فرد صابری- اگر از اسلام در اروپا شروع کنیم، بعد از روی کار آمدن خمینیسم در ایران با همکاری و حمایت اخوانالمسلمین در جهت صادرات ایدئولوژی اسلامی به کشورهای مختلف اروپایی تحت عنوان اسلامیزه کردن جوامع غربی، از سیستمهای مختلف اسلامگرایی استفاده کردند.
اولین کاری که این دو فرقهی بدخیم به انجام رساندند، ترور افراد و شخصیتهای سیاسی مخالف خود در داخل کشورشان و در بیرون از مرزها، آنهم با بدترین شکل ممکن بود و چنین به وحشتآفرینی پرداختند؛ امری که تا اکنون نیز ادامه دارد.
از سوی دیگر فرستادن هئیتهای مختلف برای معامله بازرگانی با کشورهای غربی و همچنین صدور تروریستها تحت القاب متخصص در زمینههای مختلف یا به نام پناهنده سیاسی، خود را به جامعه غربی به ویژه به کشورهای اروپایی تحمیل کردهاند.
اسلامگرایان با مظلومنمایی و صرف هزینههای بالا در صدد تسلط و انحراف بر افکار جوامع غربی برآمدند و در ابتدا با نشان دادن اسلام متعادل آرام آرام به اهداف خود دست پیدا نمودند و سرانجام به اینجا رسیده که امروز در کشورهای غربی مستقیما امنیت را نشانه گرفتهاند.
متخصصان و دانشآموختگان مذاهب با درک این مسئله که بین فرقهی شیعه خمینی و فرقهی اخوانالمسلمین سنی یک مخرج مشترک وجود دارد که به غربستیزی و یهودستیزی ختم میگردد، به واسطهی ملاحظات گوناگون به همان تقیهی معروف روی آورده و با خیالبافی به مماشات در عادی نشان دادن تفکر و فعالیت اسلامیستها پرداختند.
این یک واقعیت انکارناپذیر است که دو فرقهی یادشده اگر در دو مکان دوردست از یکدیگر هم باشند باز آنتنهای ذهنی و ایدئولوژیک انها هچنان بهم متصل بوده و با سوء استفاده از آزادیهای موجود و دسترسی آزاد به منابع، فضای مناسبی برای رشد و پروش- در قالب همان «اسلام رحمانی»- در اختیار میگیرند.
از بعد سیاسی نیز اتحادیه اروپا – با تبعیت از همان تقیهی اسلامی- از همه بهتر میداند ریشهی اسلامیستها، چه از نوع شعیه و چه سنی ریشه در خمینسیم داشته و بدون یک دولت حامی تروریست، نمیتوان پول و تروریست به کشورهای دیگر صادر کرد .
بیشتر سیاستمداران و دولتهای اروپایی با سیاستهای اشتباه خود در این سالها معضل اسلامیستها را کوچک و تحت کنترل تلقی میکردند اما امروز ترس و وحشت بیشتر مردم کشورهای اروپایی را فرا گرفته و سیاستمداران و دولتهای اروپایی حتی حاضر نیستند به اشتباهات خود بپردازند و از مردم خود پوزش بخواهند؛ آنان دائم در حال توجیه کردن و حذف صورت مسئلهاند.
به موازات این امر، انتخابات این دورهی آمریکا در تاریخ این کشور منحصر به فرد و آینده جهان را تحت تاثیر خود قرار داده است. از یکسو تعداد بالای شرکتکنندگان در انتخابات و از سوی دیگر شفافسازی و برنامههای سیاست داخلی- خارجی و اقتصادی از اهمیت بالایی هم برای آمریکا و هم دنیا برخوردار است.
آنچه در این انتخابات به وضوح روشن است حزب دموکرات با جو بایدن در مقابل حزب جمهوریخواه و پرزیدنت ترامپ، علاوه بر اینکه هیچ برنامه مشخصی در سیاست خود ارائه نداده بلکه با دو معضل بزرگ مواجه است. هرج مرج در حزب دموکرات که آنارشیستها و چپهای بدخیم اکثریت این حزب را در دست گرفته و دیگری مشکل روابط آنها با چین است. این دو معضل نشان از آن دارد که حزب دموکرات از توان حفظ استقلال آمریکا و یک سیاست خارجی منسجم و قوی برخوردار نیست.
از سوی دیگر، پرزیدنت ترامپ و حزب جمهوریخواه در چهار سال گذشته عملا نشان دادهاند که از یک سیاست و برنامه مشخص داخلی- خارجی و اقتصادی برخوردار و در مقابل خبرگزاریها و جراید چپگرا و گلوبالیست چینمحور در آمریکا و اروپا، مدام تلاششان در جهت تخریب سیاستهای موجود و انحراف افکار بوده و همین به بزرگترین ضعف جو بایدن وحزب دمکرات در این انتخابات تبدیل شده است.
چپ- دموکرات از اروپا تا آمریکا، با تهمتهای بیپایه و آتش زدن مغازها از طریق گروههای بیالام و آنارشی و حرکات پوپولیستی جو بایدن از قبیل اسلامتراپی و سوء استفاده از شهروندان، منتقدان به هرج مرج خود را نژادپرست خطاب میکنند.
بازیگر اصلی این دورهی انتخابات آمریکا، قدرت بیش از حد خبرگزاریها چپ و طرفداران گلوبالیست چین هستند که مشخصا در اروپا بین سه تا پنج ساعت در روز علیه ترامپ به مغزشویی و دروغپردازی مشغولاند.
اکثریت این رسانهها از پول مالیاتدهندگان چراغ دکان خودشان را روشن نگاه داشته و هنوز هیچیک از آنها به این سئوال پاسخ ندادهاند که از کدام مرجع ماموریت گرفتهاند تا از پول مالیاتدهنده علیه خود آنان به تبلیغ یکسویه بپردازند در حالی که از رسالت حرفهای فاصله گرفته و آزادی بیان را قربانی مقاصد خود میکنند.
فیکنیوزها چنان فضایی ایجاد کردهاند که اگر فردی از برنامه های سیاسی ترامپ راضی باشد، جرأت بیان نداشته و اگر عنوان کند یا بلافاصله با تحقیر روبرو شده یا صدا و تصویرش ممنوع میشود.
آنچه مشخص شده، بسیار کم افرادی در این خبرگزاریها میبینید که از دستاوردهای چهار سال پرزیدنت ترامپ و حزباش سخن به میان آورند بلکه بیشتر به ترامپستیزی مشغول هستند ولی در اروپا و جرایدش حاضر نیستند به اشتباهات سیاستمداران و دولتهای کشورهای اروپایی در این چهار دهه گذشته بپردازند.
به عنوان مثال بزرگترین معضل اروپا وارد کردن اسلامیستها و در اختیار نهادن انواع تسهیلات به آنها بوده است. آنها امروز علاوه براینکه در مقابل صلح فراگیر اسرائیل و اعراب سکوت پیشه کردهاند بلکه از ترس و وحشتی که امروز برای کشورهای خود به وجود آوردهاند و خصوصا شهروندان عادی که از حملهی تروریستهای اسلامی در امان نیستند هیچ سخنی نمیگویند.
شهروندان آمریکا بهتر از همه میدانند که بزرگترین دستاورد دولت ترامپ در این چهار سال چه بوده هر چند با ویروس چینیِ کرونا مواجه شده اما، با پایین آوردن نرخ بیکاری، ایجاد شغل بیشتر، بازگرداندن شرکتهای آمریکایی، وضعیت بالای سهام کشور، صلح تاریخی خاورمیانه بین اعراب و اسرائیل و بریدن دست نظام تروریستپرور جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه و دنیا در مدار شفافیت سیاسی، برگی نوین در سیاست خارجی آمریکا ورق خورده است.
در کنار این موضوعات، اکنون توییتر و فیسبوک خود را رهبر آمریکا میدانند زیرا معتقدند که آنها جهان را اداره میکنند و با فاکت چککردنهای خوددرآوردی، از آزادی بیان، آنچه خود میفهمند و تفسیر مینمایند استفاده کرده و در خدمت افکار گلوبالچینیسم هستند؛ چنانچه حتی توییتر پا را فراتر گذاشته و برای رهبر تروریستهای ضدیهودی جمهوری اسلامی آزادی بیان قائل و از سوی دیگر توییت پرزیدنت ترامپ را حذف میکند.
این حرکتهای ناشایست خود سخن از یک رفتار ضدآزادی و جهتدار و غیرقانونی گلوبالیسم چینی سخن میگوید و اکنون آنها هستند که معیار آزادی بیان را تعریف میکنند. جای حیرت اینجاست چپاسلامیستها، ترامپستیزی را آزادی بیان قلمداد کرده ولی برشمردن حقیقی عملکرد سیاستهای ترامپ، از نظر آنها نقض آزادی بیان محسوب میشود.
با این تفاصیل، دنیا در حال عوض شدن و گلوبالیسم چینی به پایان خط رسیده است. مردم دنیا این را به درستی فهمیدهاند. سیاست و سیاستمدار با رفتار زیرمیزی و غیرشفاف همراه با تبلیغات بیپایه و اساس محلی از اعراب ندارد و شهروندان بیشتر از این نمیتوانند هزینهی ناتوانی سیاستمداران فاسد را بپردازند.
روح و روان من از این بشریت، سیاست، حکومت پنهان و توطئه گر
جهانی که مقر آن در انگلستان است، خسته شده. اگر جایی در این ۵۰۰میلیارد کهکشان برای زندگی کردن بود ونه زنده بودن صرف، به آنجا می رفتم و از شر این کره زمین که خودش گناهی ندارد آسوده می شدم.