تیم کورنوِل – وقتی همسر فرماندار بریتانیایی موریس دریافت که رضاشاه، شاه پیشین ایران، قرار است این جزیره را به عنوان خانهی خود در تبعید برگزیند، تمام سعی خود را به کار برد تا به بهترین شکل به وی خوشامد گوید. بانو آلیس کلیفورد و دوستانش پرچمی با نشان شیروخورشید دوختند تا بر فراز ویلای سه طبقهی محل سکونت رضاشاه و خانوادهاش نصب شود.
بانو آلیس در موزهای یک تختخواب مجلل چهارستونی پیدا کرد که متعلق به یکی از ژنرالهای ناپلئون بود. وی آن را با یک تاج سلطنتی تزئین کرد تا پادشاه پیشین ایران بر آن استراحت کند. ولی رضاشاه طبق عادت همیشگی خود بر فرش و روی زمین میخوابید. قورباغههای جزیره موریس خواب شب را از او سلب میکردند؛ پس خدمتکاران خود را فرستاد تا آنها را جمع کنند.
اینها اندکی از حکایتهای جالبی است که در کتاب «سقوط رضاشاه: کنارهگیری از سلطنت، تبعید و درگذشت بنیانگذار ایران نوین» از شائول بخاش یک تاریخشناس از ایران، نقل شده. این اولین تاریخچهی کامل از تبعید سه سالهی عجیب و غمانگیز بنیانگذار سلسلهی پهلوی است. کسی که در مدت بیش از بیست سال حکمرانی، کشور را متحول کرد و پس از کنارهگیری اجباری از سلطنت، در آفریقای جنوبی بدرود حیات گفت.
بخاش با استناد به منابع بریتانیایی و ایرانی، افول شتابندهی رضاشاه از قدرت در سال ۱۹۴۱ میلادی، و سفرهای پسین او از جمله جزیرهای که به شدت مورد انزجار او قرار داشت را بازگو میکند.
شائول بخاش استاد ایرانی- آمریکایی از دانشگاه جورج مِیسون ویرجینیا درباره این کتاب میگوید، این «داستان مردی بسیار قدرتمند است که ناگهان با اشغال نظامی کشورش، فروپاشی ارتشی که بنیان گذاشته بود و اجبار به کنارهگیری و تبعید، شکسته شده بود.» این کتاب «دربارهی یک مرد بزرگ و سقوط یک مرد مقتدر از قدرت است.»
بخاش هم برای بریتانیاییها و هم برای ایرانیها توضیح داده است که سفرش به جزیره دورافتادهی موریس به ناچار یادآور «حضور ناپلئون در جزیره سن هلن بود. این داستان ناپلئون ایران در سن هلنِ خود است.»
پروفسور بخاش گفته ستایش او از رضاشاه در طول تحقیقاتش برای نوشتن کتاب بیش از پیش افزایش یافت: «همیشه فکر میکردم که کارهای زیادی انجام داده بود، اما با کار بیشتر برای کتاب و با توجه به وضعیت کشور در زمان به قدرت رسیدنش، بیش از پیش تحت تأثیر آنچه قرار گرفتم که وی برای کشورش به دست آورده بود.»
یک سده از آن زمانی که یک روستازاده کمسواد به نام رضاخان سربازان قزاق خود را وارد تهران کرد میگذرد. آغاز خط سیری که او را به یک نظامی نیرومند، نخست وزیر، و نهایتاً در سال ۱۹۲۶ به پادشاه تبدیل کرد. رضاشاه معروف است به مدرنیزه کردن کشور با ایجاد مؤسسات و صنایع جدیدی که میراث آن تا امروز همچنان پایدار مانده است. او یک ایران ضعیف و زخمی را در سال ۱۹۲۱ تحویل گرفت و به یک کشور مدرن و نوین تبدیل کرد.
شائول بخاش میافزاید، با توجه به پیشینهی رضاخان در روستا با «تحصیلات بسیار محدودش» این «توانایی محض او» و ارتقاء خارقالعاده وی در ردههای تیپ قزاق بود که به نظر غیرمنتظره میآمد. همچنین «حیرتانگیز است که مردی با چنین سابقهای جذب ایدههای برجستهترین متفکرین اصلاحطلب زمانهی خود بشود و آنها را نه تنها دنبال بلکه اجرا کند.»
با این حال با آغاز جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹، رضاشاه بیطرفی ایران را اعلام کرد؛ ایران روابط تجاری حیاتی با طرفین مناقشه داشت. حمله آلمان به شوروی در ماه ژوئن سال ۱۹۴۱ ایران را به یک شاهراه استراتژیک در انتقال تجهیزات از خلیج فارس به روسیه شوروی تبدیل کرد. این امر منجر به اشغال نظامی ایران توسط بریتانیا و شوروی در ماه اوت شد. آنچه به عنوان دلیل این اشغال نظامی عنوان شده، حضور صدها شاغل آلمانی در ایران بود که میتوانستند نقش ستون پنجم را بازی کرده و حتی کودتایی را پایهریزی کنند.
بریتانیا با پیشبینی احتمال مقاومت و ممانعت رضاشاه در برابر اشغال نظامی ایران، میخواست او را از سر راه خود بردارد. وزارت خارجه به بخش فارسیزبان بیبیسی مجوز سه روزه داد تا با پخش «انتقاد مستقیم از رضاشاه و تشدید آن» به بهانهی مصادرهی زمین، کار اجباری در املاک خود، دستکاری در انتخابات، بازداشتها و اعدامهای غیرقانونی و سایر تهمتهای ناروا، زمینهسازی کند. خانم آن لَمبتون که بعدها از برجستهترین ایرانشناسان به شمار میرفت گفته است که مطالب مورد نیاز جهت پخش این شایعات پیشتر توسط وابسته مطبوعاتی وقت در تهران تهیه شده بود.
در سال ۱۹۴۱ رضاشاه توسط بریتانیاها مجبور به کنارهگیری از پادشاهی گردید. شائول بخاش میگوید که او در بررسی این وقایع بیش از پیش «تحت تأثیر دستاوردهای رضا شاه قرار گرفت»، «اما همیشه فکر میکرد که شاید این پادشاه میتوانست مؤسسات دمکراتیک بیشتری در ایران بسازد.» با اینهمه او «نمیتوانست برای رضاشاه در زمان تبعیدش ابراز همدردی نکند؛ زمانی که او مردی در هم شکسته شده بود.»
در همان زمان، بنا بر ادعای شائول بخاش، رضاشاه ثروت شخصی زیادی جمع کرده بود که شامل کل و یا بخشی از حدود ۲۰۰۰ روستا میشد. رقبای سیاسی و متحدان برجستهای که از چشم او میافتادند نیز اگر نمرده بودند، به زندان میافتادند. این کتاب شرح داستان حاکم قدرتمند و پرهیبتی است که در دوران قدرت فقط اونیفورم نظامی به تن میکرد و حالا با یک کت و شلوار بدقواره که برای اولین بار پوشیده بود در بندرعباس منتظر بود تا با کشتی به تبعیدگاهش اعزام شود.
«رضاشاه با دیدن عکس خود بر دیوار محل به مدیر گمرک گفت: بیارش پایین. دیگر نیازی به عکس من نیست.» او با اشاره دستش گارد احترام را هم مرخص کرد: «اینها برای چیست؟ اصلاً نیازی به این کارها نیست.»
جزیره دورافتادهی موریس در آفریقای جنوبی خیلی با انتخاب اول فاصله داشت؛ به ویژه برای زنان عضو خانواده پادشاه که به آرژانتین فکر میکردند، هم به خاطر آب و هوایش و هم فاصله آن با صحنهی اصلی درگیریهای جنگ جهانی دوم. با این حال، دولتمردان بریتانیا میخواستند که شاه پیشین کماکان تحت نظر خودشان بماند. لرد لینلینتگو نایبالسلطنهی هند مانع سکونت وی در هند شد چون معتقد بود حضور شاه پیشین ایران میتوانست باعث اغتشاش مسلمانان هند بشود.
از سوی دیگر، انتخاب دولتمردان بریتانیا برای پادشاه جایگزین رضاشاه شامل شاهزاده محمدحسن قاجار میشد، برادر کوچکتر احمدشاه که آخرین پادشاه سلسلهی قاجار بود.
سِر آنتونی ایدن وزیر خارجه بریتانیا در پیامی به تهران گفته بود: «شاهزاده حسن به نظر من سر به زیر و باهوش است ولی نه به عنوان یک شخصیت مقتدر، در حالی که پسرش، حمید، عالیست اما فارسی نمیداند!» با وجود هراس از تمایلات ولیعهد جوان به سمت آلمانیها، دولتمردان بریتانیا و شوروی به اتفاق، محمدرضا پهلوی را جانشین مناسبی میدانستند.
بر اساس کتاب شائول بخاش، همراهان رضاشاه در سفرش شامل همسر سوم وی، عصمت و خواهرخوانده او و ندیمهاش، شش فرزند پسر و دو دخترش، منشی مخصوص، دامادش که دستیار او نیز بود، یک آشپز و پنج خدمتکار دیگر میشدند. ثروت هنگفتی که رضاشاه در مدت بیست سال اندوخته بود- که شامل تقریبا ده میلیون پوند وجه نقد در بانکها میشد- به پسرش منتقل شد، و از آن به بعد رضاشاه متکی به مراسلات بانکی از تهران بود.
بخاش مینویسد بار سفر او به مقصد تبعیدگاه شامل یک کادیلاک و یک مرسدس بنز بود، حال آنکه دخترش شاهدخت شمس، بریتانیاییها را متقاعد کرده بود که یک سانبیم تالبوت اسپرت دو صندلی را نیز برای گردشهایش منظور کنند.
در جزیره موریس رضاشاه خیلی زود بیدار میشد، به تنهایی صبحانه میخورد، مرتب به پیادهرویهای طولانی میرفت ولی از گردش پرهیز میکرد چون معتقد بود که «من یک زندانی هستم و باید مانند یک زندانی رفتار کنم.»
زمانی که فرماندار کلیفورد هنگام صرف چای از او پرسید که چه احساسی دارد، او گفته بود: «ما زندانی هستیم… موریس یک زندان است، هرچند که بزرگ است. ما به فضای باز بسیار وسیع عادت داریم و همینطور کوهستان، برای رهایی از گرما. برای ما این زندگی غیرواقعی است؛ مانند نوعی مرگ حین زندگی.»
در یک لحظهی بسیار تلخ، هنگامی که برای مراسم شام پس از امضای تفاهمنامهی سهجانبه میان ایران، بریتانیا و شوروی آماده میشد، دامادش او را دید که پاپیون به دست روی تختخواب نشسته و میگفت: «خدایا مرا مرگ بده! این چه افساریست که باید دور گردنم ببندم؟»
پیرو رایزنیها برای توافق در سال ۱۹۴۲، خانواده موفق به کسب اجازهی سفر به کانادا شدند. اما هنگام رسیدن به جزیره دوربان در همان نزدیکی در آفریقای جنوبی، رضاشاه از آن کشور خوشش آمد و در ژوهانسبورگ مستقر شد. در ماه مارس ۱۹۴۴ وی در نامهای به شاهدخت شمس نوشت: «حال جسمانیام بد نیست؛ اما در مورد وضعیت روحیام بهتر است چیزی نگویم.»
نخستین پادشاه پهلوی در ژوئن همانسال دچار حمله قلبی شد و یک ماه بعد، در سن ۶۶ سالگی، در ژوهانسبورگ درگذشت.
*منبع: کیهان لایف (کیهان لندن به زبان انگلیسی)
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن
ذهن خود را به بررسی ناکرده ها و بزرگ نمایی بخش های هرچند کوچک منفی عادت داده ایم و در نتیجه مثبت ها، هرچند بزرگ هم باشند نمی بینیم. دگرگونی سریع بنیادی و پیشرفت همه جانبه کشور را در دوران رضا شاه کبیر از بزرگان فامیل شنیده ام و می دانم که چه کارهای مثبتی انجام داده است.
میدونم احتمالا غیر ممکن هست ولی اگه میشه برای ما ایرانی های داخل کشور که نه وضع مالی خوبی داریم و نه امکان خرید این کتاب لطفا نسخه pdf رایگان قرار بدید.
گرچه بعید میدونم امکان پذیر باشه.
رضا شاه بزرگ .. ای پدر ایران نوین ..
و ای فرزند راستین کورش کبیر ..
نام و نشان و اعمال میهن پرستی و شجاعت و دلاوری تو در مقابل انگلیس ملعون ایستادن – و ایران را ازچنگ غارت انگلیس نجات دادن ..
در تاریخ ایران همچون خورشید میدرخشد ..
جویندگان حقیقت و راستی چه خارجیان و چه ایرانیان با شرف ..
فرزندان کورش کبیر – از تو و کارنامه اعمال تو برای نجات ایران ..
از دست جهل و خرافات و اخوندزدگی و فقر و فلاکت و سیه روزی دوران سیاه رژیم زنباره و اخوند زده قاجار ..
و نجات زنان و دختران کورش کبیر به نیکی یاد میکنند ..
این فقط دشمنان تو .. مثل انگلیس ملعون و روسیه طمعکار و مزدوران ابلهه و وطن فروشان ضد هویت ایرانی میباشند .. که نخست با برپایی مشروعه خواهی در مقابل به اجرا گذاشتن مشروطیت برای مدرن سازی کشور و قانون مدنی شکست خوردند ..
و انگاه با دسیسه ایالات متحده الکاپونیسم امریکا ..
همان مشروعه خواهان خیانتکار – مثل مهدی بازرگان – و سحابی ها و – ابراهیم یزدی ها – و بنی صدرها – و کیانوری ها – دشمان کورش کبیر ..
با کت و شلوار و کرواتی – به نفع مافیای کنسرسیوم نفتی انگلیس و امریکا .. در دشمنی با فرزندت محمد رضا شاه اریامهر مثلا ..
با برپایی جمهوری غارتگران جیمی کارتری ایران ما را به فلاکت و فقر و سیه روزی و جهل و خرافات و عقب ماندگی دوران قاجار برگردانند ..
جمهوری در ایران = است با حکومت اخوندی مشروعه خواهان ..
حال چه اخوند با عبا و عمامه .. و
چه با اخوند کت و شلواری کرواتی بنام ملی مذهبی ..
رضا شاه روحت شاد .. رضا شاه روحت شاد .. رضا شاه روحت شاد ..
راجع به اموال رضاشاه ؛ جد بزرگم سالها متمادی در اداره املاک در دورافتاده ترین نقاط خدمت میکرد و بعدا هم که این اداره به وزرات داریی منتقل شد کلا بازنشستگی آن مدت را از دست داد و با زحمت زندگی میکردولی همیشه دعا گوی خدمات رضا شاه بود. همیشه در مورد املاک شاهنشاهی عنوان میکرد که فقط کمی فکر کنید که در کشوری که همورشکسته بود و هم رضاشاه هر گونه استغراض و غرض از خارج را غدغن کرده بود بودجه اینهمه کارهای بنیادی مثلایجاد آرتش، وزارت فرهنگ… غیره را از کجا تعیین میکرد!؟ و آیا بدون داشتن این بودجه دوم همچنین کارهای بنیادی امکان پذیر بود!؟ ودرثانی برای کسی که حتی از خرید یک یخچال برای خانواده سلطنتی امتناع میکرد وخود روی زمین میخوابید. متاسفانه، تاریخ دانان ما مخصوصا از نوع چپ، از این موضوع یا سرسری رد میشوند و یا اینکه قصدا ناجوانمردانه و غیر حرفهای عمل کرده اند و هیچ وقت تحقیقی جامع و بی غرض در این موضوع انجام نداده اند. البته با تشکر از نویسنده کتاب اخیر که حتما باید خواند ولی متاسفانه باز هم موضوع اموال رضاشاه موشکافی نشده و خوراکی خواهد ماند برای ته مانده ارتجاع سرخ و سیاه