کیهان آنلاین – ۲۷ اسفند ۹۲ – سعید رضوی فقیه یکی از عناصر برخاسته از بطن رژیم جمهوری اسلامی و عضو سابق دفتر تحکیم وحدت و سخنگوی پیشین ستاد مهدی کروبی در انتخابات ریاست جمهوری دهم، اخیرا در همدان در اجتماع گستردهای شامل انبوه ناراضیان خاموشِ اصلاحطلب سخنانی بر زبان رانده است که به معنایی نوعی عبور گستاخانه از «خط قرمز» تلقی میشود چه آنکه در شرایط کنونی حاکم بر جوّ سیاسی کشور هرگونه انتقاد و ایراد بر روند اجرایی نظام، تخطی از رهنمودهای مقام رهبری و به معنای عبور از «خط قرمز» مرزبندی شده از سوی حکومت است.
وی در سخنان نقد و اشارات گزنده خود، نظام فقاهتی کنونی را که طرفدارانش مظهر و نمونه «نظام علوی» میدانند به حکومت اموی تشبیه کرده و با صراحت گفته است: «…این حکومت به ظاهر علوی امروزه حتما میثم تمارش بابک زنجانی و مالک اشترش سعید مرتضوی است چه آنکه هرگاه حکومت اموی تأسیس میکردیم قرار بود با چه کسانی مواجه شویم؟…»
سخنان افشاگرانه و تند این عضو سابق تحکیم وحدت سبب شد که طلاب همدانی حوزه علمیه قم در برابر دفتر آیتالله نوری همدانی به اعتراض برخیزند و آیتالله نیز با ابراز انزجار به «اظهارات سخیف» سخنران، گوشمالی او و امثال او را خواستار شد «تا درس عبرتی برای سایرین باشد…».
در این میانه، استاندار همدان نیز بیتفاوت و خاموش نماند و سخنان سعید رضوی فقیه را «نامناسب و لاطائل» خواند و «آسیبی برای وحدت جامعه» تلقی نمود.
برای شناخت احوال و افکار و مشی سیاسی رضوی فقیه یادآوری میشود که وی در سال ۱۳۸۰ در نشست دانشگاه علامه طباطبایی و سپس در نشست سال ۱۳۸۳ دانشگاه خواجه نصیر طوسی به عضویت در شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت (طیف علامه) در آمد و در این دو دوره، مسئول واحد سیاسی دفتر تحکیم بود.
«طیف علامه» دفتر تحکیم وحدت، جناح به اصطلاح مدرن و رادیکال دفتر تحکیم به حساب میآمد و مسئولیت رضوی فقیه به عنوان دبیر واحد سیاسی در این تشکل تا قبل از استعفای او در تیرماه ۱۳۸۳ ادامه یافت.
وی پس از استعفا و یک دوره همکاری با شماری از نشریات اصلاحطلب در سال ۱۳۸۵ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در آنجا به عنوان دبیر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا برگزیده شد.
حمایت قاطع او از موضع هاشم آقاجری که متهم به توهین به ساحت مرجعیت و فقاهت بود و سپس پشتیبانی او از نمایندگان متحصن مجلس ششم و فعالیت انتخاباتی او در ستاد مهدی کروبی (انتخابات سال ۱۳۸۸) و فعالیت انتخاباتی او در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم به سود مصطفی معین و عضویت او در ستاد انتخاباتی مهدی کروبی از او چهرهای اصلاحطلب و منتقد و آزاداندیش ساخت مضافا بر اینکه وی یکی از امضاکنندگان بیانیه اعضای سابق دفتر تحکیم وحدت در حمایت از حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی کنونی بود.
رضوی فقیه در دوران فعالیت در دفتر تحکیم وحدت، جنبش دانشجویی را تلاش برای تسرّی دموکراسی و گفتمان حقوق بشر و تبدیل این گفتمان به یک جنبش فراگیر اجتماعی میخواند و با همین انگیزه در جریان انتخابات سال ۱۳۸۴ تلاش زیادی به منظور راهاندازی جبهه فراگیر دموکراسیخواهی و حقوق بشر انجام میدهد و در یکی از گفتارهای خود پیرامون اهداف این جبهه متذکر میشود که: «شکلگیری و فعالیت این جبهه برای سازماندهی و رهبری پایگاه اجتماعی جنبشهای اصلاحی مقولهای راهبردی و فراتر از نتیجه انتخابات آتی است زیرا به تدریج شکاف میان نخبگان فکری و سیاسی با مردم ترمیم خواهد شد…».
قبل از این مقطع نیز وی با همکاری چند تن از همکارانش «پایگاه اطلاع رسانی تحکیم دموکراسی» را راهاندازی کرده بود که هدف آن زمینهسازی برای تشکیل جبهه دموکراسیخواهی و منعکس کردن نظرات دموکراسیخواهان عنوان مینمود. به زعم رضوی فقیه دفتر تحکیم وحدت «مربوط به روزگار گذشته است» و به جای آن بایستی دفتر تحکیم دموکراسی راهاندازی شود و به وسیله آن ساختار تشکیلاتی و مبانی تئوری تحکیم وحدت اصلاح و بازسازی گردد و یا اتحادیه جدیدی که غیرایدئولوژیک، غیرمتمرکز و کثرتگرا باشد تشکیل شود و با توجه به شعارها و مطالبات سالهای گذشته جریانات دانشجویی، میتوان گفت که محور وحدت سازمانها و افراد دانشجویی در چنین جبههای بایستی دموکراسی و حقوق بشر باشد.
سعید رضوی فقیه در مورد اصول عقاید خود متذکر شده است که «خود را متعلق یا نزدیک به جریان سوسیال دموکراسی اخلاقگرا و معنویتگرا میداند.» وی معتقد است که دینداری با تجدد و دموکراسی منافاتی ندارد و میگوید: «نه تنها ایران و دیگر کشورهای اسلامی بلکه جامعه جهانی نیازمند قرائت معتدل و روزآمدی از اسلام است که بتواند از یک سو بر خشم افسارگسیخته بنیادگرایی مهار بزند و از سوی دیگر متناسب با مشخصات فرهنگی و تاریخی مسلمانان باشد».
ایرادی که مخالفان رضوی فقیه در دستگاه حکومتی و طیف مدافعان نظام جمهوری اسلامی بر او میگیرند حمایت وی از مهدی کروبی است به گونهای که بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ ضمن حمایت از اقدامات کروبی و همکاری با سایتها و رسانههای «ضدانقلاب» ادعا کرد که مشروعیت نظام بعد از انتخابات زیر سؤال رفته است و پا را از این فراتر گذاشت و با ادعای اینکه نظام جمهوری اسلامی از زمان تأسیس تا حال حاضر دچار انحرافاتی شده است، نظام را با حکومت اموی مقایسه کرده است.
وی در زمان فعالیت در دفتر تحکیم نیز بارها به دلیل اظهارات تندش به دادسرا احضار شد که در نهایت در سال ۱۳۸۷ دادگاه انقلاب وی را به اتهام تبلیغ علیه نظام و «شرکت در تجمعات غیرقانونی» و «توهین به مقام رهبری» به تحمل چهار سال زندان محکوم کرده بود.
فرازهایی از سخنان جنجال برانگیز سعید رضوی فقیه را که در همایش فصلی اصلاحطلبان همدان به تاریخ هشتم اسفند ۱۳۹۲ ایراد شد و سر و صدای زیادی بر پا کرد و با حملات تند چهرهها و رسانههای اصولگرا مواجه شده به طوری که وی را به توهین به ولایت فقیه، مجلس خبرگان و شورای نگهبان متهم کردهاند، در زیر نقل میشود:
-کشور باید با امر به معروف و نهی از منکر زنده بماند. اگر شما با تاریخ کشور خودمان آشنا باشید، خواهید دید سلاطین و زمامدارانی که نمیتوانستند حقایق را از زبان مشاوران و گزارشگران بشنوند، سرنوشت خوبی نداشتهاند…
-ما ایرانی هستیم، مسلمانیم، برای کشور دل میسوزانیم، برای این جامعه زحمت کشیدهایم، آیا میتوانیم و حق داریم در برابر نارساییها سکوت کنیم؟ یا نه برعکس، موظف هستیم اگر عیبی، اشکالی، نقصی در جایی به چشممان آمد، اینها را بیان کنیم؟ اما دلسوزانه، تا اینکه راه حلی برای رفع این مشکلات پیدا شود.
-چندین هزاره است که در کشور ها همه لحظاتش «حساس و سرنوشتساز» بوده. تا آنجا که به یادمان میآید همیشه میگفتند «در این برهه حساس». به نظر من موقعیت کشور ما به گونهای بوده که در این چندین هزاره همه برهههایش حساس بوده است. شما کدام کشوری را سراغ دارید که این همه هجوم داشته باشد؟ این همه در تاریخ خودش با جنگ و گریز و فتح و شکست مواجه باشد؟
-در همین یک قرن گذشته ما دو انقلاب بزرگ را تجربه کردهایم. آثار دو جنگ بینالملل را تجربه کردهایم. بزرگترین و طولانیترین جنگ قرن بیستم، جنگ ما و عراق بوده است. بخشهای مختلفی از کشور ما در قرن گذشته با توطئه انگلیس، با توطئه امپراتوری تزاری روس، از ما جدا شدهاند. کشور ما سرنوشت خوبی نداشته است. الان هم ما نباید غفلت کنیم. باید در نظر بگیریم که در برهه حساسی هستیم. از مشروطیت تا کنون مردم پاسخ مطالبات خود را نگرفتهاند. اقنلاب مشروطیت ایران بر اساس خواستههای ملت ایران شکل گرفت. انقلاب اسلامی بر اساس مطالبات مردم روی داد. جنبش ملی شدن نفت، قیام ۱۵ خرداد، جنبش اصلاحات و انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ اینها همه خواستههای بخش قابل توجهی از مردم است. آیا این خواستهها، این مطالبات جواب گرفتهاند؟ به نظر من نه! آیا جواب ندادن به این مطالبات، سرکوب کردن جنبشهای اجتماعی به معنای حل مسئله است؟ قطعا نه. این به معنای پاک کردن صورت مسئله است، حل مسئله نیست. گیرم که اصلاحطلبان شکست خوردند، گیرم که اصلاحات به بنبست رسید. آیا مطالبات اصلاحطلبانه همه مردم یا بخشی از مردم یا بخشی از نیروهای سیاسی جامعه برطرف شده است؟ نه، قطعا از یک جایی سر باز خواهد کرد و از جایی دیگر مطرح خواهد شد. اگر پرونده اصلاحات با انتخابات سال ۸۴ بسته شده بود، چرا دوباره مردم از چهرههای اصلاحطلب از جمله رییس جمهور اصلاحات «آقای خاتمی» اقبال میکنند؟ پس صورت مسئله پاک شده و مسئله حل نشده است.
-اینها مربوط به گذشته است ولی اگر قرار باشد که ما در مورد «موانع دولت تدبیر و امید و راهبردها» صحبت کنیم، باید در درجه اول به گذشته برگردیم و ببینیم چه سالهایی را پشت سر گذاشتهایم، بعد به آینده نگاه کنیم تا ببینیم چه چشماندازی پیش روی ماست. ما بدون اینکه گذشته و آینده را در نظر بگیریم، نمیتوانیم وظایف خود را در شرایط فعلی تشخیص بدهیم و نمیتوانیم حساسیت شرایط فعلی را درک کنیم. جنبش اصلاحات و انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ برای چه در ایران شکل گرفت؟ خواستههای آن جمعیتی که به آقای خاتمی رأی دادند چه بود؟ آن خواستهها همان خواستههای انقلاب اسلامی، نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب مشروطیت بود که حق تعیین سرنوشت را برای همه مردم میداند. در انقلاب اسلامی هم ما به دنبال همین بودیم… امام خمینی وقتی به ایران آمد در بهشت زهرا چه گفت؟ گفت گیرم که پدران ما برای خودشان سلطانی تعیین کردند… گیرم مجلس مؤسسانی که رضا خان را به سلطنت رسانید نماینده مردم بوده، که نبوده، پدران ما چه حقی داشتند که برای ما تصمیم بگیرند و پسر رضاخان را سلطان ما قرار دهند؟ هر نسلی باید برای خودش تصمیم بگیرد. امام در آن مانیفست خود گفت: سلطنت از اول هم امر باطلی بوده. نمیشود اختیار یک ملت را داد به دست یک شخص.
-صحبت امام فقط صحبت او نبود. صد سال قبل از آن مروحوم آیتالله شیخ محمد کاظم خراسانی صاحب کفایه الاصول در مورد فعال مایشاء بودن یک فرد گفته است که «معذالک سلطنت مشروطه و عدالت و مساوات و بقیه امور حسبیه به شرع اقرب از استبداد است. بدیهی است که عقول عدیده جهان سلبیه و کائینه اشیاء را بهتر از یک عقل اداره میکند». این سخن یک مرجع تقلید است. سخن کسی است که کتابش در اصول فقه شصت هفتاد سال کتاب درسی حوزههای علمیه است. این سخن یک آدم عادی نیست. ایشان در یکی از تلگرافات خودش گفته است: «ضروری مذهب است که حکومت مسلمین د رعهد غیبت حضرت صاحبالزمان با جمهور مسلمین است. یک فرد نمیتواند برای سرنوشت مردم تصمیم بگیرد…»
امام خمینی در سال ۵۷ گفت: «مردم باید خودشان سرنوشت خودشان را تعیین کنند» و برای همین بود که در فروردین ۱۳۵۸ تعیین نظام سیاسی حاکم بر کشور به رأی مردم گذاشته شد. نرفتند از آقای مصباح یزدی بپرسند آقا شما به عنوان مجتهد جامعالشرایط بفرما نظام سیاسی حاکم بر ایران چه باید باشد! هر کسی که شناسنامه ایرانی داشت و بالغ بر ۱۸ سال سن داشت آمد در رأیگیری شرکت رکد. حق داشت به جمهوری اسلامی بگوید آری، همچنان که حق داشت بگوید نه.
-این فقط مختص مراجع تقلید در قم یا مشهد نبود. این مختص روحانیون نبود. این فقط مختص مسلمانها و شیعیان نبود. یک پیرزن بهایی هم با شناسنامه ایرانی حق داشت که رأی خود را به صندوق بیاندازد. یعنی همه مردم ایران حق داشتند در مورد سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند. به این میگویند جمهوری. به این میگویند حق تعیین سرنوشت. یعنی ما اجازه نمیدهیم که محمدرضا شاه پهلوی که یک عقل دارد برای ۳۶ میلیون نفر تصمیم بگیرد. ما متوجه شدیم که او آن یک عقل را هم نداشت، اگر داشت مصلحت خود را تشخیص میداد، مصلحت خود و خانوادهاش را تشخیص میداد که آخر عمری بعد از یک عمر استبداد به آوارگی کشیده نمیشد… انقلاب اسلامی پیروز شد… امام خمینی به وعده خودش وفادار بود و قانون اساسی را به رفراندوم و همهپرسی گذاشت، انتخابات ریاست جمهوری برگزار کرد، انتخابات مجلس شورای ملی که بعدا شد مجلس شورای اسلامی برگزار کرد… بعد جنگ شد و هشت سال جنگ شرایط خاصی در کشور ما به وجود آورد. هشت سال بعد از آن هم برای ساختن ویرانههای جنگ تلاش شد. اما مردم دوباره همان خواستههای انقلاب خودشان را در اصلاحات مطرح کردند. حق تعیین سرنوشت… این جنبش به اصلاحات منجر شد… در واقع جنبش اصلاحات میخواست هرم انقلاب را روی قاعده خودش بگذارد. این هرم روی رأی قرار گرفته بود و معکوس شده بود ولی متأسفانه با خواستهای مردم، با خواستههای اصلاحطلبان مقابله شد، با دولت اصلاحات مقابله شد. هر روز یک بحران ایجاد کردند. با مجلس که منتخب ملت بود و علیالقاعده میبایست در رأس امور باشد مقابله شد. مجلس را منکوب کردند. نمایندگان مجلس را بعضا بازداشت کردند. نمایندگان مردم را رد صلاحیت کردند. دوازده نفر آدمی که شاید کمتر از من و شما راجع به مصلحت خودشان بتوانند تصمیم بگیرند در مورد منفعت و مصلحت هفتاد میلیون جمعیت تصمیم گرفتند. یک سوم نمایندگان ملت را رد صلاحیت کردند… انتخابات مجلس هفتم با آن افتضاح برگزار شد. مجلس هفتم خانه نمایندگان حکومت بود، مجلسهای بعدی نیز همین جور است…
-مجلسی که در آن نمایندگان ملت نباشند، نمایندگان دستچین شده حکومت و شورای نگهبان باشند، این مجلس جرأت بیان حقایق را نخواهد داشت. جرأت دفاع از حقوق این ملت را نخواهد داشت. جرأت دفاع از امنیت و استقلال کشور را نخواهد داشت برای اینکه این مجلس خودش را وامدار شورای نگهبان میداند، وامدار حکومت میداند. چنین مجلسی نمیتواند در برابر قوه مجریه از حقوق ملت دفاع کند. نمیتواند در برابر حکومت از استقلال کشورش و استقلال مردم دفاع کند.
-حوادث سال ۸۸ را میگویم. گیریم آقای احمدی نژاد با ۲۵ میلیون نه بلکه با ۳۰ میلیون رأی رییس جمهور شد. چه اتفاقی افتاد که مردم به رسانههای جمهوری اسلامی در بیان آمار رأیگیری اطمینان ندارند؟ چرا اعتراض میکنند؟ چرا میگویند تقلب شد؟ در کشوری مثل فرانسه نامزد پیروز با اختلاف یک درصد از نامزد شکستخورده جلو میافتد، هیچ کس اعتراض نمیکند و فرد شکستخورده پس از چند دقیقه که آرا اعلام میشود میرود و به نامزد پیروز تبریک میگوید. چرا با فاصله ۱۱ میلیون رأی که آقای احمدی نژاد از آقای موسوی دارد مردم یا طرفداران آقای موسوی حاضر نیستند نتیجه آرا را بپذیرند و ادعا میکنند که تقلب شده است؟ چرا اعتماد وجود ندارد؟ این حس بیاعتمادی از کجا ناشی میشود؟
اگر این حکومت در دوره اصلاحات به بخشی از خواستههای مخالفان خودش، به بخشی از خواستههای مردم و نیروهای سیاسی پاسخ داده بود، حوادث سال ۸۸ اتفاق نمیافتاد. اعتراضات سال ۸۸ فقط اعتراض به انتخابات نبود. ظاهرا اعتراض به یک نحوه مواجهه با مردم بود. یک نحوه مواجهه قیممآبانه. اعتراض به قانون شکسنی است. این که یکی از نامزدها در تلویزیون هر کسی را بتواند متهم کند و هیچ برخوردی هم با ایشان نشود نتیجه همین است.
به هر حال ۴ سال از انتخابات ۸۸ گذشت. عملا ما دیدیم که پیشبینی مخالفان آقای احمدی نژاد درست از آب در آمد. دیدیم که طرفداران احمدی نژاد و کسانی که کمک کرده بودند که ایشان حالا به هر ترفندی رییس جمهور بشود خودشان از دست آقای احمدی نژاد چه خون دلها خوردند، چه بیحرمتیها دیدند… معلوم شد که مخالفان آقای احمدی نژاد بصیرتشان بیشتر از کسانی بود که تلاش میکردند ایشان رییس جمهور بشود… یک شکافهایی در این کشور به وجود آمده بود. یک زخمهای چرکینی ایجاد شده بود در این ملت. اما در انتخابات سال ۹۲ یک فرصتی به وجود آمد که این زخمها التیام پیدا کند و این شکافها برطرف بشود.
-کاری با حصر و رفع حصر و رفع حبس و آزادی و امثال اینها نداریم. همان کسانی که سال ۸۸ اعتراض میکردند بخش قابل توجهی از آنها آمدند رأی دادند. به آقای روحانی رأی دادند. دیدند شرایط کشور حساس است آمدند به یک رییس جمهوری رأی دادند که حقوقدان باشد، سرهنگ نباشد. نگاهش به مسائل سیاسی کشور و امور کلی کشور نگاهی نظامینگر نباشد. به آقای روحانی رأی دادند، فرصتی برای این کشور پیش آمد که اختلافات حل شود. ملت و حکومت با هم آشتی کنند. نیروهای سیاسی با هم آشتی کنند. فرصتی پیش آمد که یک درک متعالیتری داشته باشیم… یک درک ملبی نه یک درک جناحی. بفهمیم که همه ما ساکن یک کشور هستیم. مسافران یک کشتی هستیم. اگر این کشتی تَرَک بردارد و غرق شود همه ما با هم غرق میشویم. رهبری این نظام به همان اندازه از غرق شدن این کشتی آسیب میبیند که زندانیانی که گوشه زندان اوین استخوان در گلو و خار در چشم دارند، سر میکنند شدائد را و مصائب را تحمل میکنند.
-ما به خاطر کشورمان دلمان میسوزد، میخواهیم حقایق را بیان کنیم. ما تهدید نمیکنیم. زوری نداریم که کسی را تهدید کنیم. ابزار و اهرمی دست ما نیست که بخواهیم تهدید کنیم. نه زندان داریم، نه کهریزک داریم، نه زنجیر داریم که کسی را ببندیم، نه تازیانه داریم که کسی را بزنیم، نه قوه قضاییه داریم که با احکامش افراد را ممنوعالخروج، ممنوعالاشتغال، ممنوعالتعلیم کنیم، از خدمات اجتماعی محروم کنیم، ما هیچ نداریم، فقط به خاطر کشورمان نگرانیم. به خاطر خانوادههایمان نگرانیم، به خاطر خانوادههای زندانبانها و بازجویانمان نیز نگرانیم.
-شرایط کشور شرایط خوبی نیست. ما آینده روشن و درخشانی در پیش نداریم. یک جزیرهای هستیم در اقیانوس دشمنان. قدرتهای بزرگ جهانی استقلال ما را تهدید میکنند، حتی بعضی از همسایههای ما. قطعا عربستان از آرامش ما خرسند نخواهد بود. شاید ترکیه هم علیرغم پیوندهایی که با دولت فعلیاش داریم خیلی راضی نباشد که ایران در عرصههای منطقهای و جهانی پیشرفت کند. آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه قطعا نمیخواهند ایران یک کشور بزرگ و توسعهیافتهای بشود برای اینکه آنها بازارهایشان را از دست خواهند داد، نفوذشان را از دست خواهند داد و در یک چنین شرایط حساسی استقلالمان تهدید میشود.
-در بلوچستان میبینید چه خبر است. در جاهای دیگر میبینید چه پولهایی خرج میکنند برای تهدید استقلال و تمامیت ارضی و وحدت ملی ما. ولی راه مقابله با این تهدیدات چیست؟ عقبافتادگی اقتصادی ما را میبینند. فقر و ناتوانی اقتصادی و معیشتی ما را میبینند. این کشور احتیاج به توسعه اقتصادی دارد. دهه آینده دهه پرخطری است. این کشور نیاز به پیشرفت دارد، برای بهرهمندی از مواهب طبیعی خودش نیاز به مدیریت درست دارد ولی چرا این قدر مشکل دارد؟ یکی از عواملش مدیریت ناصحیح سیاسی است که باعث میشود زمینه برای غارت، دزدی، اختلاس، رشوه و اتلاف منابع فراهم شود.
-تمام نگرانی ما این است که قبل از اینکه وقت بگذرد و اتفاقات بدی بیفتد بتوانند کشور را اصلاح کنند… خیلی صاف و پوستکنده خدمت شما عرض میکنم که دهه آینده در کشور دهه بحرانخیزی خواهد بود. نگویید سیاهنمایی میکند، خیلی راحت برویم نقشهای ترسیم کنیم ببینیم قرار است در این کشور چه اتفاقی بیفتد… بحران جانشینی در دهه آینده، رهبران تراز اول جمهوری اسلامی، نسل اول رهبران جمهوری اسلامی یا در قید حیات نخواهند بود و یا قدرت کار نخواهند داشت… تا سال ۱۴۰۰ که انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد بسیاری از رهبران اول جمهوری اسلامی یا در دهه ۷۰ و ۸۰ عمرشان به سر میبرند یا در قید حیات نیستند یا توانایی اداره کشور را ندارند. اگر تا ۱۴۰۰ هم این اتفاق نیفتد در دهه بعدش میافتد و چه اتفاقی خواهد افتاد: بحران جانشینی و جنگ برای تصاحب مناصب! چرا این اتفاق ممکن است بیفتد؟ برای اینکه سیستم سیاسی کشور آنقدر قوی و مقتدر نیست که بتواند مناصب را بر اساس قانون بین گروههای مختلف تقسیم کند.
-در سال ۶۸ که امام خمینی رحلت کرد در عرض کمتر از ۴۸ ساعت جانشین ایشان به عنوان رهبر نظام انتخاب شد نه مخالفتی صورت گرفت و نه انتقادی شد. همه دستگاه هم پذیرفتند. چرا این اتفاق افتاد؟ چون امام خمینی رهبر توانمند کاریزماتیک بود. بنیانگذار بود. مؤسس نظام بود. مرجع تقلید و رهبر انقلاب بود و خصوصیات شخصی فوقالعادهای داشت. فاصلهاش با نفر بعدی زیاد بود. اما در شرایطی که قائم مقام رهبری، آیتالله منتظری رحمهالله علیه عزل شده بود یک بحران جدی به وجود آمده بود. بحران جانشینی یک شوک به نیروهای انقلابی که علاقمند به آیتالله منتظری بودند وارد کرده بود. یک جنگ هشت ساله را با وضعیت بدی به پایان رسانده بودیم. ما در جنگ پیروز نشده بودیم. اگر میخواستیم جشن فتح و ظفر بگیریم امام نمیگفت «من جام زهر را سر میکشم». به صلح کل و پایدار با دشمن غدارمان هم نرسیده بودیم. فقط آتشبس برقرار شده بود. نه اسرا برگشته بودند نه خطوط مرزی وضعشان مشخص بود نه غرامت نه متجاوز مشخص شده بود ولی با این همه در عرض کمتر از ۴۸ ساعت جانشین امام تعیین شد آن هم کسی که انتظارش نمیرفت. هیچ تعارف نداریم. تا قبل از اعلام اسم آیتالله خامنهای کسی فکر نمیکرد که ایشان جزو کاندیداهای رهبری باشد. اما آب از آب تکان نخورد. چرا؟ به چه علت؟ آیا آیتالله خامنهای فقیهی بالاتر از فقهای حاضر در مجلس خبرگان بود؟ آیا ایشان در مقام مرجعیت و تقلید بود؟ چرا مخالفتی با رهبری صورت نگرفت؟ چون سیستم مقتدر بود.
-امام خمینی در زمان حیات خود و رهبری نظام نظام جمهوری اسلامی علیرغم کاریزمای فوقالعادهای که داشت و با اینکه در شرایط انقلابی و جنگ بودیم، هیچ وقت سیستم را به نفع قدرت شخصی خود تعریف نکرد. مجلس مقتدر بود. مجلس خبرگان مقتدر بود. دولت مقتدر بود. سیستم قوی بود. اما در دوره بعد یعنی بعد از رحلت امام ما مواجه هستیم با اینکه آرام آرام ساختار حقوقی قدرت از ساختار حقیقیاش فاصله میگیرد. نمیتواند تنوع گرایشهای سیاسی را در جامعه نمایندگی کند. این از چه طریق اتفاق افتاد؟ از طریق رد صلاحیت شورای نگهبان بعد از امام مسئله نظارت استصوابی را که آن هم به شکل خودسرانه و غیرقانونی انجام میشود این مسئله را ابداع میکند و سعی میکند که نیروهای سیاسی مخالف گرایش حاکم را آرام آرام حذف کند. بنا بر این دولت در مجلس شورا و مجلس خبرگان و در جاهای دیگر با یک حرکت آرام برای تسویه، خالص کردن و یک دست کردن دستگاهها مواجه میشویم.
-امروز شما میبینید که در مجلس یک اقلیت انگشت شماری هستند که میتوانند حرف بزنند احتمالا اینها در مجلس بعدی هم حضور نخواهند داشت چون رد صلاحیت میشوند. در مجلس خبرگان هم همین طور. مجلس خبرگان که باید مجلس مقتدری باشد و بالای سر رهبر بایستد و بر عملکرد رهبری نظارت کند، اگر لازم شد تذکر بدهد، اگر هم لازم شد رهبر را عزل کند، اگر لازم شد به مردم بگوید که شرایط رهبری در رهبر از اول مفقود بوده یا موجود بوده و بعدا مفقود شده، ما یک همچون مجلسی نداریم، مجلسی که دست نشانده چند تن از فقهای شورای نگهبان باشد چنان اقتداری نخواهد داشت که بتواند صدای ملت باشد، صدای روحانیت و مرجعیت باشد.
-این سیستم، سیستم ضعیفی است و باید اصلاح شود. ما میخواهیم مثل سال ۶۸ باشیم و کشور قدرتمندی داشته باشیم. بنا بر این اگر مجلس خبرگان نماینده روحانیت شجاع و متعهد و آگاه نباشد، اگر حاکمیت جمهوری اسلامی بازتاب دهنده اراده خواست مردم نباشد، اتفاقات ناگواری در این کشور خواهد افتاد. در غیبت و خلاء یکی از مقامات جمهوری اسلامی بر سر جانشینی او رقابتهای خونینی ممکن است اتفاق بیفتد. بلوکهای قدرتی که موجود هستند ممکن است به نحو غیرقانونمند بخواهند بر فرایند انتخاب جانشین برای او تأثیر بگذارند.
-امروز شما میبینید یک آدمی مثل بابک زنجانی به چنان ثروتی دست پیدا کرد که بسیاری از ثروتمندان بزرگ دنیا خوابش را هم نمیتوانند ببینند. من به بعضی از دوستان عرض کردم اگر حضرت نوح تا الان زنده بود و ماهیانه صد میلیون تومان حقوق میگرفت و هیچ هم خرج نمیکرد، نه اجاره خانه میداد، نه خرج سفر میداد، نه خرج دانشگاه آزاد میداد تا الان پولش به ۲۵ هزار میلیارد تومان هم نمیرسید! آره، این حکومت، حکومت علوی است که حتما میثم تمّارش هم بابک زنجانی است، احتمالا مالک اشترش سعید مرتضوی است. پس خدای ناکرده اگر ما حکومت اموی تأسیس میکردیم قرار بود با چه کسانی مواجه شویم؟!
-چندی پیش قم بودیم. خداوکیلی دلم برای روحانین در این کشور بیش از پیش میسوزد. رفته بودیم جایی، در یک کوچهای یک آقای روحانی بود. میگفت ما قبلا غروب که میشد میرفتیم حرم نماز میخواندیم. حالا تا غروب میمانیم حرم و برمیگردیم میرویم خانهمان نماز میخوانیم چون آدم نمیداند پشت سر کی دارد نماز میخواند. نمازش قبول است یا نه؟ پرسیدم فکر میکنید هیچ وقت در طول تاریخ، روحانین شیعه این قدر تحت فشار بوده است؟ گفت فقط در دوره بنی عباس. گوینده اهل تعصب هم نبود… این جمهوری اسلامی آن چیزی نیست که در سال ۵۷ امام خمینی به مردم وعده داده بود. آن چیزی نیست که در سال ۵۸ در رفراندوم به مردم نشان دادند. فقه ما، شریعت ما، به ما میگوید غش در معامله موجب ابطال معامله است… آن چیزی که به ما نشان دادند این نبود. به ما گفتند مارکسیستها هم در بیان عقاید خودشان آزادند. الان مراجع تقلید هم در بیان نظرات فقهی خودشان آزاد نیستند! بنا به خیار غبن، کسانی که در این معامله مغبون شدهاند، ضرر کردهاند، میتوانند معامله را فسخ کنند. آنهای یکه روحانیاند، آنهایی که اهل اسلاماند، آنهایی که اهل شریعتاند، این را بدانند که این معامله، معامله باطلی است، مگر اینکه دوباره جمهوری اسلامی تئوریزه شود.