کیهان آنلاین – ۲۹ آبان ۹۳ – شنبه شب، پانزدهم نوامبر ۲۰۱۴، کتابخانه مطالعات ایرانی در “اکتون” پذیرای یک سخنران انگلیسیتبار بود.
دکتر “لوید ریجن” پژوهشگر دانشکده مطالعات مذهبی دانشگاه گلاسکو، عنوان سخنرانی خود را “صوفیگری، عرفان و عزیز نسفی” گذاشته بود.
او که نویسنده پنج کتاب درباره عرفان و تصوف است و کتابی هم درباره “عزیز نسفی” نوشته، یادآوری کرد که متأسفانه از زندگی “نسفی” اطلاعات زیادی در دست نیست. ما همین قدر میدانیم که او در سده هفتم هجری (سیزده میلادی) میزیسته، از آسیای میانه به ایران آمده، به مناطق مختلف این سرزمین سفر کرده، و شهرتش از هندوستان تا ترکیه گسترش داشته است.
“ریجن” سپس بحث خود را با طرح یک مسئله ادامه داد و گفت: “مشکل اینجاست که بسیاری از صوفیان و پژوهشگران معتقدند که صوفیگری همان عرفان اسلامی است. اما اگر صوفیگری عرفان نیست پس به راستی چیست؟”
او سپس تلاش کرد تا خود پاسخی به این پرسش بدهد و چنین ادامه داد که مشغله ذهنی صوفیان بیشتر صرف بررسی متون مقدس (قرآن، و احادیث)، رفتار های اسلامی، و گرفتن درس اخلاق از زندگینامهها و اشعار بوده است.
دکتر “ریجن” آنگاه برای مقایسه “صوفیگری” و “عرفان” به کتاب “تنوع تجربیات مذهبی” اثر “ویلیام جیمز” اشاره کرد. “ویلیام جیمز» درکتاب خود میگوید: آنچه “عارف” تجربه میکند، تجربهای است “ذهنی”، “غیر قابل توصیف”، و “غیر ارادی” به این معنی که عارف از سوی خدا انتخاب میشود، نه اینکه او “خدا” را انتخاب کند.
“ریجن” پس از ارائه این تفاوت، بحث اصلی خود را بر فصل اول کتاب منتشر نشده “نسفی” به نام “کتاب تنزیل” متمرکز ساخت و گفت: “نسفی” پویندگان «راه حق» را به سه دسته کلی تقسیم میکند:
- اهل شریعت که خدا را به طور کلی خارج از وجود مخلوقات او میبینند اما معتقدند میتوان او را از راه حواس شناخت.
- اهل حکمت که معتقدند خداوند اساسأ ورای قوه حس انسان است و به همین دلیل از طریق منطق و برهان به درک وجود خدا میرسند.
- اهل وحدت، که خدا را مانند “آب” میبینند که در”همه” موجودات جاری است و معتقدند که چون خداوند در همه چیز جاری است، پس همه چیز “خدا” است.
به نظر “ریجن” اما وقتی این سه دسته عمیقأ در کتاب “نسفی” مطالعه میشوند، میتوان در همه آنها شاهد “تجربه” عرفانی بود. به طوریکه “اهل شریعت” کلأ وجود خود را فراموش میکند و چیزی به جز خدا نمیشناسد. یعنی همان “نّفیِ نّفی”، و “اهل حکمت” با ریاضت به مرحلهای از شناخت میرسد که خداوند از درون وی میبیند، میشنود و سخن میگوید.
بنا بر این “نسفی” معتقد است که پوینده راه حق، از طریق ریاضت و پایداری چنان صیقل میخورد که شفافیت شیشه را مییابد و همان گونه که وقتی به لیوان شراب مینگریم شیشه را جدا از شراب نمیبینیم، چنین پویندهای نیز خود را از “خدا” جدا نمیبیند و از همین روست که میگوید: “در ردای من کسی نیست جز خدا” یا “حق همانا منم!” (اناالحق).
او حتی برای توضیح اینکه هر پوینده راه حق به نوعی به شناخت دست مییابد، به مثال “کورانی که سعی میکردند فیلی را با لمس کردن بشناسند” اشاره میکند. مثالی که در مثنوی معنوی نیز آمده است.
دکتر “ریجن” معتقد است “نسفی” دیدی جهانشمول دارد چرا که در کتاب خود حتی به “اهل تناسخ” و “اهل هند” نیز اشاره میکند بی آنکه به آنان انتقادی وارد آورد.
“نسفی” در کتاب خود میگوید: آن کس که به “صورت” خدا برسد اما به “ذات” او نرسد، کافر است. آن کس که از “صورت” خدا به “ذات” او برسد “موحد” است. پس هر آن کس که چیزی را میپرستد، چیزی جز “خدا” را نمیپرستد، و هر آن کس که به چیزی روی میآورد، به چیزی جز “خدا” روی نمیآورد چرا که به هر سو که بنگریم، صورتی نیست مگر صورت “خدا”.
پس از گفتارهای “ریجن”، نکات جالبی نیز از سوی حاضران مطرح شد از جمله دکتر نامدار بقائی یزدی، از اعضای هیئت مدیره کتابخانه مطالعات ایرانی و از برگزارکنندگان این سخنرانی، به خواب معروف و منسوب به “نسفی” اشاره کرد که “نسفی” شبی پدر خود را در خواب دیده که او را به نزد استادش و به نزد پیامبر اکرم برده است. پیامبر به او فرموده که تو بیش از آنچه باید رازها را برملا میکنی و صلاح است که کتاب تو تا ۷۰۰ سال منتشر نشود. “نسفی” در پی این خواب کتاب خود را که هشت فصل آن را نوشته بوده، به ناگهان نیمهکاره رها میکند و به فاصله کوتاهی نیز چشم از جهان فرو میبندد.
دکتر رضا قاسمی، مدیر کانون ایران، از استادان مثنوی و از نگارندگان مجله “صوفی” به این نکتکه اشاره کرد که بهتر میبود لغت “تصوف” در برابر اصطلاح Sufism برای عنوان این سخنرانی استفاده میشد، چرا که اصطلاح صوفیگری با معانی منفی همراه است.
دکتر ماشاءالله آجودانی، پژوهشگر و نویسنده و از بنیانگذاران کتابخانه مطالعات ایرانی و مدیر آن نیز نظر حاضران را به تفاوت بین مفاهیم “صوفی” و “درویش” در ادبیات فارسی جلب کرد و گفت در حالی که “درویش” و “درویشی” در ادبیات کهن ما صفتی مثبت تلقی میشود، “صوفی” عمدتأ صفتی با بار منفی است. او این بیت حافظ را شاهد آورد که میگوید:
صوفی نهاد دام و سرِ حُقّه باز کرد
بنیادِ مکر با فلکِ حقهباز کرد