قاضی ربیحاوی نویسنده و فیلمنامهنویس نیز در شمار آن اهالی فرهنگ و هنر است که به دنبال محدویتها و فشارهای فراوان در اواسط دهه نود میلادی ایران را ترک کرد و ساکن لندن شد. تا کنون چند نمایشنامه از وی به انگلیسی و هلندی برگردانده شده و به روی صحنه نیز رفته است. ربیحاوی چندی پیش با همکاری ایتان جهان، یک «ویدئوآرت» به نام «مادرانه» که متن آن توسط سوسن فرخنیا هنرمند نامآشنای تئاتر خوانده شده، تهیه و در فضای مجازی منتشر کرده است.
این ویدئو هم با وقایع خونین آبان ١۳۹٨ در ایران ارتباط دارد و هم با وضعیت کنونی جهان که به شدت متأثر از ویروس کُرونا است. وضعیتی که در آن پزشکان و پرستاران بنا به وظیفهی وجدانی و حرفهای خود در همه کشورها در خط مقدم مبارزه با شیوع همهگیر بیماری کووید۱۹ حضور دارند و شمار زیادی از کادر بهداشت و درمان نیز جانِ خود را به دلیل حرفهاشان و ابتلا به این بیماری از دست داده اند.
کیهان لندن در رابطه با این ویدئو با قاضی ربیحاوی گفتگو کرده است.
ربیحاوی در مورد ارتباط این اثر با دو رویدادِ سرکوب آبان ۹٨ و شیوع ویروس کُرونا، میگوید «وقتی میخواستیم برای شخصیت اصلی فیلم، که کشته شده است، شغل انتخاب کنیم، دیدیم که پرستارها زحمتکشترین و فداکارترین شاغلین هستند که از جانِ خود میگذرند تا دیگران را از مرگ نجات دهند. امروزه هم ما شاهد این ازخودگذشتگیها در تمام کشورهای دنیا هستیم. در این فیلم پرستاری در روز مرخصیاش پس از دیدن زخمیشدن یک معترض در خیابان، وجدان حرفهایاش با وجود ممانعتهای مادرش به وی اجازه نمیدهد که در خانه بماند و برای کمک به آن زخمی به خیابان میشتابد و در این راه خودش قربانی میشود.»
-پرستار شما شخصیتی است که تماشاگر او را بر اساس حرفهای مادرش که خود را به مزار فرزندش رسانده در ذهن مجسم میکند.
-تکنیک نمایش این شخصیت طوری است که جنسیت او مستقیم مطرح نشود و متن عمداً دوپهلو نوشته شده که جنسیت این پرستار در هالهای از ابهام بماند و به این ترتیب شامل همه اعم از زن و مرد بشود. این به راستی کار سختی بود. متن طوری نوشته شده که بیننده خودش جنسیت پرستار را در ذهن تجسم کند. و وقتی صحبت مادر از زیبایی پرستار است، ما را به سمت وسویِ دختر بودن فرزند میکشاند ولی در عین حال هر فرزندی، چه دختر و چه پسر و چه زیبا و چه نازیبا، برای مادرش همواره عزیز و باارزش و زیباست.
-ولی متن طوریست که هر تصور بیننده در مورد جنسیت پرستار به پرسش کشیده میشود و در تماشاگر شک و تردید به وجود میآورد. متن که توسط سوسن فرخنیا خوانده میشود تصویر روشنی از مناسبات این خانواده شامل مادر و فرزند و دایی ارائه میدهد.
-بله، درست است؛ حضور دایی هم مهم است زیرا او از فعالین حقوق معلمان است که البته فقط به صورت تصویری بیان شده. در این ویدئو جهانبینی و ارزشهای این خانواده و میلیونها ایرانی دیگر در برابر دنیای حاکمان که سرکوبگران مردم هستند گذاشته شده. مادر در مورد آنها میگوید که این سرکوبگران را نمیفهمد که برای یک زندگی بهتر حاضرند به راحتی قتل و غارت و جنایت کنند. او میپرسد اینها کی هستند و از کجا آمدهاند. فرزند پرستار او افتخارش و آرزویش خدمت به مردم بوده ولی اینان در پی نابودی مردم برای منافع حقیر خودشان هستند.
-شما هم از تصاویر واقعی استفاده کردهاید و هم تصاویری را با معانی نمادین در کنار هم گذاشتهاید؛ مثلاً صحبت از شراب شیراز است و تصویری از حافظیه و پارچهای سرخ که آهسته و پر رمز و راز حرکت میکند…
-بگذارید درهمینجا اضافه کنم که تدوینگر این فیلم، ایتان جهان، کاری به مراتب بیشتر از تدوین انجام داد. او در انتخاب تصاویر نیز شرکت داشته و بسیاری از نماهایی را که استفاده کردهایم خودش کپی رایت آنها را خریداری کرده. جهان روزهای متوالی از صبح تا شب روی تدوین فیلم کار کرده و ایدههای تصویری را میپروارنده؛ به این معنا او به عنوان تهیه کننده هم در این کار شرکت داشته. من البته قبلاً در اوایل دهه هفتاد خورشیدی پنج شش تا از اینگونه کارهای «آرت ویدئو» در ایران با زندهیاد کاوه گلستان کار کردم ولی این کار با اتیان جهان تجربهی جدیدی بود؛ آن زمان نرمافزارهایی مثل «فتوشاپ» هم نبود. ناگفته نماند که من این کار را برای تئاتر نوشته بودم ولی وقتی قرنطینه به دلیل ویروس کُرونا پیش آمد خودم را با شرایط جدید وفق دادم و آن را به ویدئوآرت «مادرانه» تبدیل کردم.
در مورد استفاده از تصویر پارچه سرخفام باید بگویم که بسیار به دنبال چنین تصویری گشتیم تا پیدایش کردیم. در این ویدئو از رنگ سرخ که میتواند نماد شور و سرزندگی باشد بسیار استفاده کردیم. در جایی که از ادامه زندگی و جاودانه شدن پرستار میگوییم تصویر شکفته شدن سریع گلسرخ را داریم و برعکس در صحبت از مرگ، مچاله شدن سریع گلسرخ را…
-شما از موسیقی بتهوون استفاده کردهاید؛ آیا تضادی بین این موسیقی و نماهای ایرانی فیلم وجود ندارد؟ این باعث فاصله گرفتن تماشاگر از فضای فیلم نمیشود؟
-ما نمیخواستیم از موسیقی ایرانی که آشنا و غمانگیز است استفاده کنیم که تماشاگر ایرانی را تحت تاثیر قرار میدهد. ما میخواستیم با موسیقی نوعی آشناییزدایی انجام بدهیم. میخواستیم یک موسیقی کلاسیک غربی که برای تماشاگر ایرانی به اندازه موسیقی ایرانی آشنا نیست، به کار ببریم. نمیخواستیم موسیقی باعث غمانگیز شدن کار شود؛ بلکه برعکس، میخواستیم از دریچه «ستایش شادی» وارد شویم. حزنانگیز بودن موسیقی ایرانی این اجازه را نمیدهد؛ و از موسیقی بتهوون استفاده کردیم چون امسال ۲۵۰امین سالروز این موسیقیدان بزرگ است.
-در مورد بیان سوسن فرخنیا که متن ویدئو را اجرا میکند، در ذهنِ بیننده این تصور ایجاد میشود که مادر مرگ فرزند را قبول نکرده و همچنان در یک دنیای خیالی با او صحبت میکند.
-ببینید، نکته مهم این است که برای یک مادر و بهخصوص یک مادر تکفرزند، این فرزند هرگز تا زمانی که مادر زنده است نمیمیرد. خاطرهی این فرزند تا مرگ با او میماند. اینگونه مادران ممکن است کارهایی که از نظر ما عجیب است هم بکنند مانند شستن لباسهای فرزند از دستدادهی خود؛ ممکن است با وی یک دنیای خیالی بسازند. البته در مورد این ویدئوآرت، فراتر از این نکات، پیام نهایی خطاب به سوکوبگران است که هرقدر از فرزندان ما بکُشید آنها برای مادران و مردمی که به خاطرشان جان باختهاند، جاودانه خواهند ماند و سرانجام آرمانهای آنها تحقق پیدا خواهد کرد. این فرزندان از بین نمیروند و شما سرکوبگران نمیتوانید آنها را بکُشید!
این مادر که موفق به دیدار فرزندش بر مزار وی شده، زیرا نیروهای سرکوب ورود بستگا آنها را به آرامستان ممنوع کرده بودند، میآید و در کنار مزار فرزند شراب مینوشد و با یاد وی سرمست میشود و با فرزندش در دنیای خیالی خود درددل میکند. این فضا نمیبایست بیش از حد غمناک باشد بلکه امید را تداعی کند.
اواخر دهۀ شصت جلوی دانشگاه تهران دنبال خرید کتاب بودیم. تعدادی انتخاب کردیم. فروشنده یک کتاب که جلد سفید و طرح چند نفر را داشت معرفی کرد و گفت نویسنده خیلی خوبیست. قاضی ربیحاوی بود و چه سبک خواندنی داشت.
واقعا صحبتهای این مادر بزرگوار گریه منو درآورد.
امیدوارم که خدا به ایشون صبر عطا نماید و به قصاص فرزندش در زمانی که زنده هستند تجربه کنند.
ای خدا خودت شاهدی و ظلمها را رئیت میکنی عدالتت را نشان ده.