در آخرین روزهای سال ۱۳۹۹ خورشیدی، صدها کنشگر ایرانی از عرصههای مختلف، که زنان بخش مهمی از آنان را تشکیل میدهند، کمپینی در حمایت از جنبش «نه به جمهوری اسلامی» در داخل ایران به راه انداختهاند.
در این یادداشت به این پرسشها پرداخته میشود که چرا زنان معترض، مادران و پدران آزاداندیش و دادخواه و بسیاری از زنان شهروند عادی در ایران بارها به اشکال مختلف اعلام کردهاند که این حکومت را نمیخواهند و جمهوری اسلامی انتخاب آنها نیست. چرا زنان بیش از همه میبایست «نه به جمهوری اسلامی» بگویند.
در مطبوعات دوران انقلاب و تاریخچه کوتاه جمهوری اسلامی ثبت شده است که نخستین اعتراض علیه حکومت تازه به قدرت رسیده از سوی زنان و برای حقوق زنان بوده است.
اعتراضات ۱۷ اسفند ۱۳۵۷علیه حجاب اجباری که از سوی روحالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی مطرح شده بود، نخستین نافرمانی مدنی علیه جمهوری اسلامی به شمار میرود.
اگرچه خمینی عقبنشینی کرد و تحمیل حجاب اجباری سه سال طول کشید، اما حقوق زنان که در قوانین مدنی و کیفری تثبیت شده بود با احکام شرعی جایگزین شد و یکی از سیاهترین دوران را در زندگی اجتماعی و سیاسی زنان رقم زد.
به این ترتیب، حجاب اجباری به خط قرمز و یکی از برجستهترین نمادهای اقتدار دینی و کنترل اجتماعی و ایدئولوژیک مردم و به ویژه زنان توسط حاکمیت اسلامی بدل شد. نمادی که با حذف آن جمهوری اسلامی یکی از ارکان بنیادین خود را از دست میدهد.
تبعیض و جنسیتگرایی شرعی و قانونی
از آنجا که قوانین مدنی جمهوری اسلامی بر اساس اصول و مبانی شریعت اسلام تدوین شده است، جایگاه و حقوق زنان در خانواده هم بر پایه معیارهای دینی و با تبعیضهای آشکار جنسیتی بطور قانونی علیه زنان اجرا میشود.
در این ترازوی نابرابر، این حکومت است که خود را بر اساس ایدئولوژی و فقه اسلامی، جسم و جان زنان را بخشی از اموال مردان خانواده، از پدر و پدربزرگ و برادر تا همسر و عمو و دایی و دیگر مذکرهای فامیل میداند. از همین رو زن اگر در تاریخ جهان و هم اکنون در بسیاری از کشورها «جنس دوم» و درجه دو به شمار میرفته و حقوق انسانیاش زیر پا گذاشته میشود، در ایران تحت حکومت فرقهای شیعه بطور قانونی حقوق برابر با مردان از وی سلب شده است! طبق قوانین قرون وسطایی شرع که در حقوق مدنی و کیفری جمهوری اسلامی تثبیت شده است، زن حتا نیمی از مرد هم به حساب نمیآید.
همزمان دستگاههای تبلیغاتی حکومت بطور شبانهروزی از زن به عنوان «ناموس مرد» نام میبرند و این شوهران و پدران هستند که باید برای اشتغال زنان و حتا رفت و آمد و سفر زنان تصمیم بگیرند! همه این قوانین زنستیز و ضدبشری به مانعی بر سر رشد و شکوفایی زنان به عنوان نیمی از جمعیت کشور تبدیل شده است.
در سالهای اخیر دیدیم که چند زن ورزشکار ایرانی از جمله نیلوفر اردلان و زهرا نعمتی که نتوانستند از همسرانشان اجازه خروج از کشور بگیرند، از اعزام به مسابقات بینالمللی ورزشی محروم شدند.
زنان ورزشکار در جمهوری اسلامی در کنار کمبود بودجه و امکانات، با محدودیتهایی مانند حجاب اجباری و محرومیت از ورزشهایی مانند دوچرخهسواری و یا ورزشهای رزمی نیز روبرو هستند. حتا ورود زنان به ورزشگاهها و تماشای مسابقات مردانه نیز ممنوع شده است و سالهاست فعالان حقوق زنان تلاش میکنند تا آنها به آنچه دست یابند که اساسا در یک جامعه و شرایط عادی جزو حقوق و رفتارهای بدیهی به شمار میروند!
ممنوعیتهای قانونی با پیامدهای ناگوار اقتصادی و اجتماعی
اجرای رقص، آواز و کنسرت زنان نیز از با استقرار جمهوری اسلامی در ایران ممنوع شد. جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه ضمن تلاش برای کنترل بدن و حضور زنان در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی، در عرصه فرهنگ و هنر نیز تبعیض جنسیتی و بیعدالتی را حاکم کرده است. رقص و آواز زنان چه مدرن، چه کلاسیک و چه سنتی و فولکلور از صحنهی عمومی محو شده است. زمامداران اسلامگرای ایران که اساسا با فرهنگ و هنر ضدیت دارند و آنچه در ایران جریان دارد درواقع به آنها تحمیل شده است، وقتی به فعالیت زنان در این عرصه میرسد، سنگینی مقررات تبعیضآمیزشان صدچندان میشود.
در تحصیل و اشتغال نیز زنان ایران علاوه بر نرخ تبعیض جهانی که در کشورهای پیشرفته نیز بطور پیدا و پنهان جریان دارد، با موانع متعدد روبرو هستند و بسیاری از آنان که امکاناتی دارند برای تحصیل و همچنین اشتغال به کشورهای دیگر میروند. از همین رو نرخ مشارکت اقتصادی زنان در دوران جمهوری اسلامی تغییر معناداری نداشته و ایران جزو کشورهای دارای بالاترین شکاف جنسیتی به شمار میرود. امروز از مجموع ۳۱ میلیون نفر جمعیت زنان بالای ۱۵ سال، کمتر از ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار زن در عرصههای اقتصادی شاغل هستند.
از دیگر پیامدهای قوانین شرعی و تبعیضآمیز علیه زنان، تکرار قتلهای ناموسی به دلیل عدم قوانینی است که امنیت حقوقی زنان را تضمین کنند. در عوض دست مردان با مجازاتهای ملایم برای ارتکاب چنین جنایاتی باز است.
رواج اسیدپاشی به صورت زنان نیز بر اساس حمایتهای شرعی و قانونی و تبلیغاتی از سوی اسلامگرایان حاکم صورت میگیرد.
در یک کلام، حقی وجود ندارد که جمهوری اسلامی از زنان ضایع نکرده باشد! با اینهمه آنها همواره اعتراض و نافرمانی کردهاند. زنان به عنوان نیمی از جامعه ایران که بطور سیستماتیک تحت سرکوب مداوم قرار گرفتهاند، یکی از مهمترین گویندگان «نه به جمهوری اسلامی» به شمار میروند. از مهمترین نمونههای سرپیچیهای مدنی و اعتراضات زنان میتوان به افزایش جسارت و قدرت زنان در مقابله با حجاب اجباری اشاره کرد که مقامات جمهوری اسلامی را خشمگین و کلافه کرده است. اما تشدید برخوردهای امنیتی نیز نتوانسته زنان را آرام نگه دارد.
قابل توجه اینکه در حال حاضر جمهوری اسلامی تنها کشور دنیاست که حجاب را حتا برای زنان دیپلمات خارجی نیز اجباری کرده است! با اینهمه مقامات ادعا میکنند حقوق زنان نادیده گرفته نمیشود آنهم در حالی که رژیم ایران تا کنون از پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان مصوب سال ۱۹۷۹ مجمع عمومی سازمان ملل متحد خودداری کرده است.
یک واقعیت مهم دیگر اینکه، زنان ایران اگر خود نیز به دلیل مخالفت با شرایط موجود، گرفتار نشوند اما همگی مادران و خواهران و دختران همان پسران و برادران و پدرانی هستند که اعتراض میکنند و به زندان میافتند و شکنجه و حتا اعدام شده و یا در خیابانها با شلیک گلوله به مغز و قلبشان کشته میشوند.
به این ترتیب، نیمی از جمعیت ایران بیشترین انگیزهها را برای ایستادن در مقابل جمهوری اسلامی دارد.
فیروزه رمضانزاده
نه به جمهوری اسلامی!
نه به تبعیض جنسی، نه به محدودیتهای حقوقی و اجتمایی و ازادی ، نه به همه گونه تبعیض، نه به ارزش های قرون وسطایی ، نه به ازار جسمی و روانی ، نه به تجاوز جنسی، نه به عدم برابری…
شاید ما زنان در هیچ کشور دنیا از تساوی کامل با مردان برخوردار نباشیم، ولی در کشورهای اسلامی موقعیت به مراتب بدتری نسبت به کشورهای غربی یا پیشرفته آسیایی داریم. در میان کشورهای اسلامی غیر آفریقایی هم زنان ایران، پاکستان، افغانستان و تا حدی عربستان وضعیت به مراتب بدتری دا رند. باید ولی اذعان کرد که در این کشورها مشکل زنان تا حد زیادی در اسلام و تا حد قابل توجه ای هم در فرهنگ ملی آن کشور است. در این کشورها زنان در حقیقت مانند حیوانات بارکش در خدمت پدر و برادر و شوهرشان هستند. آنها غیرت دارند و اینها ناموس آنها هستند!
بدتر از همه در ایران با قانون صیغه و چندز نی و ازدواج از نه سالگی زنان هم به روسپیگری در خدمت الله و هم به خدمت به پدوفیل ها، آنهم در خدمت الله و امام زمان مجبور میشوند، چرا که فقر مفرط اکثریت جامعه تن فروشی و فروختن دختر بچهها را هر روز بیشتر توسعه میدهد.
نه گفتن به جمهوری اسلامی برای زنان دلیل دیگری هم میخواهد؟
کاملا درست است.
پدر سالاری، مردسالاری، زن ستیزی، تمامیت خواهی، فاشیسم، سنتگرایی وبطور خلاصه فالوسنتریزم Phalocentrism با ادیان الهی و تک خدایی پیوندی تنگاتنگ دارند . همه این مفاهیم ریشه در دوران انقلاب نوسنگی Neolithic Revolution و آغاز عصر کشاورزی ( و بتدریج شکلگیری ادیان الهی، نظام حکومتی، طبقاتی، برده داری، مالکیت، تقسیم کار، تخصصی شدن ابزار ، جنگاوری، سرکوب جایگاه زن) دارند که در این مقال نمی گنجند.
شخصا هیچ دین عمده و تک خدایی ( شاید بغیر از بهاییت) سراغ ندارم که به انحا گوناگون زن را سرکوب و تحقیر ننماید و یا به عنوان جنس دوم در نظر نگیرد.
برای رهایی از این فلاکت و نکبت و بدبختی، زنها پیشگام هستند و مردان باید در اعماق مغز خود خانه تکانی وگند زدایی اساسی انجام دهند.