مهندس عبدالرضا انصاری از مقامات دوران پهلوی ۲۱ آذر ۱۳۹۹ در سن ۹۵ سالگی در پاریس درگذشت. او از جمله ایرانیان جوان و تحصیلکرده بود که از دهه ۳۰ خورشیدی در پیشبرد برنامههای توسعه و پیشرفت ایران به ویژه در استان خوزستان نقش برجستهای ایفا کرد؛ نقشی که اثرات مثبت آن هنوز و همچنان در آن استان باقیست.
عبدالرضا انصاری متعلق به نسلی از مدیران کاردان بود که با تعهد و عشق به ایران، دانش و وقت و انرژی خود را در اختیار مردم و توسعه کشور قرار دادند. این مدیران نه به واسطه «آقازادگی» و «رانت» بلکه به دلیل توانمندی و لیاقتی که از خود نشان میدادند، بر اساس ساختار فن- و شایستهسالار پیشرفت کردند و در سطح کشوری به مقامات تراز اول رسیدند.
قلبهایی که برای توسعه ایران میتپید
الهه بقراط سردبیر کیهان لندن درباره این دوران که ایران در حال توسعه و پیشرفت بود مینویسد: «ایران نه تنها از نیروی جوانی که دانشآموختهی کشورهای پیشرفته بود استقبال میکرد بلکه خود نیز در حال آموزش و پرورش جوانانی بود که در مدارس و دانشگاههای داخل با دانش و فن و هنر مجهز میشدند تا «جهش اقتصادی و اجتماعی» کشور را در دهه چهل خورشیدی رقم بزنند. جهشی که بر اساس آرمانهای دو پادشاه رمانتیک پهلوی که برای کشورشان آرزوهایی بسی فراتر از رشد ذهنی جامعه داشتند، شکل گرفت.»
مهندس انصاری نیز پس از پایان تحصیلات خود در رشته مهندسی کشاورزی در دانشگاه یوتا ایالات متحده آمریکا به ایران بازگشت و از همان سال نخست به تلاش برای مشارکت در آبادانی کشور پرداخت. او ریاست سازمان آب و برق خوزستان، استانداری خوزستان، معاونت وزارت دارایی، وزارت کار و وزارت کشور را در کارنامه دارد. او همچنین تا کنون جوانترین خزانهدار کل کشور در تاریخ ایران است.
جدا از این عناوین و مناصب، آنچه امثال عبدالرضا انصاری را به چهرههایی ماندگار در تاریخ توسعه ایران تبدیل کرد، عملکرد آنها و همواره اندیشیدن به پیشرفت کشور و سرافرازی و رفاه مردم بود.
امیر طاهری روزنامهنگار بینالمللی مینویسد عبدالرضا انصاری «از چهرههاى شاخص آن نسل از جوانان تحصیلکرده و آیندهنگر ایران بود که فرهنگ سنتى گذشتگان خویش را با مهارتها و مدیریت مدرن زمان خود پیوند مىزد.»
امیر طاهری در دامه افزوده که «عبدالرضا انصارى در مقام وزیر کشور، یکى از چهار وزارتخانه مهم دولت، نیز نشان داد تنها یک مدیر اجرایى توانا و برجسته نیست بلکه مىتواند سیاستمداری آگاه و برخوردار از مهارتهاى مورد نیاز سمت جدید خود نیز باشد. او با اصلاحات رادیکال براى تغییر قانون انتخابات که به روحانیون، مالکان محلى و دیگر افراد سرشناس در منطقه امکان اعمال نفوذ و دخالت در راىگیرى را مىداد بسیار تلاش کرد.»
تأثیرات عملکرد مدیران تحصیلکرده، خدمتگزار، خوشفکر و پاکدست که ایران نوین را در دهههای ۲۰ تا ۵۰ خورشیدی میساختند، پس از چهار دهه همچنان خار چشم زمامداران بیدانش و بیخرد است.
توسعه بر پایه همگرایی ملی و امنیت همگانی
برنامههای توسعه و پیشرفت ایران در دوران دو شاه فقید پهلوی با تکیه بر تولید و رشد اقتصادی، تقویت همگرایی ملی و امنیت همگانی و تلاش برای زدودن محرومیت پیش میرفت.
نمونه بارزِ بینش و رویهی غالب در آن دوران را میتوان در استان خوزستان دید؛ استانی نفتخیز، با خاکی حاصلخیز که کارون، پرآبترین رود ایران، در آن امکان تجارت حمل و نقل آبی تا کرانهی آن را فراهم آورده بود. با اینهمه این استان استراتژیک، با تهدیدات پانعربیسم که با ظهور جمال عبدالناصر گسترش یافت و چهره تهاجمی علیه ایران نیز پیدا کرد مواجه شد و با روی کار آمدن حزب بعث در عراق تشدید گشت تا جایی که بلافاصله پس از تضعیف ایران به دلیل وقوع انقلاب اسلامی، به طمع تصرف خاک کشور به جنگ هشت سالهای انجامید که رهبری جمهوری اسلامی در شعلهور کردن آن و دمیدن در آتشاش، نقش تعیینکننده بازی میکرد.
با اینهمه بنیهی این استان در طول پنجاه سال پهلوی قویتر از آن بود که با جنگ از پای درآید.
نگاه توسعهمحور در خوزستان در زمان پهلوی به همگرایی ملی در این استان کمک زیادی کرده بود. یکی از نمونههای آن مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفتتپه است. طرحی که از یکسو به تولید و کشاورزی در استان کمک میکرد و از سوی دیگر سطح اشتغال در شمال غرب خوزستان را بسیار بالا برد. همچنین مزارع نیشکر آن، سدی در برابر ریزگردهایی شدند که در برخی فصول سال از عراق به سمت ایران میوزیدند. قابل توجه آنکه جمهوری اسلامی نه تنها هنوز نتوانسته نمونه چنین پروژه موفقی را در ایران طراحی و اجرا کند بلکه این مجتمع را به نابودی نیز کشانده است!
نازنین انصاری مدیرمسئول کیهان لندن و کیهان لایف و فرزند مهندس عبدالرضا انصاری میگوید، نگاه پدرش درباره استان خوزستان که هم ثروت طبیعی زیادی را در خود جای داده و هم از نظر امنیتی مانند دیگر استانهای مرزی ایران موقعیتی استراتژیک دارد بر این موضوع متمرکز بود که برخورداری مردم از رفاه و آرامش میتواند هر توطئهای علیه امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور را خنثی کند. نکتهای که در جنگ هشت ساله نیز با وجود ارمغانهای شوم جمهوری اسلامی، به اثبات رسید!
این نگاه سازنده و آیندهنگر اما در جمهوری اسلامی هرگز وجود نداشته است؛ استانهای مرزی ایران چهار دهه است همانند تهرانِ پایتخت در مرکز کشور به حال خود رها شده و مردم این استانها از نبود امکانات، کار و رفاه در رنج هستند و پاسخ هر اعتراضی در این استانها، مانند هر اعتراض دیگری در هر منطقهی کشور، سرکوب شدید است.
نالایقها و تبهکارانی که آمدند
روحالله خمینی رهبر انقلاب۵۷ از درک سادهترین و بنیادیترین اصول اقتصاد و توسعه نه تنها ناتوان بود بلکه آنها را زائد میدانست! بطوری که در۲۳ شهریور ۱۳۵۷ گفته بود: «ملت بانکها را ویرانکننده اقتصاد ولایق آتشزدن میدانند!»
خمینی در آبان ۵۷ نیز در گفتگویی اختصاصی با اشپیگل گفته بود که «مردم عصبانی نیستند آگاه هستند. در غرب اطلاعات کافی در مورد نقش تخریبی این موسسات (سینما وبانکها) ندارند. نمیدانند که بانکها به شدت مردم را استثمار کردهاند. سینماها کارشان از بینبردن روحیه مقاومت در نسل جوان کشور بوده است!»
چنین فردی حکومت جمهوری اسلامی را در ایران بنا نهاد و از نخستین آثار این انقلاب در حوزه اقتصاد این بود که طرحهای علمی و کارآمد برای پیشرفت ایران در حوزههای مختلف با انقلاب سال ۵۷ یا متوقف ماندند و یا از مسیر اصلی خود منحرف شده و به سوی ویرانی رفتند.
جمهوری اسلامی از زیرساختهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، محیط زیستی و فرهنگی که میتوانستند ایران را به یکی از گلهای سرسبد خاورمیانه تبدیل کنند، جز تباهی باقی نگذاشت.
در مقابل اما طی چهار دهه گذشته در یک سناریو ویرانگر، مقامات جمهوری اسلامی همه طرحهای اقتصادی، فرهنگی، زیست محیطی مربوط به توسعه و پیشرفت در دوران پهلوی را کپیبرداری کردند تا صرفا موج تبلیغاتی به راه بیاندازند و بجای ساختن، با ایجاد مسیری برای رانتخواری «خودی»های نظام کشور را غارت کنند.
برای نمونه با تقلید از پنج برنامه عمرانی جهت افزایش رشد اقتصادی ایران از ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۶، طرحهای پنج ساله توسعه را نوشته و تصویب کردند که در بسیاری موارد محتوای غیرکارشناسی دارند. همانها هم اغلب یا اندر خم یک کوچهاند و یا با گذشت سالها اصلا به مرحله اجرا در نیامدهاند.
بجای طرحهای توسعه اقتصادی دوران پهلویها که حاصل آنها صدها کارخانهی برجسته در کشور با آوازهی جهانی بود، کارفرمایان و کارآفرینان را یا اعدام کردند و یا فراری دادند و بجایش با چنبرهی انحصاری حکومت بر تمام اقتصاد کشور پس از سالها به فکر طرحهایی چون خصوصیسازی افتادند که همان هم واحدهای تولیدی و صنعتی باقی مانده از پیش از انقلاب را به نابودی کشاند.
بجای سپاه دانش و طرحهای سوادآموزی دوران پهلوی که تا انتشار روزنامه «روز نو» از سوی موسسه کیهان برای نوسوادان پیش رفته بود، «نهضت سوادآموزی» تأسیس شد که آموزگاران آن این روزها اعتراضاتی پیاپی برای دریافت نکردن حقوق و مزایا و کلاه گشادی که دولت سالهاست با وعدهی استخدام بر سر آنها گذشته، برگزار میکنند.
اگر در حکومت پهلوی طرحهای توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در هر استان با درنظر گرفتن مناسبات منطقهای، بالا بردن سطح مشارکت مردم، جذب سرمایه از داخل و خارج و همچنین یاری و خدمتگزاری خالصانهی تحصیلکردگان و فنسالاران پیش میرفت و با انقلاب اسلامی فرصت نیافت تا خود را تعمیق ببخشد، در جمهوری اسلامی اما نهادهای نامتعارف و «مکتبی» مانند بسیج مستضعفین و سازمان جهاد کشاورزی، قرارگاه خاتم الانبیاء و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و… به راه افتادند تا هر یک چون آفت به جان مردم و اقتصاد کشور بیفتند و به پایگاه فساد و رانت و مافیاهای خانوادگی تبدیل شوند.
در عمل، سفره انقلابِ غارتگران بر زیرساختهای ایجاد شده از دوران پهلوی، پهن گشت و جای مدیرانی که به آبادی و سربلندی ایران میاندیشیدند را یک مشت تباهکار فاسد و ناکارآمد و بیدانش و بیبهره از فن و هنر گرفتند.
روشنک آسترکی
آقا یا خانوم بینام،
نوشتار مختصر شما گویای تمام آن چه که در دهه ۴۰ و ۵۰ میگذشت بود. و خوش حالم که در پایان کلمه ” شاید” را به کار بردید . راستش من نه یک بار بلکه چند بار از کلمه شاید استفاده میکنم. زیرا من شک دارم که حتا اگر از آن چه که زیر نام “فضای باز سیاسی” به آن اشاره میشود وجود داشت نتیجه میتوانست غیر از این باشد که میبینیم. زیرا در صورت وجود احزاب آزاد، این اسلامگرایان چپ زده، و یا چپهای اسلام زده از راه انتخابات به قدرت میرسدند و چه بسا قیافه حق به جانب هم میگرفتند .
شک ندارم که اگر بازرگانها و یا بنی صدرها اگر از راه انتخابات هم به مقام اجرایی دست میافتند همراه خود چند دوجین آخوند و بچه بازاری و ریشوهای چپ زده میاوردند و پست و مقام میدادند . این گروههای این چنینی از نردبان انتخابات بالا میروند و پس از به قدرت رسیدن نردبان را هم با خود میبردند.
دلیل این آدعای من این است که در آن سالها که من در دانشگاه تهران دانشجو بودم و چه آن زمان که چند سال پیش از این به اصطلاح انقلاب برای ادامه تحصیل به آمریکا آمدم به خوبی میدیدم که افرادی چون بنی صدر و بازرگان و ریشوهای چپ گرا و دختران لچک به سر بسیار زیاد بودند. کسانی که حتا در آمریکا و اروپا هم خمیره درونشان منجمد باقی مانده بود.
جنگ بین سنت و ارتجاع و مذهبیون با مدرنیته و تجدد و سلطه ایدئولوژی چپ کمونیستی بر اذهان و ذهن و ضمیر فعالان سیاسی به ویژه دانشجویان و تحصیلکردگان مانع از این شد که توسعه و پیشرفت در تمام زمینه ها در دوران پهلوی قدر و ارزش ببیند. یک آدم ایدئولوک کمونیست در آن زمان آنچنان اسیر توهم آرمان شهر کمونیستی بود که تمام دستاوردهای بشر و پیشرفت در تمام زمینه ها در کشورهای سرمایه داری را سیاه و تباه و دروغین میدید یا زیر تاثیر تبلیغات دروغین شوروی و اروپای شرقی بود یا چین کمونیست یا آلبانی و کوبا و غیره و تنها راه خوشبختی مردم را در الغای مالکیت خصوصی و دیکتاتوری کمونیسم میدید. از طرفی جامعه به شدت سنتی و اسلام زده و آخوندزده ایران نتوانست سیل و هجوم مدرنیته و تجدد را از طرف حکومت پهلوی تاب بیاورد به ویژه در رابطه با بی حجابی زنان و ورود زنان به تمام عرصه های اجتماعی. اگر فضای باز سیاسی و آزادی برای ملیون و مشروطه خواهان ایجاد میشد شاید از عنقلاب شوم و ایران بربادده ۵۷ جلوگیری میشد.
درود یاران جان:
می گویند کی از آن خمینی ملعون پرسیدند با این بد عهدی وظلم به مردمی
کو به تو اعتماد کردند به تاریخ و آیندگان چه جوابی داری وچه نامی از خود
به جای می گذاری؟با همان بلاهت وادا اطوار جواب دادند “من به خدا و
رسول الله وپاسخ بدان ها می اندیشم نه مردم حال وایندگان”.
این بیچاره دروغی به خیل دروغ هایش اضافه کرد چرا که خوب میدانست
که مردم جملگی فرزندان خداوندند و رضایت آنان ودعای جمهورشان کلام
خداست.سد البته قدرت وی را فریفته بود چه فریفتنی.اما طرف مقابل هم
که مردم هستند هم بی تقصیر نیستند والیت ها و روشن فکرهای این مردم
هزاران هزار برابر مقصرند.عرض کردم که استاد دانشگاه علامه طباطبای (فعلی)
چنان عکس را در ماه دیده وسعی در نشان دادنش به دیگران داشت که هیچ
دیوانه ای به گرد پای پرافسسور نمی رسید وجالب است که قصد جان کسی
که گفته بود چه گوارای پزشک که تیر خلاص زن بوده به قسم بقراطش وانسانیت
نداشته اش خیانت کرده است .بگذریم همه ما می دانیم که با بدست اوردن
فناوری ساخت موشک بلافاصله پالایشگاه فلان کشور و سفارت خانه آن دیگری
واخیرن هم پایتخت افغانستان ووو مورد هدف واقع شد و با ساخت مین دریایی
چندین کشتی وبا ساخت بمب کنار جاده ای ونوع آهنربا دار آن درکشور های
همسایه به چه میزان روزانه استفاده می شوند.به عقیده شمای گل وبلبل ایرانی
وکشورهای احمق اروپایی که سران آن فقط به فکر محبوبیت حزبشان در همان
دوره سه چهارساله اند با بدست آوردن همان پنج بمب هسته ای مورد درخواست
آن مردکی که اخیرن به دیدار ابلیس شتافت آیا در همان ماه های اول بدست آوردن
استفاده نمی شد؟ از قم وتهران که جانشین دروغ کربلا **می شدند چه چیز باقی
می ماند؟ عزیزان هم وطن وقت تنگ است وجرس…..
————————————————————————
** بنا برقول حودشان حسین داری علم لدنی بود ند پس چرا حدود سه سال ونیم بعد
یزید دار فانی را وداع کرد وپسرش معاویه ثانی عطای امیر المونین بودن را به لقایش
بخشید(همان چیزی که حسین جانش وخانواده اش را حتا کودک شیر خواره را به کشتن
داد) ومورد ترور نزدیکانش که مثل رانت خواران امروزی به قتل رسید.۰رجو ع شود به
زندگی نامه یزید وپسرش معاویه ثانی.
بله درست گفته اند که:
چو خواهی که نامت رود در جهان
مکن نام مردان نیک را نهان
اگر از رضاخان کبیر گفتم یا از محمد رضا شاه چیزی که لمس کردم از نهاد و سرشت و فطرت و پاک نیتی و درستی آنها بود نه شاخ و برگ دادن یا اغراق و بت سازی. به خدا قسم که نیکی و خوبی در هر لباس و قومیت و صنفی قابل پوشاندن و تهمت و افترا نیست! وقتی پهلوی رو دوست دارم خدمات و سازندگیش باعث میشه و قصد و نیت آنها آگاهی ملتشان و پیشرفت و رفاهش بود. پهلوی تمام خوبیها رو برای ملتش میخواست و برای خودش و ایرانی در دنیا شخصیتی خرید که فراموش نشدنی هست.
در واقع پهلوی یک نقطه عطف در ایران بود! که تعقرش رو به بالا بودو گناهش همین بود که این مردم رو ملت دونست نه رعیت و برده! و خواست این ملت رو بالا بکشه.
نقطهُ مقابل پهلوی خمینی و فرقهُ گمراه خمینیستی بود که اهدافش هر چی بود به خداوندی خدا قسم میخورم که آبادی ایران و رفاه و امنیت و سلامتی و بهبود دنیا و آخرت ایرانیان نبود! هدفشون شیطانی بود و ریاکاری و فریب و فساد و دجالی! چه هدف بدی و چه عاقبت بدتری براتون میبینم. اگر فرقه ای به اسم حجتیه واقعیت داره بهشون میگم فقط خودتون رو هلاک کردید و به گفتهُ قرآن “و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین”
فکر کردید میتونید به خدا دیکته کنید چیکار بکنه و آخر دنیا رو رقم بزنید ولی پایان و هلاکت خودتون رو رقم زدید و در گمراهیِ بی بازگشت فرو رفتید!
بدی به خود شما برمیگرده و انتقام من و بقیهُ ستم دیدگان به دست خداوند ذوالانتقام هست و نه دشمنی با احد الناسی دارم و نه قصد انتقام ولی نه حقم رو میبخشم نه فراموش میکنم! از بهتان و ناروا و توطئه های شما به خدا پناه میبرم.واگذارتون کردم به خدای یگانه ای که آشکارا با او و بندگانش دشمنی کردید و کینه ورزیدید! انتقام ما با خود خداست! از آینده براتون میگم:
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
صبا بگو که چه ها بر سرم در این غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسید
ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق
همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید
بزرگ ترهای فامیل ما تعریف میکنند که این “روشنفکران روحوضی” چنان جوی ایجاد کرده بودند که حتا کسی جرات نداشت از منافع ایران در خلیج فارس سخن بگوید. تا زبان به چنین سخنانی باز میکردی چنان چشم غره میرفتند که انگار فحش داده بودی. آنانی که کمی پر رو تر و گستاخ بودند با مسخرگی جواب میدادند: “بفرمائید، چند کلمه هم از سخن گوی دولت بشنویم”
این زبالههای تاریخ که لقب “شاعران نو پرداز” و یا “رمان نویسان جنجالی” را هم یدک میکشدیدند ایران دوستی را لگد مال میکردند تا مثلا با رژیم پهلوی که برای منافع ایران قد افرشته بود مبارزه کنند. احمق تر از این دارو دسته تاریخ به یاد ندارد:
احمد شاملو، غلامحسین ساعدی، سیاوش کسرایی، علی شریعتی، جلال ال احمد و همسرش سیمین دانشور، برادران هاج سید جوادی، بنی صدر کاشف اشعه موی زن و مخترع اقتصاد توحیدی، مهدی بازرگان که از راه ترمودینامیک وجود خدا را ثابت کرد،
باعث و بانی این بد بختی یک مشت ابله بودند که با وجود برخورداری از سوادی که آن را هم مدیون رژیم پهلوی بودند همچنان ابله باقی مانده بودند. کسانی که که میتوان به آن ها “روشنفکران روحوضی” نام نهاد. یک مشت عقب افتاده با بهره هوشی بسیار پایین که باشگاه سیاسی درست کرده بودند و شرط عضویت در این باشگاه را نفرت (بله نفرت و نه فقط انتقاد) از خاندان پهلوی تعیین کرده بودند.
شعر گویان بیقافیه، بیراهه روندگان، سرکشان بیهدف، بینندگان نوک دماغ، دانشمندان خود خوانده و… وصف حال این روشنفکران روحوضی است. کسانی که کشور نازنین ما را خرج نفرت خود کردند.
نگاهی به اینه تاریخ ۱۰۰ ساله تا به امروز ..
بچه های خرافه پرستان و اخوند زاده های جمهوری خواه ..
یا بهتر بگوییم مشروعه خواهان شیخ فضل اللهی مثل کیانوری ها .. پشت نام دروغین ضد استبداد و ازادی .. و رفاه وجمهوری خواهی پنهان شدند ..
تا در کینه ورزی و انتقام از مشروطیت و حکومت ملی شاهنشاهی پهلوی ایرانساز .. که دست اخوندها را کوتاه کرده .. و با سرعت .. ایران و ایرانی را تازه .. پس از ۱۴۰۰ سال از چاه فلاکت و بدبختی جهل و خرافات اسلام بیرون کشیده بودند .. با همکاری مافیای غرب و شرق برای برپایی مجدد رژیم ملوک الطوایفی اخوند زده قاجار گونه .. مشترکا اولین جمهوری غارتگران ایران را .. با حمایت انگلیس و امریکا و شوروی برپا کنند .
و این شد نتیجه اعمال کارنامه اولین جمهوری در ایران بدونه حکومت مردمی و ملی شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله ..
با نگاهی به کارنامه حکومت ملی پهلوی ایرانساز با ان همه دشمنی و دسیسه و کینه ورزی برعلیه او .. پس از ۱۴۰۰ سال جهل و خرافات .. می بنیم حکومت ملی شاهنشاهی پهلوی ایرانساز در هدایت حامعه و ملت ایران تلاش میکرد تا گام به گام به رهایی و ازادی و برابری زن و مرد و دروازه های علوم نوین برسد ..
تا ایرانی باداشتن تاریخی کهن و جغرافیای عالی با سرشاراز منابع طبیعی .. اختیار خود واینده خود و فرزندان خود را داشته باشد و به دروازهای تمدن کهن خود درعصر نوین برسد ..
اما افسوس .. دزدان و غارتگران پنهان شده .. پشت نام جمهوری خواهی .. با برپایی اولین جمهوری دزدان و غارتگران .. ایران و ایرانی را به خاک سیاه نشاندند .
ما دیگر گول جمهوری خواهان را نمیخویم .. با هرشکلی .. چه اسلامی .. چه غیر اسلامی .. چه دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک .. چه جمهوری ارثی و خانوادگی
فیدل کاسترویی یا علی اوفی اذربایجان .. و چه جمهوری مافیایی پوتینی یا جمهوری چین کمونیستی .
حکومت جمهوری در ایران = است با غاارتگری و رفیق بازی و ایدیولوژی پرستی ..
ماهمه ایرانیان فرزندان زرتشت .. کورش .. فردوسی .. ابن سینا .. خیام .. حافظ .. سعدی .. مولانا .. عطار ستارگان درخشان ایران و جهان .. وووو مریم میرزاه خانی ها هستیم ..
و تاریخ و فرهنگ ۲۵۰۰ ساله ما اولین شاهنشاهی باشکوه جهان میباشد .
در ایران جایی برای جوانان نیست
من همیشه به این موضوع فکر میکردم که چرا هر جا این چپیا وارد مبارزه میشن تهش بدبختی بار میارن.بعد از کلی بررسی به این نکته رسیدم که در واقع چپ و راست هر دو دنبال مبارزه ان ولی یه فرقی با هم دارن.چپها دنبال مبارزه برای اهداف پرت و پلا ان اونهم با حداکثر قدرت.مثلا جدیدا خودشونو واسه محیط زیست پاره میکنن.یا اهداف پرت و پلایی مثل لخت شدن و حق همجنسگرایی و غیره و غیره همه اهداف مبارزاتی پرت و پلای چپیاست.همین کارا باعث شد تا جو زمان شاه خراب شد و ملت فکر میکردن در یه سیاهی ای زندگی میکنن که باید ازش در بیان بیرون.انقد نق میزدن و از همه جی ایراد میگرفتن و هر چیز کوچیکی رو بزرگ میکردن که باعث شدن شاه سقوط کنه و مملکت بافته دست یه پیرمرد متعصب دینی و یه سری ارازل و اباش با درک صفر.اما راستها وقتی میخوان مبارزه کنن همیشه دنبال مبارزه واقعی ان و بخاطر همین دو عنصر ملت و کشور بخش جدایی نشدنی از مبارزست.یعنی منافع ملی و منافع ملت هدف اصلیه و چیزای پرت و پلا جایی نداره.مثلا راستها با دین جنگی نارن چون بلاخره دین بخش جدایی ناپذیر فرهنگ یه کشوره.در ضمن راستها همیشه رو در رو مبارزه میکنن برخلاف چپها که با روشهای غیر مستقیم مبارزه میکنن مثل استفاده از هنر.همین شده که چپها گند زدن به عالم هنر و موسیقی و نقاشی و همه جا رو با اروتیک و اعتراض پر کردن و ملتو از همر هم محروم کردن.بدبختی بزرگ ما ایرانیا این بود که زمان شاه مبارزه جو چپ داشت اما الان مبارزه جو راست داره و مردم ایران بعد از بازی بازی با افکار چپی به این پی بردن که منافع ملی و این چیزا علکی نیست و تازه تازه دارن از خواب چپی بیدار میشن و عقلشون داره به کار میافته.در کل ما ملت ایران نیاز داریم به یه جریان مبارزاتی خیلی صریح و رودررو که منافع ملی اولویتش باشه و بدون تفرقه افکنی قومی و دینی و چیزای دیگه رو اصل موضوع کلید کنه و تمام توانشو در این راستا بزاره.