کتایون حلاجان – صورتهایی وحشت زده و درهم ریخته، انسانهای پریشان، حیران و مضطرب در وضعیتهایی نامعلوم درآمیخته با نمادهایی از تاریخ و فرهنگ ایران از ویژگیهای بارز آثار مسعود فخاری است.
مسعود فخاری هنرمند نقاش متولد سال ١٣٣۵ در شهر تبریز است. او تحصیلات خود را نخست در هنرستان «هنرهای زیبای میرک» در شهر تبریز و سپس در تهران و در نهایت در دانشگاه هنرهای زیبا در شهر بوردو فرانسه به پایان رساند. وی از سال ١٩٧٩ ساکن کشور فرانسه است.
«رو در رو» نام تازهترین نمایشگاه انفرادی مسعود فخاری است. این نمایشگاه انفرادی شامل ۴٣ پرتره از کارهای این هنرمند است که در حومه پاریس از تاریخ ٢٠ تا ٣٠ ماه مه ٢٠٢١ در معرض دید عموم قرار گرفته است.
فرانسه که به پایتخت فرهنگ و هنر در جهان شهرت دارد، حدود یکسال است که درهای اماکن فرهنگی خود را به روی علاقمندان بسته نگاه داشته است. از اواسط ماه مه فرانسه آرام آرام بازگشایی مراکز فرهنگی از جمله موزهها، گالریها، سینماها وتئاترها را آغاز کرده است. شهروندان خسته از اجبار خانهنشینی هیجانزده هوای تازه را کام میگیرند و از نو زندگی آغاز میکنند. هنرمندان اما در این اجبار فعالتر از پیش به جنگ سکون و سکوت رفتند. مسعود فخاری یکی از این هنرمندان است. او به کیهان لندن میگوید در یکسال گذشته زمان خود را صرف نقاشی و همچنین تحقیق در تاریخ و هنر ایران باستان کرده است.
– آقای فخاری، این اولین نمایشگاه شما پس از دوران قرنطینه است. کمی در مورد نام این نمایشگاه و آثاری که برای آن انتخاب شده توضیح دهید.
– البته پیش از این در اواخر تابستان گذشته در فاصله بین دو قرنطینه در باغ کاخ سلطنتی Jardin du Palais Royal در پاریس نمایشگاهی گروهی با همراهی دو تن از هنرمندان و دوستان فرانسوی که بیش از چهل سال است با هم دوستی داریم گذاشتم که نامش هم «دوستی» و شامل کارهای مرکب من در ابعاد کوچک بود. در اصل این نمایشگاه دوم من در یکسال گذشته است که البته انفرادیست. پس از تجربه یکسال سخت تصمیم گرفتم نام نمایشگاه را «رو در رو» بگذارم. آثار به نمایش گذاشته شده از میان نقاشیهای پرتره انتخاب شدهاند. با این هدف که مخاطب را در موقعیت گفتگوی درونی با پرترهها قرار دهم تا هر کس با دید خود با آثار روبرو شود و برداشت شخصی خود را داشته باشد. نقاشی هنری است که باید احساس شود زیرا با درون انسان درگفتگو است. کارها ارائه شده اکثرا تازه و مربوط به دوران قرنطینه هستند.
– دوران قرنطینه بر شما چگونه گذشت و چه تاثیری بر روند زندگی روزمره و کار شما گذاشت؟
– من بیش از ۴٠ سال است از زمانی که بیدار میشوم تا زمانی که میخوابم کار میکنم و اگر روزی نتوانم حتما بیمار خواهم شد. شرایط در این یکسال واقعا استثنایی بود! مردم همه از هم بریدند. هر کس در گوشهای افتاده بود. پدر، مادر، فرزند، اقوام و دوستان همه از هم دور شدند. واضح است که این شرایط ویژه به شکلی تاثیر خود را بر همه گذاشته. کسانی که از نظر روحی قوی هستند تا حدودی خودشان را با شرایط تطبیق میدهند. برای یک هنرمند فرصتی بود که بتواند خودش را در یک محیط بسته نگهدارد و کار کند. این دوران برای من تفاوت چندانی نداشت چون من هر روز به آتلیهام میآمدم و کار میکردم. بزرگترین کمبودی که احساس میکردم نداشتن مراوده با مردم بود. این به شخصه برای من بسیار مهم است چون گاه ایدهها در همین برخوردها، بحثها و تبادل نظر با دیگران به سراغم میآید. بدین ترتیب همه چیز درونی شده بود و دیگر الهاماتی که از بیرون به شما میرسد را نداشتید. مسئله مهمتر برای من بسته بودن موزهها و گالریها بود. من عادت به پیادهروی دارم و در همین اوقات هم هست که بیشتر فکر میکنم و گاه جرقه ای در ذهنم ایجاد میشود و ایدههای تازه به ذهنم میرسد که معمولا آنها را مینویسم تا بعد روی آنها کار کنم. همینطور چند بار در هفته به موزهها و گالریهای پاریس سر میزدم تا کارهای هنرمندان دیگر را ببینم. این امکان متاسفانه در این دوران وجود نداشت. هرچند که به صورت آنلاین شما میتوانستید آثار موزههای جهان را ببینید. اما از نظر من این بیفایده است زیرا احساسی را که شما روبروی یک اثر در موزه دارید ندارید! من به شخصه از دیدن کارهای هنرمندان دیگر چه کلاسیک و چه مدرن میآموزم و معتقدم انسان تا زمانی که زنده است و نفس میکشد در حال یادگیری است.
اما سعی کردم از از این دوران حداکثر استفاده را بکنم. برای من فرصتی بود که سیر و سلوکی درونی با خود داشته باشم و نگاهی دوباره به فرهنگ و گذشتهام بیاندازم. بسیار طراحی کردم و بقیه اوقاتم هم به مطالعه و تحقیق در تاریخ ایران گذشت. به ویژه تمرکز و تحقیقی دوباره بر دوران ساسانیان کردم که بسیار دوران جالبی است. ساسانیان حدود ۵ قرن تا زمان حمله اعراب در ایران حکومت کردند و بسیار هنر و فرهنگ ایران را توسعه دادند. حتی دو سه زن در زمان ساسانیان حکومت کردهاند با اینکه مدت کوتاهی بوده ولی در رأس قدرت بودهاند.
در حال حاضر هم روی تابلویی از ایوان مدائن در تیسفون که زمانی پایتخت ساسانیان بوده کار میکنم. ایوان مدائن که اعراب پس از حمله به ایران تا حدودی آن را تخریب کردند و تمام ظریفکاریها و نقاشیهای آن را از بین بردند و حتا فرش بزرگ آن را که از طلا بافته شده بود تکه تکه کرده و به غمنیمت بین خود تقسیم کردند.
– نقش تاریخ و فرهنگ ایران را در بسیاری از کارهای شما میتوان دید؛ از نمادهای ایرانی تا شخصیتهای تاریخی و فرهنگی؛ چرا؟
– من معتقدم تاریخ را باید دقیق خواند و وظیفه ما هنرمندان است که به تاریخ و هنر خود ادای دین کنیم و از خود یادگار برای نسلهای بعد بگذاریم. به عنوان مثال بگویم مرکز فرهنگی که نمایشگاه من در حال حاضر در آن دایر است بچهها را از مدارس ابتدایی همراه معلمانشان میآورد تا کارهای مرا از نزدیک ببینند و در موردش صحبت کنند. هدف از این کار آشنا کردن کودکان با هنرمندان غیرفرانسوی و همچنین آشنایی با فرهنگ و هنر ایران است. با آنها راجبع به فردوسی و داستانهای شاهنامه صحبت میکنند. همچنین برای آنها دفترچههایی تهیه شده که ضمن معرفی من و آثارم در آخر این دفترچهها مینیاتورهای ایرانی را طراحی کردهاند و از کودکان میخواهند تا آنها را رنگآمیزی کنند. بدین ترتیب هنر و هنرمندان ایرانی را به آنها میشناسانند. اما خود ما هم فردوسی را میشناسیم هم نمیشناسیم. ممکن است به شهرهای بسیاری در ایران سفر کرده باشیم اما نرفتیم ببینیم مردمیکه آنجا زندگی میکنند چه آداب و رسوم و فرهنگی دارند، صنایع دستی ایشان چیست و یا چه هنرمندان و شاعرانی در آنجا زیستهاند. باید به فرهنگ و تمدن باستانی ایران اهمیت بدهیم وگرنه فرهنگ ما از دست میرود.
نسل جوان در ایران با مشکلات زیادی روبرو هستند. اما این مشکلات زمانی حل میشوند که ما با تاریخ، فرهنگ و هنر خود بیشتر آشنا بشویم. نه اینکه تا هنرمندی درگذشت پس از مرگ برایش مقبره بسازیم! تا وقتی زنده هستند باید به آنها ارزش بگذاریم.
ما فرهنگی بسیار غنی داریم. تاریخ را ببینید؛ داریوش ٢۵ کشور زیر دستش بود و آنها را اداره میکرد اما مردمان آن همه آزاد بودند آداب و ادیان خود را نگاه دارند و همه هم خود را ایرانی میدانستند. اگر به مناطقی سفر کنید که زمانی جزو ایران بودهاند هنوز آن ریشهها و سنتها ایرانی در میان مردم باقی مانده و فراموش نشده است. مقالهای به دستم رسید بسیار جالب! نسلی باقی مانده از نسل نگهبانان دوران ساسانیان در مرزهای قفقاز؛ آنها بعضی به زبان پارسی صحبت میکنند و میگویند ما از نسل ساسانیان هستیم. فرهنگ ایران مثل گلی میماند که همیشه معطر است. نسلهایی که در خارج از ایران به دنیا آمدهاند هم با آن سرزمین پیوند دارند و کنجکاو آن هستند. ایران زمانی مرکز هنر و تمدن بوده چه در دوران پیش از اسلام و چه پس از آن؛ به فرانسوی آن را «گهواره تمدن» میگویند. به عنوان مثال نگاه کنید به اشیایی که هنوز باستانشناسان از زیر خاک بیرون میکشند؛ به ظرافت به کاررفته در آنها، به صورتها، بدنها و حیوانات نگاه کنید. شما میبینید که چه تمدن بزرگی در آن سرزمین وجود داشته و اینهمه بخشی از تاریخ بشریت است.
– در آثار شما شاید بیش از دیگر نقاشان ایرانی زن و زنان برهنه حضور دارند؛ دلیل آن چیست؟
– بله درست است. دلیل آن این است که در نقاشیهای ایرانی به نقش زن و حتی اندام زنان خیلی کم توجهی شده و جای آن بسیار خالیست. در زمان ساسانیان مجسمهها و نقاشیهایی از زنان وجود داشت اما با حمله مسلمانان از بین رفتهاند زیرا اسلام نقاش را مجرم و نقاشی را گناه میدانست. بدن زن همیشه تابو بوده و به همین دلیل حضور زنان در تابلوهای نقاشی بسیار کمرنگ است.
از نگاه من زن نمادی از زیبایی، حیات و تولد است. زن همه زیبایی است؛ مثل نور میمانند. اگر زن نباشد انسان نیست، بشریت نیست. در یکی از تابلوهای من که با احترام به شاعر بزرگ فردوسی کشیدهام زن و مردی عریان در کنار هم ایستاده و بقیه پشت آنها ایستادهاند. این تابلو برای من سمبل تولد و حیات است. مانند کاری که خود فردوسی با نوشتن شاهنامه انجام داد و در حقیقت حیاتی دوباره به فرهنگ و زبان ایرانی بخشید. مانند صحرایی خشک که در آن خشکسالی، درختان ناگهان از زمین روییدند، گلها درآمدند و همه جا سرسبز گشت. فردوسی با شاهنامه زبان و فرهنگ ایران را که داشت کم کم از بین میرفت دوباره احیا کرد.