نیکا نیکزاد- کسب اعتبار و جلب اعتماد دو بازوی موفقیت در هر جامعهای است. در جوامع قانونمند، بیشتر. هر دو به آسانی به دست نمیآیند. اعتبار و اعتماد محتاج گذر زمان هستند. محتاج التزام به حدود اخلاقی مشخص و محتاج راستی و صداقت. محتاج تلاش، تلاش بسیار.
وقتی این التزامات مراعات نشوند، اعتبار حاصل نمیشود یا اعتبار پیشین، رنگ میبازد و شخص برای کسب اعتبار دلخواه به زدن میانبرها ترغیب میشود.
بنا بر این، هرگاه آن اعتباری را که جایگاه اجتماعی ما تداعی میکند، نداشتیم، اولین گام آن است که از خود بپرسیم: کدام هنجار تعریف شده برای آن جایگاه را شکستهایم؟ از کدام خط قرمز اخلاقی عبور کردهایم؟
مثال میزنم: این روزها وقتی در بین اعضای جامعهی پزشکی مینشینیم، دائم شکایت از این است که به طور سازمان یافته تلاش میشود که از اعتبار پزشکان کاسته شود. در حالی که به گمان من، بد نیست به جای توجه محض به این تلاشها، جامعهی درمان، خود را هم زیر ذرهبین بگذارد. پزشکان به تبع سالیان قبل، تمایل به اشرافیت دارند. اما،اشرافیت دیگر از یک مدرک قاب گرفته و آویزان به دیوار حاصل نمیشود. اشرافیت الزامآور است. جامعهی درمان، به کدام یک ازین الزامات مقید بوده است که حال توقع دارد آن اشرافیت محفوظ مانده باشد؟!
آن پزشکی که به اتاقک نگهبانی بیمارستان میرود و با سطوح پائین پرسنلی سیگار دود میکند و شوخیهای رکیک رد و بدل میکند، هم از اعتبار خود میکاهد و هم از اعتبار جامعهی درمان!
وقتی وارد بیمارستان میشوی و پزشک را با صورت نشسته، ته ریش شلخته، روپوش مندرس و کثیف میبینی، ناخودآگاه از وزن و اعتبار وی کاسته میشود.
آن پزشکی که جواب خشونت کلامیبیمار خویش را با همان ادبیات جاهلی و لمپنی میدهد، سطح خود را در حد یک لومپ این اجتماع پائین آورده است. چگونه ممکن است آحاد یک جامعه برای این گونه رفتارهای سطح پائین، احترام قائل شوند؟
پزشکانی که برای کسب درآمد به هر دری میزنند، از فریب بیمار گرفته تا تبلیغ سوء برای همکار، تا دریافتهای غیر قانونی و غیر متعارف، قضاوت جامعه را در مورد خود تا حد یک تبهکار پائین میآورند.
آن پزشکی که زحمت به روز کردن علم خود را نمیکشد و در ارتباط با بیمار به انواع کمکاریها، از یک معاینه نکردن تا مصاحبههای عجولانه و سطحی تا بازی با موبایل به هنگام انجام وظیفه، با اراده و نیت خود است که اعتبارش را مخدوش میکند!
به همین روش، اقشار دیگر جامعه نیز باید در مورد بی اعتبار شدن خویش در این سالها از خود پرسش را آغاز کنند. مثلا چرا آخوندها دیگر اعتبار سابق را ندارند؟ چرا اولین کلمهای که در برخورد با روسای بانکها به ذهن خطور میکند، اختلاس است؟ چرا مدیران و معاونان مدارس بیشتر از افراد فرهنگی، یک عده بیمار روحی که به آزار و اذیت عزیزان مردم مشغولاند را تداعی میکنند و مثالهای بی شمار دیگر.
از آحاد و اقشار مختلف جامعه که بگذریم، در سطح کلان نیز اگر دیدیم وزن و اعتبار مطلوب را به عنوان یک ملت در بین سایر ملل نداریم، به جای رنجیدگی و کینهتوزی باید از خود بپرسیم، کجا اشتباه عمل کردهایم؟ چه حرکتی از ما سر زده است که سایرین در مورد ما این گونه قضاوت میکنند؟
بهتر است به جای ارجاع دادن مشکلات به فضاسازی رسانهها و تاثیرپذیری از آنها و قلدریهای قدرتهای دیگر را مقصر دانستن، در اولین گام از خودمان بپرسیم: چرا؟!
آیا ردی که از خود در وقایع جهانی به جا گذاشتهایم، سازنده یا مخرب بوده است؟ در مقولهی علم و فنآوری، در مجلات برجستهی دنیا چه تعداد مقاله از ما منتشر میشود؟ تولیدات فرهنگی جهان پس ما چقدر است؟ در زمینهی ورزشی چقدر موفقیت داشتیم؟ چقدر حقوق سایر انسانها برایمان مهم است؟ زنان و کودکان در جامعهی ما چقدر امنیت و احترام دارند؟ چقدر به زنان بها میدهیم؟ چقدر به اقلیتها از هر نوعی شانس برابر برای حضور در عرصههای اجتماعی میدهیم؟ سینما و موسیقی و به طور کلی هنر و فرهنگ ما تا چه حد در بین سایر ملتها نفوذ دارد؟ آیا به عقاید مخالف احترام میگذاریم؟ آیا رفتارهای آراستهی جمعی داریم؟ تا چه حد شهروندان و همشهریها از حضور در کنار هم لذت میبرند؟ آیا ملتی قانونمندیم یا قانونگریز؟ آیا مالیاتهایمان را پرداخت میکنیم یا به صد حیله برای فرار از آن دست میزنیم؟ آیا کوشا هستیم یا وقت به بطالت میگذرانیم؟ آیا به زور بازوی خویش متکی هستیم یا چشممان به درآمد نفت است؟ آیا در معاملات صادقیم یا دروغگو؟ آیا روابطمان با سایر ملتها، بر اساس احترام متقابل است یا تحقیر سایرین و توسعهطلبی؟ آیا سعی در تصحیح مشکلات فرهنگی داریم یا تثبیت آنها؟ و آیاهای بسیار دیگر!
شاید همین چند خط ما را متوجه دشواری جمع کردن اعتبار بنماید. به دلیل همین سختی و زمانبری کسب اعتبار است که باید نهایت سعی برای ممانعت از ریزش آن صورت گیرد.
مثلا لطمهای که از به کار بردن کلمات سخیف در ادبیات سیاسی ایجاد میشود، به شکل جدی از وزن و اعتبار یک ملت در بین سایرین میکاهد.
همین طور نیرنگ و فریبکاری یا دروغ و یا استفاده از اطلاعات نادرست و تایید نشده یا بیان راهکارهای دیمی و مطالعه نشده ، در تمام زمینههای سیاسی- اقتصادی و اجتماعی آسیبهای جدی به اعتبار راوی و مردم و میهن میزند.
این است که نخست باید در انتخاب هر آنچه ویترین و نمایندهی یک ملت است دقت کرد از جمله درباره سیاستمداران، دولتمردان، نمایندگان مجلس، قضات، تجار و…
وظیفه تک تک آحاد یک ملت و به ویژه نخبگان و دانایان است که تمام همّ و غم خود را معطوف به کسب اعتبار خود، ملت و مملکت خویش نمایند.
گاهی دشواری کسب اعتبار، افراد را به زدن میانبرها ترغیب میکند!
از شکم این میانبرهاست که پارتی بازی، رانت، شارلاتانیسم، و حتی ارعاب و خشونت و هزار معضل دیگر زاده میشود. میانبرها، اعتبارهایی سست، گذرا و کاذب را رقم میزنند، اما همان راهها دیر یا زود، بستر بی آبروئی و اسباب اعتبارزدائی خواهند شد.
در ممالکی که منش سیاسی یا اقتصادی را میشناسند، بر خلاف تصور برخی، دانایان و اصحاب قوم، کمتر دست به رذیلتهای اخلاقی میزنند و حتی اگر درگیر این گونه اعمال اشتباه شوند، پیش از هر چیز، از جانب ملت خود بازخواست شده و در نهایت مردود و از صحنه حذف میشوند.
از سوی دیگر گسترش رسانههای جمعی، انقلاب رسانهای و افزایش نفوذ شبکههای اجتماعی بین مردم، پالایش نمایندگان هر ملت و افشا و روشنگری در مورد اعمال و گفتار خوب و بد آنها را سهولت بیشتری بخشیده و به این ترتیب در هر لحظه افراد در معرض قضاوت توسط جامعهای فراتر از پیرامونیان و حتی گستردهتر از مرزهای شهر و کشور خود قرار دارند. به این ترتیب، ساحت سیاست و اقتصاد هر روز شفافتر از روز قبل، پیش روی همه است و این گونه است که دیگر نمیتوان سیاست و اقتصاد را میدان عمل حقهبازان و نیرنگکاران دانست زیرا هر گونه خطاکاری، منجر به از دست رفتن یا رنگ باختن اعتبار یک شخص، یک گروه و یا یک ملت میشود.