الاهه بقراط – قطعنامه ۱۷۳۷ علیه برنامههای اتمیجمهوری اسلامی که توسط سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس تهیه شد و مورد موافقت آمریکا قرار گرفت، روز شنبه ۲۳ دسامبر ۲۰۰۶ به تصویب هر پانزده عضو شورای امنیت از جمله روسیه و چین رسید. این قطعنامه به جمهوری اسلامی تا دوم اسفند فرصت داده است تا به مطالبات جامعه جهانی در مورد برنامههای اتمیاش واکنش مطلوب نشان دهد.
همسویی اروپا و سپس روسیه و چین با آمریکا خیلی زود به همراهی جهان عرب و کشورهای خاورمیانه با آنها انجامید. شورای همکاری کشورهای خلیج فارس (عربستان، بحرین، امارات متحده، قطر، کویت، عمان ) به اضافه دو (اردن و عربستان و مصر) با پشتیبانی کشورهای پنج بعلاوه یک ائتلاف ضد رژیم ایران را در منطقه تشکیل میدهند. همزمان اعلام شد سوریها که تنها امید جمهوری اسلامی در منطقه بودند، از تابستان ۲۰۰۴ به مذاکرات پنهان با اسراییل درباره بلندیهای جولان مشغولند و حتی قرار است بخشی از این بلندیها را پس از خروج نیروهای اسراییلی، به پارک جنگلی برای استفاده عموم تبدیل کنند. به این ترتیب در سیاست بین المللی برای جمهوری اسلامی جز دو گروه تروریستی حزب الله لبنان و حماس و البته رفیق هوگو چاوز در آن سر جهان کس دیگری باقی نمیماند.
بحران ساختار
برای کسانی که در ایران زیر نام «اصلاح طلب» در کمین بودند تا یک بار دیگر به سوی تقسیم مجدد منابع سیاسی و اقتصادی بین خود و رقیب خیز بردارند، و هم چنین کسانی که در خط «خارج کشور – تهران» کار میکنند، شرایط جدید فرصت خوبی به دست داده تا کاسه و کوزه همه چیز را سر احمدی نژاد بشکنند. تو گویی روابط ایران و آمریکا و بحران اتمیو سرکوب سیاسی و فلاکت اقتصادی و فرهنگی همه و همه در همین یک سال اخیر که احمدی نژاد به ریاست جمهوری رسیده است، ظهور کردهاند.
در قحط الرجال جمهوری اسلامی که به برکت سرکوب گسترده نیروهای سیاسی کسی جز رفسنجانی و کروبی و خاتمیرا به عنوان «سیاستمدار» باقی نگذاشته است، احمدی نژاد رقیب بسیار مناسبی است تا وابستگان و دلبستگان نظام جمهوری اسلامی بیش از پیش به دامان رفسنجانی بیاویزند و او و افراد بی کفایتی مانند حجج الاسلام خاتمیو کروبی را آخرین امید مردم ایران در رهایی از خطری نشان دهند که امکان وقوع آن هر لحظه بیشتر میشود.
مدافعان «اصلاحات» که دو نوبت رأی بیست میلیونی به خاتمیرا نشانه وجود یک جامعه مدنی قوی و رشد سیاسی و فرهنگی «زنان و مردان برومند» ایران تعبیر میکردند، پس از هشت سال، که طبیعتا این جامعه مدنی باید قویتر و این زنان و مردان باید بیشتر رشد مییافتند، با آمدن احمدی نژاد ناگهان به نتیجه عکس رسیده و کشف کردند که این جامعه هنوز نه مدنی بلکه مذهبی و عقب مانده است! طبیعتا تحلیلی که اساس آن را رأی گیریهای جمهوری اسلامی تشکیل دهد، نمیتواند نتیجه گیری دیگری جز این داشته باشد و با آمدن این فرد یا آن فرد، تحلیل سیاسی و اجتماعی را به این حد از ابتذال نکشاند.
مشکل ایران اما یک مشکل ساختاریست. مشکل ایران، حکومتی است که سه دهه است هدایت آن را به بیراهه و سنگلاخ تاریخ بر عهده گرفته است. راهی که شالودههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن را متزلزل کرده و آن را به پایین ترین حد ممکن در طول تاریخ این ملت کشانده است. دل خوش کردن به انتخاباتی که اصلا انتخابات نیست، امید به اصلاحاتی که هرگز روی نخواهد داد، حساب کردن بر روی داد و ستدهای پنهان سیاسی که از سوی رژیم تنها و تنها برای خنثی کردن روند ائتلاف مخالفان دمکرات و افزودن بر نیروی پشتیبان خود صورت میگیرد تا مخالفان نیز به نگهداران آن تبدیل شوند، و هم چنین دل خوش کردن به مذاکره با آمریکا که جمهوری اسلامی جز برای تضمین بقای خود به آن تن نخواهد داد، جامعه ایران را به شرایطی رهسپار شده که به در آمدن از آن اگرچه ناممکن نیست، ولی کار یک نسل و دو نسل هم نخواهد بود. این همه در شرایطی است که کشورهای منطقه و جهان صبر نخواهند کرد تا جوامعی که تاریخ معاصر خود را باختهاند به آنها برسند.
خطر و فرصت
بحران در فرهنگ سیاسی ما مفهومیمنفی است. لبکن هر بحرانی شامل خطر و فرصت، هر دو، است. تنها عقل و خرد لازم است تا بتوان خطرات ناشی از بحران را با استفاده بهینه از فرصتها خنثی ساخت و از خود راند.
در بحرانی که امروز ظاهرا زیر عنوان بحران سیاست خارجی گریبان ایران و رژیم حاکم بر آن را گرفته است، این خطر و فرصت برای همه طرفین وجود دارد. جمهوری اسلامی میتواند از فرصت استفاده کند و با گردن نهادن بر مطالبات جهانی به پشت میز مذاکره باز گردد. البته استفاده از این فرصت از سوی زمامداران ایران، اگرچه خطر عاجل را از سر رژیم میراند، لیکن آن را با مطالبات جدیدتر جامعه جهانی روبرو میسازد. به این ترتیب جمهوری اسلامی برای حل بحران باید گام به گام عقب نشینی کند تا جایی که خود به مثابه یک مشکل بحران زا حل شود. بعید است که زمامداران نظام این را ندانند و بعیدتر این است که به آن تن در دهند.
اما آن جامعه مدنی که دو بار آرای میلیونی خود را به پای خاتمیریخت تا هم مخالفت خود را با رژیم حاکم نشان دهد و هم اگر شد از کوچکترین روزنه ممکن برای رشد و فریاد به سوی نور استفاده کند، این فرصت را دارد با استفاده از وضعیت موجود، به هر شکل مدنی که میتواند، مخالفت خود را با شرایط حاکم بر کشور اعلام کند و هشدار دهد که جابجایی دولتمردان رژیم، همان گونه که بارها به تجربه ثابت شد، هرگز مشکلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران را حل نخواهد کرد. این جابجاییها چه زیر اسم انتخابات باشد و چه به شکل استیضاح و یا اشکال دیگری از حذف صورت گیرد، تنها و تنها با هدف توزیع مجدد منابع سیاسی و اقتصادی بین قبایل رژیم و بقای نظام از این بحران تا بحرانی دیگر صورت میگیرد. آنها به این وسیله هم خود را در برابر یکدیگر حفظ میکنند و هم نظام خود را در برابر جامعه ای که آنها را نمیخواهد، میپایند.
زمامداران جمهوری اسلامی بنا بر منافع خود، اگر صلاح ببینند احمدی نژاد را قربانی بقای خود میکنند و اگر نه، همین رفسنجانی و خاتمیو کروبی دست در دست احمدی نژاد به پشتیبانی از «دولت منتخب» و «رییس جمهوری منتخب» در برابر مردم میایستند و همه آنهایی را که برای پیروزی آنها دعا کردند سنگ روی یخ خواهند کرد.
امروز حرکت بر اساس استراتژی جدید آمریکا در عراق عملا با اعزام نیروهای تازه نفس و دستگیری و سرکوب گروههای شبه نظامیدر عراق، اعم از شیعه و سنی، آغاز شده است. همزمان برای از سر گرفتن مذاکرات بین فلسطین و اسراییل از یک سو و نزدیکی اسراییل و سوریه از سوی دیگر تلاش میشود. ۲۷ کشور اتحادیه اروپا بر «اجرای کامل و بدون تأخیر» تحریمها و گسترش آن علیه جمهوری اسلامی تأکید میکنند. آرایش نظامیپیرامون ایران نیز مسلما برای آتش بازی به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامی نیست. در چنین شرایطی باید منتظر بود تا موج ترور در عراق و افغانستان و اسراییل شدت یابد و اوضاع لبنان آشفته تر شود. چرا که غرب و جمهوری اسلامی فعلا در خاک کشورهای همسایه برای یکدیگر شاخ و شانه میکشند.
اگر خطرها و فرصتهای این بحران، هر دو، نهایتا به زیان جمهوری اسلامی تمام خواهد شد (زیرا راهی جز عقب نشینی یا نابودی ندارد) لیکن به مخالفان دمکرات رژیم در داخل و خارج ایران این فرصت را میدهد تا با اتحاد و ارائه سیاست و برنامه خود به مردم و جامعه بین المللی و جلب پشتیبانی آنها، خطر را از سر ایران دور کنند. در همین ستون بارها تأکید شده است که جهان و رویدادهای سیاسی و اجتماعی منتظر بحثهای بی پایان نیروهای سیاسی ایران نخواهند نشست. کیست که نداند در کشاکش چنین بحرانی وجود یک اپوزیسیون متشکل و دمکرات که مورد اعتماد و پذیرش مردم باشد و بتواند طرف مذاکره جامعه جهانی قرار گیرد، تا چهاندازه خالیست. تنها یک اپوزیسیون متشکل از نمایندگان همه نیروهای دمکرات، اعم از چپ و راست، جمهوری خواه و مشروطه طلب که هر لایه اجتماعی در ایران، از مذاهب و اقوام و طبقات مختلف، بتواند بازتاب نمایندگی خود را در آن بیابد و به همان انگیزه به پشتیبانی از آن برخیزد، میتواند خود فرصتی برای کاهش خطر باشد. امروز زمان تعارفات سیاسی و فروتنی ظاهرا عارفانه نیست! شما دمکراتهای ایران، باید متشکل باشید! باید تشکل داشته باشید! باید به میدان بیایید! باید ادعای رهبری داشته باشید! باید اراده رسیدن به قدرت داشته باشید! باید برای تقسیم قدرت و تلاش جمعی جهت حل مشکلات داخلی و خارجی ایران به قدرت برسید! مدتهاست شمارش معکوس برای همه آغاز شده است. شمارشی که تا ابد ادامه نخواهد نداشت. بدا به حال کسانی که با استفاده از فرصتی که این بحران در اختیار آنها میگذارد، خطرات ویرانگر آن را از سر میهن و مردم دور نسازند.
*انتشار در کیهان لندن ۲۳ ژانویه ۲۰۰۷