ما انقلاب نکرده‌ها

-  همه ما انقلاب نکرده‌ها ضدانقلاب نبودیم. بسیاری از ما فقط در انقلاب شرکت نکردیم. تنها عده کمی‌ از ما ضدانقلاب بودیم و هستیم و خواهیم بود.
- در ابتدا، بین ما نه توده‌ای بود، نه فدائی، نه مائوئیست، نه مجاهد خلق و صدالبته نه ملّی- مذهبی. همه اینها را خمینی به بیگاری گرفته بود. بعد‌ها، برخی از اینان به اشتباه خود پی بردند و به ضدانقلاب پیوستند. در مبارزه با رژیم کوشیدند و همچنان می‌کوشند. چند نفراز روشنفکران سرشناس انقلابی هم گفتند که قاشق قاشق «فلان» خورده‌اند و «گند» زده‌اند.
- برخی از همین‌ها، نه تنها در انقلاب، که بعد از انقلاب بیشتر گند زدند. اصلاح‌طلب شدند، با سران رژیم لاس زدند، خواستند جایزه نوبل کذایی را به سید محمد خاتمی‌ تقدیم کنند. یا بر کتاب همین خاتمی‌ تقریظ  نوشتند و همچون شمس تبریزی با عبدالکریم سروش، «مولانا»ی زمانه هم‌آغوش شدند. هربار که فشار مردمی‌ و بین‌المللی بر رژیم حاکم افزون می‌شد، همان چه گواراهای گذشته و قدّاره‌بندان زمان شاه، صلح‌جو می‌شدند، دست به دست هم می‌دادند و به اسم حراست از ایران، دور همین رژیم ضد ایران و ضد ایرانی حریم می‌ساختند.
- فقط یک کشور وجود دارد که در قانون اساسی‌اش (مشروطه و نیز جمهوری اسلامی)، حق حکمروائی  به موجودی اعطاء شده که نه از آن کشور است و نه از آن مردم. و نه حتی وجود خارجی دارد. موجودی موهوم به اسم «امام زمان» که از نوادگان کسانی است که ایران را به زور شمشیر تصرف کرده‌اند!

سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ برابر با ۱۵ فوریه ۲۰۲۲


مهدی مظفری*- ما انقلاب نکرده‌ها، از مظلوم‌ترین و نجیب‌ترین مردمان ایرانیم. به ویژه بسیارانی از ما که نه در قدرت سیاسی شرکت داشته‌ایم و نه از شکوفایی اقتصادی زمان شاه ثروت اندوخته‌ایم. از میان ما، آنهایی هم که مجبور به ترک وطن شده‌اند، هرچه داشته‌اند، گذاشته‌اند و جلای وطن کرده‌اند. ما جمعی هستیم از مردمان عادی. کارمند و پیشه‌وریم. معلّم و دانشگاهی و روزنامه‌نگاریم. هنرمند و افسر و دیپلماتیم. میلیون‌ها نفر از ما، روستایی‌اند و نقشی در انقلاب نداشته‌اند. چند تا نویسنده و شاعر هم در میا ن ما هستند. یکی از این معدود نویسندگان غیرانقلابی، همین چندی پیش در گذشت. ایرج پزشکزاد بود و هست و خواهد بود. نادر نادرپور هم شاعر ضدانقلابی ما بود.

شعاری بر دیوار یک مدرسه؛ ۱۳۹۹

همه ما انقلاب نکرده‌ها ضدانقلاب نبودیم. بسیاری از ما فقط در انقلاب شرکت نکردیم. تنها عده کمی‌ از ما ضدانقلاب بودیم و هستیم و خواهیم بود.

ما ضدانقلابیون هم مثل انقلاب‌کرده‌ها، پراکنده‌ایم. برخی از ما «شاه‌پرست»یم. برخی دیگر «شاه‌دوست»یم. بعضی «جمهوریخواه»یم، بعضی دیگر مصدقی شاخه  شاپور بختیاریم. از هر نحله‌ای که باشیم، بیشتر ما معتقدیم که نظام آینده ایران فقط باید با رأی آزاد همه ایرانیان  مشخص شود.

دکتر مهدی مظفری؛ استاد علوم سیاسی

در ابتدا، بین ما نه توده‌ای بود، نه فدائی، نه مائوئیست، نه مجاهد خلق و صدالبته نه ملّی- مذهبی. همه اینها را خمینی به بیگاری گرفته بود. بعد‌ها، برخی از اینان به اشتباه خود پی بردند و به ضدانقلاب پیوستند. در مبارزه با رژیم کوشیدند و همچنان می‌کوشند. چند نفراز روشنفکران سرشناس انقلابی هم گفتند که قاشق قاشق «فلان» خورده‌اند و «گند» زده‌اند.

برخی از همین‌ها، نه تنها در انقلاب، که بعد از انقلاب بیشتر گند زدند. اصلاح‌طلب شدند، با سران رژیم لاس زدند، خواستند جایزه نوبل کذایی را به سید محمد خاتمی‌ تقدیم کنند. یا بر کتاب همین خاتمی‌ تقریظ  نوشتند و همچون شمس تبریزی با عبدالکریم سروش، «مولانا»ی زمانه هم‌آغوش شدند. هربار که فشار مردمی‌ و بین‌المللی بر رژیم حاکم افزون می‌شد، همان چه گواراهای گذشته و قدّاره‌بندان زمان شاه، صلح‌جو می‌شدند، دست به دست هم می‌دادند و به اسم حراست از ایران، دور همین رژیم ضد ایران و ضد ایرانی حریم می‌ساختند.  سال‌های سال، در مقاطع حساس (مثلا فراخواندن تمام سفرای اعضای اتحادیه اروپا از تهران در قضیه سلمان رشدی) فرصت‌های گرانبها را بر باد دادند. اینان نشان دادند که یا همدست رژیم‌اند یا هنوز هم از ماهیت حقیقی این رژیم بی‌خبرند.

این رژیم هرچه کشت، سر برید، خفه کرد، هرچه غارت کرد، هر چه به زنان تجاوز کرد، روز و شب گفت و نوشت و نشان داد که ایران و مردم ایران برایش فقط یک غنیمت جنگی است. جان جوانا‌ن‌اش، ثروت‌اش، سرنوشت نسل‌های آینده‌اش، همه اینها چیزی نیستند جز ابزاری برای اجرای امیال مفروض «اللّه»، بتِ ساخته‌ی محمّد. باز این انقلابیون پیشین و اصلاح‌طلبان بعدی، به رغم این شواهد روشن، رژیم را قابل اصلاح دانستند. گفتند و هنوز هم می‌گویند که « خمینی گول‌شان زده بود»!

آفرین بر این روشنفکران که بعضی از اینان خود را «جامعه‌شناس» و «تاریخدان» هم می‌دانند که به همین سادگی گول یک آخوند را خوردند! برخی از این «فریب‌خوردگان»، داعیه رهبری هم دارند! آخر مگر خمینی آدم ناشناخته‌ای بود؟ لااقل، پانزده خرداد ۱۳۴۲، ارتجاعی‌ترین شورش تاریخ معاصر ایران را که دیده بودند! می‌گویند به سبب سانسور، کتاب «حکومت اسلامی» خمینی را نخوانده بودند! «توضیح‌المسائل» و « تحریرالوسیله» و «کشف الاسرار» همه در ایران بطور آزاد چندین بار چاپ شده بود. آنها را هم نخوانده بودند؟ پس این جامعه‌شناسان و روشنفکران و… چه  می‌خواندند؟ جامعه‌شناس کدامین جامعه بودند و هستند؟

***

از این گذشته، آن جمع بزرگی که همراه خمینی با هواپیما به ایران آمدند، آنها که سال‌های سال، مقیم خارج بودند و بسیاری از آنان در ارتباط مستقیم با خمینی؛ آنها هم «حکومت اسلامی» را نخوانده بودند؟! بنی صدر، یزدی، قطب زاده، حبیبی، مکری و بسیاری دیگر. سران مخالفین شاه، امثال سنجابی و بازرگان هم که آزادانه دائم در سفر اروپا و آمریکا بودند؛ آنها هم نخوانده بودند! « دروغ چرا؟! تا قبر…» اما واقعیت چیز دیگری است. اگر اینان، از حزب توده  گرفته تا مهدی بازرگان، ننگ خِرفتی سیاسی را آشکارا می‌پذیرند، این برای سرپوش گذاشتن بر روی طرحی است که جرأت گفتن‌اش را نداشتند و ندارند. اینان فریب خمینی را نخورده بودند. به گمان خود، می‌خواستند برای جلوس بر اریکه قدرت، از خمینی استفاده ابزاری کنند. تصور می‌کردند که آخوند‌های شیعه، توانایی اداره کشور را ندارند. و لاجرم آنها هستند که بر اریکه قدرت می‌نشینند. قدرت و نفوذ ایدئولوژی شیعه و نیز طمع و آز و زیرکی آخوندها را دست‌کم گرفته بودند.

ولایت فقیه  ساخته خمینی نبود. خمینی آن را به‌روز کرده بود. در طی قرون متمادی، این ایدئولوژی، لایه به لایه، ساخته و پرداخته شده و همانند سرطان تا عمق وجود ما ریشه دوانده است. زندگی شبانه روزی ما، دوازده امامی‌ و چهارده معصومی‌ است. زبان و تکیه کلام‌های ما قمر بنی‌هاشمی‌ است. از بیان مبسوط اینها در می‌گذرم چون همه ما اینها را می‌دانیم و با آنها زندگی می‌کنیم. در اینجا تنها به یک مورد مهم اشاره می‌کنم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

در دنیای امروز، حدود دویست کشور با درجات فرهنگی متفاوت وجود دارد. در قوانین اساسی همه این کشورها (نوشته یا نانوشته)، حتی آنها که بسیار عقب‌مانده شمرده می‌شوند، حق حکمروائی (حکمرانی)  یا به یک خاندان  مشخص از همان مردم، یا به ملت و نمایندگان ملت تفویض شده است. در میان همه این کشورها، فقط یک کشور وجود دارد که در قانون اساسی‌اش (مشروطه و نیز جمهوری اسلامی)، حق حکمروائی  به موجودی اعطاء شده که نه از آن کشور است و نه از آن مردم. و نه حتی وجود خارجی دارد. موجودی موهوم به اسم «امام زمان» که از نوادگان کسانی است که ایران را به زور شمشیر تصرف کرده‌اند! از این رو، ایران در تمام عالم، تنها کشوری است که حق حکومت بر خود را بطور رسمی‌ و قانونی به بیگانه و حتی دشمن خود واگذار کرده است! پس اگر آخوندها توانسته‌اند تا این حدّ، به ما مردم غیور و فرزندان کوروش و داریوش، رسوخ کنند که ما به دست خود، حق حکمروائی بر خود را به موجود ساخته‌ی آنها تقدیم کنیم، پس دیگر چه نیازی به گول و فریب!

***

  کوتاه سخن، تجربه چهل و سه سال گذشته نشان داد که ما ضدانقلابیونِ نسل پیش از انقلاب، مردمان آگاه و راستگوئی هستیم. در طول این سال‌های سیاه، رنج‌ها بردیم. سال‌های متمادی، اصلاح‌طلبان، ملی- مذهبی‌ها، چندتا طلبه رانده شده، به همراه چپ‌های مرتجع، بسیاری از رادیوتلویزیون‌های «علیها و علیه السلام» را در اختیار گرفتند. هرچه توانستند ما ضدانقلابی‌ها را کوبیدند. به اصلاح‌طلبان پر و بال دادند. تا توانستند، کوشیدند مردم را مأیوس کنند. در آن زمان، ما عدّه زیادی نبودیم. اما امروز، روز به روز، به تعداد ما افزوده می‌شود. زیاد و زیادتر شده‌ایم. الان، بخش بسیار بزرگی از مردم ایران که پس از انقلاب زاده شده‌اند، ضد این رژیم‌اند.

اینست که ما ضدانقلابی‌های سالخورده، چه در غربت، چه در میهن، می‌توانیم با وجدان آسوده و دلی سرشار از امید، این جهان را  ترک کنیم. دیگر شک نداریم که جوانان ایران، به زودی، این اختاپوس اسلامی را به زیر خواهند کشید و نظام ایرانی و ملّی خودشان را با پرچم سه رنگ شیروخورشید نشان، مستقر خواهند کرد!

(*) ضدانقلابِ سالخورده

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=274273