یک نظرسنجى مستقل از ۴٠٠ کودک که در بریتانیا مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفته بودند نتایج نگرانکنندهای را آشکار کرد.
بر اساس این نظرسنجى معلوم شد خدمات سرویسهاى اجتماعى و پزشکى در حد کاملا ابتدایى بوده و در حمایت از این گونه افراد آسیبدیده حتی نیازهای اولیه آنها مانند احترام گذاشتن به باورهای آنها و گوش دادن به زخم درونشان هم نادیده گرفته شده و این خدمات با وجود رشد آگاهی اجتماعی در طى ۴٠ سال گذشته هیچ پیشرفتى نکرده است.
پروفسور نویل اسمیت از دانشگاه سوفوک که این تحقیق را هدایت مىکند در مورد یافتههاى مهم و نگران کنندهای که به آن دست یافتهاند مىگوید، نتیجه این تحقیق تکان دهنده بود چرا که نظرسنجىها نشان مىداد که خدمات و حمایتها بر پایه معیارهای اولیه بسیار ضعیف بوده است.
این کودکان آسیبدیده همگى بر این عقیده بودند که هرگز کسى به حرف آنان گوش نداده و آنها را باور نمىکند و حتی به آنها مىگویند که حرفهاىشان دروغ است.
به گزارش گاردین، این نظرسنجى بر اساس سه معیار شنیدن حرفهاى بچههاى آسیبب دیده، احترام به آنان و باورهای آنها به منظور تعیین میزان حمایتهاى بخشهاى مختلف مثل گروههاى داوطلب، پلیس، کلینیکها و مراکز درمانى و اورژانس صورت گرفت. پلیس، اورژانس و سرویسهاى اجتماعى بدترین رتبه را به خود اختصاص دادهاند.
یکی از این بچههای آسیب دیده که مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفته بود میگوید، من تجربه ۴ یا ۵ روانشناس را دارم اما هرگز احساس حمایت از سوی این روانشناسها نکردم و در نهایت به من گفته شد که دروغ مىگویم. روحیه من به همان اندازه تجاوز جنسى و سوء استفاده تضعیف شد.
بالاترین میزان حمایتها هم به بخش مستقل مشاوران خشونتهای جنسى که بیشتر مشاوران آن به شکل داوطلبانه و افتخاری خدمت میکنند تعلق داشت. ۶۷ درصد از افراد شرکت کننده در این نظرسنجی حمایتهاى این بخش را بسیار خوب ارزیابی کردند.
۷۰ درصد از بچهها اعلام کردند که تقریبا به مدت ۷ سال از طرف اعضای خانوادههای خود مورد سوء استفاده قرار گرفتند و بیش از ۳۰ درصد آنها گفتند که این سوء استفاده حتی بعد از اینکه آنها این موضوع را به یکی از مراکز و مسوولان قانونی مثل کلینیک پزشکی، مددکار اجتماعی، پزشک و یا معلمشان اعلام کردند باز ادامه پیدا کرد.
این همه در حالیست که بر طبق این نظرسنجی ۸۰ درصد از افراد حتی آنچه را برای آنها اتفاق افتاده اصلا فاش و اعلام نمیکنند.
این مطالعه همچنین نشان میدهد که ۴۲ درصد از آسیبدیدگان حتی بعد از افشای مشکل خود به مدت طولانی از حمایتهای مددکاران برخوردار نمیشوند. شاید بسیاری از آنها تا ۱۲ سال بعد هم مورد حمایت قرار نگرفتند و نیمیاز آنان تازه بعد از ۹ سال مورد حمایت مراکز درمانی قرار گرفتند.
یک سخنگوی رده بالای وزارت بهداشت بریتانیا اعلام کرد، امسال وزارت دادگستری قرار است ۷ میلیون پوند بودجه به مراکز مددکاری به منظور حمایت از کودکان قربانی خشونت جنسی اختصاص دهد.
نتیجه این تحقیقات روز چهارشنبه ۲۸ اکتبر در کنفرانسی اعلام شد که در دانشگاه سوفوک با حضور نماینده مرکز پلیس، مدیران مراکز حفاظت از کودکان و یک مقام عالیرتبه از وزارت بهداشت بریتانیا برگزار شد.
تجربههای تلخ زندگی افراد آسیبدیده
جین ۴۵ ساله، سال گذشته تاریکترین ورق زندگیاش را بازگو کرد؛ البته این اولین بار نبود که او در مورد سوء استفاده جنسی از خود حرف میزد؛ اولین بار ۳۰ سال پیش وقتی که نوجوان بود به مراکز درمانی مراجعه کرد. پدر بزرگاش به او تجاوز کرده بود. جین به این دلیل که از طرف یک پیرمرد مورد تجاوز قرار گرفته بود دچار عفونت تناسلی شد و در سال ۱۹۸۵ به بیمارستان محلی مراجعه کرد. او میگوید، بعد از آزمایشهای مکرری که در بیمارستان از من شد احساس کردم که واقعه تلخ تجاوز دوباره برای من اتفاق افتاده است. بعد از آزمایشها به خانه برگشتم بدون اینکه هیچ گونه کمک و حمایتی از من بشود و بدون اینکه حتی خانوادهام در این واقعه مورد بازخواست بشوند یا مورد مشاوره قرار بگیرند مرا به حال خود رها کردند.
دواگ ۳۳ ساله هم میگوید وقتی ۱۳ سال داشت در یک فستیوال مذهبی از طرف مردی مورد تجاوز قرار گرفت و در سن ۲۹ سالگی بعد از اینکه توانست بر اعتیادش به الکل و مواد مخدر غلبه کند درخواست کمک کرد. اما نتیجه چه شد؟
او میافزاید، بعد از ۳ یا ۴ هفته به قصد خودکشی پریدم جلوی یک ترن. بعد از دو روز که فقط حرفهای مادرم تنها دلگرمی من بود که میگفت تو یک بیمار روانی نیستی و فقط آسیبدیده اجتماع هستی، تنها به حال خودم رها شدم.
دواگ میگوید، انواع و اقسام مراحل درمانی را سپری کردم، مشکل اعتیادم و مشکل افسردگیام مورد درمان قرار گرفت به جز مساله تجاوز جنسی که هیچگاه درمان نشد و همواره با من ماند به طوری که هنوز هم مانند دوران بچگیام از آن رنج میبرم.
او با اندوهی مزمن ادامه میدهد، اگر این مشکلام در بچگی درمان میشد و مورد حمایت و درمان قرار میگرفتم دنیایم به نوع دیگری تغییر میکرد ولی وقتی در بزرگسالی درخواست کمک میکنی انگار همه شانسهای زندگیات را از دست دادهای.