جشنواره سینمایی «سپاس» برای ایرانیانی که دهه پنجاه خورشیدی را در کشور دیدهاند، نامی آشناست. «سپاس» نخستین جشنواره فیلم و سینمای ایران است که علی مرتضوی در سال ۱۳۴۷ آن را به راه انداخت و نخستین مراسم آن در ۱۳ خرداد ۱۳۴۸ در سینما کاپری تهران برگزار شد. در این جشنواره فقط فیلمهای تولید ایران نمایش داده میشد. هدف از این جشنواره تشویق سینمای داخلی بود و جوایز «سپاس» به هنرمندان و دستاندرکاران فیلمهای ایرانی هدیه میشد. کیهان لندن در این ارتباط با تقی مختار، هنرمند و روزنامهنگار شناختهشده ایران، به گفتگو پرداخته است.
-آقای مختار، شما نویسنده و سردبیر مجلههای هفتگی «ماه نو برای فیلم» که به «فیلم» معروف بود و همچنین نشریه ماهانه «ستاره سینما» که بعدها هفتگی منتشر میشد، با علی مرتضوی ناشر و مدیر مجله «فیلم و هنر» و بنیانگذار جشنواره و جایزه سینمایی «سپاس» آشنا بودید. هدف وی از به راه انداختن این جشنواره چه بود؟
– بله، من زندهیاد علی مرتضوی را از دوران نوجوانیام که در اغلب مجلات آن زمان پرسه میزدم و مطالب مختلفی مینوشتم، میشناختم و با او همکاری نزدیک داشتم و به مرور که هر دو ما رشد کردیم و در عرصههای مطبوعات هنری و سینما کارهایی انجام دادیم که برخیشان جریانساز شدند، این دوستی عمق بیشتری یافت؛ هرچند که در برهههایی از زمان نه فقط با هم رقابت میکردیم بلکه گاه کارمان به اختلافهای جدی و زد و خوردهای قلمی هم میکشید که خب، البته حاصل ناپختگی و شور و شرّ جوانی و تا حدودی کلهشقی من در آن دورهها بود.
علی مرتضوی چند سالی از من بزرگتر بود و طبعا زودتر از من وارد عرصه مطبوعات– بهخصوص مطبوعات هنری و سینمایی– شده بود. با آنکه خودش زیاد اهل نوشتن و به اصطلاح روزنامهنگاری نبود و به کار مطبوعاتی مثل کاری تجاری یا کسب و کاری برای درآمدزایی نگاه میکرد- و ادعای چندانی هم جز این نداشت- ولی به شدت عاشق این کار بود و مهارت خاصی در مدیریت نشریاتی که منتشر میکرد داشت. تا جایی که یادم است، او در دهه ۳۰ خورشیدی، قبل از انتشار مجله «فیلم و هنر»، اول بار با استفاده از امتیاز روزنامه «پست تهران» که متعلق به محمدعلی مسعودی، برادرزاده عباس مسعودی صاحب امتیاز و بنیانگذار روزنامه «اطلاعات»، بود یک مجله سینمایی، به نظرم به نام «پست تهران سینمایی»، منتشر کرد که چندان موفق نبود ولی موجب شناخته شدن او در عرصه فیلمسازی و محافل هنری آن زمان و باز شدن پایش به مجلات سینمایی و استودیوهای فیلمسازی شد. از آن پس بود که او با استفاده از امتیاز برخی دیگر از نشریاتی که مدیرانشان یا توانایی مالی ادامه انتشار روزنامههاشان را نداشتند و یا پست و مقامی در ادارات دولتی و مجلس و اینجور جاها گرفته بودند و خودشان وقت و فرصت انتشار نشریاتشان را نداشتند، چند مجله دیگر، از جمله «صبح امروز» متعلق به دکتر مصطفی الموتی که نماینده مجلس شورای ملی شده بود، منتشر کرد که هرچند هیچکدام به سرانجامی نرسید ولی او مصرّانه به کارش ادامه داد و با به کار بردن تجربیاتی که از هر یک از شکستهایش به دست میآورد بالاخره به آنچه میخواست رسید.
فکر میکنم بد نیست حالا که داریم درباره پیشینهی فعالیتها و شخصیت زندهیاد علی مرتضوی صحبت میکنیم به این نکته مهم هم اشاره کنم که قبل از انتشار دوره اول مجله «فیلم و هنر» به صورت ماهانه، در اواخر سال ۱۳۴۰، علی مرتضوی با استفاده از امتیاز «ستاره سینما» ماهنامهای برای آن منتشر کرد که پس از مدتی به جهت اختلافاتی که بین او و ناشر و گردانندگان مجله هفتگی «ستاره سینما» پیش آمد انتشار آن متوقف شد. در نتیجه مرتضوی با استفاده از امتیاز «صبح امروز»، متعلق به دکتر مصطفی الموتی، «فیلم و هنر» را به صورت ضمیمهای ماهانه برای روزنامه «صبح امروز» منتشر کرد که فقط پنج شماره دوام آورد و کار انتشارش در مرداد ۱۳۴۱ متوقف شد. در فاصله مرداد تا اسفند آن سال شخصی به نام عبدالمجید رمضانی توانست امتیازی بگیرد به نام «فیلم و هنر» و در اسفند ۱۳۴۱ مجلهای به این نام را زیر نظر یک هنرینویس دیگر به نام اردشیر مهاجر منتشر کند که بیشتر از دو شماره دوام نیاورد و پس از انتشار شماره مخصوص نوروز در ۲۸ اسفند آن سال تعطیل شد و مدیر و صاحب امتیازش هم دیگر تا یک سال، پس از آنکه امتیازش را در اختیار علی مرتضوی گذاشت، نتوانست آن را منتشر کند. اگر آن دو شماره را دوره دوم انتشار «فیلم و هنر» بدانیم، باید گفت دوره سوم آن که از فروردین سال ۱۳۴۳ با مدیریت علی مرتضوی شروع شد و ادامه یافت، هم پایدار ماند و هم مورد توجه و حمایت فیلمسازان و هنرمندان قرار گرفت و هم موقعیت و محبوبیت خوبی بین خوانندگان و مخاطبان نشریات هنری و سینمایی پیدا کرد و سکوی پروازی شد برای کارهای دیگری که مرتضوی در عرصه سینما و مطبوعات سینمایی انجام داد از جمله سرمایهگذاری در تولید بعضی از فیلمها، راهاندازی «جشنواره سینمایی سپاس»، در اختیار گرفتن امتیاز انتشار مجله معروف و قدیمی «ستاره سینما» و بالاخره ورودش به عرصه تهیهکنندگی و تولید چند فیلم سینمایی که یکی از آنها را به نام «تعصب» با بازی زندهیاد فردین و خانم شورانگیز طباطبائی، من ساختم و قرار بود فیلم دیگری هم با شرکت گوگوش و داریوش برایش بسازم که به دلیل خروج من از ایران عملی نشد.
– به این ترتیب علی مرتضوی نشریاتی که منتشر کرده با استفاده از امتیاز افراد دیگر بوده. آیا هیچوقت خودش صاحبامتیاز نشریاتی که منتشر میکرد نبود؟
– نه، نبود و نمیتوانست باشد. از اواسط دهه ۳۰ به بعد گرفتن امتیاز انتشار هر نوع نشریهای از دولت منوط به سه شرط بود که شامل حال مرتضوی نمیشد. اول اینکه متقاضی دریافت امتیاز انتشار نشریه میبایست حداقل ۳۰ سال سن داشته باشد؛ دوم اینکه دارای درجه تحصیلی حداقل لیسانس باشد؛ و سوم اینکه حداقل ۱۰ سال سابقه کار مطبوعاتی داشته باشد. طبیعی است که مرتضوی وقتی شروع کرد دارای هیچکدام از این شرایط نبود و بعدها هم که سنش از ۳۰ سال گذشت و سابقهای هم پیدا کرد چون مدرک لیسانس نداشت نمیتوانست امتیاز بگیرد. در نتیجه همیشه مجبور بود از امتیاز نشریاتی که به جهات مختلف دیگر منتشر نمیشدند یا کار انتشارشان به دلیلی به دستانداز افتاده بود استفاده بکند. همه جوانهایی که در آن دوران نشریاتی منتشر میکردند ناگزیر بودند از همین روش استفاده کنند. خود من هم وقتی در زمستان سال ۱۳۴۷ مجله «فیلم» را راهاندازی کردم دقیقا همین کار را کردم. یک آقایی بود به نام محمدعلی شیرازی که صاحبامتیاز نشریهای بود به نام «ماه نو» که مدتی بود به دلیل عدم توانایی مالی انتشارش متوقف شده بود. من در قبال پرداخت یک مبلغ ماهانه امتیاز او را درواقع اجاره کردم و چون از لحاظ قانونی موظف بودم از نام رسمی نشریه استفاده کنم ترفندی به کار بردم و در لوگوی مجله به دنبال نام «ماه نو» عبارت «برای فیلم» را اضافه کردم؛ با این ابتکار که عنوان «فیلم» را در لوگوی مجله خیلی بزرگتر و درشتتر از عنوان اصلی نشریه آوردم و به این ترتیب همه آن را به عنوان مجله «فیلم» میشناختند.
– فکر میکنید انگیزه علی مرتضوی در راهاندازی «جایزه سپاس» چه بود؟ آیا یک حرکت اصیل برای جوابگویی به نیاز واقعی فرهنگی و هنری در جامعه متحول ایران بود یا یک حرکت تقلیدی و کپیبرداری از جوایز سینمایی در غرب؟
– میتوانم بگویم در ابتدای امر هیچیک از این دو انگیزه در کار نبود. اهدای جوایزی به نام «سپاس» در سال اول برگزاری آن، یعنی سال ۱۳۴۸، درواقع واکنشی در مقابل انتقادهای تندی بود که نسبت به فیلمهای ایرانی آن دوره جریان داشت. وقتی من در اوایل زمستان سال ۱۳۴۷ مجله «فیلم» را راهاندازی و بطور هفتگی منتشر کردم هدفم این بود که آن را به تریبونی برای «نقد سازنده» از سینمای ایران تبدیل کنم. در نتیجه از همان شماره اول ما شروع کردیم به انتقاد تند از فیلمها و فیلمسازانی که کارهاشان واقعا مبتذل و بیارزش بود و در مقابل حمایت و تشویق از کسانی که سعی میکردند در آن بازار آشفته و بی در و پیکر تا جایی که میتوانند فیلمهای بهتری بسازند. برای رسیدن به این هدف، ضمن چاپ مقالاتی از صاحبنظران و انجام مصاحبههایی بیپرده- و گاه خیلی تند و پر چالش- با شماری از دست اندرکاران سینما، اهالی مطبوعات، منتقدان فیلم و کسانی از این قبیل، طرحهای نو و اغلب گستاخانه و جنجالبرانگیزی برای تغییر شکل و محتوای فیلمها ارائه میکردیم از جمله، مثلا، پیشنهاد برگزاری «کنگره بررسی مسائل فیلم ایرانی»، ایجاد حرکتی به نام «نهضت سینمای ارزان» با این هدف که بشود از سلطه نامهای جاافتاده و گرانقیمت کاست و راه را برای ورود جوانها و افراد مستعدی که امکان عرضاندام در عرصه سینما را نداشتند باز کرد، و یا مثلا با نقد تند از وضعیت فیلمنامهنویسی موجود و در مقابل تشویق فیلمسازان به استفاده از داستانهای نویسندگان ایرانی و فیلمنامههای کسانی که بیرون از استودیوها کارهای خوبی تولید میکردند ولی خریداری نداشت، تلاش کردیم جهت کار را از تولید فیلمهای به اصطلاح «فیلمفارسی» به «فیلم ایرانی» تغییر دهیم. مجموعه این اقدامات ما در مجله «فیلم» که انتشار آن دو سه سالی ادامه داشت، سر و صدای زیادی هم در محافل سینمایی و هم در میان مخاطبان نشریه و تماشاگران فیلمها به راه انداخت و موج بحث و گفتگوی انتقادی در این زمینه بالا گرفت و به نشریات دیگر هم– حتی روزنامههای پرتیراژ «کیهان» و «اطلاعات»- سرایت کرد و باعث شد که تهیهکنندگان فیلمها، و در رأس آنها زندهیاد مهدی میثاقیه که در ضمن رئیس «اتحادیه تهیهکنندگان فیلمهای ایرانی» نیز بود به دست و پا افتاده و کوشش کنند با این موج انتقادی وسیع که راه افتاده بود مقابله کنند. وقتی چند حرکت آنها– که شرحاش طولانی است و شاید از حوصله این گفتگو خارج باشد– به جایی نرسید، آنوقت تصمیم گرفتند برای دهانکجی به منتقدان فیلمهای ایرانی با برگزاری مراسمی پر سر و صدا، جوایزی به معروفترین و محبوبترین هنرمندان آنوقت سینما بدهند و این کار را هم به نیابت از تماشاگران فیلمها انجام دهند تا نشان داده باشند که این هنرمندان تا چه حد مورد توجه و محبوب مردم هستند. حالا من نمیدانم که فکر اولیه دادن چنین جایزهای به هنرمندان سینما از علی مرتضوی بود یا مهدی میثاقیه یا کسی دیگر، ولی آنچه مسلم است اینکه تصمیم گرفتند این جایزه از طرف یک مجله سینمایی داده شود چون آن موج گسترده انتقادها و تحقیرها را مجله «فیلم» راه انداخته بود و آنها میخواستند نشان دهند که در عوض یک مجله سینمایی دیگر با دادن جایزه به هنرمندان فیلمهای ایرانی از آنها تقدیر و سپاسگزاری میکند. انتخاب نام «سپاس» برای این جایزه هم دقیقا بر اساس این فکر بود.
– نحوه برگزاری دوره اول اهدای «جایزه سپاس» چگونه بود؟ منابع مالی آن از کجا تامین شد؟
– همه هزینههای اهدای این جایزه در سال اول را زندهیاد میثاقیه پرداخت و مراسم را هم در سینمای «کاپری» برگزار کردند که متعلق به آقای میثاقیه بود. نحوه انتخاب «بهترین»های سال هم ظاهرا بر اساس یک نظرسنجی از خوانندگان مجله «فیلم و هنر»، که خب ادعا شد مخاطبان واقعی فیلمهای ایرانی هستند، انجام گرفت و جوایز سال اول بدون آنکه کمیته انتخاب یا هیأت داورانی در کار باشد، عملا به معروفترین و پرکارترین و پولسازترین هنرمندان و فیلمهای آن سال داده شد که عبارت بودند از: زندهیاد فردین به عنوان بهترین بازیگر مرد به خاطر بازی در فیلم «سلطان قلبها»، زندهیاد فروزان به عنوان بهترین بازیگر زن به خاطر بازی در فیلم «تنگه اژدها»، سیامک یاسمی به عنوان بهترین کارگردان به خاطر کارگردانی فیلم «تنگه اژدها»، محمود کوشان به عنوان بهترین فیلمبردار به خاطر فیلمبرداری فیلم «یوسف و زلیخا»؛ و «سلطان قلبها» هم به عنوان بهترین فیلم سال انتخاب شد.
– ولی ظاهرا از سال دوم تغییراتی در نحوه انتخاب «بهترینها» به وجود آمد. ممکن است کمی در این مورد توضیح بدهید؟
– خب، واضح است که اهدای جوایزی به این صورت، آنهم از طرف مجلهای سینمایی که مبلّغ و معرف استودیوهای فیلمسازی، فیلمسازان و هنرمندان آن زمان سینما بود و به نوعی غیررسمی ارگان سینمای ایران و حامی تهیهکنندگان فیلمها محسوب میشد، هرچند بازتاب قابل ملاحظهای در میان قشر خاص تماشاگران آن نوع فیلمها یافت، اما نمیتوانست مورد تائید عمومی– به ویژه اهل فن، کارشناسان، منتقدان فیلم و کل جامعه مطبوعات آن زمان– باشد و به این دلیل جوایزی که در سال اول داده شد اعتباری واقعی برای هنرمندانی که آنها را دریافت کردند و در مجموع خود سینمای ایران محسوب نشد و این امر موجب آن شد که علی مرتضوی تصمیم بگیرد از سال بعد جوایز «سپاس» را به گونهای جدیتر که بتواند اعتباری برای آن محسوب شود برگزار کند. در نتیجه در دومین دوره «جشنواره سپاس» که در بهار ۱۳۴۹ برگزار شد، مبنای انتخاب از رأی و نظر خوانندگان مجله «فیلم و هنر» به آراء یک کمیته داوری تغییر یافت. به این ترتیب که رای و نظر خوانندگان مجله و تماشاگران فیلمها برای تعیین «محبوبترینهای سال» و نه لزوما «بهترینها» حفظ شد، ولی جوایز اصلی به کسانی داده شد که از سوی کمیته داوری انتخاب شدند.
– مراسم دومین دوره در کجا برگزار شد؟ اعضای کمیته داوری و برندگان جوایز آن سال چه کسانی بودند؟
– دومین دوره مراسم اهدای جوایز «سپاس» در اردیبهشت سال ۱۳۴۹ در نایت کلاب درایوین سینمای ونک برگزار شد و هفت نفر از کارشناسان رشتههای مختلف هنری در آن کمیته داوری حضور داشتند که عبارت بودند از دکتر محمدجعفر محجوب نویسنده و استاد دانشگاه تهران، دکتر هرمز فرهت آهنگساز و استاد موسیقی دانشگاه تهران، عبدالرضا دریابیگی هنرمند نقاش، محمدعلی جعفری بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما، عباس پهلوان نویسنده و روزنامهنگار، اسماعیل نوریعلاء شاعر و منتقد هنری، و بهرام ریپور کارگردان و منتقد فیلم. در این سال بود که جوایز «سپاس» با داوری و انتخاب کسانی که نام بردم به فیلم «قیصر» به عنوان بهترین فیلم و مسعود کیمیایی و بهروز وثوقی به عنوان بهترین کارگردان و بازیگر مرد داده شد و علاوه بر این جوایز بهترین بازیگر نقش مکمل زن به ایران دفتری به خاطر بازی در فیلم «قیصر» و جایزه بهترین موسیقی متن به اسفندیار منفردزاده به خاطر ساختن موسیقی این فیلم تعلق گرفت تا برنده اصلی جوایز «سپاس» آن سال «قیصر» باشد و بر رقیب مطرحاش فیلم «گاو»، ساخته داریوش مهرجویی، پیشی بگیرد؛ که البته در نحوه این انتخاب و رقابت بین «قیصر» و «گاو» ملاحظاتی در جریان بود و اعمال شد که فکر نمیکنم اشاره به آن در این گفتگوی مختصر ضرورتی داشته باشد.
– برندگان جوایز «سپاس» آن سال در رشتههای دیگر چه کسانی بودند؟
– آن سال خانم آذر شیوا جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را به خاطر بازی در فیلم «روسپی» گرفت؛ جایزه بهترین نقش مکمل مرد به همایون به خاطر بازی در فیلم «دنیای آبی» داده شد؛ زندهیاد غلامحسین ساعدی جایزه بهترین فیلمنامه را به خاطر نوشتن داستان و مشارکت در نوشتن فیلمنامه «گاو» گرفت؛ قدرتالله احسانی برنده جایزه بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید به خاطر فیلم «روسپی» شد و مصطفی عالمیان هم جایزه بهترین فیلمبرداری رنگی را به خاطر فیلم «امشب دختری میمیرد» دریافت کرد.
– آیا شما هم با دورههای مختلف جشنواره «سپاس» همکاری داشتید؟
– پیشتر توضیح دادم که اساسا انگیزه اصلی راهاندازی «جشنواره سپاس» چه بود و چگونه برای مقابله با امواج انتقادهایی که مجله «فیلم» با مدیریت و سردبیری من به راه افتاده بود به وجود آمد. پس در نتیجه من در یکی دو سال اول نه فقط مداخله و نقشی در آن نداشتم بلکه به دنبال یک جنگ قلمی که بین من و نویسندگان مجله «فیلم» از یکسو با علی مرتضوی و نویسندگان مجله «فیلم و هنر» از سوی دیگر درگرفته بود، در میان جوّی از رقابت و دشمنی احمقانه و کور، من حتی در سال ۱۳۴۹ اقدام به برگزاری مراسم مشابهی کردم با عنوان «جایزه تحسین» که فقط برای یک سال، آنهم با دادن جوایزی به سازندگان فیلم «طلوع» ساخته برادران میناسیان با شرکت گوگوش و جمشید مشایخی برگزار شد و بعد که رابطه ناخوشایند من و مرتضوی با پا در میانی دوستان و اهالی سینما ترمیم یافت و تبدیل به دوستی و همکاری شد، دیگر ادامه نیافت.
درواقع از سال سوم برگزاری جشنواره «سپاس» به بعد بود که من در هر دوره به نحوی با آن همکاری داشتم؛ چه با عضویت در کمیته انتخاب فیلمها چه با عضویت در کمیتههای تدارکاتی و اجرایی و چه به عنوان اهداء کننده جایزه یا هر پست دیگری که به من محول میشد. تا جایی که یادم میآید در دوره سوم برگزاری جشنواره «سپاس» به همراه بهرام ریپور، پرویز نوری و جمال امید عضو کمیته انتخاب بودم. در دوره پنجم از سوی کمیته اجرایی برای اهداء جایزه «بهترین بازیگر نقش اول زن» به گوگوش به خاطر بازی در فیلم «بیتا»، انتخاب شدم و در دورههای دیگر هم سمتهایی در کمیتههای اجرایی و همینطور به عنوان مشاور در امور اجرایی داشتم.
– جشنواره «سپاس» شش سال ادامه یافت و آخرین آن در سال ۱۳۵۳ برگزار شد…
– بله، همینطور است. دو سال اول جشنواره به آن ترتیبی که توضیح دادم برگزار شد ولی از سال سوم تغییرات عمدهای در گزینش و اهداء جوایز «سپاس» داده شد. به این شکل که فیلمهای سینمایی که از ابتدای فروردین تا پایان اسفند هر سال در تهران و شهرستانها به نمایش عمومی در میآمدند توسط یک «کمیته انتخاب» بررسی و از میان آنها چندتایی به عنوان «نامزد» در رشتههای مختلف برگزیده شده و مورد سنجش و قضاوت هیات داوران قرار میگرفت. از دوره سوم به بعد جوایز «سپاس» به شکل طلا، نقره و برنز در آمد که در جریان جشنواره به بهترین فیلمهای بلند و داستانی و فیلمهای کوتاه و مستند، اعم از ۳۵ میلیمتری یا ۱۶ میلیمتری، داده میشد و به این ترتیب تعداد جوایز «سپاس» برای رشتههای مختلف که در دوره اول فقط پنج جایزه بود و در دوره دوم ده جایزه شد، در سومین دوره به پانزده جایزه افزایش یافت و جوایز برگزیدهشدگان در جریان هر دوره از جشنواره که در یکی از ماههای فصل بهار سال بعد برگزار میشد به آنها اهداء میشد.
همانطور که گفتم دوره اول مراسم سهشنبه شب ۱۳ خرداد ۱۳۴۸ در سینما کاپری، دوره دوم آن در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۴۹ در نایت کلاب درایوین سینمای ونک و دوره سوم هم چهارشنبه شب ۱۹ خرداد ۱۳۵۰ باز در همان محل دوره دوم برگزار شد.
اما مراسم دوره چهارم جشنواره که حالا دیگر از اسم و رسم خوبی برخوردار شده بود پنجشنبه شب چهارم خرداد ۱۳۵۱ به صورتی مفصلتر، باشکوهتر و نمایشیتر از سالهای قبل در هتل اینترکنتینانتال برگزار شد و برای نخستین بار از طریق شبکه سراسری تلویزیون ملی ایران- که گفته میشد بیش از ده میلیون بیننده داشت- بطور زنده پخش شد و همه نظرها را به خود جلب کرد؛ امری که باعث شد وزارت فرهنگ و هنر وقت را به فکر برگزاری جشنواره مشابهی با بودجه دولتی و در ابعادی بسیار بزرگتر به نام «جشنواره جهانی فیلم تهران» بیندازد.
– در برخی از منابع آمده که وزارت فرهنگ و هنر یکی دو سال پس از راهاندازی جشنواره «سپاس» در آن مداخله داشته و آن را مورد حمایت و پشتیبانی خود قرار داده…
– چنین حرفها و ادعاهایی از اساس پرت و ناصحیح است. درست است که «سندیکای هنرمندان سینمای ایران»، به عنوان سندیکایی نه چندان مستقل، از حمایت مالی مختصر وزارت فرهنگ و هنر برخوردار بود، ولی نه در راهاندازی و نه در اداره «جشنواره سپاس» هیچ نقشی نداشت و به همین لحاظ وقتی در سال چهارم برگزاری آن مشاهده کرد که تلویزیون ملی ایران «سپاس» را قاپیده و زیر چتر خود برده کاملا آشفته شد و تصمیم گرفت با اختصاص هزینهای بسیار سنگین «جشنواره جهانی فیلم تهران» را راهاندازی کند تا نیازی به وجود جشنواره مستقلی مثل «سپاس» نباشد. درواقع در آن دوره یک رقابت و کشمکش درونی بین آقایان مهرداد پهلبد به عنوان وزیر فرهنگ و هنر و رضا قطبی به عنوان رئیس سازمان رادیوتلویزیون ملی ایران– که از قضا هر دو درباری بودند– وجود داشت و هر دو در دستگاههای زیر ریاست و نظارت خودشان میکوشیدند با تاسیس و تشکیل مراکز و نهادهایی در عرصههای فرهنگی و هنری از یکدیگر پیشی بگیرند. به همین جهت وقتی تلویزیون ملی ایران پیشقدم پخش زنده مراسم اهداء جوایز «سپاس» شد و با این اقدام آن را زیر چتر خود قرار داد، آقای پهلبد که متوجه ظرفیت رشد «جشنواره سپاس» به عنوان یک حرکت فرهنگی– هنری ملی و مورد توجه مردم و هنرمندان و در نتیجه مقامات بالای حکومتی شده بود، این امر را تاب نیاورد و بلافاصله «جشنواره جهانی فیلم تهران» را تشکیل داد که از همان سال ۱۳۵۱ کار خودش را با دادن جوایزی به فیلمهای برگزیده سینمای ایران در کنار و در رقابت با فیلمهای برگزیده سینمای بینالمللی آغاز کرد.
– با اینهمه کار جشنواره «سپاس» تا سال ۱۳۵۳ ادامه یافت.
– بله، جشنواره «سپاس» دو دوره دیگر هم پس از سال ۱۳۵۱ برگزار شد ولی با تشکیل و راهاندازی «جشنواره جهانی فیلم تهران» درواقع به مخمصه افتاد و چارهای نبود جز اینکه تحولاتی در نحوه برگزاری آن ایجاد شود. از جمله در سال پنجم، یعنی سال ۱۳۵۲، نمایش فیلمهای برگزیده جشنواره بطور عمومی و برای علاقمندان و کنجکاوان در نظر گرفته شد که در سینمای «شهر قصه» تهران نشان داده شد. علاوه بر این برای تجلیل از یک عمر فعالیت سینمایی ساموئل خاچیکیان برنامهای به مرور آثار او بطور روزانه و هر روز یک سئانس اختصاص یافت که طی آن فیلمهای «توفان در شهر ما»، «فریاد نیمهشب»، «یک قدم تا مرگ»، «دلهره»، «ضربت»، «خداحافظ تهران»، «ببر مازندران» و «هنگامه» به نمایش در آمد.
ششمین دوره اهداء جوایز سینمایی «سپاس» هم در بهار سال ۱۳۵۳ با امکانات و برنامههایی باز هم بیشتر و گستردهتر برگزار شد. به این ترتیب که فیلمهای بخش مسابقه آن از اول تا هشتم خرداد ۱۳۵۳ در سینما کاپری و برنامه جنبی آن که به مرور آثار و نمایشهای ویژه تعدادی از فیلمهای تاریخ سینمای ایران اختصاص داشت در سینما کسری نمایش داده شد. در این بخش از برنامه، فیلمهای «دختر لر»، «غفلت»، «بلبل مزرعه»، «شبنشینی در جهنم»، «فریاد نیمهشب»، «طلسم شکسته»، «آسمونجل»، «شب قوزی»، «گنج قارون»، «هفده روز به اعدام»، «شوهر آهو خانم»، «لذت گناه»، «سه دیوانه»، «قیصر»، «آدمک» و «طوقی» به نمایش درآمد.
ولی با وجود این تلاشها و با راهاندازی «جشنواره جهانی فیلم تهران» که هر سال با بودجهای کلان و در ابعادی واقعا جهانی برگزار و شامل فیلمهای ایرانی هم میشد، «سپاس» از اهمیت افتاد و احساس میشد که دیگر نیازی به آن نیست. از این جهت متاسفانه این کار خیلی مهم، تاثیرگذار و مستقل و ملی پس از شش دوره برگزاری متوقف شد. جالب اینکه سرنوشت «جشنواره جهانی فیلم تهران» هم تقریبا شبیه سرنوشت «سپاس» شد چون آن جشنواره هم که کارش را از سال ۱۳۵۱ آغاز کرده بود، پس از برگزاری شش دوره، در اثر وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ متوقف شد تا اینکه دو سال بعد از استقرار حکومت اسلامی، با عنوان «جشنواره فیلم فجر»، و این بار هم توسط نهادهای حکومتی، مجددا راهاندازی شد.
– بطور کلی درباره عملکرد شش ساله جشنواره «سپاس» چه فکر میکنید؟ آیا نقشی در متحول کردن سینمای ایران بازی کرد؟
– البته که کرد! نقش بسیار مهمی در رشد و اعتلای هنری سینمای ایران ایفا کرد. ظرف همان شش سالی که «جشنواره سپاس» برگزار شد نام و شهرت و اعتباری که به دست آورد موجب شد که تقریبا همه سینماگران ایران، در هر رشتهای که فعال بودند، بکوشند کارهای بهتر و خوبتری عرضه کرده و موفق به دریافت جایزه «سپاس» بشوند. گرفتن جایزه «سپاس» در آن سالها یکی از آرزوهای همه دست اندرکاران سینما بود. خوب به یاد دارم که تهیهکنندگان و کارگردانهایی که مشتاق دریافت این جایزه بودند وقتی فیلم متفاوتی میساختند میگفتند داریم یک فیلم «سپاسی» میسازیم! خب، این خیلی مهم بود و انگیزهای برای ساخت فیلمهای بهتر محسوب میشد. اگر دقت کنید، بهخصوص از سال دوم برگزاری آن، یعنی ۱۳۴۹ به بعد، تعداد فیلمهای به اصطلاح هنری هر سال بیشتر و بیشتر شد و از آن پس بود که خیلی از تحصیلکردههای رشته سینما و حتی روشنفکران و فعالان عرصههای ادبی و فرهنگی و هنری دیگر وارد کار فیلمسازی شدند و فیلمهایی ساخته شد که نظیر آنها– جز چند مورد استثنائی– تا پیش از اهداء جوایز «سپاس» در سینمای ما سابقه نداشت.
با پوزش فراوان حسین شریعتمداری را در نوشته خود همه کاره کیهان لندن نوشتم که اشتباه سهوی بوده این موجود متعفن لایق نظافت آنجا هم نیست منظور سردبیر کیهان مصادره شده و دزدیده شده تهران است . ضمنا نقل قول زندگانی این قاتل بازجو را از شرح داستان پردازی زندگی خودش نقل کرده ام با سپاس و پوزش مجدد .
تقی مختار در قهر و آشتیهای مطبوعاتی و سینمایی رکورد دار بود. از یک طرف در مجله خود از فیلم فارسی انتقاد میکرد ولی در همان مجله یک شمارهٔ مخصوص فردین انتشار داد که بی سابقه بود. زمانی که فروزان در اوج بود، پذیرفت که همزمان با دو چهره جوان بسیار خوش سیما با زیبایئ خاص یعنی تقی مختار و پیمان در فیلمهای امشب دختری میمیرد و شهر آشوب همبازی شود.
قهر علی مرتضوی با مختار در این زمان اوج گرفت و فیلم و هنر با مطلب و تصاویر پیمان چاپ میشد ولی تقی مختار را نادیده میگرفت. زمانی دیگر، مختار در مجله سپید و سیاه، رسما با بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیع و بیک ایمانوردی قهر کرد و خواستار کنار رفتن فسیلها از سینما و ورود جوانها شد. البته چند سال بعد با همهٔ آنها آشتی کرد.
پیشنهاد به مختار عزیز، اگر کتاب خاطرات خود را چاپ کنی، رکورد فروش را خواهد شکست. یک نام مناسب “قهر میکنم برای آشتی”
اشخاص ریزبین جدا به این خاطرات و یادها احتیاج دارند تا از میان آنها هم تاریخ گذشته خود را بشناسند هم از لا بلای سطور این خاطرات با مشی کشور داری زمامداران نیز آشنا شوند به طوریکه خود من با خواندن خطرات باقیمانده از کارگزاران دوران قاجار و کنار هم نهادن آنها به تمام کاستی ها و میهن فروشی های این سلسله پی بردم . سخن کوتاه از میان سطور این مقاله به نکته جالبی برخوردم که نشان میداد قانون چگونه پیشرفته و مترقی خواه بوده که البته دور زنندگان قانون هم بسیار باهوش ولی خوب در مقایسه با نادانان حاکم بر ایران صد البته حتا آبدارچی های ان مجلات و روزنامه ها هزاران بار با سوادتر و مفیدتر بودند . اما ان نکته جالب به نقل از همین گفتگو :
ا ز اواسط دهه ۳۰ به بعد گرفتن امتیاز انتشار هر نوع نشریهای از دولت منوط به سه شرط بود که شامل حال مرتضوی نمیشد. اول اینکه متقاضی دریافت امتیاز انتشار نشریه میبایست حداقل ۳۰ سال سن داشته باشد؛ دوم اینکه دارای درجه تحصیلی حداقل لیسانس باشد؛ و سوم اینکه حداقل ۱۰ سال سابقه کار مطبوعاتی داشته باشد.
حال ببینید شریعتمداری بازجوی پلید که کیهان تهران را به لطف سرسپردگی و بازجو بودن برای رژیم مصادره کرده چه تحصیلاتی داشته :
او از ۱۶–۱۷ سالگی چشمش به تلاشهای سیاسی و مذهبی باز شده و در مبارزات جوانان دماوند نقش محوری داشت.[۱۳] او در جوانی قصد داشت پزشک شود و دانشجوی پزشکی بود و همزمان فعالیتهای انقلابی داشت تا این که به وسیله حکومت پهلوی دستگیر شد. او زیر شکنجههای ساواک، دندانهایش شکسته شد و ناخنهای دست و پایش بیرون کشیده شد و مورد شوک الکتریکی قرار گرفت.
در قاموس جمهوری ننگین اسلامی مدرک سازی و جعل مدرک امری عادی است ولی اینکه این بازجو قصد پزشک شدن داشته دیگر بسیار خنده دار است و چون در اسلام نیت مهم است ایشان هم چون نیت پزشک شدن داشته پس سردبیر و همه کاره کیهان لندن شده انهم در کنار بازجو بودن و انهم با ناخنهای کشیده شده دست و پا !!! بی شرمی ملاها در دروغ و ریا مرز نمیشناسد . ا ز جملات قصار وی :
بنده هیچگاه بازجو نبودهام ولی بارها ابراز تاسف کرده و میکنم که چرا ثواب بازجو بودن در نظام جمهوری اسلامی ایران در نامه اعمال من ثبت نشدهاست.
و میدانیم که بازجویان نظام فاسد جمهوری نادانان با زندانیان چه میکنند .