اگر گوشهایتان را بگیرید، کل نمایشنامه را از دست میدهید و اگر چنین نکنید، بارها و بارها در طول دیدن این نمایشنامه رنگ به رنگ و سرخ و سفید میشوید؛ نمایشنامه «عارف نامه» منظومهای از ایرج میرزا شاعر طنزپرداز و متجدد و بیپرواست که به کارگردانی و بازیگری شاهرخ مشکینقلم بازیگر تئاتر و طراح رقص روز شنبه ۱۷ اکتبر در لندن به روی صحنه رفت.این منظومه را به ظاهر ایرج میرزا در هجو یک شاعر بزرگ دیگر، عارف قزوینی، سروده است که در آن بیانی صریح و بسیار بیپروا و گاه به عبارتی «رکیک» دارد. منظومهای در ۵۱۵ بیت که مشکینقلم آن را بدون کوچکترین سانسوری به روی صحنه برده است.
اشعار «عارفنامه» با انتقاد از عارف قزوینی که همعصر و دوست ایرج میرزا بود شروع میشود.
عارف برای اجرای کنسرتی به مشهد میرود اما نه تنها در منزل ایرج میرزا مستقر نمیشود که به دیدار او هم نمیرود. ایرج میرزا خود به دیدار دوست میرود اما بحثهایی بین آن دو در میگیرد و شاعر دلشکسته دست به قلم میبرد و به این ترتیب عارفنامه متولد میشود.
«عارفنامه» سه بازیگر بیشتر ندارد؛ شاهرخ مشکینقلم در نقش ایرج میرزا که بار اصلی نمایش را به دوش دارد، فرید شفیعی نوری در نقش عارف قزوینی و سیمون درایه در نقش زن محجبه و زن بیحجاب.
مشکینقلم حدود ۱۵ سال پیش منظومه «زهره و منوچهر» اثر دیگری از ایرج میرزا را به روی صحنه برد.
او درباره تجربهاش از این کار به کیهان لندن میگوید: «صدرالدین زاهد بازیگر نقش منوچهر و یکی از بزرگان تئاتر ایران و عزیزالله بهادری از نخستین هنرپیشههای تئاتر دوران روشنفکری ایران و بازیگر نقش ایرج میرزا در ابتدای کار معتقد بودند که این منظومه ظرفیت تبدیل شدن به نمایشنامه را ندارد و نگران واکنشهای احتمالی تماشاچیان بودند اما در نهایت این نمایشنامه استقبال بینندگان را به دنبال داشت.»
به گفته شاهرخ مشکینقلم در آن زمان بیشتر فعالان تئاتر ترجیح میدادند روی متون غربی کار کنند و به آثار ادبی ایران کمتر توجه میشد.
آن طور که مشکینقلم میگوید، جرقههای به روی صحنه بردن عارفنامه هم از همان دوران زده شد: «پس از به روی صحنه بردن منظومه زهره و منوچهر، بزرگان تئاتر همچون فرخ غفاری، ایرج پزشکزاد و احمد کریمی حکاک به من گفتند با توجه به علاقه تو به ایرج میرزا و گستاخی و جسارتی که داری وظیفه تو است که عارفنامه را به گوش مردم برسانی.»
هر چند این منظومه با نقد عارف قزوینی شروع میشود اما پیشتر که میرود دیدگاههای انتقادی شاعر مانند همیشه به وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعهی آن دوران پر رنگتر میشود؛ در این منظومه ایرج میرزا زمین و زمان را به باد انتقاد میگیرد و حتی به خودش هم رحم نمیکند؛ زمانی که در اشعارش از ترفندهایی میگوید که از آن طریق با زنی چادری همبستر میشود و سپس در ادامه از نجابت باطنی زن میگوید بدون حجاب ظاهری؛ و یا زمانی که تیغ انتقادش را به سمت صاحبمنصبان و روحانیون نشانه میرود آنچنان وضعیت برای ملموس و آشنا به نظر میرسد که تماشاگر برای لحظاتی فراموش میکند این اشعار بیش از یک قرن پیش سروده شده اند نه در زمان حاضر.
اما به نظر میآید به روی صحنه بردن منظومهای که جا به جای آن از الفاظ رکیک و بیپروا استفاده شده چندان هم آسان نباشد.
مشکینقلم درباره مشکلات کار میگوید: «با افراد زیاد که در زمینه تئاتر و هنر و موسیقی فعال هستند صحبت کردم اما کسی حاضر نبود در این نمایشنامه بازی کند و بار فحاشی روی صحنه را بر عهده بگیرد و بیشتر آنها نگران قضاوت مردم بودند؛ تا اینکه به صورت اتفاقی فرید شفیعی نوری را در یک مهمانی دیدم. او متولد آمریکا اما به فرهنگ و ادبیات ایران بسیار علاقمند است، ساز میزند و تهچهرهای شبیه به عارف قزوینی دارد! به این ترتیب از او برای بازی در نقش عارف دعوت کردم؛ اما واکنش اولیه او هم با شنیدن اولین بیتی که الفاظ رکیک داشت همانند دیگران بود.»
در این نمایشنامه عارف کلامی بر زبان نمیراند و تنها گاه به گاه و در میانه منظومهخوانی ایرج میرزا ساز میزند .
مشکینقلم درباره دلیل سکوت عارف میگوید: «در داستان واقعی این جنجال، خود عارف هیچگاه در صدد جواب ایرج برنیامده و صرفا طرفدارانش بر این آتش دامن زدند که عاقبت گریبان خودشان و عارف را گرفت و عارف به فنا رفت و ایرج میرزا فاتح شد .در اجرای ما نیز این دو فضا همزمان و مجازی رخ میدهد. یعنی عارف در حال اجرای کنسرت خویش در باغ خونی (ملی) مشهد است و ایرج در خانه خود مشغول نگارش.»
مشکینقلم ادامه میدهد: «معمولا در تئاترهای واقعی این اختلاف با خاموش و روشن شدن نوسانی دو مکان برای بیننده پرواضح میشود اما این امکانات در سالن لندن در اختیار ما نبود و ما با کمبود امکانات کنار آمدیم.»
نخستین اجرای این نمایشنامه بهار سال جاری در سانفرانسیسکو بود. به گفته مشکینقلم، عارفنامه پس از آن به دلیل استقبال مردم یک بار دیگر در سانفرانسیسکو به روی صحنه رفت و سیاتل و ونکوور مقصدهای بعدی آن بودند.
اجرای لندن سرآغاز تور اروپایی «عارفنامه» بود و پس از آن آن طور که مشکین قلم میگوید در پاریس و لیون فرانسه سپس فرانکفورت، برلین و کلن هم اجرا خواهد داشت.
در بخشهای پایانی نمایشنامه، مشکینقلم طعنهای هم به سیاستمداران حال حاضر میزند؛ جایی که میگوید :
تجارت هر یکی باد ضعیف است
امیدش هم به محمد جواد ظریف است
او در این باره توضیح میدهد: «ایرج به تمامی دست اندرکاران و وزرای دوره خود میتازد و اسامی بسیاری از آنها برای مردم عادی و کسانی که تاریخ را نخوانده باشند آشنا نیست و به همین دلیل من در این بیت تغییری دادم که به شرایط همگن و یکسانی اشاره دارد؛ کاری که با سانسور متفاوت است و تنها بیت را برای مردم امروز معنادار کردم؛ کاری که در ترجمه هم انجام میشود.»
اصل بیتی که در نمایشنامه تغییر یافته به این صورت است:
تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست
امیدی هم به سردار سپه نیست
اما «عارفنامه» در لندن با تاخیری بیش از یک ساعت به روی صحنه رفت؛ موضوعی که مشکینقلم هم به آن معترض است و میگوید گروه او از پیش آماده بودند و برگزارکننده برنامه به دلایل دیگری که به نرسیدن به موقع تماشاچیان به علت ترافیک و… مرتبط بود اجرا را به تاخیر انداخت.
او اضافه میکند: همین تاخیر، فضا را کمی تنشآمیز کرده بود و به تبع آن بر روی کار بازیگران نمایش هم تاثیر منفی داشته است.
مشکینقلم از اجرای لندن «عارفنامه» خاطره خوبی ندارد اما امیدوار است که استقبال از آن در فرانسه و آلمان به خوبی آمریکا باشد.