جمهوری اسلامی با یک ایدئولوژی شکست خورده، متروک و مطرود، چهار دهه است از طریق فشارهای پلیسی و خشونت، به عنوان یک گروه حاکم و نه یک نظام سیاسی، قدرت را حفظ کرده است. مردم از یکسو و فعالان سیاسی و مدنی در قالب اپوزیسیون جمهوری اسلامی در سوی دیگر خواهان تغییرات دمکراتیک در ایران و تلاش برای بهبود شرایط اقتصادی و تأمین رفاه و امنیت جامعه هستند.
جمهوری اسلامی با تمام قوا و امکانات، در داخل به سرکوب فعالان سیاسی و مدنی مشغول است و در خارج نیز علاوه بر ترورهایی که در سالهای گذشته جریان داشته، برنامههای مختلفی را برای نفوذ در اپوزیسیون پیش میبرد. در این میان پرسش اساسی اینست که آیا نیروهای مخالف جمهوری اسلامی «میتوانند» و «میبایست» به همبستگی برای براندازی نظام و جایگزینی آن با حاکمیت مردم برسند؟ و آیا همبستگی و همگرایی اپوزیسیون و فعالان سیاسی، از چپ تا راست، برای عبور از جمهوری اسلامی و رسیدن به ساختاری که حقوق ملت و تمامیت ارضی مملکت در آن تضمین شود، شرط این عبور و اساسا عملی است؟
انقلابی بیاعتبار در قلمرو ملی و بینالمللی
انقلاب اسلامی خود را در آغاز انقلابی جهانی میدانست؛ مدعی بود مکتبی است که میتواند ایران را گلستان کند و سرمشق سایر «آزادیخواهان» جهان باشد. فارغ از این خیالات و شعارها اما انقلابیون در عمل تیشه به ریشهی ایران زدند و حتا شاخ و برگ آن را وحشیانه بریدند. آنها زیرساختهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور را که با برنامههای بلندمدت در حکومت پهلوی طراحی شده بود به نابودی کشاندند.
جریانهای انقلابی حتا اندکی بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ به جان هم افتادند و خشنترین شیوهها را برای نابودی و حذف یکدیگر در پیش گرفتند. همان انقلابیونی که حکومت پهلوی را «ظالم» و «شکنجهگر» و «ستمگر» خطاب میکردند، شیوههایی را در سرکوب خودی و غیرخودی به کار بردند که مشابه آن نیز در حکومت پهلوی علیه مخالفان وجود نداشت.
«انقلاب اسلامی» که زمانی از سوی طرفدارانش «طلیعه انقلاب جهانی» نامیده میشد، اکنون در قلمرو ملی و مرزهای کشور شکست خورده و در کشورهای مسلماننشین منطقه نیز منفور است. همه حکومتها و دولتها برای اینکه به آفت «انقلاب اسلامی» مبتلا نشوند، با وسواس فاصله خود را با آن بیشتر میکنند. این در حالیست که مردم ایران مدتهاست از نظر سیاسی، فرهنگی و ارزشهای اخلاقی از جمهوری اسلامی عبور کردهاند.
تنزل سیاست به حضور در شبکههای اجتماعی
در چنین شرایطی مدتهاست که این پرسش مطرح است، چگونه می توان بر این انقلاب ارتجاعی و حکومتی که به نام آن حکمرانی میکند چیره شد؟
اپوزیسیون جمهوری اسلامی سرفصلهایی چون آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و عدالت و رفاه را از بَر تکرار میکند اما نه اتحادی شکل گرفته و نه سازمان سیاسی قدرتمندی پدید آمده که نارضایتی و مخالفت مردم را نمایندگی کند.
هرچند نمیشود فقط با تکیه بر نارضایتیها و مخالفتها، حکومتی را برانداخت اما واقعیت اینست که برای چیره شدن بر رژیمی که با زور و ارعاب و پلیس و بگیر و بند خود را حفظ میکند، باید مخالفتها و نارضایتیها تبدیل به «مبارزه متشکل» شود. ابراز مخالفت و اعتراض امری عمومی و خودجوش است اما پیشبرد مبارزه، اقدامی است که نیاز به سازماندهی اندیشه و عمل دارد.
در ایران نارضایتیها به بیشترین درجه ممکن رسیده است. مردم به بهانههای مختلف به خیابان میآیند، اعتراض میکنند، شعار میدهند و حتا با جان خود هزینه میپردازند. اما هنوز ارتباط ارگانیک بین اعتراضات مردم و آزادیخواهان مدافع دموکراسی برقرار نیست.
همبستگی مردم و گروههای فعال در اپوزیسیون حالا به عنوان یکی از راهکارهای براندازی جمهوری اسلامی مطرح میشود اما گذشته از دعوتها و تلاشهایی که برای ایجاد اتحاد در اپوزیسیون انجام میشود، لایههایی از سطحینگری نیز به چشم میخورد که گاه مبارزه علیه یک دیکتاتوری مذهبی و تمامیتخواه را به «تفنن» و «چهرهسازی»های توخالی کاهش میدهد.
در نبود یک سازمان سیاسی قدرتمند که چفت و بست فکری داشته باشد تا ایده و نقشه راه مشخصی را پیگیری کند و بر پایه کادر و نیروی تشکیلاتی و منابع مالی شفاف بتواند شخصیتهای سیاسی پرورش دهد، میدانداری افرادی که دور از واقعیت در شبکههای اجتماعی محبوساند شگفتانگیز نیست.
همانطور که جمهوری اسلامی مفهوم «دولت- ملت» پس از انقلاب مشروطه را به «ولایت- امت» تنزل داده، سیاستی نیز که فقط در شبکههای اجتماعی حضور دارد، در تلاش برای جلب «فالوئر» و «فاند» درجا میزند. این تنزل سیاسی را میتوان در سطح نازل کارشناسان برخی رسانههای فارسیزبان نیز دید.
در این میان، جمهوری اسلامی بیشترین بهره را میبرد زیرا با تنزل سیاست و رسانه، از یکسو راه نفوذ به رسانهها و جریانهای اپوزیسیون برای دستگاههای امنیتی نظام هموار میشود و از سوی دیگر میتواند حتا عوامل خود را به عنوان صدای اپوزیسیون سازماندهی کند.
حلقهی گمشدهی همبستگی
موضوع اتحاد و همبستگی در اپوزیسیون همواره در میان نیروهای سیاسی برونمرز مطرح بوده و البته بینتیجه مانده است. اما هربار از نو داغ میشود آنهم در حالی که چهار دهه گذشته ثابت کرده «اتحاد همه با همه» ممکن نیست و در هیچ کشوری نیز روی نداده! آنچه در انقلاب ۵۷ نیز روی داد چنین اتحادی نبوده بلکه رفتن همه به زیر بیرق «وحدت کلمه» خمینی بوده است!
یکی دیگر از نکاتی که برآیند لازم را به فعالیتهای اپوزیسیون نمیدهد، نگاه آکواریومی و تصنعی به مناسبات واقعی بین نیروهای اجتماعی است. اتحاد و همگرایی میبایست بطور ارگانیک شکل بگیرد در آنصورت مردم و رسانهها و جامعه جهانی نیز به آن واکنش مطلوب نشان خواهند داد. به همین دلیل است که نشستها و ساختارهایی که بدون این پیوند ارگانیک شکل میگیرند پس از مدتی اگر هم فرو نپاشند، منفعل مانده و تأثیری در معادلات ندارند.
در این میان روشن است نیروها و بازماندگان جریانهایی که با ایدهی «ضدپادشاهی» علیه حکومت پهلوی در انقلاب ۵۷ مشارکت داشتند، نتوانند و یا اصلا نخواهند با طرفداران پادشاهی، اتحاد عمل داشته باشند حتا وقتی که حرفش را میزنند! از همین رو تمام تلاش آنها این بوده که از یکسو «نهاد پادشاهی» منتفی اعلام شود و از سوی دیگر نماد پادشاهی نیز از آن صرف نظر کند! با اینهمه ریشهی تاریخی و فرهنگی این نهاد و همچنین محبوبیت پهلویها به گونهای است که همین نیروها نیز برای دریافت رأی اعتبار، کوشش میکنند نخست پشتیبانی شاهزاده را جلب نمایند و بعد راه خود را بروند و ساز خود را بزنند!
بسیاری از جریانها و افرادی که امروز در قالب اپوزیسیون حتا دموکراسیخواه فعالیت میکنند، به دلیل مخرج مشترکِ «جمهوری» آنقدر که با «جمهوری اسلامی» احساس نزدیکی میکنند، با طرفداران پادشاهی و مشروطه پارلمانی که علیهاش انقلاب کردند، خود را همسو احساس نمیکنند! آنها میدانند با جمهوری اسلامی سر «جمهوری» و شکل نظام مناقشهای ندارند! مخالفت آنها با رژیم اسلامی ایران بر سر چگونگی اعمال قدرت در «جمهوری» است. در حالی که با طرفداران پادشاهی و پهلویها، منازعهی تاریخی، فرهنگی و ایدئولوژیک دارند! حلقه گمشدهی همگرایی و همبستگی در توضیح صریح و بدون تعارف همین نکته است!
همبستگی و ایدههای متناقض
پس از ارائه «پیمان نوین» توسط شاهزاده رضا پهلوی در هفتم مهرماه ۱۳۹۹ که میتواند به عنوان مناسبترین و عینیترین نقشه راه مورد استفاده ایرانیان مدافع آزادی و دموکراسی قرار گیرد، فعالان و طیفهای مختلف سیاسی با برگزاری نشستهای متعدد تلاش کردند برای تقویت صدای مردم ایران و پشتیبانی از خواستهها و حقوق آنها جهت شکل گرفتن یک «اپوزیسیون متحد» اقدام کنند از جمله صحبت از «پارلمان ملی براندازی»، «صندوق برای حمایت از اعتصابات»، «صندوق برای حمایت از خانواده زندانیان سیاسی»، «حمایت از رسانههای مستقل»، «رایزنی با مقامات سیاسی کشورهای مدافع دموکراسی» و سایر پیشنهاداتی که یا عملی نشدند و یا به صورت خیلی محدود توسط افرادی که در گذشته نیز اقداماتی مشابه در این زمینهها داشتند تکرار شدند.
اگرچه حضور فعالان سیاسی و مدنی و تحلیلگران در رسانهها و نشستهای مختلف میتواند زمینهساز اقدامات عملی باشد اما دستکم تا کنون و اکنون دردی از مردم داخل ایران را دوا نکرده و نمیکند. در این میان، با وجود اینکه آزادی عمل برای فعالان سیاسی خارج از ایران بسیار بیشتر از فعالان داخل کشور بوده و هست اما معضل پراکندگی آنها همچنان پابرجاست! البته یکی از دلایل تداوم این معضل، ترفندهای جمهوری اسلامی از جمله صادراتیهای آن است که از دوران محمد خاتمی بطور جدی دنبال شد. دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی هنگامی که نتوانست ایرانیان خارج کشور را به داخل و «پروژه اصلاحات» جلب کند، خودش با صرف هزینههای میلیونی بطور مستقیم و غیرمستقیم نیرو به خارج کشور فرستاد و یا از ایرانیان موجود در غرب بهره برد. هجوم ملخوار خبرنگاران و تحلیلگران وابسته به جناح اصلاحطلب، ترفندی بود که به سود رژیم جواب داد. این فضا تنها زمانی شکست که مردم در دی ۹۶ از داخل ایران با اصلاحطلبان نیز اتمام حجت کردند!
واقعیت اما این است که برای دگرگونی سیاسی و حقوقی، و برآمدن نظم و نظام جدید، اعتراضات مردمی اگرچه لازم اما کافی نیست. کوششهای پراکنده و متنوع مردم باید تحت یک اندیشه و ایده فراگیر هماهنگ شود و با کوششهای عملی همراه گردد. این ایده اما نمیتواند مخلوطی از ایدههای ناقض یکدیگر باشد! همچنین این مسیر با جمع شدن چند فعال و گروه سیاسی هموار نمیشود بلکه آنچه اهمیت دارد جامه عمل پوشاندن به ایدهها و تصمیماتی است که سالهاست در نشستهای متعدد توسط گروههای مختلف مدافع دموکراسی مطرح میشود و باید پیش از آنکه دیر شود به تکیهگاه مردم ایران فرا روید.
روشنک آسترکی، حامد محمدی
درود یاران جان :
من همان روز زفرهاد طمع ببریدم ///که عنان دل شیدا به لب مجنون داد
خلاف عادت و گمان هنر نزد ایرانیان است وبس. دلم هوای کمی تامقداری
فحش و نفرین کرده اینم کار دل است وپای عقل نعلین* بود در این مطلب.
ملتی که استاد برجسته وحضرت پرافسسسسور وفیلسوفش در سن هشتاد
سالگی در یابد” ای دل غافل طرف دو قطبی بل چند قطبی بوده و بی سواد
تا از حکایات برادر زنش یادداشت برداری کند ودست وپا شکسته چیزهایی
از دیگر ادیان وتاریخ را باز گویی آن هم از قول آن دگر قطب(الله) نگوید و
با تمام شدن موضوعات لاجرم میبایدسخنوری را بکشد تا شعرش را بنام
همان الله عرضه کند .بله بعد از انهدام دانشگاه ها ودانشجو وهر آنکس کو
اهل اندیشه بوده .این ایرانی که هنر نزد اوست فلسفه جدیدی در میکند و
نام رویاهای رسولانه برآن می چسباند.هیچ بله هیچ کس هم نمی پرسدش
رویا که رسولانه وامامانه وبقالانه ندارد! تنها کاری که کرده ای بازنشسته
کردن الله است چرا که رویا را فاعل ومفعول همان تک شخص بروزن تک شاخ
است وبس .ما نه تنها خاک برسر خود کردیم بل بنوعی مردم دیگر ممالک را
هم سیه روز ساختیم . کافی است با دقت سخن سرکرده طالبان را آنگاه که به
دیگر ممالک می گوید ّبعد از تهیه زیر ساخت های لازم !دختران وزنان هم به
ادارات وکلاس درس خواهند رفت فعلن ما را برسمیت شناخته ودلاربدهید
تا بعد.این جملات به ویژه (بعد از تهیه زیر ساخت ها )بگوشتان آشنا نمی آید؟.
جناب پرفسسسور فیلسوف دباغ خودش احتمالن در ۸۰ سال بعد کشف
خواهند کرد که چه ویرانی و وحشت وقلع وقمعی را در فرهنگ ایرانی و
ایرانی زبانان وکشورهای معتقد به همان رویا پردازشان محمدبوجود آورده اند .
آیا این حجم از تخریب راکس دیگری در طول عمر ایران باعث وبانی بوده.
چرا حتا برای اندکی التیام روحی خود پوزشی نخواستی ؟ قبول است که
آخوند حتمن می باید چرخ را دوباره اختراع کند مثل بانک داری که تا
تعین تکلیف ربا وبهره کارمزد را سرپرست کرده اند شاید بتوانند بانکداری
اسلامی اختراع کنند.یا شریعتی که چپول بود ومثل همه فقه خوانده ها
صرفن یک جنبه را می دید و پوپولیست وار از عدل های پر از عدل علی
میگفت ومیدانست علی در آمدش از کشاورزی جنوب وغرب ایران سالی
حدود چهل تن طلا بوده ولی سکه داغ شده کف دست برادرکورش می نهد.
وشهری که علی الامیر المومنین بود داغ ترین بازار سکوهای رقه (کنیز) فروشان
یا همان مادر وخواهران شریعتی ها به نرخی معادل یکی دو وعده غذا گاهی
روزانه چند دست می گشت چرا که زنان پارس سفید بودندوآبروی مجوس .
از این ها گذشته شومای فیلسوف که امر آیات را شناخته اید وبهتر ودقیقتر
از همه کس میدانیدقطب دوم خودمحمد بوده .این سلوک ونماز وو احتمالیتان
را به کدام قبله وایدیولوژی برپا می کنید .آیا لزومی به پوزش خواهی از ملت
ایران ودیگر مردمی که مبتلا به این کم دقتی ایرانیان وکوشش های شما وهمکاران
آن زمان هایتان شده نمی بینید؟مثل مشهوری است که آتش جایش را می سوزاند
اما شمانه تنها چهارسو یا مملکت وفرهنگی بل قاره هایی را خاکستر کردید .
یا بخود ببالید یا خاضعانه پوزش بخواهید چراکه بزودی بدون براق بسوی همان
قطب دوم میرسید البته در تاریخ ایران آیندگان سروش را باحروف بولد شده
وکسی کوپوزش نخواست خواهند خواند ویاد یار هیتلرکه خود وفرزندان کشت….
———
*به دو منظور دوعدد نعل ویا پاپوش زردآخوندها
نیروهای اپوزیسیون که با خمینی در سال ۵۷ با کمال میل متحد شدند ایا شاهزاده رضا پهلوی بدتر از خمینی است که حاضر به اتحاد با وی تا عبور از رژیم نیستند ؟ مخصوصا که وی هیچ فشاری در مورد اینکه باید سیستم اینده سلطنتی باشد را ندارد و رژیم سابق علیرغم کاستی ها هزاران برابر بهتر از این رژیم بوده و خدمات بسیاری کردندو همه این را می دانند. پس چرا به جای سکوت یا دشمنی و توهین و کارشکنی, همکاری نمی کنند. جواب: این گروهها یا وابسته به قدرتهای جهانی هستند و فقط در ظاهر فقط در رساناها غر می زند یا اینکه از رژیم می ترسند و کج دار و مریض می کنند. از طرفی بسیار عجیب است که هنوز عده ای تحت عنوان نیروهای مخالف سوسیالیست فعالیت می کنند در حالیکه این ایدئولوژی در تمام کشورهایی که به کار گرفته شدند جز نکبت و بدبختی برای مردم خود نداشتند و حتی حزب کمونیست چین هم به دنیا ثابت کرده که در داخل به هیچیک از قوانین اخلاقی و حافظ حقوق بشر اهمیت نمی دهد. بنابراین براحتی می توان نتیجه گرفت که بسیاری از گروههای مخالف در واقع خائن و برهم زننده اتحاد علیه رژیم هستند.
با این جمله در متن کاملاً موافقم:
«… این در حالیست که مردم ایران مدتهاست از نظر سیاسی، فرهنگی و ارزشهای اخلاقی از جمهوری اسلامی عبور کردهاند.»
خود رؤسای امور حکومت اسلامی به خوبی فهمیده اند و سال هاست که مسئلهٔ گذار مردم را می دانند ولی برای ترساندن و کنترل ذهنی مردم اقدامات خاص برای ارعاب مردم دارند مثلاً امروز در «ایران اینتر نشنال» خواندم که:
محمدمهدی حاجیمحمدی، رییس سازمان زندانها روز شنبه در توییتی نوشت «زندان محفل فرهیختگان نیست بلکه محفل مجرمان است. با وجود کنترلها، اختلاف و تنش بین آنها دور از انتظار نیست.»
قصد ترساندن مردم ظاهراً غیر زندانی بیرون را دارند. چند سال پیش یک فیلم سینمایی ایرانی را که سال ها پخش آن ممنوع بود اجازه پخش دادند. پدر قاچاقچی زیر تیغ اعدام با پسر زیر ۱۸ سال خود در زندان بودند، محوطه ای که حتی جای نشستن هم نداشت. مرد دیگر قاچاقچی ثروتمند که برای جلوگیری از دستگیری خودکشی می کند ولی نجات پیدا می کند و به زندان جهنم درهٔ فوق می افتد. افسر پلیسی بسیار خُبره که طی اتفاق های جاری به رشوه گیری می افتد.
نام فیلم یادم نیست ولی دقیقاً پس از اعتراضات خیابانی پخش شد!
در این مقاله به نکات مهمی اشاره شده که این کامنتگزاذ نیز در ظرفیت توان ذهنی و دانش خود نیز همواره بر محورهای کلیدی آن اشاره کرده است.
اما چند مطلب تکمیلی:
در ترمینولوژی علوم سیاسی اپوزیسیون به یک و یا چند حزب سیاسی و یا گروه سازماندهی شده اطلاق می شود که از نظر سیاسی. و عقیدتی مخالف حکومت و یا حزب حاکم بر یک کشور هستند و برای سرنگونی آن و روی کار آوردن یک آلترناتیو، با کنش سیاسی و تاثیرگذاری بر افکار ، فعالیت می کنند. در رژیمهای تمامیت خواه اپوزیسیون شدیدا سرکوب می شود.
با توجه به این تعریف کلاسیک، افراد و یا گروه های مخالف جیم الف در برون مرز ، بدلایل گوناگون اپوزیسیون نیستند، از نظر علوم سیاسی حداکثر واژه مخالف dissent برای آنان مناسب است، زیرا،
۱- آنها در درون مرز نیستند و قادر به تاثیر گذاری در صحنه سیاست داخلی نمی باشند. در نتیجه موضوع سرکوب آنها توسط رژیم هم منتفی است.
۲- اکثریت این گروههای مخالف جیم الف ، شاید از بخت بدشان، مخالفت شدیدتری با یک نهاد دیگر نیز دارند ( نهاد پادشاهی) یعنی دو دشمن دارند که البته برایشان دومی از اولی مهمتر وخطرناک تر است!!!
بعبارت دیگر، این مخالفان ، می بایست در دوجبهه بجنگند، در نتیجه همان اندک کنش سیاسی آنها نیز تلف می شود. که البته برای جیم الف خوب است،
۳- این گروههای سیاسی حتی اگر با تسامح ، اپوزیسیون نامیده شوند، اول بدنبال جلوگیری از رویکار آمدن نظام پادشاهی در ایران هستند ، ضمن اینکه توان آنها برای تاثیر گذاری در داخل حتی به اندازه یک ذره به ابعاد یک آنگستروم در یک آنگستروم در یک آنگستروم هم نیست، سرنگونی رژیم بماند!!!
۴- اکثریت عظیم این گروههای مخالف، خود از خمینیستهای پیش کسوت هستند که در تدارک کودتای ۵۷ سالها زحمت کشیدند و با خارجیان مرتبط شدند و پول گرفتند و خرابکاری کردند. اکنون به هر دلیل پشیمان شده اند. اما حاضر نیستند به عنوان اولین گام از مردم پوزش بخواهند ، طلب بخشش و یا حتی استریکس ونقطه چین خوردن پیشکش.
حداکثر با گستاخی و پر رویی شیعه اثنی عشری گونه می گویند: تقصیر محمد رضا شاه بود که ما خمینیست شدیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۵- در تعریف کلاسیک، گروههای اپوزیسیون با یکدیگر متحد نمی شوند، بلکه با. یکدیگر ائتلاف معنا دار و نظام مند می کنند. بنابراین ، تاکید بیش از حد بر لزوم اتحاد بین این به اصطلاح گروههای اپوزیسیون ملال آور شده است. خب ائتلاف کنند برای سرنگونی رژیم،، در این ۴۳ چه کسی جلو ائتلاف آنها را گرفته است؟؟؟ ضمن اینکه اصولا اپوزیسیون نباید خطاب شوند.
۶- همه این سلبریتهای تی وی های دولتی برون مرزی ( همان مخالفان جیم الف یا به قول خودشان اپوزیسیون )اتباع کشورهای مهم فرنگ و ینگه دنیا و بلاد کفر هستند و از حقوق بشر و آزادی بیان و حقوق شهروندی صد در صدی در کشورهای خود برخوردارند.
از این پتانسیل عظیم تابعیت خود، کوچکترین استفاده ایی برای تاثیرگذاری در سیاست دولتهای متبوعشان و یا افکار عمومی هموطنان اشان بهره ایی نبرده اند.
دریغ از یک تظاهرات ده نفر مقابل مقرهای حکومتی کشورشان مثل کاخ سفید و خانه شماره ده و کاخ الیزه.
دریغ از یک ملاقات با یک سناتور یا نماینده حوزه انتخاباتی ایالت و یا استان اشان.
دریغ از یک مقاله ( البته به زبان رسمی کشورشان، نه فارسی) در یک روزنامه محلی .
دریغ از یک مصاحبه در سی ان ان و بی بی سی و فاکس نیوز . ( از مسیح علینژاد و فخر آور یاد بگیرند) .
دریغ از یک سخنرانی در دانشگاه محل کارشان ( هر چند به ادعای پرفسور بودن آنها شدیدا شک دارم)
در حالیکه نگران ضرب و شتم و شکنجه و زندان و تجاوز حنسی و اعدام هم نیستند.
۷- ضمنا رفتار بسیاری از آنان نیز شک برانگیز است، مثلا آقای مهرداد درویش پور تبعه کشور پادشاهی سوئد است، اما کمترین فعالیتی برای سرنگونی نظام پادشاهی اعلی حضرت کارل گوستاو فولک هوبرتوس و برقرای نظام جمعوری در سوىد نکرده ، اما برای مردم نکبت زده از رژیم جمعوری اسلامی خواستار نظام جمهوری است و با برقراری نظام پادشاهی پهلوی در ایران مخالفت می کند.
یا یک خمینیست سال ۵۷ که مقالات شداد و غلاظ اش در حمایت از خمینی و مخالفت با پادشاهی در اینترنت موجود است، سکولار و پر فسور خطاب می شود، اما یک مقاله مثلا در نشریه دنور پست در مخالفت با جیم الف یا اعتراض به سیاست مماشات حداکثری کشورش ننوشته است.
۸- اکثریت قریب به اتفاق این سلبریتیهای رسانه ایی حضور در تاک شوهای نوریزاده تی وی وهمایون تی وی و شجره تی وی و یا تی وی های دولتی را به کنشگری سیاسی در کشورهای خود ترجیح می دهند،
احتمالا، نظر به اینکه اکثریت آنان دوران پایانی بازنشستگی را سپری می کنند ، توسط پزشکان معالج به انجام امور تفننی و فوق برنامه برای پیشگیری از الزایمر توصیه شده اند!!!!
۹- باری، نه اپوزیسیونی وجود دارد و نه اتحاد و یا عدم اتحاد آنان اهمیتی دارد و نه نیازی به آنها هست.
.
۱۰- مهمترین مخالفان جیم الف، مردمان درون مرز هستند. فقط یک رهبر کافیست که جنبش براندازانه آنان را هدایت کند. شاهزاده رضا پهلوی شایسته ترین فرد براین این امر خطیر هستند.
خواهشمندم به چند نقطه ریز ولی مهم توجه فرمائید:
۱- سواد سیاسی اکثر مردم ایران در حد الف با می باشد پس شما سیاست را طوری بیان کنید که قابل هضم باشد مثلا نام بردن آپوزیسیون بجای مخالفان نظام در نظر مردم علامت قمپوز در کردنه و خود لغت توجه را به مخالف خطاب کردن جلب نمیکنه بلکه بین مردم و بکاربرنده لغت اختلاف می اندازه.
۲- در نظر اکثر مردم هر کسی، سازمانی و یا حزبی در پیدایش کابوس انقلاب اسلامی شرکت داشته پس مجرم است و باید در یک دادگاه بیطرف جواب این سوال را بدهد به چه اجازه ای در انقلاب شرکت کردی و مردم و کشور را به این روز انداختی؟ برای اثبات این موضوع کافی است از مردم بالای ۶۰ سال بپرسید چرا انقلاب کردی ۱۰۰% به شما خواهند گفت من تو انقلاب نبودم. بنابراین بگذارید پسماندهای انقلاب انبار شده در خارج کشور دلشان به دکانها یشان خوش باشند تا طبیعت روزگارشان را پایان بخشد. سود ائتلاف با اینان به صندوق دکانهایشان سرازیر خواهد شد و دودش به چشم مردم.