فیروزه نوردستروم – دکتر سوسن مطلوبی با نام هنری «سروش ایزدی» خواننده موسیقی سنتی ایرانی ساکن وین است. او زاده ۱۷ اردیبهشت ۱۳۲۶ در خانه شماره ۱۶۰ خیابان فخرآباد تهران است.
مادرش خانهدار بود و خطی خوش و صدایی دلنشین داشت، او ترانههای روحانگیز و قمر را با صدای زیبایش میخواند و پدرش که کارمند عالیرتبه وزارت دارایی و از شاگردان استاد علی اکبر شهنازی بود با نواختن تار مادر سوسن را همراهی میکرد. دایی بزرگ سوسن و همسرش نیز در نواختن تار مهارت داشتند.
مادر و پدر دکتر سوسن مطلوبی در راه علم وهنر مشوق ۷ فرزند خود بودند. خواهران این هنرمند در مشاغل فرهنگی و برادرانش پزشک و مهندس و از شاگردان استاد صبا و دهلوی بودند و آکاردئون، تنبک، ویولون و تار مینواختند.
دکتر مطلوبی در گفتگو با کیهان لندن از چگونگی ورود به برنامه کودک رادیو به عنوان نخستین گوینده کودک این برنامه میگوید: «۸ ساله بودم که یک روز مولود عاطفی گوینده مشهور و محبوب برنامه کودک رادیو که تازه تاسیس شده بود از کودکان دعوت کرد که برای خواندن با آنها همکاری کنند. من با پدرم به ساختمان رادیو در میدان ارگ رفتیم. آنجا آقای پیرنیا که سرپرست برنامه کودک و مدیر برنامه گلها بود، آزمون صدا از من گرفت و صدایم پذیرفته شد. یکی از ترانههای خانم دلکش را برادرم دکتر فرهنگ مطلوبی با یک شعر کودکانه تغییر داد و من خواندم. بعد از من بیژن پیرنیا پسر استاد پیرنیا گوینده شد و بعدها سیما بینا، فرزاد سوادکوهی، آلیس و بلا و عهدیه که از من بزرگتر بودند آمدند و خواننده برنامه کودک شدند. من هم چند سال در برنامه کودک آواز میخواندم و در جشنهای مختلفی که جمعهها در سینما برای بچهها برگزار میشد برنامه اجرا میکردم. ده یازده ساله بودم که پدرم برای تکمیل آواز از استاد رضا وهدانی دعوت کرد و ایشان به من و خواهر بزرگترم در منزل تعلیم آواز میداد. بعد از چند سال همزمان به دبیرستان و هنرستان آزاد موسیقی ملی رفتم.»
این هنرمند روزها به دبیرستان و شبها به هنرستان آزاد موسیقی میرفت و در ۱۸سالگی دوره دبیرستان و هنرستان را همزمان به پایان رساند.
سروش ایزدی ادامه میدهد: «من در جشنهای پایان سال تحصیلی هنرستان در حضور زندهیاد آقای مهرداد پهلبد با ارکستر هنرستان میخواندم. وی از من دعوت کرد که به اداره هنرهای زیبای کشور بروم و در برنامههای تلویزیون شرکت کنم. در نخستین شب اجرای زنده در تلویزیون در ۱۸ سالگی با ارکستر فرهنگ و هنر به سرپرستی زندهیاد استاد فرامرز پایور، ترانه معروف «امان از این دل» ساخته زندهیاد استاد محمدعلی امیر جاهد را اجرا کردم؛ روز بعد که به هنرستان رفتم، استاد جاهد جلوی اساتید هنرستان و پدرم پیشانیام را بوسید و گفت «دخترم امشب قمر را برام زنده کردی!»
در همان دوران ۱۸ سالگی سوسن مطلوبی در تلویزیون ملی اجرای زنده داشت و بجز گروه استاد پایور با چند گروه از جمله گروه بانوان در تلویزیون برنامه اجرا میکرد.
او ادامه میدهد: «ولی در هنرهای زیبا ادامه ندادم و به سراغ کنکور رفتم؛ با وجود علاقه به رشتههای کشاورزی و ادبیات با تشویق دوستان و خانواده، رشته پزشکی را انتخاب کردم. ۱۳ هزار نفر در کنکور سراسری آن سال شرکت کردند و من نفر ۳۲ شدم. بنابراین همه مرا تشویق کردند و من از روی کنجکاوی تحصیل در رشته پزشکی را آغاز کردم در حالی که به ادبیات فارسی و کشاورزی علاقه داشتم. در دانشگاه با ارکستر دانشگاه، جشنها و فوق برنامه دانشگاه همکاری داشتم و به دانشجوها آواز آموزش میدادم و در آزمونهای اردوگاه رامسر نیز شرکت میکردم.»
سوسن مطلوبی دوران تخصصی پزشکی کودکان در بیمارستانهای تهران را میگذراند که به دعوت هوشنگ ابتهاج به برنامه «گلچین هفته» رادیو رفت و چندین ترانه اجرا کرد. همان زمان بود که ابتهاج نام هنری «سروش ایزدی» را برای او انتخاب کرد.
سروش ایزدی که سه سال پس از وقوع انقلاب اسلامی به مقصد اتریش از ایران خارج شد میگوید: «کار کردن در خارج از کشور نیز مشکلات خود را دارد؛ در اینجا دولت و سازمانی نیست که از هنرمندانی مانند ما حمایت کند؛ باید در شرایط بسیار سختی که به سبب مهاجرت پیش آمده بود، دوری از خانواده، جدا شدن از سرزمین و خانه مادری و دلتنگیهای پیامدش، زندگی در محیط نامأنوس با تفاوت فرهنگی و زبان بیگانه، شرایط آب و هوا، مشکلات زندگی و… کار میکردم.»
او درباره دلایل خروج از ایران میگوید: «در سال ۱۳۵۷ مدرک پزشکی تخصص کودکان را از وزارت علوم دریافت کردم و مدتی کار کردم ولی شرایط را نمیتوانستم تحمل کنم بهخصوص پوشیدن روسری را. در بیمارستان بوعلی به عنوان متخصص کودکان کار میکردم، با وجود اینکه ریاست بخش کودکان به من پیشنهاد شد اما نمیتوانستم با آن شرایط کنار بیایم و قبول نکردم. چند بار شاهد برخوردهای انجمن اسلامی بیمارستان بوعلی با کادر درمانی بر سر حجاب بودم. یکبار هم دخترم پنجساله بود او را برای ثبت نام به کودکستان بردم، مدیر کودکستان گفت برایش یک مقنعه بدوزید! گفتم هنوز ۹ سالش نشده؛ گفت اینها از حالا باید سر کنند تا عادت کنند! چنین شرایطی ماندن در ایران را برایم غیرقابل تحمل میکرد.»
این هنرمند با وجود تمام سختیهای مهاجرت در سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۵ نخستین کنسرتهای خود را برگزار کرد: «با خواست و نیروی فوقالعاده و عشق به هنر ایران و تعهد و مسئولیت خودم، سعی کردم کنسرت برگزار کنم و روی صحنه بمانم تا پلی باشم بین گذشته و آینده زن در موسیقی اصیل ایران و چنین هم شد.»
یکی از سیدیهای سروش ایزدی به دعوت کمپانی AVIDIS در فرانسه تهیه شد و از سوی روزنامه لوموند پاریس مدال موزیک استثنایی را دریافت کرد.
سروش ایزدی در ادامه گفتگو با کیهان لندن به پاکسازیهای سیاسی- عقیدتی در همه عرصهها از جمله در حوزه هنر و خانهنشینی بسیاری از هنرمندان پس از وقوع انقلاب اسلامی اشاره میکند: «در ابتدا موسیقی زیر سوال و تحریم بود و نه تنها خوانندگان زن بلکه آقایان هنرمند نیز به دلیل اینکه در جرگه باند یک عده قرار نداشتند مجبور به خانهنشینی شدند. هنرمندانی چون استاد بنان، فاختهای، محمودی خوانساری، ایرج، گلپا، صدای تمام این اساتید قدیمی را کنار گذاشتند! حتا بچههای هنرستان که در ارکسترهای رادیو فعال بودند خانهنشین شده و بعضیها دق کردند.»
به گفته سروش ایزدی، آنزمان این باند حکومتی چنان قدرتی داشت که ریشه دیگران را از بیخ و بن کَند: «زندگی استاد مشکاتیان را از هم پاشیدند و خانهنشین و دق مرگش کردند، ایرج بسطامی که صدای بسیار زیبایی داشت را خانهنشین کردند؛ کاری کردند که از تهران به بم فرار کرد و در زلزله زیر آوار ماند. اگر کسی در این باند نبود اجازه فعالیت نداشت. »
این هنرمند با اشاره به رفت و آمد بسیاری از هنرمندان و نوازندگان به ایران در دوران ریاست حجتالاسلام محمد خاتمی بر دولت جمهوری اسلامی توضیح میدهد: «از طرف وزارت ارشاد اسلامی چند بار به من زنگ زدند و پیشنهاد دادند که بیایم و در ایران کنسرت برگزار کنم. من گفتم کنسرت میگذارم به شرط اینکه بدون روسری در صحنه برای زن و مرد و با همین لباس که در کنسرتهایم میپوشم بخوانم. اگر رفته بودم و شرایط آنها را قبول کرده بودم در اینجا شاید موفقتر میبودم و در ایران شناختهتر میشدم ولی قبول نکردم به خاطر همین یک تکه پارچه که به اجبار باید بر سر بگذاریم!»
از او میپرسم زنان ایران با وجود خفقان و سانسور صدایشان در فضای عمومی تا چه اندازه توانستهاند در عرصه موسیقی جایگاهی به دست بیاورند؟
میگوید: «این زنان را ستایش میکنم با اینکه راه برایشان باز نیست ولی امیدوارند، میروند و یاد میگیرند، در وهله اول برای سلامت روحی خودشان مناسب است ولی شاید برای دل خودشان میخوانند چون میدانند امکانی برای آواز خواندن در مجامع عمومی ندارند.»
میپرسم آیا آواز خواندن زنان و دختران در شبکههای مجازی برای شناساندن آنها کافیست؟
پاسخ میدهد: «البته که کافی نیست! یک هنرمند باید با مردم روی صحنه روبرو شود، کنسرت برگزار کند، من در استودیو خواننده نشدم، هر جا بگویید بخوانم میخوانم، صدای من همین صدایی است که از ضبط کارهایم میشنوید، ولی یک صداهایی هست که در استودیو ساخته میشود؛ اگر به یکی از این افراد بگویید همین الان فیالبداهه بخواند یا نمیتواند یا صدایش صد برابر متفاوت است با صدایی که در فضای مجازی منتشر کرده. از طرفی گاهی ویدئوهایی از دختران و زنانی میبینیم که در فضاهای عمومی بین مردم آواز میخوانند، این اجراها تداوم ندارند، چند دقیقه خواندن و کف زدن برایشان آیندهای را تضمین نمیکند، یعنی بیشتر از این نمیتوانند انجام دهند، نه ارکستری هست و نه آهنگسازی که برایشان آهنگ جدیدی بسازد، همیشه نمیتوان یک آواز را تکرار کرد. چه صداهای زیبایی که جسته و گریخته میشنویم اما به جایی راه پیدا نکردهاند.»
سروش ایزدی با اشاره به اینکه حضور چشمگیر زنان از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی چه در اعتراض به حجاب اجباری و چه در جنبشهای زنان، دانشجویی، کارگری و اعتراضهای معلمان و بازنشستگان، همواره حکومت را به وحشت انداخته است تاکید میکند: «حضور زنان همیشه در تمامی اعتراضات بسیار چشمگیر و قابل ستایش بوده؛ من در مقابل آنها سر تعظیم فرود میآورم، برای حمایت از زنان و اعتراضات مردم چندین آهنگ اجرا کردهام، ترانهای به نام «بیداد» از ساختههای سعید فرصت و سروده خسرو نوین آزاد ستایشی است از زنان و مردانی که در ایران به مقابله با نابرابریها و ستم حاکمیت بپا خاستهاند. در ترانه «خیزش» نیز از دیگر سرودههای زیبای خسرو نوین آزاد ساخته حمید نوین و همنوازی پیانوی وی نیز به نوعی با زنان در ایران همصدا شدهام. هروقت تظاهراتی در اینجا برپا میشود شرکت میکنم و این ترانهها را اجرا میکنم.»
این هنرمند با اشاره به مادران جانباختگان آزادی ایران مانند ناهید شیرپیشه مادر پویا بختیاری، گوهر عشقی مادر ستار بهشتی، پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی و بسیاری دیگر از مادران دادخواه ادامه میدهد: «این مادران را ستایش میکنم، دستشان را میبوسم که با قدرت و با وجود بار سنگین اندوهی که بر دوش میکشند مثل شیر ایستادهاند، همه سوگوار اما قوی ایستادهاند و نمادی از صبر و پایداری هستند.»
سروش ایزدی در پایان با اظهار تأسف نسبت به سرکوب خشن شهروندان معترض در اصفهان در آذرماه ۱۴۰۰ میگوید: «نمیتوان میزان اینهمه درد و رنجی را که این مردم تحمل میکنند بر زبان آورد ولی امید دارم که پایان شب سیه بیتردید سپید است.»
بانو سوسن مطلوبی (سروش ایزدی) آوای زیبا و دلکش موسیقی را دارند. البته اولین بار بود که با صدا و نام ایشان آشنا شدم.
سحر که از کوه بلند، جام طلا سر می زنه بیا بریم صحرا که دل، بهر صفاش پر می زنه
بیا بریم جون کیجا، دنبال اون مرد جوون تو دامن چین دار خود، پر بکنیم لاله و ریحون
مرغک زیبا، روی چـمن ها، می خـونه نغمه ی شورش، کـرده دلـم را، دیـوونه
دفتر گل در مکتب بستان، بگشوده ست بلبل از آنها ، درس وفـایی، می خوونه
به گفته سروش ایزدی، آنزمان این باند حکومتی چنان قدرتی داشت که ریشه دیگران را از بیخ و بن کَند: «زندگی استاد مشکاتیان را از هم پاشیدند و خانهنشین و دق مرگش کردند، ایرج بسطامی که صدای بسیار زیبایی داشت را خانهنشین کردند؛ کاری کردند که از تهران به بم فرار کرد و در زلزله زیر آوار ماند. اگر کسی در این باند نبود اجازه فعالیت نداشت. »
با ایشان هم عقیده ام و در همان دوران طلایی امام من هم فکر می کردم بخشی از نیروهای سپاه در اجرای این نوع برنامه دخالت دارند و مدت ها بعد فهمیدم که خیر برنامه سراسری است!