هر سال همزمان با «دوم خرداد» بحثها بر سر «اصلاح» و «اصلاحات» داغ میشود و هر سال که میگذرد بیش از پیش به سردی میگراید چرا که بیهوده نگفتهاند: خوش بود گر محک تجربه آید به میان! اما پیامدهای ویرانگر این پروژه که استمرار جمهوری اسلامی مهمترین آنهاست جزو دروس تاریخ دانشآموزان و دانشجویان در آینده خواهد شد.
نخستین حاصل پروژه امنیتی اصلاحات، تحریف در مفهوم خود «اصلاح» و «اصلاحات» بود. مقوله یا گفتمان و یا دیسکورس «رفرماسیون» که به مراحل نخستین دوران روشنگری و تلاش برای رها شدن گریبان قدرت سیاسی از قید مذهب و جدایی دین و دولت باز میگردد، با این پروژه کاملا برعکس شد: تلاش برای استمرار دخالت دین در دولت از جمله با اختراع «مردمسالاری دینی»!
در این فرصت کوتاه اما صحبت بر سر جنبههای سیاسی این پروژه نیست که با موفقیت سبب ادامه و بقای جمهوری اسلامی برای تا کنون بیش از دو دهه شده است. آنچه عمیقتر در ناخودآگاه جامعه نقش میبندد، پیامدهای فرهنگی و روانشناختی پروژه اصلاحات است که برای بهره بردن حاملانش از «سفره انقلاب»، به اضمحلال اخلاقی (اتیک) در جامعه دامن زده است. تکلیف اصولگرایان مشخص است! این اصلاحطلبان هستند که از داخل تا خارج، به تئوریزه کردن فرصتطلبی، نان به نرخ روز خوردن، ابتذال در رفتار سیاسی، و تنزل وجدان حرفهای پرداختهاند تا به عنوان بخشی از حزباللهیها در تقسیم مواهب انقلاب با اصولگرایان شریک شوند! آنها که از خارج کشور برای اصلاح جمهوری اسلامی تلاش میکنند اما خود حاضر به زندگی در آن نیستند، با این دوگانگی رفتاری، نخستین گام را در کلاهبرداری سیاسی و پا گذاشتن بر سر وجدان خود برداشتهاند. تنها در جمهوری اسلامیست که برخی به اسم «منتقد» و «مخالف» در مهاجرت و حتا «تبعید» به دفاع از آن میپردازند!
این سیر قهقرایی را که مدیون پروژه اصلاحات است به بهترین شکل میتوان در نامه گروهی از «هنرمندان» به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دید. آنها مینویسند: «ما ممیزی را رعایت کردهایم؛ نه چون دوستش داریم یا پذیرفتهایمش یا برایمان محترم است؛ بلکه چون ساکن سرزمینی هستیم که عاشقانه دوستش داریم، و قانونِ این سرزمین- خوب یا بد- ممیزی را بر گردن ما نهاده. ما در همه کارهای خود، پیش از تولید، به این ممیزی فکر میکنیم و رعایتش میکنیم و اگر چیزی از دستمان در برود ممیزان زحمتش را میکشند»! کافیست این نامه را از سوی هنرمندانی در آلمان هیتلری یا شوروی و چین کمونیست و کره شمالی تصور کنید تا تعفن گندابی که این تفکر در آن پرورش یافته مشام را بیازارد!
عادی ساختن سانسور و التماس برای طبقهبندی کردن آن به عنوان یک موضوع ناگزیر، آنهم با توجیه «عشق به سرزمین»، فروپاشی «هنرمندانه» و سیستماتیک «انسان» در جمهوری اسلامی است که بسیاری را به همکاری و همدستی مستقیم و غیرمستقیم با تباهکاریهای خود میکشاند.
الاهه بقراط
لحظات تاریخی زانو زدن پلیس آمریکا در برابر “اراده مردم” و واکنش تظاهر کنندگان
https://www.mashrooteh.com
آیا هرگز چنین صحنه ای در روسیه ، ملاتاریا ، کوبا، چین ، کره شمالی ، کوبا ، سوریه ، عراق صدام ، لیبی قذافی ، ملاهای روسی ، ….. میتوانید حتی به مخیله تان هر چقدر هم احمق و ایدیولوژی زده و فریب خورده مارکسیسم روسی و دست اویز ان در ایران (مذهب روسی ملاها و کیانوری و طبری و گلسرخی و شریعتی ) باشید و یا شبانه روز به ایران اینترنشنال و من و تو و ایران فردا نگاه کنید که کارشان تبلیغ یکسره برای روسیه است و کوبیدن امریکا و لجن مال کردن دموکراسی لیبرال و اشک تمساح ریختن برای سیاه پوستان اما در حقیقت سرپوش گذاشتن روی انارشیسم مارکسیستی در امریکا و فرانسه و …. که چهره مبازه سیاهان و سفیدان برای برابری انسانها را لکه دار میکنند تا به امریکا و دموکراسی و سیاه و سفید از پشت خنجر بزنند .
در کتاب فارسی سال اول ایران باید اینرا بنویسند و بگویند :
بچه ها دموکراسی یعنی این .
بعد هم صحنه های کشتار (اسد در سوریه ، مادورو و ارتگا در ونزوئلا و نیکاراگوا و چین درمیدان تیان انمن )، شیمیایی کردن (اسد و صدام ) ، ویران کردن خانه مخالف (روسیه در اسیای مرکزی ) ، کارد اجین کردن (ملای روسی ـ فروهرها و جامی ) کشتن مخالفین همرزم حتی در خارج از مرزها با چکش (استالین ) یا با ترور سه زن از خودشان (سازمانهای تروریستی کرد ـ پاریس) یا با مواد رادیو اکتیو (روسیه ـ در لندن) یا گلوله و چاقو ( ملای روسی ـ تیمسار اویسی و فرخزاد) ، یا با مواد شیمیایی (کره شمالی) را بگذارند
و بگویند بچه ها : دیکتاتوری یعنی این .
تا انروز هرجا دیدید رسانه ای نقش روس ها را پنهان و یا انرا اشمالی میکند ، یا میرود کنار یک دریاچه یک شهر عقب مانده بدون توریست پر از تاجیک و ازبک با زندگی فقیرانه بدون حتی تاکسی ، را می ا ورد توسط یک مزدور روسی به خانه شما ، قطار قرن بوقی ، ریل هایی که زیر ان زمین ترک خورده ، یک قایق زهوار در رفته زنگ زده را می گوید کشتی ! با بوق و کرنا و به به و چه چه می گوید عجب افتابی ! بدانید روس ها در کشور شما و حتی در لندن و پاریس و واشنگتن و برلین و امستردام و استکهلم سرنوشت ننگ اوری پر از فتنه ، فریب ، خیانت را رقم میزنند . تردید نکنید ایران در اشغال کامل روس ها است . اینده شما همین زندگی فقیرانه تاجیک ها و ازبک ها در روسیه است اگر جزئی از روس ها شوید ، یا سوریه و ونزوئلا و نیکاراگوا , اگر سپر بلای انها و یا طعمه انها شوید . در این تردید نکنید .
همه شان از دم، مشتی رجاله و لکاته هنربند بیش نیستند!سپاس بسیار از خانم بقراط روشنگر.
خیلی از مقاله شما لذت بروم
در نقد و بررسی اسهالات همین قدر عرض کنم که
۱- اصولا در این رژیم بحث مردم بعنوان تعیین کننده در سرنوشت یک ملت از اساس مطرح نیست. تنها هدف این جریانات که با نام اصول گرا و اصلاحات خود را مطرح میکنند مدیریت رعایا و جلوگیری از عصیان آحاد مردم است
۲- نمایش شبه دمکراسی بمنظور نمایش وجود احزاب در سطح بینالمللی
۳- ایجاد جریان برای تداوم رژیم و مشغول کردن جمعی برای پاک کردن صورت مسله که همانا ولایت وقیح بر عامه هست
عزت زیاد
خانم بقراط گرامی.
اخلاق و فرهنگ این جامعه هیچوقت درست شکل نگرفته بود که حالا بخو اهد فرو بپاشد.
اگر نه، انقلاب ۵۷ از کجا آمد؟
درست است که غربی ها و عواملشان مانند بنگاه سخنپراکنی انگلیس نقش مستقیم در آن داشتند، ولی کمی قدرشناسی از زحمات پهلوی ها و ذره ای قدرت تفکر و مقایسه میتوانست جلوی این وضع را بگیرد.
فرهنگ منحط اکثریت مردم ایران در نامه این هنرمندان سانسور طلب به بهترین صورتی نشان داده میشود. زمان شاه هم همین بوده و الان هم همین.
می خواستم از خانم بقراط تشکر کنم، بابت مطالب مفید و دقیق ایشان.
دیاثت پیشگان سینه چاک خلافت شیعه محدود به اصلاح طلبان درون مرزی نیستند.
هر شخصیت حقوقی و یا حقیقی برون مرزی ، که در تحت لوای انتقادات نرم و لطیف و آبکی صد من یک غاز، به صورت تصریحی و یا تلویحی ، مشغول ماله کشی برای نظام و شامورتی بازی سیاسی و یا آمریکا ستیزی و اسراییل ستیزی و پهلوی ستیزی است، در زمره قوادان و شیادان و هرزگان منسوب به خلافت شیعه قرار می گیرد.
در مقایسه، سازمان نایاک که دارای شناسنامه و اساسنامه است و رسما و علنا بر لابیگری ونوکری مقام اوزما معترف است و بلکه به آن افتخار میکند، نسبت به گروه های یاد شده کمتر چندش آور است.
جمهوری خواهان وقیح که در کشورهای پادشاهی اروپایی لنگر انداخته وچنگر می خورند اما با وقاحت می گویند پادشاهی برای ایران مناسب نیست،
و یا اسلامگرایان و روشنفکران دینی شارلاتان ساکن در کشورهای سکولار و لاییک که از آزادی بیان و رفاه خر کیف شده ولی اسلام و زندگی صدر اسلامی را برای مردم ایران تجویز می کنند،
یا مارکسیستهای بی شرف ساکن در کشورهای کاپیتالیستی که مستمری خود را از مالیات دهندگان بورژوا و پرولتاریا وکاپیتالیست دریافت می کنند و در ضمن وقیحانه بر لیبرال دموکراسی وکاپیتالیسم می تازند،
و یا جبهه ملیون فاسد و منجمد العقل که برای مام میهن اشک تمساح می ریزند و فاشیسم را ترویج می دهند اما در تمدن غرب شلنگ تخته می اندازند،
و یا هرزگان سیاسی همچون اردشیر زاهدی ومهرداد خوانساری و علیرضا نامور حقیقی و ولی نصر و حمید دباشی که بصورت تک پران و اختصاصی مشغول خدمت رسانی به مقام اوزما هستند،
همگی، نمایندگان شارلاتانیسم تشیع اثنی عشری و ماله کشان خلافت شیعه هستند.