دانیال د. – انسانها با هر نگرش، شیوه فکری یا دلبستگیهای فرهنگی و سیاسی تا زمانی که مطالعه دارند ناخودآگاه درصدد بهروز کردن دانستهها و بهینه کردن رفتارهای اجتماعیشان هستند. از این روی مخاطب این یاداشتِ منتقدانه آندسته کسانی هستند که هنوز اشتیاق به خواندن و نیک اندیشیدن در ذاتِ آنها از نفس نیفتاده است.
در تاریخ ادبیات پر فراز و فرود ایران شخصیتهای علمی و ادبیِ فرادینی از خیّام و زکریا رازی گرفته تا نویسندگان منتقد و آزاداندیشانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، صادق هدایت، احمد کسروی، علی دشتی و دگراندیشان پس از انقلاب کم نداشتهایم. کسانی که در بیان رسالت روشنگری خود با بهره جستن از خرد، ذکاوت، تیزبینی و شهامت چالشهای جدّی در حوزه دین مطرح کردند که البته مغضوب دین و حکومت قرار گرفته و یا در مواردی بیرحمانه جانشان ستانده شده است.
از زمان اولین نشر کتاب «دو قرن سکوت» از عبدالحسین زرین کوب هفتاد سال میگذرد. اعتبار و صداقت کلام در این اثر چنان با وقایع تاریخیِ حمله تازیان در هم پیچیده که کمتر انسان منصفی میتواند از آن چشم بپوشد؛ از سوختن کتابخانهها تا حرمانی که بر ایرانیان رفت، از درد و رنجِ آواره شدن کودکان تا به اسارت گرفتن زنان، و همچنین احکامی چون تازیانه، جزیه و…
صحّت و صراحت روایتهای تاریخی در این اثر چنان گویای واقعیات تلخ و فجیع در دو قرن اخیر برای ایرانیان است که بیست سال طول کشید تا دکترین انقلاب اسلامی به کتابی چنین روشنگرانه مجوز نشر دهد. هرچند جای تعجبی نیست که نظام تمامیتخواه و سانسورمحور، انتشار کتاب را ملزم به ضمیمه مقدمه مرتضی مطهری تحت عنوان «خدمات متقابل ایران و اسلام» کرد.
دین شاید بخشی از زندگی برخی آدمیان باشد اما همه آن نیست. در دنیای پیرامون ما، ارزشهای والاتری چون اخلاق هم هست که همیشه دین تلاش دارد در سایهی آن برای خودش اعتباری دست و پا کند. اینکه چند درصد جامعه ما را مذهبیون معتقد تشکیل میدهند، یا لایههای اعتقادی آنها جدا از نیایشهای چندگانه، چقدر به بطن زندگی آنها راه مییابد نکته قابل تعمقی است. آیا جامعه ما به راستی جامعهای اخلاقی، پرهیزگار و معنویتگراست؟
پس از چهار دهه برقراری حکومت اسلامی و سیطرهی ایدئولوژی اسلامی بر ارکان نظام، بر هیچکسی پوشیده نیست که برآیند باورهای مذهبی در رفتارهای اجتماعی و روابط انسانی امروز نه تنها هیچ نمود نداشته بلکه ما شاهد گسترش فقر، ریا، خشونت، جرم، فساد و عدم اعتماد مردم به یکدیگر هستیم. این خود پرسشی است که چرا ساختارهای اخلاقی در جامعهای به اصطلاح مذهبی در حال اضمحلال است؟! کم نیستند افرادی که دین برایشان مستمسکی برای ارتزاق و تثبیت منافع سیاسی است.
در این نوعِ از حکومت اسلامی، دین فقط در خدمت حاکمیت سیاسی است، به شکلی که سازمانها و دستگاههای وابسته یا منتفع از دین به نقش کارتلهای مالیِ درمیآیند که مالیات نمیدهند، اما در عین حال درآمدهای نجومی از قِبل خمس، زکات، اعانات و نذورات اماکن مذهبی، اوقاف، صدقه، فطریه و البته سهمی خودخواسته از دیه را مطالبه میکنند.
این واقعیتی است که جامعهی ما دوست دارد خودش را خداپندار یا دیندار معرفی کند، اما به وضوح شاهد غیبت خداوند در مناسبات و روابط روازنهی آنهاییم. برای مثال با وجود کاربرد بسیار شایع اصطلاح «انشاءالله در زبان محاوره، سطع تعهد آدمها به اعتقادات مذهبی از زبان فراتر نرفته و در چرخهای از منفعتطلبی و رندی، باز میایستد.
به راستی که دین ومذهب از میراثهای نسَبی ما شمرده میشوند که بیهیچ تعارف و انتخابی در کاسهی ما گذاشته شده! ما مسلمانانی هستیم که دین و مذهب را برایمان به ارث گذاشتهاند، هرچند بعد از سرِ ناچاری، در صدد توجیه و متقاعد کردن خود بر میآییم. بسان کسی که به خودش میقبولاند که باید پذیرفت!
این نکته بسیار قابل تأمل است که فقط در حکومت اسلامی ایران با عنایت به نحلهی سیاسی ولایت فقیه، «حضرت مهدی» جامهی سیاسیترین، «حسین» شجاعترین و «علی» عادلترین امامان اسلام ناب محمدی را میپوشند. ایدهای که کلیّت قلمرو کشورهای اسلامی و عرب چندان وفاقی با آن ندارند! بدون تردید دین در حکومت اسلامی ایران ابزاری سیاسی– مذهبی است که به شکل اسفنجی پرحفره و منعطف، با توجه به مناسبات و منافع سیاسی، مزوّرانه چهره عوض میکند. چرا همیشه قهرمانان اینان، ضدقهرمانانِ دنیا میشوند؟!
اکنون که بیش از ۴۰ سال از حکومت ملایان شیعی میگذرد، با گوشهی چشمی به کالبدشکافی حکومتهای اسلامی این نتیجه ی چندان شگرفی نیست که بدانیم، دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ما قدمتی ۱۴۰۰ ساله دارد. جای بسی تاسف است که هنوز کم نیستند جماعت مذهبی که هنوز خرق عادت نکرده و کماکان غافل از این هستند که دارند از کجا گزیده میشوند! سینهچاکان به ظاهر دینداری که قرنهاست بر قبوری گریه میکنند که هیچ مردهای در آنها نیست.
این واقعیتی تلخ اما انکارناپذیر است که شعور اجتماعی افراد به ضرورت برآیندی از سطح تحصیلات، موقعیت شغلی و یا درآمد آنها نیست. این رفتارها و کنشهای اجتماعی ماست که بیانگر شعور ماست. فقط در جامعه افیونزده دینی است که در صف رایگان رفتن به نجف و کربلا، بیشمار تحصیلکرده میبینیم! جماعت متعصب و بتپرستی که هرگونه پرسشی را توهین به مقدسات خود تلقی میکند.
این نظام دینی است که از تمام هنرهای نمایشی و غیرنمایشی فقط به تعزیه ارادت دارد. موسیقی را حرام میشمارد اما صدای کوبندهی سنج و دمام، نوحه و شروهخوانی دارد و مدام بر سر و روی مردم خاک مُرده میپاشد. ما باید بدانیم جامعهای که موسیقی خوب و غنی گوش ندهد خشن میشود. غفلت از همین مؤلفههاست که «مهرگان» را منقرض میکند تا جایی برای محرّم و فرهنگ سیاهپوشاش باز کند، و یا عید باستانی نوروز میبایست با اعیاد مذهبی که مثل قارچ میرویند محاصره گردد!
حال پرسش اینجاست «ملتی که رأی دارد، اما صدا ندارد» پدیده عجیبالخلقه و یا ناقصالخلقهای چون حکومت اسلامی را چگونه باید به چالش بکشد؟ بدون تردید راه مقابله با حکومت مزدورپروری که در برپایی آشوبهای داخلی و خارجی بسیار مهارت دارد، جنبشهای مدنی و به دور از خشونت است. بدین معنا که باید به هر آنچه از سوی حکومت میآید «نه» گفت. فرهنگ اعتراض در شکلهای بسیار ساده و ابتدایی آن حتا میتواند الهامبخش نسلهایی باشد که به ما چشم دوخته است. ما نسلی هستیم که باید دوباره متولد شویم. «نه گفتن و بیاعتنایی» (و نه بیتفاوتی) به هرآنچه محبوب حکومت است نه تنها حرکتی است پویا، بلکه تاثیرگذار در گسستن زنجیرهی سادهلوحی و گسترش خرافههای مذهبی. بدون تردید این رهنمونِ نیشداری برای تمام کسانیست که باور دارند در این نظامِ سیاسی صدایی برایشان نیست اما در مناسبات مذهبی، کم لبیک و نوحه سر نمیدهند!
ما ایرانیان تجربههای تلخ و ناامیدکننده کم نداشتهایم، اما بجای بهره جستن از آنها مدام در حال انباشت تجربههای تلخ تازه و یا افسوس خوردن بر مزار فرصتهای از دست رفتهایم. وقتی با کژسلیقگی «سیاست و دیانت ما یکی شود» بدون تردید نه تنها ما بلکه نسلهای آینده نیز زندگی را به دین و مذهب خواهند باخت. باور کنید این راه رستگاری نیست، این میوه ی حنظل است!
حال که سوت خطر قطارِ فرتوتِ حکومت لِک و لِککنان به انتهای ریل میرسد، ما باید دانههای تسبیح را از حفرهی چشمهایمان بیرون کنیم و عینکی از نکتهسنجی، تیزبینی و اعتراض به چشم بگذاریم. اجازه ندهیم درختان خاموشی باشیم که بیهیچ اعتراضی تیشه بر ریشهمان زده یا تیغ تبر بر شاخ و برگهایمان میکِشند.
جناب کوروش, در اینکه مردم ایران در مقاطع زیادی احساسی عمل کرده و با شوری کاذب تصمیم نامناسبی گرفته اند شکی نیست, اما بجای چماق کردن ضعف هایشان باید روشنگری کرد. ما نگفتیم همه ی جامعه فرهیخته هستند, از جامعه ای که مطالعه ندارد و وب گردی را به اشتباه استخراج اطلاعات تلقی می کند بیش از این انتظاری نیست. پس بجای سرکوفت زدن به جامعه ای تشنه, با پیمانه ای از آب باید کمکش کرد و راه را نشانش داد. همین کاری که دوستان در کیهان لندن با افتخار دارند انجام می دهند. با درود.
اینکه مردم مناظره های انتخاباتی را پیگیری نمیکنند و یا تبلیغات انتخاباتی را دنبال نمیکنند لزوما به معنی فرهیختگی و آگاهی مردم نیست.بسیاری از مردم اخبار زندانیان سیاسی یا جنایات ج.ا در منطقه را هم پیگیری نمیکنند.مردم ما بارها دقیقه نودی و احساساتی رای داده اند.خودمان را گول نزنیم
با درود
از کوزه همان برود تراود که در اوست. کسی که تا حالا متوجه رذالت, کراهت و پلیدی نظام آخوندی نشده باشد حتمن یا درجه ای از توهم دارد, یا خنگی و خرفتی یا از قماش خودشان است. اما فراموش نکنیم, هیچ علف هرزی درخت نخواهد شد.
سپاس
این مناظرات نشان میدهد سالها #حذف_سیستماتیک استعدادها و تواناییها چه بر سر #ایران آورده.
تعجبی ندارد که اکثریت مردم حتی وقتشان را برای تماشای این نمایش رقتانگیز تلف نمیکنند.
همه چیز رو خراب کردن بااین تعهد تعهدکه آخرش منجر شد به آدمای چاپلوس وبیسواد و رشوه خواردر راس