بسیاری از مردم باور دارند که مفهوم «رهبری» نقش مهمی در پیشرفت زندگی شخصی، اجتماعی و حرفهای آنها دارد. به همین جهت شرکتها به دنبال استخدام مدیرانی هستند که به عنوان گنجینهای در شرکتشان بتواند اهداف آنها را جلو ببرد و سبب پیشرفتشان بشود. از همین رو صدها کتاب در این زمینه چاپ شده و دانشگاهها سالهاست به تدریس آن هنر رهبری و مدیریت میپردازند. در همین ارتباط تئوریهای گوناگونی نیز وجود دارند که در عمل ممکن است به سالها تمرین و کسب تجربه نیاز داشته باشند.
در قدم اول آنچه بایستی به آن پرداخت، دگرگونی مفهوم «رهبری» در طول زمان است. اگرچه برخی ممکن است تنها به احساس درونی خود در انتخاب برای یک رهبر یا مدیر شایسته تکیه کنند، اما نظریههای مختلف «رهبری» در یکصد سال گذشته تغییرات عمدهای داشتهاند.
سالهای ۱۹۰۰-۱۹۲۹
در سه دهه نخست قرن بیستم تأکید بر روی «کنترل، تمرکز قدرت و شمّههایی از تسلط» بود. رهبری به «توانایی اراده یک فرد برای تحت تأثیر قراردادن افراد بود. یعنی مدیر یا رهبری که بتواند افراد را وادار به اطاعت، احترام، وفاداری و همکاری کند.
دهه ۱۹۳۰
در این دوره، ویژگیها و خصلتهای تعریف رهبری در دیدگاه جدیدتری پدید میآید که بجای «سلطه و «تسلط» بر «تأثیرگذاری» تأکید میکند. همچنین برخورد یک رهبر با افراد گروه خاص نزدیک به خود و روابط و تأثیرگذاری متقابل این دو بر یکدیگر مورد توجه قرار میگیرد.
دهه ۱۹۴۰
رهبری جمعی و گروهی در صدر توجه قرار میگیرد و اینکه یک فرد در قالب یک گروه رفتارش چگونه است. نقش رهبر به عنوان یک فرد «متقاعدکننده» یا «مجابکننده» با مدیریت و رهبری از راه «اجبار و تهدید» و «تفرقه» متمایز شد.
دهه ۱۹۵۰
در این دهه، سه ویژگی مهم، تعریف رهبری را از اساس دگرگون کرد:
۱) تأکید بر نظریهی «گروهمحور»: اینکه رهبر یا رهبران در یک گروه چگونه عمل میکنند.
۲) رفتار و تواناییهای فردی رهبر: به این معنا که اهداف مشترک را چگونه توسعه میدهد.
۳) تأثیرگذاری: یعنی توانایی تأثیرگذاری رهبری بر مجموعهی فعالیتهای مفید و نتیجهبخش گروه چگونه است.
دهه ۱۹۶۰
اگرچه در کشاکش این دههی پر تنش، پژوهشگران سیاسی و اجتماعی به همگرایی و توافقی از تعریف رهبری دست یافته بودند اما محققانی هم بودند که بجای «اهداف مشترک»، بر رهبری به عنوان تأثیرگذاری در یک «مسیر مشترک» تأکید داشتند.
دهه ۱۹۷۰ و پایان قرن بیستم
تمرکز از «گروه» به «رفتار سازمانی» منتقل شد و در این دوره، کسی رهبر به شمار میرود که ابتکار فعالیتهای گروه را به دست گیرد و گروه یا سازمان را در جهت رسیدن به اهداف سازمانی هدایت و حفاظت کند. اما در این رهیافت، رهبری یک روند دو سویه است که در آن از یکسو افراد مشخصی با انگیزهها، ارزشها، انگیزهها، منابع سیاسی و اقتصادی اهداف خود را تشخیص میدهند و از سوی دیگر، رهبران و پیروان آنها در این حیطه به رقابت با دیگران میپردازند.
قرن بیست و یکم
با اینکه در تمام دورههای گذشته مناقشه بر سر اینکه «رهبری کردن» از «مدیریت کردن» جداست ادامه یافته اما همچنان رهبر کسی به شمار میرفت که گروهی از افراد را در رسیدن به اهداف مشترک هدایت میکرد. در این میان چهار دیدگاه دیگر نیز به کیفیتهای رهبری افزوده شده و آن را بسط داده است که تا امروز در نهادها و سازمانهای جوامع باز بر برخی از آنها مانند «رهبری خدمتگزار» بیشتر تأکید میشود:
۱. رهبری اصیل و واقعی: رهبر کسی است که نه جعلی و ساختگی بلکه اصالت داشته باشد.
۲. رهبری معنوی: کسی که ارزشها و احساسات پیروانش را بر میانگیزد.
۳. رهبری خدمتگزار: کسی که در نقش خادم و با تمرکز بر نیازهای پیروان خود سعی میکند آنها افرادی خودمختار و آگاه شوند که به نوبهی خود به خویش و گروه خدمت کنند.
۴. رهبری سازگار با محیط: رهبرانی با این کیفیت تلاش میکنند پیروان خود را تشویق کنند تا با منطبق کردن خویش بر چالشها و تغییرات به حل مشکلات بپردازند.
با اینهمه پس از دههها بحث و تحقیق و بررسی فکتهای موجود، پژوهشگران هنوز به تعریفی مشترک از رهبری دست نیافتهاند چرا که باور دارند، تغییرات جهانی و تفاوتهای نسلها، باعث میشود رهبری برای افراد مختلف در جوامع متفاوت، تعاریف دیگری داشته باشد. آنچه روشن است اینکه این مفهوم در عین پیچیدگی سیّال هستند.
در رابطه با شرایط ایران، پرسش این است که آیا رهبران جمهوری اسلامی، یا به عبارت دقیقتر، زمامداران امروز ایران در بیست سال پایان قرن بیستم و بیست سال آغاز قرن بیست و یکم هرگز از هیچیک از این ویژگیها برخوردار بوده و هستند؟!
با حوادثی که ایران آبستن آن است، بایستی چه نوع رهبرانی با کدامیک از این ویژگیها را داشته باشد؟
*منبع: کتاب «رهبرى؛ تئورى و عمل» از پیتر نورتهاوس
*گردآوری و تنظیم: شیما بزرگی
« حزب فقط حزب الله، رهبر فقر روح الله »