آبجی میگرنی، ازدرخت نرو بالا!

سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴ برابر با ۰۴ اوت ۲۰۱۵


عبید سن‌خوزانی- اینهم درد دل من با خانم موگرینی، یا به قول این دوستمان حسن سه کله، خانم “لامبورگینی” که وقتی دیدم دهها عکس او را این جمبوری ولایت فقیه ازنوع شیعه من درآوردی اثنا حشری به دنیا مخابره کرده.

البته با چادر و چاقچور تا مثلا به دنیا ثابت کند وای ددم یاندی، عجب اقتداری این جمهوری اسلامی،  در دنیا به هم زده، مخصوصا بعد از انعقاد توافق نامه هسته‌ای که به دنیا قدرت خود را نشان دادیم و به همه هدفهایمان یک به یک رسیدیم و حتا بیش ازآنچه می‌خواستیم  گرفتیم، قدرت و اقتدارمان حالا به جائی رسیده که این ضعیفه را که درحقیقت رهبر معذب و ولایت فقیه کشورهای متحده اروپاست و از ناف کشور دشمن خاش‌پرست‌ها،  تبدیل به یک پا خواهر محجبه معقوله معروفه کرده‌ایم  که فقط یه مقنعه کم دارد که مرا یاد آن خواهر چادرچاقچوری شعر معروف عارف قزوینی خدابیامرز بیندازد که فرموده بود:

….دم  کریاس در استاده بودم

زنی بگذشت از آنجا با خش و فش…

فدریکا موگرینی و محمدجواد ظریف
موگرینی پیش از عمل
محمدجواد ظریف و فدریکا موگرینی Reuters©
موگرینی بعد از عمل
Reuters©

خلاصه ما درعرض این چند روز کارمان تمام شد اما علیامخدره همچنان صورت خود را محکم گرفته بود که مبادا به بیضه اسلام لطمه‌ای وارد شده ستون فقرات آن، خدای ناکرده  خم  شود و لگن خاصره است بشکند. آقا شوخی نیست، عربستان با آن اقتدار و مرکز نشو و نمای اسلام، نتوانست سر این خواهر لچک بیندازد و این زن روبروی پادشاه‌شان نشست و برق سه فاز موهایش را انداخت به جان پادشاه اعراب که یه خورده مونده بود جونش از وحشت و فشار الکتریسته موهای علیا مخدره، ریق رحمت را سر بکشد، اما ما چی؟ ححجاب دوبله سرش کردیم و شد عینهون آن خواهر محجبه‌ای که رفته بود سراغ عارف قزوینی:

…ولی چون عصمت اندر چهره‌اش بود

از اول تا به آخر چهره نگشود

خوب آقا نگشود دیگر، هم عارف راضی، هم همشیره راضی، هم عصمت وعفت محفوظ، حالا گور پدر یکی دو تا ناراضی. خوب این خانم هم به قول آن بابا «فی‌الواقع» کاری کرد که همه را ازخود راضی ساخت، غیر از من که خیلی ازش لجم گرفت و با خودم گفتم آخه علیا مخدره مجبور بودی به اینجا بیائی که این گونه خفت را بر سرت بیندازند؟

از همین روی و از لجم و از دلسوزی دیدن این عکس‌های علیامخدره «میگرنی» برداشتم یک نامه، البته از طریق سفارت ایتالیا، عینهون دکتر «فی‌الواقع» برایش نوشتم به این مضمون که ملاحظه خواهید کرد.  شما که غریبه نیستید، واسه شما هم عینا اینجا رونوشت آن را می‌آورم که به این ترتیب در تاریخ هم حسابی ثبت شود و نشان دهد، ما از آن بیدهائی نیستیم که از این بادها بلرزیم، ما شجاعت‌ها کرده‌ایم، جان‌فشانی‌ها کرده‌ایم، این دستیار ما خوب می‌داند، ازش بپرسید، ما خیلی از این شجاعت‌ها و جسارت‌ها در طول عمرمان کرده‌ایم. به قول یکی از بزرگان اهل تمیز، طول عمر مرد اصلا مهم نیست، بلکه عرض آن اهمیت دارد. اگر طولی نداشته باشد، اصلا مهم نیست و به دل نگیرید، کافیست اهل عمل و کار باشد.  برایشان نوشتم:

سفارت ایتالیا در تهران:  لطفا این پیام من یا به قول خودتان این «کامنت» مرا برای این خواهر محجبه، مقبوله بدهید دیلماج ترجمه بفرماید که این علیامخدره، خوب شیرفهم شود:

ای همشیره موگرینی، شما که خود را طرفدار حقوق بشر میدانی، چگونه حاضر شدی به زور دگنک جمهوری اسلامی، این روسری نکبت را بر سرت بیندازی؟ زنان ایران را به زور و کتک و هزار گرفتاری دیگر، مجبور به این کار کردند وهنوز هم از پس آنها بر نیامده‌اند وهر جا یکی از این شیرزنان را می‌بینند، از ترس، عین خایه حلاج دیک دیک می‌لرزند.  زنان شجاع و قهرمان ما، مدت‌های زیاد جان‌فشانی‌ها کردند، زندان‌ها را تحمل کردند، شکنجه‌ها دیدند، به بسیاری ازآنها در خفا تجاوز شد،  دسته دسته به خارج پناهنده شدند که خود را از این خفت و خواری و بقیه جنایات آنها نجات دهند و بالاخره این رژیم روسری را با توسری و به ضرب چماق و میل گرد و اسید سولفوریک و دشنام‌های چارواداری و اخراج از کار و… بر سر آنها انداخت. اما من می‌گویم هنوز کور خونده، این زنان شجاع در اولین فرصت این چادر نکبتی را که نشانه دوران غم‌بار حکومت بدبخت جمهوری شیعه است، به زیر پا خواهند انداخت که ثابت کنند، عصمت و عفت زن به این حقه‌بازی‌ها نیست.

این زنان شجاع سرزمین ما سوگند خورده‌اند که دست از طلب ندارند، تا به کوری چشم آخوند بدبخت و عقده‌ای که تمام فکر و ذکرش، در همان واژه آخری که برایتان نوشتم خلاصه شده، تا کام دل بر آید، آن وقت شما به امید یک معامله چلغوزی که با جمهوری اسلامی قرار است انجام بشود، یا باز با حقه‌بازی و فعالیت‌های زیر میزی و زیرزمینی، روزی دم خروس آنها از جائی بیرون بزند، حاضر شدی تن به این حقارت بدهی؟ جائی نوشتم باز هم تکرار می‌کنم، فرض کنیم همین همشیره مرضیه افخم سخنگوی وزارت خارجه یا آبجی ملارودی یا ملاوردی، مشاور رئیس جمهور درامور زنان یا فرض کنید آن باجی معصومه خانم ابتکار، میس مری، گروگانگیر سابق یا به قول خودش مترجمی که رسما اعلام کرده بود اگر از او بخواهند گروگانی را بکشد، البته فورا و بدون معطلی این کار را کرده و سر او را پخ پخ خواهد کرد، فرض کنیم، یعنی مثلش را عرض می‌کنم، فرض کنیم آمدیم و یکی از این خانم ها را به عنوان سفیر در کشور زادگاه شما، به شهر «رم» فرستادند.  آیا شما می‌توانید با هزار من سریشم خودمان یا چسب اوهوی خودتان،  ایشان را متقاعد کنید که خواهر جان، اینجا ایتالیاست و همه راهها به رم ختم می‌شود و اینجا سرزمین متمدن‌هاست، کنار دریا ما ساحل ویژه لختی‌ها داریم، مشروب خوردن، مخصوصا «اپرتیف»  آزاد است، لباس پوشیدن آزاد است، حتا لباس نپوشیدن هم آزاد است،  خانم بلند کردن آزاد است. اگر برویم «میدان فردوسی» رم و اول و آخر رهبر که نداریم، اما رئیس جمهور و نخست وزیرمان را بشماریم، هیشکی با ما کاری ندارد.  نخست وزیرمان دزدی کند، با اردنگی بیرونش انداخته بعد هم زندانی‌اش می‌کنیم و آقا بالاسر و کش ومش دادن هم در اینجا نداریم.  خلاصه خیلی کارا که نمی‌خواهم سر شما را درد بیاورم می‌کنیم و خیلی کارها را هم اصلا نمی‌کنیم، اما اینجا عرق نمی‌خورم و کراوات نمی‌زنم، چادر از سر نمی‌اندازم و بقیه داستان‌ها را نداریم ها، ازهمین حالا به شما گفته باشم و بعدا گله نکنی‌ها! حالا شما برای احترام به ما و سنت‌های ما فقط بیا بالاغیرتا، یک ماه از این چهار سال مدت سفارت خود در اینجا را، به لباس ما ایتالیائی‌ها در بیا که مردم دنیا ببینند شما چه اندازه به ما و فرهنگ ما احترام می‌گذارید، درعرض این یک ماه، مقداری هم از این مشروبات الکلی ما، البته از نوع «شرابا طهورا»  به بدن بزن و چون تازه ازدواج کرده‌ای، اگر خداوند تبارک و تعالی تفضلی هم در حق‌تان کرد و کاره دیگه، اولادی هم به شما عنایت فرمود که اتفاقا شاه‌پسر از آب در آمد، اصلا شندولش را سر نبرید که مثلا  با ما قدری و مختصری و تاحدودی هم‌گامی وهم‌دلی هم‌دولی کرده باشید که باعث تشیید روابط دوستی و مودت فرهنگی بین دو کشور بشود. حالا شما خانم «میگرنی»، فکر میکنی عکس‌العمل این خانم‌ها، یا همین همشیره مرضیه خانم دابل محجبه فعلی چه خواهد بود؟

اطمنیان دارم برای احترام به یک نویسنده خیلی معروف و مشهور و خوش قلم و شیرین زبانی مثل من که درآستانه دریافت نوبل ادبیات هستم، حتما پاسخ نامه مرا خواهید داد، اما پیش ازآنکه پاسخ شما به دستم برسد، من نظرم را پیشاپیش اعلام می‌کنم.  من  فکر کنم این کار را همه این خانم‌های عاقل و بالغ واجب‌النفقه، باکمال میل، بلافاصله اجابت کنند.  به شرطی که شما فورا به آنها یک پناهندگی سیاسی بدهید، البته با حقوق ومزایا به یورو یا دلارآمریکائی که از شرّ بکن و نکن‌های جمهوری من درآوردی اسلامی خلاص شده و نفسی به راحتی بکشند!

خانم جان نکنید این کارها را،  آبروی زنان دنیا، به ویژه زنان ایران  را با این کارهایتان نبرید. گیرم دو سه کشور بدبخت عقب افتاده هم حاضر نشدند شما را به دیدار از کشورشان دعوت کنند، این حقوق و مزایائی که به عنوان ولایت فقیه اتحادیه اروپا می‌گیری و لقمه نانی می‌خوری که محتاج هیچ پدرسوخته نامردی نشوی، مگر چقدر ارزش دارد که خود را به حقارت میندازی واین گونه خودت را مسخره و بازیچه دست آخوند جماعت می‌کنی؟ چرا پا روی حقوق زنان ایران می‌گذاری وآنها را این اندازه آزار داده، منفعل می‌کنی؟ آیا شما مثلا برای رسیدن به هدف اصلی!  داری از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنی؟ خانم جان حالا واسه ما لنین شدی؟ مگر ندیدی چه بلائی سر آن لنین بدبخت آوردند و سه سوت مرخص‌اش کردند به این بهانه که عقل‌اش کم شده؟  نکنه دلت برای استالین و کارهایش تنگ شده!؟  شما فکر می‌کنی که مثلا با این کار شما،  اینها دیگر زیر توافق نخواهند زد؟ نه والله آنها چاره‌ای غیر از قبول توافق نداشتند و ندارند زیرا رسیده بودند به آخر خط و به قول اخوان جان:

رسیده‌ایم من و نوبتم به آخر خط

نگاهدار،  بگو جوان‌ها سوار شوند

یا باید مثل آن گربه معروف بالای سه کنجی پشت بام، ازهمان بالا می‌پریدند و از بین می‌رفتند یا تن به قضا می‌دادند و تسلیم می‌شدند وهمین کار عاقلانه را می‌کردند که کردند.  شما چرا برای آنها خوش‌رقصی کرده تیغ به دست زنگی می‌دهی که صدای خود را برای ما مردم مورد ظلم واقع شده کلفت کنند روزی سه نفر را اعدام کرده و بعد هم بگویند بفرما اینم از قهرمان‌های شما که یکی یکی دارند تسلیم می‌شوند.  آن از آبجی اشتون که آنجوری تن به چادر و پیچه داد، این هم از موگرینی! فردا اگر ملکه انگلیس هم بیاد، گذشت آن کالسکه سواری زمان شاه و پز دادن در خیابان‌های تهران،  باز چادر و چاقچور و روسری سرش می‌اندازیم و ازش فیلم و یه دوجین عکس می‌گیریم و به خارج و مملکت خاش‌پرست‌ها مخابره می‌کنیم که دشمن بداند ما چقذه «اقتدار» داریم و با «دژمن» چه کارها می‌توانیم بکنیم و چه بلائی به سرش در می‌آوریم، سرش که چه عرض کنم، حالا با سایر قسمت‌های بدنش اصلا حرفش را هم نمی‌زنیم جانم که یه وقت ما را بی تربیت خطاب نکنی، شما که ما را خوب می‌شناسین که ما چقدر محجوبیم!

خانم جان، نکن از این کارا، نرو ازاین راها، به قول یه مثل فارسی از درخت نرو بالا، جورابت پاره میشه!

این اندازه خودت را کوچک و حقیر می‌کنی که چی؟ نکن جانم، نکن، دال بده!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=19803