نیروی انتظامی از برخورد این نیرو با «مردان بدپوشش» خبر داده است. او در نشستی خبری با اشاره به اینکه «پوشش یک هنجار اجتماعی است و همگان باید بر اساس هنجارهای اجتماعی عمل کنند» گفت: «با توجه به اینکه پوشش هر فرد نشانه شخصیت اوست از همه آقایان درخواست میکنیم تا در خصوص پوشششان هنجارها را رعایت کنند اما اگر فردی اصرار بر هنجارشکنی کند برابر قانون با وی برخورد میشود».
برخورد با شخصیترین مظاهر زندگی شهروندان در جمهوری اسلامی امر تازهای نیست. همان طور که از سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی حجاب اجباری بر زنان تحمیل گشت و حتی پوشیدن لباسهای آستینکوتاه برای مردان نیز منع شد. این فرمانده نیروی انتظامی هیچ صحبتی از مصادیق به تعبیر او «بدپوششی» نمیکند اما پیش از این احمدرضا رادان فرمانده وقت نیروی انتظامی و رئیس کنونی مرکز مطالعات راهبردی ناجا «مدل موهای منحرف و گروههای فاسد غربی، شلوارهای کوتاه و یا لباسهایی با مارک منحرف» را از جمله نمادهای «بدپوششی» مردان عنوان کرده بود.
نگرانی فرهنگی نظامیان
جوان آنلاین از رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران در مطلبی با عنوان «عرق شرم مینشیند بر پیشانی شهر از مردان بدپوشش» از «بدآموزی پوشش آنها برای کودکان، نوجوانان و جوانان» اظهار نگرانی کرده بود.
محمد حسین نجات معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران نیز در مشهد با اشاره به تشدید فعالیت«جبهه فرهنگی معارض» در داخل ایران گفته بود: «جریان ضداخلاقی و مروج فساد و جریان مروج موسیقی غرب، رپ و زیرزمینی، جریانهای انحرافی و فرقهای نوظهور که امروزه افزایش یافته است و نیز مدلهای فشن جزو امثال این جریان هستند». این سردار سپاه هدف کلی آنچه او «جبهه فرهنگی معارض» مینامد را «تغییر فرهنگ کشور و تبدیل آن به سمت ذائقه غرب و تغییر باور و اعتقاد مردم» با هدف «براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران» بیان کرده است.
محمد مسعود زاهدیان رئیس پلیس امنیت اخلاقی ناجا نیز در افتتاحیه «چهارمین دوره سیر مطالعاتی حجاب و عفاف موسسه فرهنگی پژوهشی طهورا»، پای ماهواره و شبکههای مجازی را به میان کشیده و گفته است: «کارکرد ضد فرهنگی شبکههای اجتماعی در کشور از دیگر تهدیدات عفاف است چرا که سبب تغییرات رفتاری و سپس تغییر در افکار میشود تا افزون بر تهدید عفاف، مقدمات تغییر ساختار در نظام اسلامی نیز به وجود آید».
حاشیههای یک انقلاب اسلامی
محمدرضا زائری از روحانیونی که چندی پیش در سیمای جمهوری اسلامی صحبتهای جنجالی در مورد سیاستهای کمیته انضباطی و حراست دانشگاه را مطرح کرده بود، در گفتگویی جداگانه پیرامون سیاستهای فرهنگی پس از انقلاب ۵۷ گفته بود: «وقتی حاکمیت استقرار مییابد به طور ناخودآگاه افراد فکر میکنند مشکل اساسی حل شده و باید سراغ جزئیات بروند مثلا زمانی که حزبالله لبنان در جنگ ۳۳ روزه جلوی اسرائیل ایستاد کسی نیامد به حجاب خانمی که از حزبالله لبنان حمایت میکرد و حجاب مناسبی نداشت ایراد بگیرد چون مسائل کلانتری مطرح است اما فرض کنید حزبالله در لبنان حاکمیت را در دست بگیرد احتمالا این مسائل هم در آنجا شروع میشود».
سید علی میرباقری از اعضای سابق شورای فرماندهی سپاه پاسداران نیز این سوال را مطرح کرده و در وبسایت شخصی خود نوشته است: «چرا این همه خطبههای نماز جمعه، سازمانها و دستگاههای تبلیغی وسیع، شبکههای تلویزیونی متعدد، با صرف آن همه بودجههای هنگفت مالی، نتوانستهاند، روی باورهای جامعه اثری وسیع و عمیق بگذارند؟… مشکل امروز ما این است که برخی به جای تقویت باور مردم، میخواهند با زور و ارعاب و هیاهو و جنجال و شعارهای احساسی و بی محتوا، و حتی با چماق و شلاق، مردم را به سوی بهشت ببرند».
رضا کاظمزاده روانشناس بالینی در گفتگو با کیهان لندن در مورد چرایی گرایش جوانان به پوششهایی که از لحاظ جامعه «نامتعارف» محسوب میشود، میگوید: «باید توجه داشت که انسان دارای دو هویت فردی و اجتماعی است. این دو هویت کارکردهای متفاوتی در سنین مختلف داشته به صورتی که انسان نیاز به نزدیکی و همرنگی با دیگران و هم نیاز به متمایز بودن را در دورههای گوناگونی تجربه میکند. گاهی در شرایط خاص خواستههای جامعه (گروههای اجتماعی که فرد به آنها تعلق دارد) و خانواده میتواند میان این دو تضاد ایجاد کند.
حالا به دوره جوانی اگر نگاه کنیم در این دوران یا پس از آن در جوانی فرد علاوه بر تحکیم هویت اجتماعی در جستجوی راههایی برای ایجاد تمایز و تشخص در هویت فردی خودش خواهد بود. مواردی که نوجوان/جوان را از محیط پیرامونی خود متفاوت و حتی برجسته کند. در جامعه ایران متاسفانه فضای عمومی که بخصوص مورد صحبت شماست طوری آرایش پیدا کرده است که در این دوران در درجه اول بر هویت اجتماعی افراد تکیه میکند. البته نه هر هویت اجتماعی بلکه هویت اجتماعی دینی که بسیار برای به طور مشخص حاکمیت جمهوری اسلامی اهمیت دارد. در این مسیر شما فقط نقش اجتماعی فرد را به عنوان یک انسان دینی برجسته میکنید و هویت فردی او را سرکوب میکنید و امکان بروز بههنجار تضادی که به آن اشاره کردم را فراهم نمیکنید. اما وقتی فشار بر فرد افزایش پیدا کند و همزمان یک نوع اختلال هویتی در فرد به خاطر ناتوانی در اعمال اراده فردی برای متمایز بودن امکانپذیر نشود آن موقع جلب توجه بیشتر تبدیل میشود به تحریک و حتی در مراحل بالاتر عملی برای ایجاد احساس ناراحتی در دیگران. فرد در این حالت شیوههایی برای ایجاد تمایز در پیش میگیرد مثل استفاده از لباسها و مدل موهایی که از دید گروههای اجتماعی و حکومت نامتعارف محسوب میشود».
راههای متضاد مردم و نظام
بدپوششی بهانه جدیدی است که نظام برای محدود کردن آزادیهای فردی به کار بسته است. در غرب نیز سالها در مقابل تغییر رفتار پوششی مردم مقاومت شد اما امروز «آزادی پوشش» یکی از اصول پذیرفته شده این جوامع محسوب میشود. در واقع باید تاکید داشت که بسیاری مدلهای عجیب و به اصطلاح نامتعارف را نمیپذیرند اما جوامع آزاد این «حق» را که یک فرد «عجیب» باشد، انکار و رد نمیکند. بنا بر این اگر تمام حرفهای مستقیم و یا آنهایی را که در بستهبندیهای زیبا اما با هدف محدودیت آزادیهای فردی مطرح میشوند بررسی کنیم مشاهده خواهیم کرد داستان این «دلواپسی»ها تنها از فاصله گرفتن جوانان از قرائتهای رسمی نظامی است که ۳۷ سال پس از روی کار آمدنش هنوز با مدل لباس جوانان به چالش کشیده میشود. اما از سوی جامعه نیز واکنشهای منفی نسبت به آنچه «ناهنجاری» نامیده میشود وجود دارد و در برخی موارد حتی خانواده/جامعه نیز برای ایجاد و یا ادامه محدودیت در کنار حکومت میایستد.
رضا کاظم زاده در ادامه گفتگو با کیهان لندن در مورد نقش جامعه و حکومت در این زمینه میگوید: «تمایز همزمان گروههای اجتماعی افرادی را که در کنار یک نفر زندگی میکنند با خطر روبرو میکند. به این معنی که اگر تمایز میان فرد و دیگران به مرور افزایش پیدا کند این زنگ خطر به صدا در میآید که فرد در یک سری از مسایل مطابق هنجارهایی که گروههای اجتماعی، جامعه و خانواده تنظیم کرده است رفتار نمیکند.
در جوامع غربی سعی میشود تعادلی میان خصوصیات درونی که آنها را متمایز میکند با خصوصیاتی برقرار کنند که آنها را به گروههای اجتماعی نزدیک میکند. هیچ جامعهای مطلق طرف چپ یا راست این محور قرار نمیگیرد و ترکیبها همواره متفاوت است. در غرب از آنجا که میتوان گفت جوامع فردباور هستند این امکان را در اختیار افراد میگذارند که آن تمایز را به شکلهای بسیار پردامنهتری نشان دهند. با این حال در همین جوامع هم یک نظمی برای این موضوع وجود دارد. اگر بخواهیم این را در جامعه ایران مقایسه کنیم میبینم که در جامعه ایران که فردباور نبوده و بیشتر گروهباور است، گستره ایجاد تمایز نیز بسیار محدودتر است. این نه تنها به مدل مو و نحوه لباس پوشیدن بلکه در انتخاب شغل و همسر و … نیز خود را نشان میدهد. فرد در ایران از قدرت به مراتب کمتری جهت تمایز و فاصله گرفتن از گروههای اجتماعیاش برخوردار است. فرد در دوره کودکی شدیدا مهرطلب است و به دلیل نیاز به تایید و احساس امنیتی که از گروه میگیرد پیرو جمع است و مطابق نظرات آن گروه عمل میکند. اما در نوجوانی سعی میکند هر چه بیشتر فاصله بگیرد و این موضوع در جامعه غربی پذیرفته شده و حتی خیلی جلوتر هم رفته و حق طغیان و شورش به نوجوان میدهد.
در جامعه ما اما نظام تربیتی کاملا برعکس است یعنی درست برخلاف جامعه غربی که نظامهای تربیتی در دوره کودکی حتی سختگیرانه است و در دوره نوجوانی آرام آرام از فشارها کاسته میشود و به فرد اجازه تصمیمگیری در برخی موارد داده میشود. در ایران اما در دوران کودکی شاهد آزادیهای بسیاری هستیم که با افزایش سن فرد و درست در زمانی که هویت فردی قوام پیدا میکند آن آزادی جای خود را به محدودیت میدهد. مسلم است که در مورد دختران این محدودیتها بیشتر است اما در مورد پسران هم سختگیریهای خانواده، جامعه و در نهایت حکومت شدت مییابد. این سختگیریها مانعی به لحاظ اجتماعی در راه کسب هویت فردی ایجاد میکند و این مظاهری که بسیار فراتر از «بدپوششی» میرود میتواند واکنشی باشد که الزاما نه به صورت بههنجار بروز میکند. متاسفانه در جامعه ما اصولا شکل بههنجار واکنش به این موضوع آن طور که در غرب وجود دارد شکل نگرفته است.»
این گسست فرهنگی و آموزشی را باید بر مجموعه تحمیلهای مذهبی جمهوری اسلامی از جمله «حجاب» و کنترل زنان و مردان «بدپوشش» افزود تا دریافت چرا گاهی در ایران که شهروندان از بسیاری حقوق اولیه فردی محروماند نمونههایی از چنان رفتارهای «عجیب» دیده میشود که مشابه آنها ممکن است در جوامع غربی که افراد مجاز به آن رفتارهای «عجیب» هستند دیده نشود!