امیر فارِس – حدود بیست سال پیش در زمان دانشجویی هرگاه فیلام یاد هندوستان میکرد و هوای کتاب و موسیقی ایرانی به سرم میزد در راه خانه در محله وستوود (Westwood) لسآنجلس توقف میکردم و در فروشگاهها چرخی میزدم.
پنج کتابفروشی ایرانی در فاصله چند قدمی از هم قرار داشتند که همه جنسشان جور بود و هر کتابی– قدیمی و جدید– در بساطشان پیدا میشد. دو عدد از آنها امروز هم لنگان لنگان به کار خود ادامه میدهند. بزرگترین آنها یکی دو سال پیش برچیده شد و جای خود را به یک دیسپنسری (فروشگاه ماریجوانا) داد. در جنب یکی از کتابفروشیها مغازه کوچکی بود به اسم ساند سیتی (Sound City) که نوار ویدئویی کرایه میداد و سیدی و نوار کاست میفروخت. آن مغازه هم امروز به یک نقرهفروشی تبدیل شده. در آن زمان مالک آن علی مرتضوی بود که روزگاری برای خود برو و بیایی داشت (سردبیر مجلات «ستاره سینما» و «فیلم و هنر» و رئیس جشنواره «سپاس» و تهیه کننده سینما). بازی چرخ اینطور بود که وی روزهای آخر عمر پشت دخل با مشتریها چانه بزند. گاهی بهانهای جور میکردم که به مغازهاش بروم بلکه خاطراتی از دوران تهیهکنندگی برایم تعریف کند، البته که زیاد اهلاش نبود و غالباً دست خالی بر میگشتم. روزی در مغازه آقای مرتضوی بودم که یکی از دوستان سابق ایشان از در وارد شد. فهمیدم محمود کوشان است.
اسم محمود کوشان را در تیتراژ فیلمها و کتابهای تاریخ سینما دیده بودم. آن روز بیش از بیست سال از انقلاب میگذشت و استودیو «پارس فیلم»– حاصل زحمت سالیان او و برادرش– در اوایل انقلاب مصادره شده بود و او هم کم و بیش بیکار بود. محمود کوشان متعلق به نسلی بود که به قول محمدعلی فردین هر روز در حال مُردن بود. نوکیسگان واهمه داشتند که اگر نام کوشان و مرتضوی و فردین و پوری بنایی بر پرده سینما دیده شود بینندگان خدای نکرده هوایی شوند و خاطراتی در ذهنشان زنده گردد، خاطراتی که نظام با تمام قوا به جنگ آن رفته بود و مورخین غرضورز از هیچ کوششی برای محو و نابودی آن فروگذار نکرده بودند. هدف این بود که القاء کنند پیش از آنها خبری از هنر و سینما نبود. اما واقعیت چیز دیگری بود. توفان ۱۳۵۷ مقارن بود با سیاُمین تولد فیلم «توفان زندگی» یا به عبارتی سیامین سالگرد سینمای ایران، سینمایی که خانواده کوشان بنیان گذاشته بود.
حدود ده سال پیش از جنگ جهانی دوم سینمای ایران آغاز کاذبی داشت که طی آن چند فیلم ایرانی (غالباً تولید هندوستان) به روی پرده رفت. متاسفانه پس از چند سال این نهال نوپا پژمرد و فیلمسازی در ایران به کلی تعطیل شد. این فترت به مدت ده سال به طول انجامید تا اینکه دکتر اسماعیل کوشان پس از جنگ جهانی دوم این صنعت را در ایران احیا کرد. او پس از پایان تحصیلات در اروپا، در حین توقف کوتاهی در ترکیه فیلمی را به زبان فارسی دوبله کرد که چندی بعد در سینماهای ایران اکران شد. با موفقیت این فیلم وی کار دوبله را گسترش داد و در کنار آن به تهیه و تولید فیلمهای ایرانی مبادرت ورزید. این فیلمها بر خلاف چند فیلم ایرانی پیش از جنگ جهانی دوم تماماً در داخل ایران و توسط عوامل ایرانی تهیه شدند. از جمله این عوامل یکی هم محمود کوشان– برادر دکتر اسماعیل کوشان– بود.
https://kayhan.london/1399/11/20/%d9%85%d8%ad%d9%85%d9%88%d8%af-%da%a9%d9%88%d8%b4%d8%a7%d9%86-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85%d8%a8%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d9%88-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%af%d8%a7%d9%86-%d9%82%d8%af%db%8c%d9%85
سینمای ایران از صفر آغاز به کار کرد. معروف است که دکتر کوشان نگاتیوها را در حوض خانه خود میشست و برادرش محمود که در آن زمان در سنین نوجوانی بود در کنار حوض ساعت میگرفت تا فیلمها در زمان مشخص بیرون آورده شوند. محمود کوشان به مرور با دوربین فیلمبرداری آشنا شد و در دهه ۱۳۳۰ فیلمبرداری فیلمها را بر عهده گرفت. ناگفته نماند که در آن زمان مدیر فیلمبرداری بسیاری از وظایف کارگردان را نیز بر عهده داشت، تا جایی که در تیتراژ فیلمها مینوشتند «فیلمبرداری و دکوپاژ».
فیلمهای ابتدایی «میترا فیلم» (پارس فیلم بعدی) با شکست تجاری مواجه شدند. اما دکتر کوشان دلسرد نشد و راه خود را ادامه داد تا اینکه فیلمها تک و توک جواب داد، یا به قول اهل سینما «کار کرد». به ویژه فروش بالای فیلم «شرمسار» با بازی بانو دلکش در سال ۱۳۲۹ «پارس فیلم» را از سرمایه قابل توجهی برخوردار کرد و به استودیوی مجهزی تبدیل شد.
موفقیت «پارس فیلم» باعث شد رقبای جدیدی هم وارد عرصه فیلمسازی شوند، ولی اولینها همه متعلق به «پارس فیلم» بود: اولین فیلم ناطق تولید ایران، اولین حضور در جشنواره جهانی، اولین فیلم رنگی، اولین فیلم سینما اسکوپ، اولین جشن سینمایی. بازیگران مطرح آن روز هم همه از «پارس فیلم» شروع کردند و برخی از آنها در دهه بعد طعم ستاره شدن را نیز چشیدند، که گل سر سبد همه آنها فردین قهرمان کشتی بود که به پیشنهاد دکتر کوشان پا به عرضه سینما گذاشت و با فیلم رنگی «چشمه آب حیات» (با فیلمبرداری و دکوپاژ محمود کوشان) عیار خود را در زمینه بازیگری محک زد.
محمود کوشان در سالهای بعد علاوه بر فیلمبرداری، کارگردانی برخی از فیلمها را نیز بر عهده گرفت که شاید مشهورترین آنها فیلم «دزد و پاسبان» باشد.
در یک قضاوت منصفانه و بی تعارف «پارس فیلم» در پانزده سال دوم حیات خود (خصوصاً در مقایسه با پانزده سال اول) تا حدی درجا زد. با موج نو همراه نشد، ریسک نکرد، و حتی در گیشه هم فیلم رکوردشکنی نداشت.
در دیدارهای کوتاهی که با زندهیاد کوشان داشتم یکی دو بار سعی کردم نظرش را در این مورد جویا شوم. پاسخهای وی غالباً کوتاه بود و معمولاً به رقابت سخت و تنگاتنگ با فیلمهای خارجی اشاره میکرد. البته که او از موفقیتهایش هم چیزی نمیگفت. خاطراتی هم که چند سال پیش به همت آقای محمدسعید حبشی از ایشان منتشر شد تماماً در مورد برادرش اسماعیل کوشان و خدمات او به سینمای ایران است و از خودشان چیزی نگفته. شخصا هم هیچگاه از وی نشنیدم که بگوید «فلانی را من فیلمساز کردم» یا «فلانی را من بازیگر کردم.» اهل این حرفها نبود. نگاهش به آینده بود و هنوز هم میخواست فیلم بسازد. خوب به یاد دارم که حدوداً هفده هجده سال پیش همراه پسرش کامبیز طرحی را برای ساخت فیلمی در خارج از ایران دنبال میکرد که من هم افتخار داشتم یکی دو بار در ارتباط با آن مورد مشاوره قرار گیرم ولی نمیدانم به کجا رسید.
در طی این دیدارها کلامی از کملطفی و بیلطفی دوستان بر زبان نیاورد، اما میدانستم دلش پر است. «دوستان» که جای خود داشتند. بدتر از دوستان، مورخنماهایی بودند که در سکوت اجباری پیشکسوتان خانهنشین، تنها به قاضی میرفتند و طالبانوار با تاریخ جنگیدند و بر هر چیز و هر کس که بوی گذشته میداد خط بطلان میکشیدند. شاید نسل بعدی مورخین سینما روزی به دور از قضاوتهای هیجانی و سیاستزده به داوری تاریخ بنشیند، خوب و بد را بگوید، و هنرمندان این سرزمین را ابزار خرده حسابهای سیاسی قرار ندهد.
محمود کوشان رفت. با رفتن او یکی از کلیدیترین شاهدان عینی تاریخ سینمای ایران به خاک سپرده شد. کاش بیشتر پای حدیثاش نشسته بودیم.
راه سخت اولی ها و توقع بی جای بعدی ها در سرزمین ما
همیشه این اولی ها طنز و تمسخر و پوزخند و در کشور ما داس مرتد بودن بالای سر خود را به جان میخریدند تا پیشگام راه های شوند که بعدی ها با خیال راحت در ان گام بردارند که طبق همین نوشته آقای کوشان هم یکی از آنها بود و از نویسنده باید تشکر کرد که یادی از ایشان کرده . متاسفنه در سرزمین ما به جای تقدیر از جماعت شجاع اولی ها , ایراد گیری و از بالا نگاه کردن به این آدمهای شجاع جای گرفته است . در سیاست میشود از رضا شاه کبیر نام برد که امروزه مشتی بیسواد که از خانواده چپ هم هستندبه جای تقدیر ناراحت هستند که چرا رضا شاه در ایران بیمار زمان قاجار مانند سوییس امروزه رفتار نکرد یا در ادبیات گریبان جمالزاده را به خاطر روان و ساده نویسی که پی گذاشت را میگیرند یا فروغ فرخزاد با شهامت را هنگام ظهور تکفیر میکردند. سینمای ایران هم از این قاعده مستثنی نبود و آقایانی امثال کاووسی با اختراع کلمه فیلمفارسی سعی در کوبیدن امثال کوشان ها داشتند در حالیکه خود این آقای کاووسی در طول عمر خود یک فیلم ساخت که از هر نظر یک شکست بزرگ بود . در کشورهای مدرن این اولی ها به جای تمسخر همیشه مورد تقدیر قرار دارند و به خوبی برای نسل های آینده به نمایش در میایند چه در کتابهای درسی و چه در مستند ها و غیره . در مورد این اولی هایی مثل آقای کوشان باید با شهامت از آنها تقدیر و کارهایشان را معرفی کرد تا خوانندگان نسل های بعد با آنها آشنا شوند . باید از نویسنده این مقاله و کیهان راستین یعنی کیهان لندن برای این چاپ اینگونه مطالب تشکر ویژه کرد.