فاضل غیبی – آلبرت آینشتاین نگران بود که مغز بشر چنان رشد نکرده باشد که بتواند پیامدهای جنگ اتمیرا درک کند. اما خوشبختانه طرفین درگیر در «جنگ سرد» با توجه به پیامدهای آن از دست زدن به جنگ اتمیخودداری کردند.
در سالهای اخیر به نظر میرسد که بشر پس از پشت سر گذاشتن دو دوران «روشنگری» و «علم و صنعت» اینک در «عصر اطلاعات» از تسلط بر امواج اطلاعات در «دنیای مجازی» ناتوان باشد و نتواند از پیامدهای فاجعهانگیز این کارزار جهانی جلوگیری کند.
اگر در «دوران علم و صنعت» تحولات علمیو صنعتی در دست کشورهای نسبتاً پیشرفته قرار داشت، اینک در عصر اطلاعات کشورها و حکومتهای عقبمانده و ستیزهجو نیز میتوانند با سوء استفاده از اطلاعات و ارتباطات در کارزار تبلیغی و شبههافکنی خود بهره برند. امروزه در کنار روسیه و چین، حکومت اسلامی ایران نیز در این زمینه با بودجههای هنگفتی نه تنها با موفقیت به مغزشویی امّت اسلام میپردازد، بلکه در خارج از کشور نیز با استفاده از ترفندهای تبلیغی میدانداری میکند.
روشن است که مخرج مشترک این کوششها مبارزهی تبلیغاتی با ایالات متحده آمریکا است. مبارزهای که برای چپ اسلامی به تنها دستاویز ممکن برای ادامهی حیات بدل شده و از آنجا که در کارنامهی خود جز جنایت و خیانت به منافع ملی ندارد، از هیچ ترفندی برای تشدید «مبارزه ضدامپریالیستی» کوتاهی نمیکند. از سوی دیگر، در سالهای اخیر با رشد تمایلات جهانگیرانهی چین و روسیه، پشتیبانی آنها در بسیاری از زمینههای پیدا و ناپیدا، به عامل خارجی حیاتی برای نجات چپ اسلامی بدل شده است.
کارزار تبلیغاتی علیه ایالات متحده نه تنها بر جنایات انسانی و اقتصادی حکومتهای اسلامی در منطقه سرپوش میگذارد، بلکه بدین امید تشدید میشود که با جلوگیری از انتخاب دوبارهی ترامپ، سیاست دفاعی آمریکا در صحنهی جهانی با شکست روبرو شود. برای پیشبینی نتایج چنین چرخشی، کافیست تصور کنیم که در صورت برقراری دوبارهی «برجام»، سیاستهای تجاوزکارانهی حکومت اسلامی در منطقه و سرکوب وحشیانهی ملت ایران در داخل کشور بیش از پیش ادامه خواهد یافت.
جای شگفتی نیست که در بوقهای تبلیغات ضدآمریکایی برخورد سیاسی به کارنامهی دولت کنونی ایالات متحده مطرح نیست و جای خود را به برخورد تبلیغاتی علیه شخص دونالد ترامپ داده است. در این تبلیغات خدمت آمریکا به صلح جهانی (با جلوگیری از کوششهای تجاوزکارانهی اقتصادی و سیاسی در صحنهی جهانی و عقب راندن حکومت اسلامی در منطقه) کوچکترین اثری نمیتوان یافت.
البته پس از فروپاشی نظام انسانستیز کمونیستی، دشمنان دمکراسی و آزادی دیگر به سختی میتوانند کارزار تبلیغاتی خود را با شعارهای انقلابی و وعدههای توخالی گذشته به پیش برند. بدین سبب میکوشند به کمک رسانهها از نارساییهای موجود در جوامع پیشرفته استفاده تبلیغی کنند. از جمله از بقایای جریانات فاشیستی و تمایلات نژادپرستانه در سایهی دمکراسی استفاده میکنند تا مخالفان خود را با برچسب «فاشیست» و «راسیست» مرعوب و جوّ اجتماعی را متشنج کنند. با این ترفند کسانی که خود موزهی عقبماندگیها و رفتارهای ضدانسانی هستند میکوشند با سوء استفاده از آزادی در کشورهای دمکراتیک به اختلافات اجتماعی و سیاسی دامن زنند.
از سوی دیگر اسلامیون پس از آنکه توانستند با صرف هزینههای نجومی، هم عناصر خود را در دانشگاهها و رسانهها جاسازی کنند و هم شبکهی وسیعی از نهادهای اسلامی را گسترش دهند، اینک میکوشند تهاجم تبلیغاتی همهجانبهای را علیه ارزشها و نهادهای جوامع دمکراتیک سازمان دهند.
از پدیدههای قانونمند در جوامع دمکراتیک یکی این است که در شرایط بحرانی، دو جناح افراطی چپ و راست به بهانهی جلوگیری از قدرت یافتن طرف مقابل فعالیت خود را تشدید میکنند و با دامن زدن به تبلیغات هیستریک باعث تقویت یکدیگر میشوند. extremists rock each other این دو جناح که در دههی پس از فروپاشی بلوک شرق در جوامع غربی از میان رفته مینمودند، از بحران مالی سال ۲۰۰۷ میلادی به بعد حیاتی دوباره یافتند. با آنکه هر دو جناح میکوشند همزادی خود را پنهان کنند، اما شواهد تاریخی به زبان دیگری سخن میگویند. به ویژه اسناد نویافته نشان میدهند که برقراری «اردوگاههای کار» به هدف جداسازی و سپس از میان بردن یهودیان و دیگر «عناصر نامطلوب»، نه ابتکار نازیها، بلکه نمونهبرداری از «الگوی لنینی» بود. بدین صورت که به فرمان او به عنوان دبیر «شورای کمیساریای خلق» از سپتامبر ۱۹۱۸ میلادی به بعد، به هدف سرکوب مقاومت مردم روسیه، نه تنها «دشمنان طبقاتی» بلکه همهی «عناصر متزلزل» نیز شناسایی و در اردوگاههایی بیرون از همهی شهرها زندانی شدند. از آنجا که دیری نپایید که اردوگاهها انباشته شدند، لنین فرمان قتل همه را بدون «رأی احمقانهی دادگاه» صادر کرد. دربارهی شمار چند میلیونی قربانیان آمار دقیقی در دست نیست، زیرا به سال ۱۹۲۲ میلادی باز هم به فرمان لنین هنگام تأسیس دوبارهی «سازمان مبارزه با ضدانقلاب» (چکا) همهی اسناد نخستین موج ترور بلشویکی از میان برده شد.
امروزه با توجه به موجهای بعدی ترور جمعی در روسیه و دیگر کشورهای بلوک کمونیستی، شکی بجا نمانده که جنایات رژیمها و احزاب کمونیستی دستکمی از رژیمهای فاشیستی نداشته و چپها بنا به هویت و سرشت تاریخی خود به همان اندازه با انساندوستی و دمکراسی بیگانهاند که همزادان فاشیست آنان و برخورد هیستریک آنان به نارساییهای جوامع دمکراتیک نه به خاطر کوشش برای رفع آنها، بلکه تنها نمایشی و فقط به هدف استفادهی تبلیغاتی است. چنانکه دلسوزیهای مزورانهی آنان برای زحمتکشان نیز فقط در خدمت دامن زدن به اختلافات برای نفوذ سیاسی در قدرت است.
در حالی که تنها راه غلبه بر نارساییها، انتقاد سازنده همراه با کوشش برای نزدیکی و تفاهم طرفین اختلاف است. وگرنه در صورت بروز اغتشاشات، صرف نظر از آسیبهای مادی، وجههی دولت دمکراتیک، چه به نیروی انتظامی متوسل شود و چه عقب نشیند، مورد ضربه قرار میگیرد و این فقط برای کسانی مطلوب است که خواهان نابودی نظام دمکراتیک هستند.
از این نظر «جالب» است که چپها در جنگ روانی خود، رئیس جمهور بزرگترین قدرت دمکراتیک جهان را بدین متهم میکنند که قصد دارد در صورت پیروزی در انتخابات آتی، به «کودتای فاشیستی» دست بزند! و این حتی شگفتانگیز نیست زیرا از نظر چپها، دمکراسی تنها نقابی است که سرمایهداری برای پوشاندن چهرهی واقعی و فاشیستی خود از آن استفاده میکند. شاهد آنکه در بلوک شرق دیوار برلین رسماً «دیوار ضدفاشیستی» نامیده میشد، با این توضیح که جهان آزاد در آن سوی دیوار، در نهایت فاشیستی است!
دشمنان دمکراسی با سوء استفاده از این کشف فریدریش انگلس که گسترش باورهای مشترک، به نیرویی مادّی در میان مردمان بدل میشود، با این هدف نارساییهای موجود را مورد تبلیغات هیستریک قرار میدهند که نارضایتیها بالا گیرد و چنان جوّی فراهم شود که در آن رویدادی کماهمیت، مانند جرقهای در انبار باروت عمل کند. از جمله با پرداختن دروغها و شبهات به این تصور دامن میزنند که «سرمایهداری بحرانزده» و «تمدن منحط غرب» به زودی متلاشی خواهد شد. آنان به کمک تبلیغات تهاجمی رفته رفته در میان ناآگاهان، به چنین باورهایی دامن میزنند که در شرایط بحرانی برخورد با رویدادهای نامطلوب، به رفتارهای خشمآمیز و برخوردهای خرابکارانه منجر میشود.
کوتاه سخن، در «عصر اطلاعات» نه تنها رسانهها، بلکه یکایک شهروندان وظیفه دارند در برخورد با اطلاعات و خبرها، آگاهانه و مسئولانه رفتار کنند زیرا پخش اخبار هم میتواند موجب آگاهی بر نارساییها و کوشش برای رفع آنها باشد و هم باعث ناهنجاری و بحران در زندگی فردی و اجتماعی. برای آنکه حساسیت مطلب را نشان دهیم، به رویداد ۵ ماه ژوئیه ۲۰۲۰ میلادی در پایتخت ایالات متحده اشاره میکنیم.
بیشک تلویزیون آلمان از قابل اعتمادترین رسانهها در سطح جهانی است. با اینهمه کانال دوم تلویزیون آلمان (ZDF) در رابطه با رویداد مورد نظر، از سرکوب «تظاهرات مسالمتآمیز» در برابر کاخ سفید توسط پلیس و گارد ملی گزارش داد، در حالی که کانال اول (ARD) از مقابلهی نیروهای انتظامی با تظاهراتی «تا حد زیادی مسالمتآمیز» سخن گفت و صحنههایی را نشان داد که در آن گروهی از تظاهرکنندگان با بمبهای دودزا به پلیس حمله میکردند. بدین معنی حذف تنها یک کلمه میتواند باعث شود که رفتار پلیس از ضرورتی برای حفظ نظم به عملی غیرقانونی و سرکوبگرانه بدل شود!
بنا به حساسیت اطلاعات، لازم است به همان درجه که خواستار آزادی تبادل اطلاعات هستیم، منفعل نباشیم و به همان نسبت نیز آنها را با مسئولیت هرچه بیشتر بسنجیم. خاصه آنکه رسانهها و جریانات سیاسی خاصی میکوشند با دامن زدن به احساسات از خردورزی جلوگیری کرده و جنبههایی روانی و جهتداری را با اخبار و اطلاعات همراه کنند.
امروزه، در عصر اطلاعات، آیندهی بشر در گرو رفتار شهروندان است و کاملاً بدان بستگی دارد که آنان تا چه اندازه از آگاهیهای مسئولانه و حقیقی برخوردارند و به چه میزان دستخوش جریاناتی میشوند که منافعی مغایر هرچه انسانیتر شدن نظام دمکراسی دارند.
تا حال هیچگونه پیشرفتی در هیچ زمینهای با توسل به زور و تشدید اختلافات صورت نگرفته است زیرا تفاهم و همبستگی انسانی تنها زمینهای است که همکاری برای غلبه بر نارساییها و ایجاد تفاهم میان دو طرف اختلاف را فراهم میآورد.
آمریکاییان سیاهپوست بازماندگان آفریقاییانی هستند که روزگاری ربوده و به عنوان برده به آمریکای شمالی آورده شدند. این اقلیت اجتماعی در ۱۶۰سالی که از ممنوعیت بردهداری میگذرد تا به امروز، در کنار دیگر شهروندان ایالات متحده راهی دراز طی کرده و به رهبری ابرمردانی مانند مارتین لوتر کینگ گامهای بلندی به سوی برابری کامل و همبستگی شهروندی برداشته و امروزه با جمعیتی نزدیک به چهل میلیون در همهی زمینههای زندگی شایستگی خود را به عنوان شهروندان پیشرفتهترین کشور دنیا به اثبات رسانده است. همین واقعیت نیز به عنوان نمونهای درخشان ضربهای نابودکننده بر پیشداوریها و تعصبات نژادی در سطح دنیا وارد کرده و پاسداری از این دستاورد یکی از بزرگترین وظایف بشری است. هرچند که آنان در این راه با دو مانع بزرگ روبرو شدند، یکی تبلیغات اسلامی که از دههی ۶۰ سدهی گذشته به تعصبات نژادی Black Supremacy دامن زد و خواستار جدایی «ملت اسلام» Nation of Islam از جامعهی آمریکا شد.
مانع دیگر، بهرهبرداری و سوء استفادهی تبلیغاتی چپها از «مظلومیت ابدی سیاهان» است که بجای کوشش برای غلبه بر پیشداوریها و تعصبات جنسی و نژادی از آن نیز مانند دیگر بیعدالتیها و نارساییهای تاریخی، به عنوان سلاحی همیشگی در کارزار تبلیغاتی جبههی جهانی خود استفاده میکنند.
غلبه بر تعصبات و پیشداوریها تنها از راه رشد آگاهی و تدابیر تربیتی ممکن است و دامن زدن به تشنجات و برخوردهای اجتماعی نه تنها در این راه کمکی نمیکند بلکه باعث ژرفش شکافها و تشدید بیگانگیها میشود. بدین معنی رویدادهای هفتههای گذشته در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی ضربهای سخت بر روند تفاهم و همزیستی در ایالات متحده و دیگر کشورهای جهان وارد آورد.
هم میهنان متوهم ما معلوم نیست به چه شعار آمریکاییها دلخوش به سرنگونی رژیم شده اید ؟ به شعار( ما درکنار مردم هستیم) ؟ تزریق فکرکمک خارجی به مردم درون خدمت نیست، مردم رادر خانه ها نشانده و به حمایت جوانان به خیابانها نمی آیند در حالیکه میهن دوستان باید به هم میهنان خود بگویند از بیرون هیچ خبری نیست و باید خودتان بدون توجه به امیدهای واهی برخیزید و به جوانان جان برکف خود بپیوندید تا رژیم را سرنگون کنید. جز این راه نجاتی نیست که نیست آقایان عاشق آمریکا و شیفته ترامپ ، بودن جمهوری اسلامی بسود مسلم آمریکاست و بسود همه جهان مانند روسیه چین هند ، ترکیه ، بیشتراروپایی ها و کاناد .آمدن یک حکومت ملی به ایران جز زیان برای این کشورها ندارد .امروز هیچ کشوری درجهان ایرانیان را دوست ندارندکه بخاطر شان فداکاری کنند . از لحاظ مادی آخوندها ی دزد بهترین سود را برای همه جز مردم ایران دارند. اگر این موضوع ساده را نویسندگان سیاسی ما و سازمانهای سیاسی متوجه نمیشوند هیچ امیدی نیست .
رسانه های چپگرای جهان غرب و بویژه کشور آمریکا، با سلاح نسبیت گرایی فرهنگی و آتشباری پسا-حقیقت ، همه ارکان تمدنی آن کشور را در صحنه نبرد هویت طلبی نشانه گرفته اند. اهداف آنان فراتر از فعالیت حزبی ویا مخالفت با دونالد ترامپ هستند.
از این منظر، چون حقیقت نسبی است ویا اصولا حقیقتی وجود ندارد، دروغ موجه است. چون همه فرهنگها برابر و قابل احترام هستند، باید نسبت به گذشته امپریالیستی و استعماری احساس شرم و گناه تقویت شده و به قربانیان خسارت پرداخت شود. ضمن اینکه همه انسانها باید از اصالت وجودی و فردیت تهی شده و تحت یوغ و غل و زنجیر هویتی و فرهنگ، برای منافع گروهی به نبرد با یکدیگر بپردازنذ.
بدیهی است که در این بازار مکاره، اسلامگرایان و فاشیستهای اسلامی متحد طبیعی چپگرایان و مارکسیستهای فرهنگی شده تا بتدریج تمدن غرب را از درون تهی کنند.
مانع دیگر، بهرهبرداری و سوء استفادهی تبلیغاتی چپها از «مظلومیت ابدی سیاهان» است که بجای کوشش برای غلبه بر پیشداوریها و تعصبات جنسی و نژادی از آن نیز مانند دیگر بیعدالتیها و نارساییهای تاریخی، به عنوان سلاحی همیشگی در کارزار تبلیغاتی جبههی جهانی خود استفاده میکنند. (AMEN)
خیلی ممنون.
جناب آقای غیبی چون همیشه تحلیل درست و شیوا نوشته اید.