احمد رأفت – در یک سال گذشته در برخی از شهرهای جنوب لبنان که زمانی حزبالله از حمایت تقریبا اکثریت اهالی آنها برخوردار بود، شاهد تظاهرات و تجمعاتی بودیم که شرکتکنندگان علیه این سازمان و رهبران آن از جمله حسن نصرالله دبیرکل این تشکل سیاسی- نظامی، شعار میدادند.
همچنین در این سالها بخشهایی از این سازمان جدا شده و تشکلهای دیگری را راهاندازی کردهاند. اولین دبیرکل حزبالله، شیخ صبحی الطفیلی نیز مدتهاست که حساب خود را از این سازمان و جمهوری اسلامی جدا کرده است. برخی دیگر نیز اخیرا با خروج از حزبالله سازمانی به نام «حرکت آزاد شیعی» را به وجود آوردهاند که رهبری آن با حسین عزالدین و محمد الحاج حسن است. این گروه بخشی از «ائتلاف ۱۴ مارس» است که نیروهای سنی، شیعی و مسیحی مخالف حزبالله و متحدیناش را در بر میگیرد.
برخی از کادرهای میانی بخش نظامی حزبالله در ماههای اخیر در اعتراض به حضور در سوریه و حمایت از رژیم بشار اسد و همچنین عدم استقلال این سازمان از جمهوری اسلامی آن را را ترک کردهاند. حسن صلاحالدین یکی از کادرهای میانی شبهنظامیان حزبالله است که در بازگشت از سوریه از این سازمان جدا شده. حسن صلاحالدین که هماکنون به صورت نیمه مخفی در بیروت زندگی می کند، پس از هفتهها مذاکره با وساطت یک روزنامهنگار لبنانی حاضر به گفتگو با کیهان لندن شد.
-شما در چه سالی و چرا به حزبالله پیوستید؟
-من در نوجوانی و در سالهای جنگ داخلی لبنان، دقیقا در سال ۱۹۸۵ جذب حزبالله شدم. جنگ داخلی خانواده مرا وادار به مهاجرت اجباری کرده بود. همه چیز را از دست داده بودیم. مدارس تقریبا تعطیل بوند و حزبالله برای کنترل جنوب لبنان درگیر جنگی با حزب کمونیست، که اکثر هوادارانش شیعه بودند، و شیعیان امل بود و احتیاج به نیروهای جدید داشت و نوجوانان را استخدام میکرد. کادرهایی که در ایران دوره نظامی دیده بودند و یا اصولا ایرانی بودند، ما را آموزش میدادند. بخشی از این آموزش ولی نظامی نبود؛ آنها ما را شستشوی مغزى هم میدادند. در آن سالها شعار اصلی حزبالله تشکیل یک جمهوری اسلامی مانند رژیمی بود که در ایران حکومت میکند. ما آیتالله خمینی را رهبر و قائد خود میدانستیم و به نوعی آموزش دیده بودیم که برای او حاضر بودیم حتا از جان خود نیز بگذریم.
-بجز مسائل عقیدتی در چه زمینههایی آموزش میدیدید؟
-دوره آموزشی چند بخش داشت. دوره ابتدایی استفاده از سلاحهای سبک چون کلت و کلاشنیکف، خمپارهاندازها و یکسری تمرینات بدنی و رزمی را شامل میشد. کسانی که در جریان این آموزشهای ابتدایی از خود مهارتی نشان میداندند، دعوت به شرکت در دوره دیگری میشدند. در این دوره که میتوانیم آن را میانی بخوانیم، در دو بخش آموزش میدیدیم: استراتژی نظامی و ساختن و استفاده از مواد انفجاری برای ساختن بمب. در آن سالها در لبنان از اتومبیلهای انفجاری بسیار استفاده میشد. این آموزش دوره سومی هم داشت که شمار محدودی به آن راه پیدا میکردند و دعوت میشدند. من برای شرکت در این دوره سوم هم انتخاب شدم.
-این دوره سوم برای چه بود؟
-جاسوسی و ضدجاسوسی؛ هم تئوریک و هم عملی. من مدتی نیز از سوی حزبالله، البته به خواست سفارت جمهوری اسلامی در بیروت، برای جاسوسی از مخالفان ایرانی به ترکیه اعزام شدم. البته در این رابطه نمیتوانم اطلاعات بیشتری را افشا کنم. هرگونه اطلاعات بیشتر میتواند جان من و خانوادهام را به صورت جدی به خطر بیاندازد.
-وظیفه شما در سوریه چه بود؟ فرماندهان شما در سوریه آیا لبنانی و ایرانی بودند یا سوری؟
-من در سوریه در بخش عملیات نظامی شرکت نداشتم. وظیفه اصلی من جلب جوانان سُنّی هوادار رژیم بشار اسد و سازماندهی آنها در گروههای شبهنظامی حامی رژیم بود. ما پس از یک دوره آموزشی کوتاه، آنها را با اسلحههایی که از نظامیان ایرانی دریافت میکردیم مسلح کرده و به روستاها اعزام می کردیم تا هرگونه مخالفتی با رژیم بشار اسد را در نطفه خفه کنند و با ایجاد رعب و وحشت بین اهالی روستاهای سنینشین، مانع هرگونه حرکتی بشوند. کار من بیش از دادن آموزشهای نظامی به این جوانان، آماده ساختن آنها برای جمعآوری اطلاعات و جاسوسی بود. بسیاری به اشتباه فکر میکنند که جمهوری اسلامی تنها سرگرم جلب حمایت شیعیان است. در سوریه هدف اصلا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جلب جوانان و روحانیون سُنّی برای حمایت آنها از رژیم بشار اسد است. جنگ داخلی در سوریه همه را به شدت فقیر ساخته و جمهوری اسلامی با پول و امکانات توانسته بسیاری را جذب کند.
-دلیل جدایی شما از حزبالله چیست؟
-دلایل بسیاری مرا وادار کرد نچنین تصمیمی بگیرم. قبل از هر چیز چون دلیلی بر حضور و دخالت در سوریه نمیبینم. آنچه در دوازده ماهی که در سوریه دیدم وحشتناک است! حمایت از رژیم بشار اسد که دستانش به خون دهها هزار نفر از مردم کشورش آلوده است، قابل توجیه نیست. اصولا ما لبنانیها که در کشور خود هزار مشکل داریم، چرا باید به خاطر اهداف ماجراجویانه حکومت ایران به کشوری در همسایگیمان برویم، آنهم سوریهای که سالها در لبنان حضور نظامی و امنیتی داشته و نقشی ویرانگر در جنگ داخلی ما ایفا کرده است. دلیل دیگر خروج من وابستگی بیش از حد حزبالله به جمهوری اسلامی ایران است. حزبالله به ویژه در این سالهای اخیر نشان داده است که یک سازمان لبنانی نیست بلکه بازوی نظامی- سیاسی ایران در لبنان و منطقه است. دلیل سوم همان فسادی است که در یکسال گذشته بارها دهها هزار لبنانی را به خیابان کشانده است. این فساد در صفوف حزبالله بیش از هز حزب و سازمان دیگری ریشه کرده است.
-شما پس از جدایی از حزبالله نیمهمخفی زندگی میکنید. آیا شما را تهدید هم کردهاند؟
-ابتدا تلاش کردند سکوت مرا با پیشنهاد پول قابل ملاحظهای بخرند و چون پاسخ رد دادم، تهدیدها آغاز شدند. تهدید به مرگ و تهدید به ربودن افراد خانواده و شکنجه آنها. البته باید بگویم دورههایی که در زمینه جاسوسی و ضدجاسوسی دیدم، تا کنون به من در زندگی مخفی کمک کرده. دستکم در این زمینه مدیون مأمورین اطلاعاتی هستم که از تهران برای آموزش ما به لبنان آمده بودند!
مرز ایران همان است که بر روی نقشه است. تخیلات و توهمات نژادپرستی و مذهبی تحریفی کنار بگذارید و غارت و نسل سوزی تمام کنید. لااقل از برداران چینی تان یاد بگیرد راه و رسم زندگی با مردم خویش (هر چند آنها هم پر ایرادند) و جهانروایی چینی بنگرید چگونه در اوج ابرقدرتی حتی یک صدم درصد بدخویی و بداندیشی و بدکرداری و چرندیات و توهمات و دیگرستیزی شما جمهوری اسلامیون ندارند!
عاقبت آخرالزمانی هایی که فریب داستانهای تخلیل و تحریفی مشتی آخوندک خوردند همین است که به ذلت صف مرغ جمهوری اسلامی رفتند در قتل عام کرونا!
دهها سالست گفتن و میگویند حتی پیامبرتان چنین ادعاهایی نکرد و امامانتان چنین نکردند و گفتن اجرای حدود حق معصوم است و گنه کاران چه به اجرای حد کشتن نفس دیگری؟!
چطور خود را نمرودوار خدا انگاشتید و در مرود آخرالزمان حرف زده و عمل کرید و چنین دشمنان خطرناک و قهاری بوجود آوردی برای مردمانی قرنها دلخوشی نداشتند و همواره مورد هجوم بودند؟
چرا این فلات روی خوش نمی بیند؟ به کدامین کناهان همواره در عذاب است مردمان این فلات؟
امروز عصر جمعه اقای محسن فخری زاده مهابادی در ابسرد دماوند در نزدیکی پایتخت در جاده اصلی توسط چند تیم نامشخص ترور شده است .
در تصاویر مشاهده شده دهها تیر به خودرو سواری نیسان وی شلیک شده است.
شرایط و وضعیت او در برنامه هسته ای حکومت را همانند نقش عبدالقادر خان در برنامه اتمی پاکستان مقایسه میکنند و حتی عنوان شده که بمب اتمی حکومت هم با سرپرستی او تولید و ساخته شده است .
قبلا شنیده شده بود که چندین حلقه حفاظتی و امنتیتی از او مراقبت شدید میکنند و ترور امروز نشان از عملکرد بالای سرویسهای اطلاعاتی دیگر کشور ها و یا حتی
باندهای و مافیا هاو کارتلهای قدرتمند داخلی در ایران دارد .
همانهایی که در دوره هایی سید احمد خمینی و هاشمی رفسجانی و…..را کشتند و اب از اب هم تکان نخورد . ؟!!!
رفتار ناهنجار حکومت اسلامی چون کوه یخ در اقیانوس است و فقط قلّۀ آن فعلاً دیده می شود!
https://youtu.be/9kRU7QTR3XA
پخش گل توسط پدر پژمان قلی پور در کرج که توسط مزدوران رژیم آخوندها در کرج در آبان ماه ۹۸ در اثر اصابت ۵ گلوله کشته شد…تف بر حزب الله و حسن گامبو نصرالله