با ساختار سیاسی ایدئولوژیک و مذهبی و اقتصاد مافیایی و «خصولتی»، از زندگی ساقط شده است.
در چنین شرایطی یک بیماری نسبتا ساده مانند آنفولانزا و یا ایدز که دیگر میتوان آن را مهار و درمان کرد، تازه در جمهوری اسلامی شایع و سبب مرگ و میر میشود! مشکل فقط در نظام بهداشت و درمان نیست چرا که وقتی مردم برای تغییر به خیابانها میآیند، تازه خود نظام به عنوان مشکل اصلی آنها را به خاک و خون میکشد! مشکل، بحران، تنش، تشنج، بنبست، مانع، دیوار، خود نظام جمهوری اسلامی است!
الاهه بقراط
خانم بقراط گرامی من با تحلیل “بهرام پارسی” همراهم. ۱۴۰۰ سال فشار برای تغییر فرهنگ!
بیماری مزمن ما ایرانیان از جای دیگری است و تنها از نظام اسلامی نیست .در مورد آلمان و کره ، کمونیسم شوروی مسئله ای بود که از خارج بر یک ملت مغلوب تحمیل شده بود .اما در ایران انقلابی رخ داد که اکثر مردم پای کار بودند .در طول جنگ هم پای کار انقلاب بودند .اکثر مردم خواهانِ سرکوب ِ فرهنگ غربی در داخل و زنده کردن اسلام در تمام ابعادش بودند .دشمنی با غرب و اسراییل آرمان این ملت بود .حالا گاهی رویش نام های امپریالیزم ، استکبار ، صهیونیسم بین الملل، و نظام سلطه ی سرمایه داری می گذارند و گاهی روی آن نام های شیطان بزرگ ، جبهه ی کفار و…
مشکل به دین احکام و یزدانشناسی اسلام بر می گردد .رابطه ی استبدادی خدا و بردگان او در زمین ، قوانین جزایی هولناک مثل سنگسار ، پرتاپ از کوه ، قطع عضو مخالفان و سارقانِ خرده پا ،اعدام و شلاق و … و همینطور قوانین بسیاری علیه زنان مثل نصف حساب شدن ِ زنان در مقابل مردان در شهادت و دیه ، حق حضانت مرد بر زن، و…
متاسفانه ما در کشوری زندگی می کنیم که ۱۴۰۰ سال است ، انسان ها را برده ی حاکمان و روحانیان اسلامی به حساب آورده و در همان آغاز ورود اسلام به ایران شاهد بودیم که اعراب زنان بسیاری را به بردگی جنسی کشیدند و مردان میهن پرست را از دم تیغ گذراندند و قیام های ایران را بسیار خونین سرکوب کردند .مگر امام خمینی رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی، برخورد پیامبر اسلام و حضرت علی با یهود بنی قریضه را مثال نزد .لشکریان ِ اسلام هم با ما ایرانیان مثل یهود بنی قریضه رفتار کردند و حالا بعد از ۱۴۰۰ سال ، روحانیان و حاکمان اسلامی هم با جوانان ایران همان رفتار را می کنند .در سر پسران و مردان گلوله شلیک می کنند و زنان و دختران ایران را هم در فحشاخانه های اسلامی صیغه می کنند و پول در می آورند .
ما ایرانیان باید با این حقیقت روبرو شویم که خودمان در تن خودمان خنجر فرو کرده ایم .ما باید بفهمیم که خدا پرستی نیازی به آدمکشی و وحشی گری ندارد .خداپرستی هیچ منافاتی با حقوق بشر و انسان دوستی ندارد بلکه منادی آن است .
تحلیل بسیار زیبا