حامد احمدی – نخستین بار تصویر فرزانه تأییدی را در فیلم «فریاد زیر آب» میبینم. این آشناترین تصویر اوست. تصویری در کنار داریوش. یک عاشق و معشوق که به هم نمیرسند. اما فرزانه تأییدی تصاویر زیباتری هم دارد. تصاویری که یا کم دیده شدهاند یا اصلا دیده نشدهاند. تصاویری که دست سانسور و جهل با هم آنها را از چشم ما ربودهاند.
سال ۱۳۵۲ در فیلم «هشتمین روز هفته» بازی میکند. در نقش زنی که به او تجاوز میشود. تصویر او پس از تجاوز، آنجا که در وان حمام تن از نکبت حضور بیاجازهی دیگری را میشوید، تصویری سخت غریبه است برای مخاطب ایرانی. مخاطبی که زن را زیر سایهی مردان دیده. زنی که پس از تجاوز باید خودکشی کند تا مردان انتقاماش را بگیرند. اما تصویر فرزانه تأییدی در فیلم حسین رجائیان چنین نیست. او تک و تنها بار تجاوز را به دوش میکشد. با اشکهای شور و تلخاش زیر دوش حمام.
این تصویر را میتوان به عنوان شمایل هنری فرزانه تأییدی برگزید. زن هنرمندی که تک و تنها راه خود را طی میکند. زن هنرمندی که سنت و مذهب به او تجاوز میکند، او را حذف و سرکوب میکند، اما او تن از تباهی میشوید و راهاش را ادامه میدهد.
سال ۱۳۵۲ در فیلم تلویزیونی «غیر از خدا هیچکی نبود…» هم بازی میکند. فیلمی به کارگردانی تهمینه میرمیرانی. فرزانه تأییدی و آهو خردمند نقش دو زن را دارند که عاشق یکدیگر هستند. دو زن لزبین. صحبتِ حالا نیست که این مدل فیلمها و داستانها در دنیا جریان اصلی است و هنرمندان در تبعید هم نگاهی هرچند کمرنگ به آن دارند. صحبت از ایران دههی پنجاه خورشیدی است. تهمینه میرمیرانی در آن زمان چنین داستانی را مینویسد و میسازد و فرزانه تأییدی و آهو خردمند هم نقشها را شکل میدهند و بازی میکنند. نقش زنی که عاشق زنی دیگر است. این فیلم را آرشیوسوزی انقلاب اسلامی از بین میبرد. یا نابود میکند یا به صندوقهای دربسته میفرستد.
این دومین تصویریست که میتواند شمایل هنری فرزانه تأییدی را بسازد. زنی شجاع. جدا از سنّتهای جاری جامعه. زنی که تصویرش را انقلاب شوم میسوزاند یا پنهان میکند.
فرزانه تأییدی اما همچنان به راه خود ادامه میدهد. از ادارهی تئاتر اخراج میشود. اما از اصول خود دست نمیکشد. او از جنس شرایط زشت آن روزها- و صدالبته این روزها!- نیست. از ایران خارج میشود. نه به شکل سلبریتیهای این روزها که سوار هواپیما میشوند و درست در استودیوهای مجلل تلویزیونهای ایرانی خارج کشور فرود میآیند! فرزانه تأییدی سوار بر شتر به سختی به پاکستان میرود و از آنجا سختتر و دشوارتر به لندن میرسد. سفر سخت است اما بیهوده نیست. او آمده که خود را از دست ندهد.
در کنار یارش بهروز بهنژاد، نمایش «دیوار چهارم» را روی صحنه میبرند. نمایشی دربارهی رنجیست که زن هنرمند ایرانی پس از انقلاب تحمل میکند. چیزی شبیه آنچه بر خود فرزانه تأییدی گذشته بود.
این تصویر دیگریست از شمایل هنری فرزانه تائیدی. زنی ایستاده در تبعید. هنرمندی در حال ادامهی خود. هنرمندی که آینه بر دوش دارد برای نمایش سرزمین سقوط کردهاش.
این تصویر ادامه پیدا میکند. فرزانه تأییدی در فیلم «بدون دخترم هرگز» جلو دوربین میرود. فیلم گرچه به دید هنری سطحی و سطح پایین است، اما گزارشیست از وضعیت ایران اسلامی. هواداران پنهان جمهوری اسلامی در تبعید میگویند فیلم ضدایرانی است. اما نمیگویند این یک هزارم بلایی است که ویروس خمینی و انقلاب اسلامی بر سر ایران آورده. نسبت به فیلم و فرزانه تأییدی خشم دارند اما در برابر حاکمانی که ایران را ویران کردهاند نه!
فرزانه تأییدی با اینکه دیگر روی صحنه نیست اما سکوت نمیکند. در وبلاگاش تاریخ را روایت میکند. بیسانسور. بدون پردهپوشی.
خاطرات او بخش مهمی از اتفاقاتی را که در سالهای ابتدای انقلاب رخ داده است بازگو میکند. زمانی که ایدئولوژی مسموم و قدرت حاکمان جنونزده به یاری هنرمندان بیمایه و کممایه آمد تا تمام حسادت و عقدههای دیرینشان را نسبت به هنرمندان بهتر و برتر بیرون بریزند.
فرزانه تأییدی از آن دوران، هم غربت پرویز فنیزاده را روایت میکند، هم اخراج خودش از ادارهی تئاتر را. شرمآور و غمانگیز اینکه در هر دو ماجرا، رد پای بازیگران و همکاران این دو به چشم میخورد. رد پای آنهایی که روی دوش جمهوری اسلامی و در روزگار حذف و سانسور همکارانشان، «آقای بازیگر» شدند و «چهرهی ماندگار».
آرشیوها را آتش زدند. زندگیها را سوزاندند. اما ققنوس افسانه نیست. ماندگاری فرزانه تأییدی و دیگرانی که کاربلد هستند و پرنسیب دارند، شهادت از آتش گذشتهی تاریخ است. گواهی پاک تاریخ. بیآلودگی به قدرت. همانطور که بهروز وثوقی ماند؛ پرویز صیاد ماند؛ و هزار هزار هنرمندان دیگری که با انقلاب اسلامی دست ندادند و روبوسی نکردند تا به ویروس جمهوری اسلامی مبتلا نشوند.
آن انقلاب و آن حکومت سرکوبگر و خشن هم نتوانستند تاریخ را خراش بدهند و خراب بکنند. پس نباید نگران بود که پادوهای حکومت در رسانههای داخلی و اینجایی در مورد فرزانه تأییدی سکوت میکنند یا حضور او را محدود میدانند به فیلم به قول خودشان انقلابی «سفر سنگ»!
فرزانه تأییدی تا ابد در تاریخ هنر ایران باقی خواهد ماند و آیندگان او را با شمایل شخصیاش به یاد خواهند آورند. شمایل زنی تنها که از اصول خود پس نکشید. تجاوز تلخ انقلاب اسلامی را تاب آورد تا سرنوشت خود و دیگران را بیسانسور گزارش کند. او بیرون از کارنامهی هنریاش، ماندگار است. جدا از تئاترهای درخشانی که بازی کرده. جدا از حضورش در فیلمهای خوبی چون «هشتمین روز هفته» و «میراث من جنون» و فیلمهای بیارزشی مثل «خاک» و «سفر سنگ». چیزی که فرزانه تأییدی و یک نسل از هنرمندان را ویژه کرده، همین است: خودشان بودند. خودشان هستند و خودشان خواهند ماند. همچون خورشید که هیچ سایهای را تن نمیکند و هر چه دارد از خود است.
پ.ن: چندی پیش نوری کسرائی هم رفت. او هم چون فرزانه تأییدی زنی بود که تاب سنت و محدودیت را نداشت. هر دو همچون ایرن. هر سه در تنهایی پر کشیدند. سرنوشت غریبیست. آنکه رفت در انزوا درگذشت و آن دو هم که ماندند غریب و در تنهایی رفتند. سایهی سیاه حکومت اسلامیست که فرصت تماشا را از ما گرفته. سایهای در کار ساختن زشتی. سایهای کریه که طاووسها را پر چید تا پرستوهای امنیتیاش را به نام هنرمند عرضه کند.
خانم تاییدی در فیلم خوب جهنم به اضافه من هم با هنرمندی ظاهر شد. در این فیلم یک آمیرزا است که انگار از بیت حاکمان جمهوری اسلامی بیرون پریده است. سپاس از گذاشتن لینک مصاحبه فرزند هنرمند بزرگ محمد علی فردین که حقایق زیادی را با صداقت و پختگی بیان می کند. جلال آل احمد که نویسنده کم مایه ای بود، سعی می کرد پشت شهادت این و آن پنهان شود و برای خود اعتبار کسب کند. صمد بهرنگی را هم شهید ساواک معرفی کرد و مدتی هم سر گور او گریه می کرد. تختی هم که دیگر ناندانی خوبی برای امثال آل احمد که با شریعتی دنبال رهبرانی مثل خمینی می گشتند، بود و امکان نداشت این لقمه را از دست بدهد.
با سلام
اکثر کامنتها حاوی مطالب زشت و توهین آمیزه و جای بس تاسف است که ما ایرانی ها که اینهمه دم از فرهنگ و تمدن می زنیم ولی متاسفانه خلاف آنیم. باید بدانیم که با توهین و کوچک شمردن دیگران، بزرگی نمی آورد.
به همه پیشنهاد می کنم کتاب های در دامگه حادثه که مصاحبه با اقای پرویز ثابتی است و کتاب در تیررس حادثه که زندگی سیاسی اقای احمد قوام است را بخوانید تا در خصوص بلاهت چپ ها و خیانت چپ ها به ایران بیشتر بدانید
بدون دخترم هرگز اصلان ضد ایرانی نیست بلکه برعکس آن.
بدون دخترم هرگز از مردان مسلمان هرزه می گوید که حتی زن خود را وسیله میکنند.
از خانواده ی سید بزرگ, درست مثل سید علی گدا ها, سید قطب زاده ها, سید جلال آل احمق ها, سید ابراهیم گلستان ها, مثل دم خروس هفت رنگ در تمام محافل خود را میچلونند و بیا و این شاغلام ها را بشمار!
وجه مشترک همه ی اینها:
۱- زن بارگی است.
۲- استفاده از زن که ترقی کنند (در واقع سو استفاده) , کریدور ها و سوراخ سمبه ها را سرک بکشند.
۳- راستی چرا اینها بعد هزار و پانصد سال متوجه مقام زن در فرهنگ ایرانی نشدند?
چندی پیش با یکی از همین ها داشتم حرف میزدم.
فاز صحبت را این سو و آن سو بکش و پیدا کن زن در مخش چیست? کیست?
الکی الکی دوستانه, بله آقا, شما درست میفرمایید, و خود را مولای جهان میدانست.
خلاصه شوخی شوخی آزاد آزاد گذاشتم ذهن بیمارش بره جایی که خودش ببینه کجا!
خواننده ی این متن, این آقا جزو تحصیل کرده ها شونه.
جاهایی حتی دلم براش میسوخت چون بروشنی میدیدم در برزخ هویت داره دست و پا میزنه.
برای شناخت ذهنش چند مورد را اشاره میکنم:
ساسانیان؟
پاسخ ایشان:
در دوران ساسانیان مردان ایرانی مشکل سکس داشتند.
جد من را آوردند که چیزشان راست شده و سفت بشود – مستقیم اسم آلت تناسلی مرد را به زبان میاره.
و ادامه میده, اخه ایرانی ها همه در دوران ساسانیان گی شده بودن (از عنوان توهین آمیز به جای همجنسگرا استفاده میکنه.)
البته فکر میکنه من ترکم!
میگوید: زن ایرانی را فاحشه ی اسلام کردیم
هر کی بیاد توش بشاشه و بره
و تلنگار هایی از خوشگلی دختر های ترک چاشنی صحبت میکنه و اینکه شما ترک ها با غیرت هستید مثل مرد ایرانی جاکش و …. نی نیستید.
خواننده برای اینکه کوتاه کنم, این جناب پروفسور (پی اچ دی) هم داره!, گاهی سوسیالیست, گاهی کمونیست, گاهی پان ترکیست, گاهی عرب و و و
با عرض معذرت, مستراح را نگاه کنید با باکتری ها و ویروس ها که توش وول میخورند.
زن ایرانی در ذهن این سید سوسیالیست تحصیل کرده این بود!
من جوان بیست ساله و آقا ۵۵ ساله داره به من ترک درس ایران شناسی میده.
*****
من انداختمش توی کرنر
گفتم جفت تخم های باباتو محکم بگیر تو دستت و مامانتو هم بیار, به بابات بگو این توالتی که توش شاشیدی, میشناسیش?
با عصبانیت میگه تو چرا اینجوری شدی?
پرسیدم مامانت اهل کجاست?`
از بس زر میزد یادش رفته بود که در خلال صحبت هایش کشف کردم مادر خودش یک زن فاحشه و توالت ایرانی بود! (این نه از نگاه من, بلکه از مخ او و زبانش نسبت به زن ایرانی و زن هم.)
برو برو جناب پروفسور, از بابات بپرس این توالتی که توش شاشیدی, میشناسیش?
که پست ترین ویروسی مثل تورو برایش پس چله انداخت?
البته نگاه لجن منسوب به زن محدود به این سادات نیست.
اما نام اینها به عنوان سید چنین نگاه را نسبت به زن حمل میکند.
نگاه کنیم اکثر مراجع چه میگویند:
اکثر حدیث که خودشان با پول دزدی مردم ایران با خط طلایی مینویسند.
فاطمه زهرا ۶ ساله در آغوش حضرت علی بالغ یکی از پست ترین قاتلان تاریخ مورد تجاوز قرار میگیرد!
مهم نیست این حدیث درست باشد یا نباشد.
مهم ذهن لجن اینهاست که ایران را هم با تعدادی زیاد از مردان رجاله لجن کرده است.
که نمادش همین خامنه است.
این رجاله ی بیمار آیا چنین اتفاق را فارغ از اینکه حقیقت داشته یا نه, که با هزاران حدیث عطر و گل هم به تجاوز اجدادشان به کودکان نابالغ و خورد سال تزیین میکنند, آیا به رشدی رسیده اند که چنین جنایت ها را تشخیص بدهند?
مردم ایران آیا شریک جرم و احمق نیستند که کلید حکومت را به اینها سپردند?
خانم بتی محمودی دختر خود مهتاب را از شر این جنایت کاران متجاوز نجات داد و دستش هم دارد نکند!
شما دختر بچه ی خود را به اینها میسپارید?
*****
بتی محمودی: البته که هویت دخترم به عنوان یک ایرانی هم برای من مهم است.
هر سال با آشنا کردن خانواده ی امریکایی خودم با جشن های ایرانی, و حضور خانواده های عزیز و دوستان ایرانی خود, نوروز و چهار شنبه سوری و بسیاری از جشن های بسیار خوب ایرانی, مهمتر از همه چیز غذا های ایرانی که سرد و گرم و فصلی است, جشن گرفتیم که مبادا مهتاب نسبت به سهم ایرانی خودش دچار اغتشاش هویت بشود.
خاک بر سر اون مودی احمق خمینی و خامنه ای پرست!
که هنوز خاک و آب ایران را ناشناخته میخواد مهتاب را کنیز ۶ ساله ی مورد تجاوز بار بیاورد!
*****
– ایران و ایرانیت را اینها بایست از خانوم بتی محمودی بیاموزند!
موسسه ی کیهان: این لجن ذهن ها که میدانم شما هم بخوبی با ذهنشان آشنا هستید, لطفآ بگذارید این متن را هر چند تکان دهنده است و مهیج جوانان بخوانند که طعمه ی این آخوند پاسدار های لجن تروریست نشوند.
به امید روزی که بتی محمودی ها با گرز ایران را به این دزدان و خود باخته های تروریست بشناسانند!
– چرا که ۸ تا نسل را نابود کردند و نهمین نسل را هم به نظر میاد شکاندند.
در این ارتباط دوباره باید بنویسم که شایعه توده ایها و مذهبیون و جلال ال احمد بیسواد این بود که روزی شاهپور غلامرضا وارد سالن کشتی میشود ولی تماشاچیان کم محلی میکنند ولی هنگامی که تختی وارد میشود سالن یکباره به پا میخیزد و تشویق میکند که این مساله سبب برآشفتگی دربار میشود و ساواک تختی را میکشد که این داستان مورد استقبال امت ابله هم قرار میگیرد و سندی جعلی بر علیه سازندگان ایران . اما اصل مطلب ان هم در سایتی دولتی :
به طور کلی فردین نگاهش به تختی چگونه بود؟
دو چیز درباره تختی پدرم را خیلی اذیت میکرد؛ اینکه نباید به سیاست ورود میکرد و دیگری مشکلاتی بود که در زندگی شخصی او به وجود آمد. پدرم اعتقاد داشت که تختی نباید به تودهایها نزدیک میشد.
درباره فوت تختی هم حرفو حدیثهای زیادی مطرح شد و سالها درباره او عنوان میشد که کشته شده است.
ببینید بههیچوجه اینطور نبود که در آن زمان بخواهند با تختی دشمنی کنند. مشکلاتی که گفته میشد او با شاهپور غلامرضا داشته یا از این دست موارد، بهراستی وجود نداشت. تختی شخصیت ویژه و محبوبی بود و این محبوبیت او باعث شده بود همه مسئولین سیاسی هم به او احترام بگذارند.
یک اتفاقی برای پدر شما رخ داد که گویا شما هم در کنارش حضور داشتید. روایتهای زیادی هم مطرح شد، شاید شما بهترین کسی باشید که بتوانید شرح بدهید وقتی محمدعلی فردین در حین برگزاری مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان وارد سالن شد، چه اتفاقی رخ داد؟
مسابقات جهانی کشتی آزاد در سال ۱۹۹۸به میزبانی تهران بود که محمدرضا طالقانی از پدرم دعوت کرد که در سالن مسابقات حضور داشته باشد. پدرم خیلی مخالفت کرد، اما آقای طالقانی که ارتباط نزدیکی با پدرم داشت زیر بار نرفت؛ گفت: باید خودم بیایم دنبالت و با هم برویم سالن.
کجا نشسته بودید؟
پایین جایگاه ویژه بودیم. در جایگاه بالاتر از ما، آقای ناطقنوری در جایگاه ویژه حضور داشتند.
که مشکلات هم از همینجا شروع شد؟
مشکلی که نبود، اما بهیکباره بلندگوی سالن اعلام کرد آقای ناطقنوری وارد سالن شدند، اما هیچکس واکنشی نشان نداد تا اینکه بهیکباره از گوشه سالن صدایی بلند شد که فردین، دوسِت داریم. شعار مردم در چند ثانیه کل سالن را دربرگرفت و همهی مردم به تشویق محمدعلی فردین پرداختند و فضای سالن به هم ریخت و دیگر نشد که سالن را کنترل کنند.
با درود و آرزوی سلامتی همه هم میهنان و جهانیان در این دوران که به جبر کرونا خانه نشین شدیم وقت زیادی برای خواندن داریم . مطلبی را در سایت دولتی فرارو خواندم که مصاحبه با فرزند زنده یاد فردین هنرپیشه محبوب بود در این مطلب چیزی که باز هم افشای دروغ گوئی جماعت مخالف شاه بود بسیار چشم گیر است از جمله دروغ گوئی ادامه دار سایت مجاهدین که هنوز به هواداران کم سواد خود دروغ تحویل میدهد و خود کشی پهلوان تختی را با لودگی شهید شدن تختی به دست ساواک به هواداران حقنه میکند و مانند ملایان اشک تمساح میریزد تا احساسات جماعت را تحریک کند . با پوزش از طولانی شدن فراز های از این مصاحبه و لینک مربوطه را در زیر میاورم :
پس تختی ارتباط خیلی نزدیکی با فردین داشت؟
بله دوست صمیمی بودند و تختی بیشتر با مادرم هم صحبت میکرد و بیشتر هم در مورد زندگی خانوادگی تختی و مشکلاتی که در منزلش داشت صحبت میکردند. مادرم سنگ صبور تختی شده بود و او بارها درباره مشکلات زندگیاش با مادرم صحبت کرده بود.
بنابراین بیشترین مشکلات تختی به زندگی شخصیاش ربط داشت.
بله. بارها درباره این مشکلات صحبت کرده بود و ارتباط صمیمی بین مادرم و تختی و همچنین خانواده او به وجود آمده بود. وقتی هم که تختی خودکشی کرد، مادرم به شدت ناراحت شد و دچار افسردگی شد.
با توجه به مسائلی که عنوان کردید، پدر و مادر شما تا حدود زیادی در جریان ریز زندگی تختی بودند.
بله، کامل در جریان بودند. تختی قبل از اینکه ماجرای فوتش پیش بیاید، دو، سه بار تصمیم گرفته بود که خودکشی کند، اما پدرم او را منصرف کرده بود.
یعنی در جریان خودکشی هم قرار گرفته بودند؟
بله پدرم و مادرم تقریبا در جریان تصمیم تختی بودند. پدرم بارها به تختی گفت که بین مردم خیلی محبوب هستی و اینکار روی مردم خیلی تاثیر میگذارد. مردم دچار مشکل میشوند و این کار تو تاثیر بدی روی آنها میگذارد. به همین شکل هم دو، سه باری تختی را از تصمیمش منصرف کرده بود.
اما در نهایت اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد؟
بله، متاسفانه تختی کاری را کرد که نباید میکرد.
گویا فردین دستش در کار خیر نیز بوده است.
بله، پدرم از شاه برای کشتیگیران خانه گرفت. پدرم در دیداری که بعد از مسابقات قهرمانی جهان با مسوولان وقت داشت، خیلی صریح به شاه اعلام میکند که وضعیت بیشتر بچههای تیم خوب نیست و نیاز به کمک دارند. مدتی بعد در محله نارمک برای کشتیگیران زمین گرفتند و برای ساخت زمینها هم کمک زیادی کرد.
https://fararu.com/fa/news/434544/فرزند-فردین-پدرم-سه-بار-تختی-را-از-خودکشی-منصرف-کرد
جناب احمدی با تشکر از این نثر زیبا. با اینحال مطمئن نیستم بهروز به جمهوری اسلامی نه گفت, بهروز وثوقی بعد از ممنوع الچهره شدن چاره ای نداشت, ضمن اینکه بارها من جمله از طریق کیمیایی تلاش برای بازگرداندنش به آغوش جمهوری اسلامی شد. خودش هم به همراه هوشنگ توزیع و شهره آغداشلو به کنسولگری تقا ضای بازگشت کرد که تنها با بازگشت هوشنگ توزیع موافقت شد. کاش اشاره ای هم به خیانت هنری بهروز به نژاد میشد که در کنار شهاب حسینی در فیلم غلام ظاهر شد
یادش گرامی و نامش ماندگار!
ای کسی که به نام سانسور زندگی فرزانه کامنت گذاشتی. این همه حرف نادرست به هم بافتی که برسی به ستایش جلال آل احمد؟!!! نام کتاب آل احمد غربزدگی بود. شوروی یا روسیه کشور غربی نیست. غرب یعنی آمریکا. آل احمد هم همین هیستری غرب ستیزی چپ ها و آخوندها رو تحریک کرد که محبوب هر دو طرف شد. هنوز هم آخوندها با وضو اسم آل احمد رو میارن. خیابون به نامش کردن و به نامش مسابقه ادبی برگزار میکنن و جایزه میدن. تاریخ رو تحریف نکن. آل احمد نفوذی تفکر آخوندی بین جماعت نویسنده بود. آخوندها به کمک او و شریعتی طبقه متوسط ایران رو فریب دادن و با خودشون همراه کردن. شرم بر همگیشون.
چه مقاله زیبایی! چه نثر فوق العاده ای ! تبریک به نویسنده و افسوس برای مملکت…
ستاره ایی سروقامت و سرفراز که در شب تیره یک جامعه واپسگرا و دینخو خوش درخشید. مجازاتش این بود که باید زود خاموش می شد چون در رویای خود می خواست طلوع را ببیند.
روحش شاد باد و یادش زنده باد!!?
چه زیباووتوانااین قلم ،نوشته است،شایدباچیزهایی موافق نباشم اما سخاوت نگاه وصداقت کلام دربررسی زندگی هنرمندان باشرف، گویاتنهاشایسته کیهان ایران است.آفرین به این قلم
مارکسیست های روسی حتی از تحریف زندگی یک هنرمند هم که قربانی انها بود نمی گذرند .
فرزانه تاییدی به خاطر بازی در فیلم بدون دخترم هرگز ، که د ر ان ماجرای زنی امریکایی که نمی توانست دخترش را از دستان مردسالار شوهری که اسلام ماکسیستی روسی زمان موسوی را به امریکا ترجیح میداد نجات داده و با خود به امریکا ببرد ، را نشان می داد ، و او نقش مدیر مدرسه حزب اللهی را بازی کرد در برابر سالی فیلد که نقش زن امریکایی ” بتی محمودی ” را بازی میکرد ، مورد هجوم تمام وب سایت های فارسی خارج کشور واقع شد . همین الان هم همین رسانه ها ان فیلم را فاقد ارزش هنری میدانند ، اما هر اشغال روسی ، که یک زن فدایی یا تروریست در ان با دروغ از مبارزات زنان کرد یا فدایی مزخرف سر هم کند به عنوان اثر هنری یاد میکنند !
سانسور ماجرای کامل زندگی فرزانه تاییدی هم از دیگر معجزات تاریخ نگاری مارکسیستی روسی است .
او کارمند وزارت فرهنگ و هنر بود و حسن حبیبی کاندیدای حزب توده ، حزب جمهوری اسلامی ، نهضت ازادی ، ملاهای روسی ، ملی مذهبی های مارکسیست اسلامی برای رئیس جمهوری در برابر دکتر بنی صدر منتخب ملت در برابر کاندید حاکمیت روسی( کسی که امروز نام او هم در رسانه های فارسی سانسور می شود ، جن و بسم الله !) اخراج شد .
سازمان اطلاعات فقاهت بعثی روسی به سرکردگی عبدالله شهبازی ، فدایی نفوذی ، در زمان رفسنجانی به تایید توده ایها و فدایی ها دستور ترور فرزانه تاییدی ، دکتر بنی صدر و دبیران را در خارج دادند ، ان طرح توسط ایندیپندنت لو رفت و اجرا نشد ( یک حادثه دیگر اطلاعاتی بین روس و انگلیس ) . حزب توده بنی صدر را جاسوس سیا می دانست ، مثل مصدق ، امیر انتظام ، … رادیو فردا همین دو سال پیش او را جاسوس سیا دانست ولی بعد عذرخواهی کرد .
https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=202973سال ۱۳۷۳ روزنامه بریتانیایی ایندیپندنت در گزارشی اختصاصی نوشت که وزارت اطلاعات ایران تصمیم داشته است با استخدام یک تروریست از «ارتش جمهوریخواه ایرلند» او، ابوالحسن بنیصدر و جواد دبیران را ترور کند.
ارتش جمهوری خواه ایرلند یک سازمان تروریستی مارکسیستی بود که خیابانی به نام بابی سندز در تهران را به نام یکی از زندانی های او کردند . (جنگ اطلاعاتی روس و انگلیس) ، این سازمان کاملا شبیه فدائیان خلق و چه گوارا و کاسترو و کارلوس و خمرهای سرخ و ویت کنگ ها و بادرماینهوف است .
لو رفتن حزب توده و فدائیان در ۶۷ نیز از جمله این جنگ های اطلاعاتی بود ، دبیر اول سفارت روسیه در تهران جاسوس انگلیس هم بود ، فرار کرد به انگلیس از نقشه نظامی ناخدا افضلی و سایر توده ای فدایی های نفوذی در فقاهت بعثی توسط رفسنجانی ، تصمیم به موتاسیون داشتند ، از داوود به تره کی ، از رفسنجانی و موسوی ، به یک قذافی یا صدام یا اسد ( به نام دریا سالار ناخدا افضلی ، درست شبیه کودتای لنین توسط ملوانان ) به صدام هم اطلاعات داده بودند ، آمادگی حمله واشغال و بلوا و کودتا با هم ! انگلیس به مؤتلفه لو داد در سفر مامور برجسته انگلیسی “غرضی” به پاکستان . حالا توده ایها و فدایی ها ۶۷ را جایگزین ۵۷ تا ۶۰ می خواهند بکنند . اسمی از کشتار سران ارتش و ترور اویسی و کشتار مجاهدین در ۶۰ که اصل کشتار فقاهت بعثی در سال ۶۰ علیه مجاهدین انجام شد و فدایی و توده ای اعدام ها را تایید کردند ، مثل اعدام سران رژیم شاه و ترورها در اروپا .
غرضی همان کسی است که دهان مزدوران فدایی خلق تجزیه طلب با حمایت روسیه در ترکمن صحرا را با گلوله دوخت . (جنگ اطلاعاتی روس و انگلیس)
هیچ چیزی در مورد تاریخ در ایران معاصر را باور نکنید ، چون روس ها ، حزب توده و فدایی ، ارمنی های مارکسیست روسی مثل پرواند ، انها را ساخته و پرداخته کرده اند . به همین دلیل ضد ترکیه ، امریکا ، لیبرال ها است . من نمونه هایی را تا کنون در کامنت ها اورده ام
یکی از قربانیان این تاریخ نویسی روسی ، جلال ال احمد است . بنده با قسمتی از گرایش اشتباه جلال ال احمد در مورد روحانیت ( اگرچه منظور او خمینی و خامنف روسی نبود ، روحانیتی بود که تنباکو را تحریم کرد ) موافق نیستم ، اما شجاعت او در بیدار شدن از حزب جاسوس توده و رو کردن خیانت انها و شوروی به مردم ایران و عنتر ناسیونال روس بزرگترین خدمت یک روشنفکر ازاده است به یک ملت . وگرنه ما الان ترکمنستان و تاجیکستان و مغولستان و ترکمنستان بودیم . حزب توده ، روسیه ، فدایی اتفاقا با ان قسمت که مارکسیست های روسی ملاهای مارکسیست اسلامی را اوردند مشکلی ندارد . اینها عملا به توصیه جلال ال احمد عمل کردند . انها با ازادگی جلال که از حزب توده رها شد و جاسوسی انها را لو داد وحشت دارند ، چون کافی است یک نفر دیگر از این توده ایها ، فدایی ها به او تاسی کند و مزدوری اینها در ۴۱ سال اخیر را لو دهد .
برای نسل من بازی فرزانه تاییدی با آن چشم های جادویی در فیلم فریدر زیر آب از یادها نخواهد رفت . نوجوان بودم که این فیلم را دیدم و از بازی قوی و گیرای او لذت بزدم . چند سال پیش خاظرات فرار ایشان را خواندم خیلی دلم گرفت از این همه رنجی که ایشان کشیده بود .دلم می خواست ایشان می توانست دوباره برگردد . حیف و صد افسوس ….. با سرزمین ما چه کردند ؟؟