بود زمانی که نبودی زمان
هیچ نبودی به جهان آن زمان
زآنکه نبودی به جهان خود جهان
خود بشد آغاز زمان آن زمان
کز پسِ بانگی گران، ناگهان
ذرّهیِ بنیادیِ کُلِّ جهان
خود ترکانید وُ جهانید به هر لامَکان
زآن سپس آمد به جهان این جهان
لحظه به لحظه به جهان شد عیان
ذرّهی نو، باز نُوی بعد از آن
از پس آن لحظه، جهان هر زمان
لحظه به لحظه به شتاب وُ پَران
دامنهی خویش به هر سو کَشان
نَک سپری گشته بسا سالیان
خویش تو بنگر به کجایی روان
نیست بُدی، ذرّه شدی یک زمان
لحظه به لحظه شده افزون بر آن
ذرّهیِ نو، ذرّهیِ نو، تا که هان
خود تو پدید آمدی اندر جهان
آمدی اما نه به یک آرمان
ز آمدَنت سود نبود وُ زیان*
هم بِرَوی زود وُ سِپاری تو جان
گو نَبُدی هیچ گَهی در جهان
چرخهیِ این چرخه همی بیگُمان
خود برود پیش، قَرین با زمان
یادِ بد وُ خوبِ تو اما بدان
گَر تو برَفتی نَرَود از میان
۳۱ ژانویه ۲۰۲۰
*خیام نیشابوری
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.