گزارش «ترور خونین سرخ» در مجله سوئدی «تاریخ مصور جهان» نمایی کلی از چگونگی شکل گرفتن و ساختار و عملکرد سازمان امنیت در روسیه بعد از انقلاب کمونیستی را ترسیم کرده است. نمایی که برای ما ایرانیان چندان ناآشنا نیست و شباهت محتوایی آن با آنچه در این ۴۲ سال حاکمیت جمهوری اسلامی تجربه شده، ما را به تأمل وا میدارد.
«چکا» اولین سازمان پلیسی- امنیتی روسیه بعد از انقلاب اکتبر است که با هدف سرکوب مخالفان، آغاز به کار میکند. دستگاه مخوفی که بعدها به پایهگذاری سازمان امنیت «کا گ ب» میانجامد.
نکات قابل توجه در این مقاله بر سه پایه استوار است :
۱- تصاحب آسان قدرت سیاسی از جانب بلشویکها در یک برهه پر شتاب در تاریخ روسیه
۲- مقابله بازماندگان حکومت تزاری و نیز خیل عظیمی از مردم روسیه با انحصارطلبی و تنگنظری صاحبان تازهی قدرت
۳- روند تحکیم این قدرت با استفاده از جنگ و اعمال زور و قتل و کشتار
گزارش «ترور خونین سرخ» در مجله «تاریخ مصور جهان» در کنار ارائه جزئیات روند اعمال زور در حکومت بلشویکها همچنین نشان میدهد که چگونه روند بگیر و ببند و خشونت دولتی، در تمام دوران حاکمیت نظام کمونیستی در روسیه همواره جزئی جداناپذیر از آن باقی ماند.
درس گرفتن از تشابه محتوایی این شکل از قدرت و حکومت در سیستم شوروی با آنچه در ایران بعد از انقلاب بهمن ۵۷ گذشته و میگذرد، یک ضرورت برای پرهیز از آن در ایران فرداست.
در ادامه ترجمه آزاد این گزارش را میخوانید با این امید که تلاشی هرچند کوچک در روشنگری راه آینده ما ایرانیان باشد.
ترور خونین سرخ
انقلاب تازه پیروز لنین در آستانه نابودی است. حفظ قدرت در روسیه ازهمگسستهی آن زمان به بزرگترین مشغله فکری لنین تبدیل شده است. او با اینکه به عنوان رهبر از کمک بالقوه کارگران و دهقانان که درصد بالایی از مردم روس آن دوران را تشکیل میدادند برخوردار است اما به این اندازه راضی نیست و فکر قبضهی تمام و کمال قدرت سیاسی را در سر میپروراند. او تمام همّ و غم و تلاش خود را به کار گرفته تا با کمک بلشویکها به این هدف برسد. همین امر موجب مقاومت و مخالفت بسیاری ازمتحدان سیاسی او میگردد از جمله سوسیالیستهای انقلابی که سخت به شیوههای دیکتاتوری لنین اعتراض دارند. از آنسو بلشویکها با وجود آنکه در محاصره دشمنان خود قرار دارند، آنان را به «حشراتی موذی» تشبیه میکنند که باید از بین بروند.
لنین تصمیم به استفاده از مشت آهنین میگیرد و میگوید: «ما هرگز به هدف خود نخواهیم رسید اگر شیوه ترور را به کار نگیریم!»
زبان لنین خشن و بیرحم است. در صحبتهای خود به فراوانی از واژههای «روشنفکران هیستریک»، «تولههای سرمایهداری» و «ثروتمندان بیدرد» استفاده میکند و دشمنان طبقاتی و قشرهای بالای جامعه را تهدید به نابودی مینماید.
در ۲۰ دسامبر ۱۹۱۷ رهبری بلشویکها در نشست خود راههای چگونگی مقابله با ضد انقلاب را مورد بحث و بررسی قرار میدهد. در این نشست، فلیکس درژنسکی که یک بلشویک رادیکال است و به مناسبت بیوجدانی بیرحمانه خود به «فلیکس آهنین» معروف شده نیز شرکت دارد. او میگوید: «ما اکنون عدالت نمیخواهیم. بلکه نیاز به نبرد تا پای جان داریم!»
این بلشویک لاغراندام لهستانیتبار و کاتولیک که در جوانی سودای کشیش شدن در سر میپروراند، در صف مقدم برای کسب قدرت مطلق بلشویکها قرار دارد و آماده است تا از مشت آهنین علیه مخالفان استفاده کند. در این جلسه او میگوید: «نیاز حاضر ما اجرای عدالت نیست. پیشنهاد من، تشکیل یک ارگان انقلابی است تا کار ضدانقلاب را یکسره کند.»
همان روز لنین با پشتیبانی کامل رهبری بلشویکها، دستور تأسیس «کمیته عالی مبارزه با ضدانقلاب و خرابکاری» را که به «چکا» معروف میشود صادر میکند تا به مقابله سازمانیافته با مخالفان انقلاب بپردازد. او در انجام این وظیفه انقلابی، دستان وحشیترین هواداران خود را که در این نهاد گرد آورده میشوند، کاملا آزاد میگذارد.
بیشتر کار این کمیته را در کنار برخورد علیه باندهای خلافکار و اشرار، مبارزه سخت با دشمنان طبقاتی انقلاب، یعنی اشراف و ملاکین بزرگ، صاحبان شرکتها، تحصیلکردگان و همه افراد متعلق به طبقات بالای جامعه، در بر میگرفت. حق ویژه مصادره اموال نیز به این نهاد واگذار میشود.
زمان ترور دستجمعی مخالفان فرا رسیده است. لنین، انقلابیون تشنه به خون خود را رها میکند تا به جان روسیه بیافتند. بدین ترتیب، یکی از وحشتناکترین کشتارهای جمعی تاریخ به وقوع میپیوندند.
۳۰ اوت ۱۹۱۸، درست ۸ ماه پس از تأسیس «چکا»، لنین سرحال و قبراق یکی از سلسله سخنرانیهای معروف خود را در کارخانه میخائیلوف با شعار «یا مرگ یا پیروزی» به پایان میرساند. او در تمام این ماههابطور دائم با این هدف که پایگاه بلشویکها را در میان کارگران تحکیم نماید، مشغول این دست سخنرانیها بوده است.
ده ماه از گرفتن قدرت به دست بلشویکها میگذرد. هنوز اما در سرتاسر روسیه، مقابله «ارتش سفید» با بلشویکها با قدرت بسیار ادامه دارد و لنین همچنان، سخت نگران از دست دادن قدرت است.
هنگامی که لنین آن سخنرانی خود را به پایان رسانده و به طرف اتومبیل خود در حرکت است، ناگهان زنی ۲۸ ساله به نام «کاپلان فانی» از میان ازدحام مردم ظاهر گشته و با هدف سوء قصد به جان او، سه گلوله به سوی وی شلیک میکند. لنین اما با وجود اصابت دو گلوله به گلو و شانهاش زنده میماند.
چند ساعت بعد از انجام این ترور نافرجام با بیانیه تندی که بلشویکها منتشر میکنند، «ترور سرخ» وارد خشونتبارترین مرحله خود میشود. از آن پس دیگر، کسی در روسیه احساس امنیت نمیکند. بلشویکها در بیانیهای مینویسند: «یک حرکت بزدلانه برای کشتن رفیق لنین! ترور دستجمعی دشمنان انقلاب، در دستور کار قرار گرفته است!»
تنها یک سال و نیم پیش از این ترور، روسیه هنوز تحت حاکمیت تزار نیکلای دوم اداره میشد. در طول ۳۰۴ سال، چندین و چند نسل از شهروندان روسیه پهناور، زیر سیطره پادشاهی خاندان رومانف بودند. در سالهای آخر حاکمیت تزار نیکلای دوم است که نابرابریهای بزرگ طبقاتی و در پی آن، گرسنگی دهقانان و کارگران شدت میگیرد و با شرکت روسیه در جنگ جهانی اول، موجبات قحطی بزرگی را در پهنه آن کشور فراهم میآورد بطوری که شعار «ما نان میخواهیم!» به شعار سراسری علیه تزار تبدیل میشود. این شرایط بحرانی در عمل ادامه حکومت نیکلای دوم را ناممکن میسازد و در نهایت به خلع قدرت او در ۱۵ مارس ۱۹۱۷ و تشکیل دولت موقت «کرنسکی» منتهی میگردد. در ۷ نوامبر همان سال، لنین موفق میشود با یک کودتای دولتی، قدرت را به چنگ آورد. این جابجایی قدرت، مطابق با تاریخ سالانه آن زمان روسیه، نام «انقلاب اکتبر» را به خود میگیرد. بعدها لنین، خود درباره این کودتا میگوید: «عین بلند کردن یک پر بود!»
آغاز «ترور سرخ» به روزهای نخستین انقلاب و شروع جنگ داخلی علیه «ارتش سفید» و مخالفان باز میگردد. هنوز تا ترور نافرجام لنین، زمانی باقیست. بلشویکها با کمک اهرم امنیتی خود «چکا»، طبقات بالای جامعه را نشانه گرفتهاند و نابودی این بخش از جامعه را در اولویت کار خود قرار دادهاند. در همین ارتباط، مارتین لاتسیس رئیس «چکا» در اوکراین دستگاه پلیس امنیتی را یک «سازمان جنگی» مینامد که وظایف خطیری پیش رو دارد. او میگوید: «ما طبقه بالا را نابود خواهیم کرد. ما به دنبال گردآوری مدارک و اثبات جرم مخالفان حکومت خود نیستیم و سئوالاتی نظیر اینکه آنها به کدام طبقه تعلق دارند، پیشینه آنان چیست، تربیت آنها چگونه است، چه تحصیلاتی دارند و به چه کاری مشغولند، سرنوشت آنان را تعیین خواهد نمود!»
با وجود انجام همه این خشونتها از جانب «چکا» اما نارضایتیها بیش از پیش افزایش یافته و جنگ داخلی میان «ارتش سرخ» بلشویکها و «ارتش سفید» متشکل از ضدانقلابیون با شدت و حدت بیشتری ادامه مییابد. پاسخ بلشویکها نیز خشونت عریان و ترور باز هم شدیدتر است. تنها در شهر کییف، ۶۰۰۰ افسر ارتش که حاضر به دفاع از بلشویکها نیستند، اعدام میگردند. لنین به همه ۱۱۳ پایگاه «چکا» در نقاط تحت کنترل خود دستور میدهد که محکمتر از همیشه به کار خود ادامه دهند. او در تلگرام خود در ۹ اوت ۱۹۱۸ خطاب به رئیس «چکا» در شهر «نیژینی نووگرود» که در ۴۵۰ کیلومتری شرق مسکو واقع است، مینویسد: «دست به ترور جمعی بزنید! بدون اتلاف حتی یک دقیقه! با تمام ابزار وارد عمل شوید! دستگیری دستجمعی، اعدام افراد مسلح و تبعید دستجمعی افراد مشکوک را پیش ببرید!»
الهامبخش لنین در مواجهه با مخالفان خود، «کمون پاریس» و کشتار مخالفان از جانب انقلابیون فرانسه است.
بلافاصله بعد از صدور این دستورات است که اوریتسکی رئیس «چکا» در شهر «پتروگراد» به قتل میرسد و حدود دوهفته بعد از آن، سوء قصد علیه خود لنین اتفاق میافتد. از اینجاست که «ترور سرخ» دیگر هیچگونه حد و مرزی نمیشناسد و با ابعاد به مراتب وحشتانگیزتری ادامه مییابد.
کشتار عریان غیرخودیها، با هدف ایجاد رعب و وحشت دائم میان مخالفان در جریان است. مخالفان باید از شدت این وحشت، قادر به هیچ حرکتی نباشند و به سکوت و بیتفاوتی روی بیاورند. برای نیل به این هدف، روز به روز بر تعداد ماموران امنیتی اضافه میگردد. تنها در عرض یک سال ۱۹۱۸، این تعداد، از۱۲۰۰۰ نفر به ۴۰۰۰۰ نفر افزایش پیدا میکند. به همان نسبت، بیرحمی و خشونت مأموران «چکا» چه در سطح جامعه و چه در زندانها، افزایش هولناکتری مییابد. مارتین لاتسیس رئیس «چکا» در اوکراین مینویسد: «این کثیفترین کار میان همه کارهاست و نمیتوان آن را با دستکش مخملی انجام داد.»
میزان بیرحمی و خشونت به قدریست که کارکنان «چکا» میبایست مدام تغییر یابند. لاتسیس مینویسد: «کار ما، بسیاری از کمونیستهای جوان را که شخصیت ضعیفی دارند، خرد میکند.»
ویکتور سرگئی کمونیست بلژیکی که در سال ۱۹۱۹ به بلشویکها پیوسته است نیز بعدها مینویسد: «افراد چکا منحرف بودند و همه جا با سوء ظن به هر چیزی، نقشی از توطئه میدیدند. رهبر چکا خودش این افراد را نیمهگندیده مینامید.»
«چکا» در جذب اعضای خود به افراد روانپریش با اختلالات روانی نیز روی میآورد. بنا بر محاسبات «چکا»، سادیستها بهترین گزینه برای کار در این سازمان بودند چرا که در زمان دستگیری افراد و انجام شکنجه برای گرفتن اعتراف و نیز برای ایجاد رعب و وحشت در سطح جامعه، موثرتر از هر کسی کار میکنند.
بسیاری از شکنجههای «چکا» برگرفته از شکنجههای دوران انکیزاسیون قرون وسطا بود. شکنجههایی مانند آویزان کردن افراد به شکل سر و ته. اما بلشویکها خود، شیوههای رذیلانه دیگری را نیز ابداع میکنند. از جمله ساختن مجسمه زنده از زندانی است که در «آویل» واقع در غرب روسیه به کاربرده میشد. این کار با قرار دادن زندانی در هوای سرد بیرون و ریختن آب بر سر و روی او آغاز شده و با یخ زدن زندانی به پایان میرسد!
در زمستان ۱۹۲۰، رئیس ۲۰ ساله «چکا» در «ولگا گراد» واقع در شمال مسکو نیز زندانیان را وادار میسازد که تا نیمه در آب به شدت سرد رودخانه فرو بروند.
یک دستور کار عمومی در «چکا» به گوش رساندن فریاد شکنجهشدگان به دیگر زندانیان است. این روش از شکنجه، به پیشرفت کار «چکا» کمک شایانی میکند.
همه شیوهها باید به کار گرفته شوند. دست ماموران امنیتی برای این کار باز است. از لخت کردن و قرار دادن قربانی در بشکه پر از میخ و قِل دادن آن گرفته تا گذاشتن تاج سیم خاردار بر سر زندانی که توسط ماموران «چکا» در شهر «ورونژی» واقع در جنوب غربی روسیه انجام میگرفت. سادیستهای «چکا» در شهر «کییف» در اوکراین، زندانی را در تابوت جسد در حال تجزیه میگذاشتند. در «اودسا»، قربانیان را در حالی که بر تختی بسته شدهاند، به کوره ذوب نزدیک میکنند. یکی دیگر از روشهای شکنجه زندانیان که برای لو دادن ضدانقلابیون، زیاد از آن استفاده میشد، آویزان کردن او و فشار به جمجمهاش تا حد خرد کردن آن است.
کارکنان اصلی پلیس مخفی «چکا» تنها به عنوان مأموران پلیس انجام وظیفه نمیکنند. دست آنها هم به عنوان بازجو هم به عنوان دادستان و هم به عنوان قاضی، در انجام شکنجه، دادن حکم مجازات و اجرای حکم اعدام باز است.
اعضای دادگاههای انقلابی را بلشویکهایی تشکیل میدهند که کمترین اطلاعی از حقوق و قوانین آن ندارند. این دادگاهها، کار خود را بر مبنای «وجدان انقلابی» اعضای خود پیش میبرند.
از همان پاییز سال ۱۹۱۸ تمامی افرادی که با نظام نوپا همخوانی ندارند، مشمول مجازات گشتهاند. کشیشان کلیساها، با این توجیه که کلیساها همیشه برای خود ثروتهای زیادی به جیب زدهاند، در رده اول اعدامیها قرار میگیرند. طبق یک برآورد، نزدیک به ۲۰۰۰۰ کشیش به دست «ارتش سرخ» اعدام میشوند. افراد «چکا» در بربریت در مقابل کارکنان کلیسا، با یکدیگر رقابت میکردند. در «پتروگراد»، گروهی از ماموران «چکا» کشیشی را که برای قربانیان بلشویکها مراسمی برگزار کرده، همراه با شرکتکنندگان درآن مراسم، دستگیر کرده و همه آنها را وادار میسازند که داخل آب دریا شوند. آنها سپس از کشیش میخواهند که آخرین غسل تعمید را انجام دهد و بلافاصله بعد از آن، همه را به رگبار گلوله میبندند.
«ترور سرخ» شامل افراد تحصیلکرده و همه آن کسانی نیز میگردد که در دوران تزار، از شرایط خوبی برخوردار بوده و زندگی مرفهی داشتهاند. ماموران «چکا» قربانیان خود را به جنگل برده و آنها را وادار به کندن گور خود میکنند. سپس همانجا، آنها را با شلیک گلولهای در سر میکشند.
بعدها یکی از اعضای «چکا» در شهر «کونگور» مینویسد: «ما نیازی به مدرک و پرس و جو نداشتیم و بدون هیچگونه تردیدی، فقط شلیک میکردیم.»
در سال ۱۹۱۸ همزمان با کشتار و اعدام ضدانقلابیون، بلشویکها دست به مقابله تازهای میزنند. اردوگاههای کار لنین شیوه جدیدیست که از آن برای منزوی ساختن «دشمنان خلق» و تحکیم قدرت حزب کمونیست استفاده میشود. هدف واقعی از برپایی این اردوگاهها، برخلاف تظاهر برای آموزش و تجدید تربیت زندانیان، استفاده بردهوار از کار آنان است. زندانیان مجبورند با صرف کمترین غذا، ۱۲ تا ۱۴ ساعت در سرمای طاقتفرسا کار کنند. در آغاز سال ۱۹۲۰، حدود ۳۴ اردوگاه کار اجباری در روسیه وجود داشت. این تعداد، تنها در عرض شش ماه به ۱۱۷ اردوگاه افزایش پیدا کرد و همه آن ۱۱۷ اردوگاه، بیش از ۶۰۰۰۰ زندانی را در خود جای میدادند.
سرانجام در اواخر سال ۱۹۲۰، «ارتش سرخ» بلشویکها در جنگ داخلی با ضدانقلابیون متشکل در «ارتش سفید» پیروز میشود. خاتمه این جنگ اما آغاز فشارهای باز هم بیشتر بر گرده مردم روسیه بود. وضعیت وخیم اقتصادی ناشی از جنگ داخلی، مصادره کارخانجات و زمینهای کشاورزی و ممنوعیت تجارت آزاد، به سنگینتر شدن شرایط زندگی مردم انجامید. پس سرکوب و ترور بیسابقه ادامه مییابد و با کوچکترین اعتراضات کارگری و دهقانی، شدیدا برخورد میشود.
سرکوب از طریق اعمال خشونت و ترور، تسلط بلشویکها را بر سرتاسر روسیه تثبیت میکند و از دسامبر سال ۱۹۲۲، نام «اتحاد شوروی سوسیالیستی» بر خاک این سیستم ایدئولوژیک گذاشته میشود.
وقتی در همان سال ۱۹۲۲ لنین «چکا» را منحل میکند، تعداد اعضای فعال در این دستگاه به بیش از ۳۰۰۰۰۰ نفر رسیده بود. البته «چکا» با این انحلال از بین نمیرود! بلکه با نام «اداره سیاسی دولت» یا «GPU» به کارخود در دستگیری و اعدام مخالفان ادامه میدهد. بعدها پس از جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۵۴، سازمان امنیتی جدیدی به نام «کا گ ب» پایهگذاری میشود که همچنان به مثابه میراثدار لنین و «چکا»یش و مشت آهنین رژیم کمونیستی علیه هرگونه صدای مخالفی عمل میکرد.
شاید «عیاشی با قتل و شکنجه و آزار» بهترین عنوانی باشد که بتوان روی کار دستگاه پلیس امنیتی کمونیستها در تمام سالهای حکومت شوروی گذاشت. بدمستی با ودکا، جای خود را برای نیروهای امنیتی به «عیاشی با قتل و آزار و شکنجه» داد. این بدمستی امنیتی چنان در تار و پود این نظام ریشه دواند که نه تنها کل آن را از درون فاسد کرد بلکه جامعه روسیه را نیز به قهقرا و انحطاط کشانده و در نهایت، این نظام را با بجا گذاشتن جامعهای غرق در فساد و تباهی، به قعر نابودی میفرستد.
امروز، دستگاه امنیتی «کا گ ب» در شکلی جدید و به نام «FSB» بازتولید شده و ما شاهدیم که هنوز هم با وجود فروپاشی اتحاد شوروی، شیوه کار اقتدارگرایانهای که از «فلیکس درژنسکی» بجا مانده، روسیه را تحت تسلط خود نگاه داشته است. شیوهی مرد لاغراندام و نحیفی که همه زندگیاش در خدمت به «نظام» خلاصه میشد: خانهای از خود نداشت؛ در محل کارش میخوابید؛ و برای حفظ قدرت از هیچ بیرحمی و قاطعیت متعصبانه کوتاهی نمیکرد.
با این مرور تاریخی بر سیستم امنیتی کمونیستها در روسیه و مشاهده تشابه محتوایی آن با سیستم امنیتی نظام جمهوری اسلامی، به این حقیقت انکارناپذیر میرسیم که سازمانهای امنیتی رژیمهای ایدئولوژیک و تمامیتخواه، نقشی عظیم و تعیینکننده نه تنها در سرکوب و حدف مخالفان بلکه در تخریب جامعه دارند و این تخریب، محدود به زمان حکمرانی این نظامها نخواهد بود و میتواند حتا پس از فروپاشی چنین نظامهایی، با سیستم امنیتی جایگزین، همچنان ادامه یابد. از همین رو، جا دارد که با دقت و حساسیت بسیار درباره چگونگی وجود و کارکرد این سازمانهای امنیتی اندیشه شود تا از تکرار فاجعهای که در روسیهی امروز کماکان ادامه دارد، در ایران پس از جمهوری اسلامی بتوان پیشگیری کرد.
*منبع: مجله «تاریخ مصور جهان» Världens illustrerad historia؛ شماره ۱۸؛ سال ۲۰۲۰
*ترجمه و تنظیم: بهروز فتحعلی
من به ترجمه شما اصلا ایرادی نگرفتم. . پاسخهای شما به کامنت های من مملو است از نیت خوانی، تفسیر به رای و برچسب زدن.
فقط بطور خلاصه می گویم: نظام پادشاهی پهلوی در تلاش بود تا ایران را از نکبت و فلاکت نظم کهن و نظام دیرپای ارباب-رعیتی برهاند و ایران را بسوی رفاه و پیشرفت و نوگرایی و برقراری نظام شهروندی رهنمون شود که تا حدود زیادی در این کار موفق بود.
این تلاش و خدمات سترگ، دشمنی نیروهای اجتماعی قدرتمند و نخبگان را برانگیخت زیرا جایگاه ومنافع سنتی خود را در خطر می دیدند وحاضر نبودند اقشار ضعیف و فرودست جامعه در دستاوردهای حاصل از تحولات و دگرگونیها شریک شوند. به همین جهت همواره در تلاش بودند تا نظام پادشاهی را سرنگون کنند، که البته از عوامل بیگانه نیز کمک می گرفتند.
از جمله اقدامات آنان نفوذ در ساواک و ارتش برای اهداف براندازانه شان بود. بحث بسیار است.
موفق باشید
جناب جفرسون, بابت کامنت قبلی خود اگر موجب ملال خاطر شما شد, پوزش می خواهم. دلیل آن, حملات عجیبی بود که به این متن کاملا مستند بر حقایق غیر قابل انکار شده بود و میل به اجتناب من را از اینکه به حمله نپردازم, ضعیف می کرد.
اما آقای جفرسون, خطای اصلی شما کماکان ندیدن توانایی مخرب نیروهای مذهبی است. همانطور که شاه فقید آنرا جدی نگرفت! با داشتن چنین نگاهی, طبیعی است که شما سرنگونی و جنایات بعد از انقلاب را از چشم ارتش ببینید. از دیده شما, نیروهای مذهبی چیزی حالیشان نبود. شما درست بر مبنای همین طرز تفکر, سرکوب سال ۹۶ و ۹۸ را هم به پای ارتش می گذارید. بدون آنکه هیچ منطق قابل قبولی پشت آن باشد. شما بهتر است توضیح دهید ارتش و ساواکی را که با این انسجام و قدرت توانست ج ا را تثبیت کند از کجا پیدا کرده اید? تئوری اینکه در رژیم پهلوی و از آن جمله ساواک و ارتش, این نیروهای کمونیست و بیگانه بودند که با نفوذ و رخنه در این نهادها, رژیم پهلوی را نابود کردند, اختراع تنها شما نیست و وسیله ای بوده و هست تا از آن, برای نا کارآمد نشان دادن رژیم پهلوی استفاده شود. عملکرد ارتش,دفاع از ایران بود که در جنگ هشت ساله با عراق, درستی سیاست شاه را در تربیت ارتش مدافع مرزهای ایران ثابت کرد. با اجازه, باز هم تکرار میکنم که اطلاعات شما در این باره, بسیار قدیمی و ضعیف است .
با احترام / بهروز فتحعلی
جناب یگانه!
اینکه جنایاتی از این قبیل, در جاهای دیگر دنیا هم اتفاق افتاده, دلیلی برای عدم بررسی تاریخ خونبار بلشویک ها و شیوه قبضه قدرت بدست آنها نیست . بعد از این مقاله و در مقابل آن, تعداد زیادی از هوادارن شوروی سابق به شمردن جنایات های سیاسی دیگر دنیا پرداخته اند که برای من قابل فهم نیست. اینرا از این جهت می گویم که چطور یک انسان, با خواندن چنین فجایع بزرگی که به نام خلق و عدالت و برابری افتاده, به جای حس همدردی, با برشمردن جنایات ضد بشری در برخی کشورهای سرمایه داری, در فکر پاسخگویی برای تعدیل آن بر می آیند? کشتار در شیلی یا در جای دیگر, به معنای آن نیست که ما باید از جنایات هولناک “چکا” در گذاریم. کماینکه در باره جنایات پینوشه یا فرانکو هم مطالب زیادی نوشته شده است که آنها هم در جای خود, دردناک و قابل فکر می باشند.
با احترام / بهروز فتحعلی
آقای فتحعلی،
دقت کن و کامنت من را دوباره بخوان. من کجا سازمان مخوف استالین را با ساواک مقایسه کردم که صحبت از ملایمت ساواک می کنی.
گفته می شود ۲۰ میلیون نفر قربانی دستگاههای سرکوبگر رژیم استالین به رهبری بریا شدند.
ساواک به نظامپادشاهی وکشور خیانت کرد. غلط کرد که با انقلابیون و تروریستها با ملایمت رفتار کرد.
نفوذ عوامل بیگانه ، از جمله کمونیستها، در دستگاههای حکومتی را که خودم تاکید کرده ام.
در مورد دستگیری ژنرالهای ارتش، ظاهرا منکر کودتای ارتشیان و پیوستن آنها به خمینیستها هستی. آن موقع چه کسی از محل حضور آن ژنرالهای بخت برگشته اطلاع داشت غیر از ارتشیان.
در مورد ابو شریف اشتباه می کنی. او فقط از سال ۶۱ تا ۶۳ سفیر بود، در اوایل دهه ۷۰ در افغانستان حضور یافت و همانجا با شورویها و سپس روسها ارتباط برقرار کرد.
آموزش و لجستیک و طراحی عملیات برای ترور برون مرزی ناخدا شهریار شفیق، فقط نه ماه بعد از انقلاب، بغیر از ساواک سابق از عهده کدام نیروی نوپای خمینیستی ساخته بود؟
گویی برداشت کرده ایی که گفته ام ساواک خشن بوده است. دوباره کامنتم را بخوان.
خیر ، ساواک اتفاقا خیلی هم ملایم بود و بعلت نفوذ عوامل خیانتکار و مزدور در آن، با تروریستها و انقلابیون برخوردی نمی کرد که هیچ، بلکه راه نفوذ آنان را در دستگاههای حساس گشود.
اگر شما فکر می کنی با چند تظاهرات خیابانی در طول چند ماه آنهم فقط در چند شهر بزرگ، ، یک نظام ۲۵۰۰ ساله سقوط کرد سخت دچار توهم و ناآگاهی هستی.
سالها خمینیستها و کمونیستها و مارکسیستهای اسلامی و جبهه ملیون و ملی-مذهبی ها با کمک نیرویهای بیگانه در دستگاههای حکومتی و نهادهای مدنی نفوذ کردند و برای اهداف خرابکارانه خود طراحی و برنامه ریزی دقیق انجام دادند تا سرانجام نظام آرمانی خود را برقرار کردند.
مگر شما منکر خیانت ساواک و ارتش به نظام پادشاهی هستی؟
چرا تلاش می کنی ارتش را که به کشور خیانت کرد و برای برقراری جیم الف کودتا انجام داد و سپس مرتکب جنایات جنگی در اوایل انقلاب و سپس در تظاهرات سال ۹۶ و ۹۸ شد ، بزک نمایی.
بزک کردن و ماله مالی و تبلیغ برای نهادهای رژیم که قاعدتا باید توسط عوامل سایبری رژیم انجام شود، چرا شما؟؟؟!!!!!
صحبت با فردی نظیر شما که مطلبی را غلط خواندی ، غلط برداشت کردی، وپاسخی بی ربط دادی اعصابی قوی می خواهد ،ضمن اینکه بی حاصل است . به همین مقدار بسنده می کنم.
انشایی نوشتی که سرتاسر بلا موضوع، توهم آمیز، نامنسجم و بی ربط به کامنت من می باشد.
موفق باشید
زمانیکه با عینک ایدئولوژیک به یک پدیده برخورد میکنیم و با همان
عینک مقاله می نویسیم، چون مجبور به غلو و یک جانبه گری می
شویم ، حداکثر نتیجه اش قطبی نمودن است . حرکت و نوشته برا-
ی اندکی نشعه آور و خوراکی است قابل هضم. راه حل در این گونه
برخورد ها اتفاقا همان شیوه ای است که حریف دارد . چون ایدئو-
ژی یک چکیده ساده شده از سیاست و زندگی تحت نام یک “ایسم”
می باشد در برخورد به دیگران احتیاج به دلیل و مدرک ندارد .
چند مثال : رفراندم نوع حکومت در فردای انقلاب ، اسلام یا
سلطنت ، اعدام های جمعی در زندانها ، بر سر موضع هستی یا
نه ؟ نماز میخوانی یا نه ؟ در جمهوری اسلامی برای راحت شدن
کار و سوال عمال ج.ا. پیشانی خود را مانند یک کارت ویزیت و
گرین کارت داغ میکنند . اما آیا این شیوه حکومت و ترور که
نویسنده و یا مترجم آورده فقط مختص کمونیستها بوده است؟
اگر جواب آری میباشد ، آن وقت میتوان در رفع آن با یک جنگ
ایدئولوژیک آنرا درمان نمود . حال باید جستجو کرد و دید آیا
این روش حکومتی جهان شمول است ، قاعده است یا استثنا ؟
چند نمونه : در شیلی دوران پینوشه ۵۰۰۰۰ نفر سر به نیست
و ۳۵۰۰ نفر با مشخصات اسمی زیر شکنجه کشته گردیده
اند . تنها پشتیبان پینوشه” مهد دمکراسی و احترام به حقوق
بشر” آمریکا بوده است . سیستم حکومتی سرمایه داری ! فرانکو
در اسپانیا ۵۰۰۰۰۰ نفر فقط در جنگ داخلی به وسیله عمال او
در زیر شکنجه و جنگ کشته شدند . هیتلر آیا کمونیست بود ؟
حمله او به شوروی یک جنگ درون گروهی کمونیستها بود ؟ نه
او بیرون آمده از یک عقده شکست سرمایه داری آلمان در جنگ
اول بود . ژاپن که سربازانش مثل مور و ملخ به دختران کره ای و
چینی تجاوز میکردند و سر می بریدند چه ؟ چرا راه دور برویم
به تاریخ آمریکا نگاه کنید . برادران مک کارتی در آمریکا آنها
لکه ننگی در تاریخ این کشور و آینه عبرتی هستند برای تمام
کسانیکه با عینک ایدئولوژیک مخالفان خود را سرکوب نموده اند.
بر پیشانی ۷۰ درصد هنرپیشه های این کشور مهر کمونیست
زدند و تا بودند از کار محروم شدند . گرگوری پیک ، اسپنسر
تریسی ، چارلی چاپلین و…زندان گوانتانامو هنوز هم پا برجاست.
عده ای بدون محاکمه که البته تروریست هم بین آنها بود و
هست مورد شکنجه عده ای سرباز سادیست با مجوز ارگان
بالاتر خود قرار گرفتند .
جفرسون وقتی از فردوست حرف میزند راست میگوید. فردوست
از آنجا که شاه متوجه شده بود که در رهبری ساواک توده ای ها
نفوذ نموده اند که البته برعکس هم صادق بود و ساواک در
رهبری این حزب در داخل کشور دست بالا را داشت( افرادی
مانند شهریاری ) و دیگر اینکه از رابطه برخی از افسران با
سرویسهای اطلاعاتی غرب خبر داشت . فردوست را موظف
به ایجاد یک تشکیلات کاملا مخفی جاسوسی نمود . او به هر
دلیلی این تشکیلات و اسامی را در سینه خود حبس نمود و
گزارشات غلط و یا شاید خوشایند به شاه میداد . این سازمان
را بعد از انقلاب کاملا در اختیار ج.ا. قرار داد و وثیقه ای
شد برای نجات جانش .
قدرت سیاسی اگر در چرخش نباشد !
قدرت سیاسی اگر از پائین به وسیله نهاد های مدنی کنترل
نگردد.
قدرت سیاسی اگر بوسیله رسانه های جمعی مورد نقد قرار
نگیرد .
قدرت سیاسی اگر تقسیم قوای واقعی در آن صورت نگیرد
و….اگر جامعه به سمتی هدایت نشود که با آموزش رایگان
نخبگان همه طبقات بتوانند خود را بالا کشیده و احساس واقعی
شهروندی نمایند، سرانجامش دیکتاتوری و شکنجه و مرگ
می باشد . روسیه مشکل ساختاری از زمان تزار ها داشته و
دارد . شاه فقید میگفت یا حزب من ساخته را قبول کنید و یا
پاسپورت بگیرید و بروید . حرف سنگینی بود و نشنانگر یک
طرز فکر . کمونیست هم نبود . بزرگ شده سوئیس بود .
آنها هم که امروز بدنبال مردی هستند که به جز رضا شاه مثل
کس دیگری نیست ! در قرن بیست و یکم بدنبال هرکول می
باشند که” دمار از روزگار در بیاورد تا بشود نان و گرسنگی و
پپسی کولا را تقسیم کرد ! مردی که این بار شال سبز بر کمر
ندارد اما یک سرباز وطن است .”
برخورد ایدئولوژیک و اصولا حکومت برخاسته از آن جز قطبی
نمودن و ظاهر سازی انسانها و حتی معماری به عنوان سمبل
آن سرانجامش دیکتاتوری و از هم گسیختگی است .
آقای توماس جفرسون!
کامنت شما, نشان از بی خبریتان در باره ساواک در حکومت پهلوی و نیروهای امنیتی در جمهوری اسلامی دارد.
برای روشن شدن آنچه که به شیوه کار نیروهای امنیتی در طول تمام دوران پهلوی باز می گردد, شاید مثالی که در ذیل خواهم آورد, کافی باشد. آنوقت گمان می کنم یک متر و معیار واقع بینانه برای مقایسه و سنجش سازمان امنیتی زمان شاه با سازمانهای امنیتی شوروی سابق و حکومت اسلامی در ایران, بدست خواهید آورد:
مجموعه اعضای دستگیر شده سازمان نظامی حزب توده در سال ۱۳۳۴ بالغ بر ۶۰۰ نفر بود. این تعداد افسران و درجه داران ارتش شاهنشاهی, در زمانی به حزب توده پیوسته بودند که استالین در روسیه فرمانراویی می کرد و صف اعدامی های او پایانی نداشت. هدف این افسران, که بصورت “مخفی و غیر قانونی” در حزب توده فعالیت داشتند, تغییر نظام موجود و برقراری یک حکومت کمونیستی مشابه با سیستم شوروی آنزمان در ایران بود. حال آیا اگر چنانچه فرض را بر این بگذاریم که شرایط ایران آنروز به نفع این هدف پیش می رفت و حکومت شاه ساقط می گردید, با تجربه و اطلاعاتی که امروزه از رویداد های مشابه در دست داریم, نخستین کار همین افسران را اعدام شاه و چه بسا خانواده پادشاهی و قلع و قمع طبقه حاکم تشکیل نمی داد? مگر نه این است که در همان رژیم شاه, از میان همه آن ۶۰۰ عضو نظامی دستگیر شده, تنها ده تن اعدام شدند? شما همین را مقایسه کنید با کشتار استالین!
اگر هنوز هم مجاب نشده اید, بیایید همین مثالی را که آوردم, مقایسه کنیم با لو رفتن و دستگیری سازمان نظامی حزب توده در سال۱۳۶۲. امروزه بر هیچکس پوشیده نیست که این سازمان, بر خلاف سازمان نظامی حزب توده در زمان شاه, در پشتیبانی و کمک تمام عیار به ج ا سنگ تمام گذاشت. از همکاری مستقیم با دادستان وقت “قدوسی” در دستگیری افسران نوژه گرفته تا هواداری از “خط امام”! سرنوشت این نظامیان چه شد? مگر نه این است که همه آنان به اضافه رابطین آنها اعدام شدند? به دیگر سخن, عقل سلیم حکم می کند که در نگاهمان به دستگاه امنیتی زمان شاه (ساواک), انصاف را رعایت نماییم.
بعد از انقلاب ۵۷, از سازمان های اطلاعاتی زمان شاه, بخشی از رکن ۲ ارتش که مربوط به بخش ضد جاسوسی می شد و هیچ ربطی به مسائل مربوط به دستگیری و شکنجه و غیره نداشت, بکار خود ادامه داد.
میزان ملاطفت ساواک و نیروهای امنیتی شاه بقدری بود که بنا به گفته “محمد علی عمویی” که یکی از همان افسران نظامی زندانی در زمان حکومت پهلوی بود, “یک هفته زندان ج ا برابر بود با تمام ۲۵ سال زندان شاه!”
پایه گذاری ساواک, بر اساس کشتار و خونریزی برای تثبیت حکومت نبود; بلکه فشار و بنیادگرایی چریکی, چه از نوع سرخ خود (چپ ) و چه از نوع سیاهش (مذهبی), ساواک را در جاهایی وادار به “شدت عمل” می کرد.
و اما دیگر ایردات عجیب و غریب نوشته شما:
آقای جفرسون! ما در اینجا, مسابقه انشاء نویسی نداریم و باید با فکت صحبت کنیم. ترور شهریار شفیق, چه ربطی به ساواک داشت? فکت شما برای این ادعا چیست? جهانبانی و سران ارتش که نوار فیلم آنها موجود است, کی و کجا به وسیله ارتش دستگیر و شکنجه شدند? در رد این ادعای شما, همین نواری که از زنده یاد تیمسار رحیمی باقی مانده و شهره عام و خاص است, به تنهایی کافی می باشد. بنظر چنین می رسد که همه تلاش شما برای این است که بگویید ارتش, در سرکوب دی ماه ۹۶ و آبان ماه ۹۸ شرکت داشته است. تلاشی که در راستای تبلیغات ج ا در میان آوردن پای ارتش در سرکوب این دو خیزش است تا شاید بتوانید نقش نیروهای سرکوبگر اصلی را در این دو کارزار پنهان کنید.
شما کماکان, آنجا که می نویسید که سازمان های اطلاعاتی سپاه, از سال ۱۳۷۲ و در رقابت با وزارت اطلاعات (ساواک) و ارتش شاهنشاهی, بدست ابو شریف و با مدل “کا گ ب” باز سازی شد, به زیاده گویی در انشاء نویسی خودتان ادامه می دهید. ابو شریف, از فرماندهان اولیه سپاه بود که در همان اوایل انقلاب فلاکت بار ۵۷, برای تبدیل پادگان سعدآباد که متعلق به گارد شاهنشاهی بود به پادگان سپاه, بعنوان فرمانده برگزیده شد. او مدت کوتاهی بعد از آن, جای خود را به عباس دوز دوزانی داد و کمی بعد, کلا از کار نظامی کنار گذشته شده و سفیر ج ا در پاکستان گردید. از ارتش شاهنشاهی هم, بجز چند کلاه فرماندهی و مقداری تختخواب سربازی, چیزی در پادگان سعدآباد باقی نماند.
مشاهده آنکه صرف کینه شما به نظام پهلوی, محرک نوشتن این متن بی پایه و اساس بوده, کار چندان دشواری نیست. بر خلاف ادعای شما, دفاع از نظام گذشته, نه برای تقدس آن, بلکه از روی دیدن واقعیت های مسلم است و بس!
نتیجه آنکه, از نگاه امروز من نیز ساواک بی تردید ایراد داشت. اما من بر خلاف شما, ایراد آن را, با در نظر گرفتن سرنوشت هولناکی که با وقوع انقلاب ویرانگر ۵۷ از آن ایران و ملت ایران گردید, در عدم توجه جدی برای سرکوب کامل براندازان نظام می بینم. خطای این سازمان را باید در نرمش بیش از اندازه در مقابل دشمنان قسم خورده شاه و ندیدن خطر اسلامگرایان و عدم کادر سازی قوی برای دفاع از کشور و نظام پادشاهی دید. شاه, کار خود را با در پیش گرفتن رفرم های جدی و بی مانند پیش می برد. اگر ساواک نیز کار خود را با قاطعیت انجام می داد, با نتایجی که این رفرم ها در سالهای پیش رو نشان می داد, شرایط امروز ایران در دنیا, بشکل بکلی دیگری می بود.
با احترم / بهروز فتحعلی
به ۳۴۵،
در دهها کامنت مانند هر انسان با انصاف و ایراندوست از خدمات و بزرگی رضا شاه و محمد رضا شاه و تلاش آنان برای بیرون کشاندن ایران از منجلاب نکبت و فلاکت بسوی پیشرفت و سعادت گفته و خواهم گفت، اما فراموش هم نمی کنم که چپها و اسلامگرایان و ملیون و ملی-مذهبی ها و مارکسیستهای اسلامی به مدت چند دهه در دستگاههای مهم حکومتی و نهادهای مدنی با کمک قدرتهای خارجی نفوذ کرده و مشغول خرابکاری و مدتها قبل از شورش ۵۷ مقدمات برقراری خلافت شیعه را چیده بودند. نظام از درون تهی شده بود. حتی پایوران نظام پادشاهی به آخرین پادشاه مگر خیانت نکردند، نظام شاهنشاهی مساوی شخص محمد رضا شاه نبود، بحث در مورد خیانت آن مزدوران بیگانه زیاد است.
نقطه نظرهای تعجب بر انگیز از توماس جفرسون – –
ایا واقعا این نظرات همان جفرسون همیشگی میباشد ؟
(( بنظرم حقایق باید گفته شوند و اسطوره سازی – – –
وتقدیس نظام شاهنشاهی گذشته باید پایان پذیرد ))
جناب توماس جفرسون ..
ایا با نام بردن – افراد خیانتکار و مزدور انگلیس و امریکا – مثل .. سرتیپ منوچهر هاشمی و علیاکبر فرازیان از اعضای ارشد ساواک و همچنین ارتشبد فردوست نوکر سفارت انگلیس – در پایه گذاری سازمانهای امنیتی رژیم جمهوری اسلامی جیمی کارتری ایالات متحده الکاپونیسم امریکا – نوکر و چماقدار انگلیس ملعون ..
میشود تمامی زحمات رضا شاه بزرگ و محمد رضا شاه پهلوی ایرانسازان را
پس از دسیسه شورش کارتلهای نفتی و بیرون راندن حکومت ملی مشروطه شاهنشاهی پهلوی ایرانساز را نادیده گرفت و ..
به همین سادگی – با خیانت چند مزدور نفوذی غرب در ارتش نوشت ..
ارتش حکومت ملی شاهنشاهی – مسبب تمام جنایات رژیم جمهوری غارتگران اسلامی نوفل لوشاتویی جیمی کارتری بوده ؟؟
و کارنامه درخشان نظام ملی ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را .. با بازی لغاتی – همچون – مقدس و تقدیس – و تقدس زادیی در ذهن افکار جوانان جستجوگر تاریخ واقعی و حقیقی خود – اینگونه تلقین کرد ..
که – نظام شاهنشاهی عامل اتحاد ۲۵۰۰ ساله فرهنگ و اقوام و هویت ایرانی را همچون نظام مثلا – مقدس – جمهوری اسلامی هم ردیف وهم نشان بوده و میباشد .
سازمانهای به اصطلاح امنیتی در رژیمهای دیکتاتوری یک وجه مشترک دارند :هدف وسیله را توجیه میکند یعنی برای رسیدن به هدف کثیف خودشان از هر نوع ابزاری استفاده میکنند از تجاوز جنسی به زندانی تا شکنجه ی افراد خانواده در برابر چشم زندانی وانواع و اقسام شکنجه های جسمی و روانی . هدف انها خرد کردن اراده ی زندانی و همچنین زهر چشم گرفتن از دیگر افراد جامعه است تا بقیه مردم فکر هرنوع اعتراض و تجمع و یا مبارزه را برای همیشه از سر بیرون کنندو ضمنا با ایجاد وحشت پنهان کاری میکنند که حتی در جمع خانواده هم کسی جرات انتقاد یا اظهار نظری نداشته باشد پس به خوبی معلوم است که رفقای کمونیست بسیارخوب نوچه های اسلامگرای خودرا در ایران آموزش داده اند و آنها هم شاگردانی هستند با قدرت یادگیری و ابتکار بسیار زیاد.
ای کاش که توده ای های خودمان و بقیه کمونیستهای فدایی و غیره این تاریخ تکان دهنده و وحشتناک روسیه را بخوانند تا بدانیم که لنین هنوز برایشان قهرمان است!؟ مسلما آنرا دروغ می دانند.
در بی رحم ومخوف بودن سازمانهای اطلاعاتی وجاسوسی کشورهای بلوک شرق و بویژه شوروی شکی نیست.
اما تا آنجاییکه به خلافت شیعه بر می گردد، نباید با خواندن چنین ترجمه هایی و نتیجه گیریهای احساساتی ، نقش ساواک و سازمانهای اطلاعاتی ارتش شاهنشاهی در پایه گذاری و سازماندهی سرویسهای مخوف و جنایتکار خلافت شیعه نادیده انگاشته شوند.
در آبان سال ۵۸، تنها نه ماه پس از تغییر رژیم، ناخدا شهریار شفیق فرزند اشرف پهلوی در پاریس ترور شد.
در این نه ماه، نه شوروی فرصت حضور در سرویسهای جیم الف را پیدا کرده بود و نه رژیم وزارت اطلاعات را تشکیل داده بود، چنین عملیاتی در پاریس ، نیاز به اعضای با تجربه ساواک و سازمان اطلاعاتی -جاسوسی ارتش شاهنشاهی داشت.
ژنرال نادر جهانبانی و بقیه که در همان روزهای اول اعدام شدند، مگر توسط پرسنل ارتش دستگیر و شکنجه نشدند؟
قتل عام بی رحمانه کردها و ترکمنها و عربها مگر توسط پرسنل ارتش با سلاح سنگین نظیر تانک و هلی کوپتر تهاجمی کبری و جنگنده فانتوم انجام نشد. آن موقع هنوز سپاه تشکیل نشده بود.
حتی اخیرا، ، مگرارتش به سرکوب خونین دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ اعتراف نکرد.
آیین جنگ ارتش جیم الف ( که. در واقع نوعی قانون اساسی برای هر ارتشی است) هنوز همان آیین جنگ ارتش شاهنشاهی است،
نقش سرتیپ منوچهر هاشمی و علیاکبر فرازیان از اعضای ارشد ساواک و همچنین ارتشبد فردوست در پایه گذاری سازمانهای امنیتی رژیم غیر قابل انکار است.
۹۰ درصد ساواک دست نخورده باقی ماند. پایوران پیشین نظام نظیر ابراهیم یزدی، امیر انتظام، عبدلعلی بازرگان و صباغیان بر این موارد تاکید کرده اند.
از سال ۱۳۷۲، با فربه شدن سپاه و در رقابت با وزارت اطلاعات ( ساواک سابق) و ارتش سابقا شاهنشاهی، سردار ابو شریف سازمانهای اطلاعاتی سپاه را بر مبنای الگوی کا گ ب نوسازی کرد و البته با سازمانهای اطلاعاتی آلمان غربی نیز همکاری گسترده وجود داشت.
بنظرم حقایق باید گفته شوند و اسطوره سازی وتقدیس نظام گذشته باید پایان پذیرد. خمینیستها و اسلامیستها و انقلابیون و پایوران نظام وبنیادهای جنایتکارانه خلافت شیعه، ریشه در نظام سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی نظام گذشته دارند. آنها نه در خلا زاده و نه از کره مریخ نازل شدند!!!!
ضمنا، نقش کشورهای غربی وبویژه آمریکا در رنسانس اسلامی و شیوع اسلامگرایی در جهان اسلامی حدیثی مفصل است که در این مجمل نمی گذرد.
با وجودِ داشتنِ اطلاعاتِ قبلی در مورد جنایاتِ حکومتِ اتحادِ جماهیرِ سوسیالیستیِ شورویِ سابق، این مقاله برایم تکان دهنده بود. انگار که شرحِ کردار و رفتارِ حکومتِ ملایان را می خوانم.
بسیار جالب بود بهروز عزیز. شباهتهای دیکتاتوریهای ایدئولوژیک به روشنی بیان شده است.