در سالهای گذشته چین و روسیه نقشی بسیار پررنگ در تحولات داخلی ایران داشتهاند.
با اینکه چین در سالهای گذشته بیشتر به روی بازارهای اقتصادی جدید تمرکز داشت و به همین دلیل عرصه سیاست را از دور نظاره میکرد اما با تغییر رهبری حزب کمونیست، این کشور شاهد سیاستی متفاوت از گذشته بود و حالا چین هم یک بازیگر اصلی در برخی معادلههای جهانی است. بیراه نیست که بر همین اساس سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در حال کوچ کردن از غرب به شرق آسیا باشد، جایی که قدرت مالی و نظامی چین در حال گسترش است.
از سویی دیگر ولادیمیر پوتین در روسیه به دنبال احیای آن نقش و قدرتی است که این کشور در زمان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سیاستهای مهم منطقهای و فرا منطقهای داشت. به اعتقاد برخی از تحلیلگران ماموریت پوتین، باز گرداندن روسیه به پیش از فروپاشی است. ولادیمیر بوکوفسکی که سالها در زندانهای شوروی سپری کرده بود در این مورد گفته است: «پوتین باور ندارد که فروپاشی شوروی یک واقعیت اجتنابناپذیر بود و به همین دلیل فکر میکند که ماموریت بازگرداندن [روسیه] به آن دوران را دارد. او میخواهد تمام کشور توسط یک نفر در [کاخ ریاست جمهوری] کرمیلن اداره شود که این نیز به فاجعه خواهد انجامید».
الگوی نوین جهانی
استفان والت استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد در مقدمه مطلبی که نشریه فارین پالیسی آن را منتشر کرده است، به واکنش جان کری وزیر امور خارجه ایالات متحده به تصرف جزیره کریمه در اوکراین توسط روسیه اشاره کرده است. جایی جان کری گفته بود: «شما با حمله به یک کشور دیگر، با بهانهای کاملا کاذب، در قرن بیست و یکم به روش قرن نوزدهم رفتار میکنید». البته استفان والت خود این سخنان وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا را با موضوع دستور حمله جورج واکر بوش برای حمله به عراق به چالش کشیده است اما تاکید میکند «مشکل (از دید جان کری) این است که رهبرانی همچون پوتین اطلاعیه مربوط به رفتار مناسب قرن بیست و یکمی را دریافت نکردهاند و یا زحمت خواندن آن را نکشیدهاند».
او در بخشی دیگر مینویسد: «روسیه به قرن نوزدهم پرتاب شده، داعش میخواهد زمان را به هزار سال پیش برگرداند و ژاپن در نظم پس از جنگ جهانی دوم گرفتار مانده است». والت با طرح این موضوع به طرح این سوال میپردازد که «برخی کشورها به جهانبینی قرن بیست و یکم متعهد هستند، در حالی که دیگر کشورها در پس جهانبینیهایی ماندهاند که تاریخشان به قرنها قبل باز میگردد. بنا بر این کدام کشورها بهترین نمونه تفکر قرن بیست و یکمی امروز هستند؟»
او کشورهای عضو اتحادیه اروپا را که «در اداره سیاستهای بینالمللی بر اساس یک نسخه لیبرال» عمل میکنند در صدر چنین کشورهایی قرار میدهد. کشورهایی که با بهره بردن از ۳ عنصر «دموکراسی، حاکمیت قانون و تقویت نهادهای فراملی» توانستهاند ثبات و آرامش در این منطقه را تضمین کنند. بر اساس همین دکترین است که «یک قدرت نظامی ضروری نخواهد بود و صرف بودجههای هنگفت برای آن ولخرجی محسوب میشود».
استفان والت در ادامه به نگاه «روشنفکران قرن بیست و یکمی اروپا» اشاره دارد که بر این باورند «ارتشهای ملی قدرتمند، کشورهای همسایه را ناامن میکنند» چرا که میتواند به بروز جنگهای سنتی بیانجامد. اما او تاکید میکند «اتحادیه اروپا بر دیپلماسی و دیگر شکلهای قدرت نرم تاکید دارد».
بازگشت به گذشته
از دید استفان والت، اروپاییان قرن بیست و یکم مشکل را «در کوتهفکری رهبرانی همچون میلوشویچ [رئیس جمهوری سابق صربستان] و پوتین» میدانتد که آنها را نمیتوان با «استدلال و تحریم اقتصادی» مهار کرد.
او با اشاره به ۴ عنصر «حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، توانمندی دولت و توازن قدرت»، آنها را نشانههای یک «نگرانی سنتی» میداند که امروز در روسیه و چین، دستگاه سیاست خارجی را تشکیل میدهند.
در همین مسیر او دخالتها روسیه در کشورهای همسایه خود و مقابله با فردگرایی لیبرال (را که از پشتیبانی نهادهای غربی برخوردار است) در راستای منافع ملی آن کشور دانسته و به همین دلیل با حضور مستقیم و یا استفاده از نیروهای نیابتی اقدامات خود را تئوریزه میکند. همان طور که پیشتر به آن اشاره شد فردی همچون پوتین دلیلی بر باور به سخنان رهبران غرب ندارد و به همین دلیل حتی اگر آنان «با صدای بلند هم اعلام کنند اقدامات آنها علیه منافع روسیه نیست» اما او دلیلی بر تغییر برداشتهای خود نمیبیند.
در چین هم اتفاق مشابهی رخ داده است. دو قرن فقر و تحقیر جهانی حالا با یک رشد سریع اقتصادی روبرو است و چین میخواهد «آن قدر ثروتمند و قدرتمند» باشد که بتواند تمام تهدیدهای سیاسی را پاسخ دهد. استفان والت اضافه میکند: «چین ممکن است جهانی شدن را به عنوان یک امتیاز مثبت اقتصادی بپذیرد اما هنوز خود را با جهانبینی سیاست قرن بیست و یکم تطبیق نداده است».
اجرای این سیاست نیازمند «رشد مداوم اقتصادی، قدرت نظامی و نفوذ در کشورهای همسایه [و حتی فرامنطقهای]»است. در واقع نیازمند سیاستی است که چین را تبدیل به یک «اقتدار منطقهای در آسیا» کند. همان نسخه قرت نوزدهمی سیاست خارجی که میخواهد در قرن بیست و یکم همچنان فعال باشد. او البته چین و روسیه را در این دکترین تنها نمیداند و سیاست خارجی اسرائیل را نیز بر همین اساس تحلیل میکند.
بازگشت به گذشته دور
استفان والت در ادامه این مطلب با اشاره به اینکه «جهانبینی برخی کشورها و جنبشهای سیاسی نه به قرن نوزدهم بلکه به دورههای بسیار دورتر باز میگردد» از القاعده، دولت اسلامی [داعش]، طالبان و وهابیون عربستان سعودی نام میبرد.
گروههایی که از فنآوریهای قرن بیست و یکم برای گسترش الگوهای قرن هفتم استفاده میکنند و به دنبال بازسازی «یک خلافت قرون وسطایی» هستند. فرمولی که در آن «دموکراسی، حقوق بشر، بازار آزاد و حاکمیت قانون» که [به باور توماس فریدمن] راههای ساختن یک جامعه پیشرفته قرن بیست و یکم است، جایی ندارد.
درگیر گذشته و امروز
استفان والت در پایان این مطلب به موضوع ایالات متحده آمریکا اشاره میکند که ترکیبی از «آرمانگراییهای قرن بیست و یکمی است که در آن دموکراسی، حقوق بشر، برابری جنسی، بازار آزاد» وجود دارد اما «همچنان دارای یک دیدگاه سیاسی اقتدارطلبانه قرن نوزدهمی است».
به باور او واشنگتن همچنان میخواهد به عنوان ابرقدرت جایگاه خود را حفظ کرده و همچنان مایل است از «مجموعه متحدان غیردموکراتیک خود در سراسر جهان» حمایت کند.
استفان والت تاکید میکند: «حتی شاید بگویند که واشنگتن خیلی خوب مانند یک آرمانگرای قرن بیست و یکم صحبت میکند اما زمانیکه به عمل میرسد بیشتر از آنچه بخواهد اعتراف کند، قدیمی رفتار میکند».
*منبع: فارین پالیسی: «بازگشت به آینده»
*نویسنده: استفان والت استاد روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد
*تیتر «نظم نانوین جهانی» از کیهان لندن است