نادر زاهدی- همانطور که میدانیم جنبش مشروطیت، اساس پادشاهی انتخابی، مشروط و ملی را گذاشت؛ با تغییر سلطنت به خاندان پهلوی که با تعیین مجلس شورای ملی و با رأی نمایندگان ملت ایران انجام گرفت، اساس انتخابی و مشروط پادشاهی در ایران نوین پیریزی شد.
در تغییر اصولی از قانون اساسی مشروطیت، پادشاهی در اولاد پهلوی قرار داده شد. با مشروعیت حقوقی و سیاسی رضاشاه پهلوی، نظام پادشاهی مرجعی نمادین و نهادی ملی ماند. در حالی که بنیانهای مشروعیت دینی سلطنت و حاکمیت شخص پادشاه پشت سر گذاشته شد و سلطنت ملی و حقوقی ایجاد شد.
مجلس شورای ملی در نهم آبان ۱۳۰۴ پس از تصویب ماده واحده خلع قاجاریه، انقراض پادشاهی قاجار را اعلام کرد و رضاخان را پادشاه ایران معرفی نمود. پس از مدتی مجلس مؤسسان در ۱۵ آذر آن سال تشکیل شد و سرانجام در روز ۲۳ آذرماه با تغییر برخی اصول متمم قانون اساسی، سلطنت ایران را به رضاخان پهلوی و «اعقاب ذکور» وی تفویض کرد. رضاخان پهلوی پس از دستیابی به مقام سلطنت، در روز چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی به عنوان سرسلسله دودمان پهلوی تاجگذاری کرد.
اندیشهی پادشاهی پهلوی، ریشه در ملیگرایی و تحقق امنیت اجتماعی، تشخص فردی و نوسازی اقتصاد و فرهنگ ایران دارد. طرفه آنکه رضاشاه پهلوی به درستی دریافته بود که حضور در دنیای مدرن و مشارکت در جهان تازه، تشکیل دولت ملی و مقتدر و داشتن ملت آگاه و فعال است؛ دولتی که سودای پیشرفت و ترقی دارد و ملتی که خواهان حقوق انسانی و فعالیت آزاد ملی و همگانی است.
محمدعلی فروغی در مراسم تاجگذاری رضاشاه پهلوی بطور مشروح و کافی، وضعیت پادشاهی نوین پهلوی و خواسته ملی ملت ایران را به قلم آورده است؛ وی در خطابه تاجگذاری میگوید:
«شاهنشاها: ملت ایران میداند که امروز پادشاهی پاکزاد و ایرانینژاد دارد که غمخوار او است و مقام سلطنت را برای هوای نفس و عیش و کامرانی خویش احراز ننموده بلکه در ازای زحمات و مجاهدت فوقالعادهاش در راه احیای ملک و دولت و برای تکمیل اجرای نیات مقدسه خود در فراهم ساختن اسباب آسایش ابناء نوع و آبادی این مرز و بوم دریافته است.
ملت ایران میداند که ذات شاهانه با آنکه وظیفه خود را نسبت به وطن بطور وافی و اکمل قبلاً ادا فرمودهاید و پس از تحمل این همه متاعب و به کاربردن آن اندازه مساعی بر حسب قاعده حقاً برای وجود مبارک نوبت استراحت و فراغت رسیده مهذا آن ضمیر منیرانی از خیال رعیت آسوده نیست و دائماً در فکر بهبودی احوال آنان است و اگر هر آینه به واسطه موانع طبیعی با فقدان وسایل و اسباب در انجام منظور همایونی راجع به اصلاح امور مملکتی اندک تأخیر و تأنی حاصل شود خاطر مقدس مکدر و قلب مبارک متألم میگردد.
ملت ایران میبیند که امروز به فیض وجود شاهنشاهی فایض شده که رفتار و گفتارش برای هر فردی از افراد و هر جمعیتی از جماعات باید سرمشق واقع شود و اگر طریقالناس علی دین ملوک به پیماید همانا به سرمنزل سعادت و شرافت خواهد رسید.
|ملت ایران باید بداند و البته خواهد دانست که امروز تقرب به حضرت سلطنت به وسیله تأیید هواهای نفسانی و استرضای جنبه ضعف بشری سلطان و تشبثات گوناگون و توسل به مقامات غیر مقتضیه میسر نخواهد شد بلکه یگانه راه نیل به آن مقصد عالی احراز مقامات رفیعه هنر و کمال و ابراز لیاقت و حسن نیت و درایت در خدمتگزاری این آب و خاک است خادم محترم و عزیز و خائن خوار و خفیف خواهد بود و به همین سبب در سایه توجهات ملوکانه دولت خدمتگذاران لایق صدیق پرورش داد و ملت قابلیت و استعداد خود را نمودار خواهد ساخت و یقین آن است که نیت پاک اعلیحضرت همایونی افراد ملت و چاکران درگاه را نیز در شاهراه صحت و استقامت هدایت خواهد نمود و روح آن بزرگواران اعلاشان که اکنون وجود مبارک به حق برجای تکیه میزند شاد و خرم خواهد گشت.»
استقرار پادشاهی پهلوی در کشور ایران و ایجاد امنیت اجتماعی و نظم عمومی، آرمانها و خواستههای مشروطهخواهان را به عرصه میآورد؛ کشوری که از اعلام مشروطیت تا تغییر سلطنت در نزدیک به دو دهه صحنه تاخت و تاز جداییخواهان، کشورهای بیگانه و آشوبگران داخلی بود، کشوری که از ضعف مالی و امنیت قضایی رنج میبرد و مردمی که در فقر، فساد و بیماری غوطهور بودند، با همت رضاشاه پهلوی و مردان و زنان ایراندوست و متجدد به کشوری مدرن و ملتی نوین تبدیل گردید.
خاطرنشان میکنم علی اکبر سیاسی از بنیانگذاران حزب «ایران جوان» در خاطراتش به روحیه نوگرایانه رضاشاه اشاره کرده و از رفتار و عمل وی در ساماندهی به امور کشور سخن گفته است؛ دکتر سیاسی از دیدارش با رضاشاه میگوید که برنامه مدرنیزاسیون حزب را به او ارائه میکنند و هفتهای بعد رضاشاه به او اطلاع میدهد که «طرح و برنامه از شما و عمل از من.»
برنامههای نوسازی و تجدد رضاشاه پهلوی بر بنیان دولت- ملت مدرن و تأمین کرامت شخصی و امنیت اجتماعی برای ایرانیان بود. در این راستا، هدف محوری رضاشاه پهلوی و متجددان ایرانی معطوف به مسئله آموزش و پرورش بود؛ تشکیل مراکز آموزشی از سطح ابتدایی تا دورههای عالی، ورود و حضور دختران و زنان ایران به عرصههای آموزشی، تأسیس مراکز فرهنگی و تحقیقاتی نظیر فرهنگستان زبان- انجمن اثار ملی و… و همچنین انتظام به امور لشکری و کشوری و نظاممند کردن امور اداری و مهمتر از همه بنیاد دادگستری نوین و تحول اساسی در امور قضایی و حقوقی، فهرستی از اعم کارهایی است که به دست و با همت رضاشاه پهلوی و همراهی ملی و فکری- سیاسی ایرانیان صورت گرفت. استمرار نوسازیها در دوره پادشاه فقید محمدرضا شاه پهلوی، خط فاصلی است که میان ایران گذشته و فرومانده در عقبماندگی دوره قاجار و عصر حاضر گرفتار در استبداد دینی و خشونت اعتقادی جمهوری اسلامی، کشیده شده است.
مطلبم را با سخنی از زندهیاد داریوش همایون تمام میکنم؛ میدانیم که دو «سفرنامه مازندران» و «سفرنامه خوزستان» از رضاشاه پهلوی بر جای مانده است. داریوش همایون در نگاهی به این سفرنامهها مینویسد «هر دو سفرنامه به ویژه سفرنامه مازندران، خواننده را به ویژه از این فاصله هشت دهه، به دل پدیده یگانهای که نامش نوسازندگی رضاشاهی است میبرند؛ به ژرفای تیرهروزی کشوری که خود را به آن پادشاه عرضه کرد و به درون ذهن آن پادشاه، که حتا ستایندگانش در اوراق این سفرنامهها با گوشههای تازهای از شخصیتی با ابعاد قهرمانی آشنا میشوند. برابر نهادن این سفرنامهها با آثار دیگری که از شخصیتهای تاریخی دوران همروزگار بجا مانده است، رهبر سیاسی و نظامی استثنائی را که او میبود نشان میدهد. آن درجه سرسپردگی به امر عمومی و یکی کردن خود با کشور، آن روشنبینی در هدفها و استراتژی و سختگیری وسواسآمیز در اجرا که او را به چنان کامیابیهای باورنکردنی رسانید، از همین سفرنامهها پیداست. تصویری که از صفحات سفرنامهها برمیآید ارادهای شکستناپذیر است در خدمت تخیلی، نه خیالبافی، بلندپرواز که با انظباطی آهنین از هر ساعت (روزی چهارده پانزده ساعت کار میکرد) بیشترینهای را که میشد بیرون میکشد. تصویر مردی است که از خواب خود میزند (شبی به چهار ساعت خواب عادت کرده بود) تا بخواند؛ خودآموختهای که درس کشورداری را از تاریخ فرا میگیرد؛ و رهبری که نگاهش بر چیزی نمیافتد مگر اندیشهای برای بهتر کردن گوشهای از ویرانسرایی که به او سپرده شده است در ذهن خستگیناپذیرش بیاورد.»
براستی که رضا شاه و فرزندش محمد رضا شاهنشاه آریامهر٬ پادشاهانی هستند که باید از نو شناخت تا به میزان میهن پرستی و مردم دوستی آنان پی برد.
رسیدن سردارسپه از سربازی به شاهنشاهی بسان سرگذشت نادرشاه است. براستی که ایران سرزمین اَبَرمردان است.