الاهه بقراط – یوشکا فیشر وزیر امور خارجه آلمان با تأیید صدور قطعنامه شورای حکام گفت: «این یک نتیجه قانعکننده و یک هشدار صریح به تهران است تا نگرانیهای جامعه بینالمللی را درباره برنامههای اتمیخود جدی بگیرد و حساب کار دستش باشد».
به این دلیل باید بر موضع این وزیر سبز دولت چپ آلمان تأکید نمود که از یکسو آلمان در جمع سه کشور اروپایی همواره مماشاتگرانهتر از فرانسه و انگلیس با جمهوری اسلامی برخورد کرده است و از سوی دیگر شاید این توهم در ذهن برخی ایرانیانی که گمان میکنند سیاست خارجی احزاب بزرگ و حاکم در کشورهای قدرتمند آنچنان با هم متفاوت است که یکی طرفدار «جنگ» و دیگری هوادار «صلح» است، دست کم با پرسش روبرو شود. هنگامی که پای منافع ملی در میان باشد «تحریم» و «جنگ» نیز توجیه خود را مییابند.
فریب ملی
در شرایطی که روشنفکران دنیا با آرمان خلع سلاح جهانی گسترش هرگونه تسلیحات هستهای را مردود میشمارند و روشنفکران اروپایی برای برچیدن تأسیسات اتمی بر دولتهای خود فشار میآورند و هربار پایان فعالیت حتی نیروگاههای اتمیکاملا صلحآمیز را جشن میگیرند، بدبخت آن «روشنفکران» ایرانی که مستقیم و نامستقیم به نام «منافع ملی» مدافع روندی شدهاند که چشمانداز آن چیزی جز جنگ برای ایران و تبدیل خاورمیانه به زرادخانه تروریسم نخواهد بود.
تأکید بر «تکمیل» چرخه تولید سوخت هستهای برای «مصارف صلحآمیز» و برکشیدن یک انرژی بس گران و مخرب به «موهبت پاک و الهی» و «غرور ملی» چیزی جز یک فریب بزرگ نیست. در جمهوری اسلامی که افتخارِ داشتن بیشترین شمار معتادان، نرخ بالای بیکاری، زندگی زیر خط فقر، تجارت زن، فروش اجزای بدن و فرار مغز و سرمایه را دارد، دروغ و خودفریبی بجای «غرور» نشسته است.
رد پای توهم این «غرور ملی» را در میان مخالفان رژیم هم میتوان یافت. در میان جمهوریخواهان و مشروطهطلبان هم میتوان کسانی را یافت که زیر نام «منافع ملی» از داشتن سلاح اتمیدفاع میکنند. در میان راست و چپ، هر دو، کسانی هستند که بدون کمترین احساس مسئولیت بر طبلی میکوبند که نه مردم ایران و نه مردم منطقه، چه با این رژیم و چه بدون این رژیم، از آن هرگز سودی نخواهند برد. گاه مسائلی پیش میآید که میتوان آن را معیار همسانی حرف و عمل قرار داد. موضع افراد درباره یک «ایران اتمی» یکی از همین موارد است که نشان میدهد مدعیان صلح و آرامش، مدعیان ثبات ایران و منطقه، مدعیان دفاع از مردمی که همواره در هر جنگی بیدفاع هستند، تا چه اندازه در گفتار خود درستکارند.
اگرچه همه از دستیابی به انرژی اتمیبرای مصارف صلحآمیز سخن میگویند و همگی فعالیت در راه تولید بمب اتمی را رد میکنند، لیکن معلوم نیست چرا همه جا از بمب اتم و ضرورت یا عدم ضرورت آن برای ایران و پیامدهای آن سخن میرود! دلیل همانگونه که بارها گفتیم همانا اصرار بر تکمیل چرخه تولید سوخت هستهای است که راه را برای تولید تسلیحات اتمیمیگشاید. دم خروس این چرخه را با هزار قسم مصارف صلحآمیز نمیتوان پنهان کرد. از همین رو «روشنفکران» گرامی ایران در داخل و خارج کشور، بهتر است در مورد بمب اتم کمی کوتاه بیایند و «غرور ملی» خود را در جایی غیر از لولههای سانتریفوژ بجویند. تبدیل «غرور ملی» از نفت به اتم ارتقا نیست، قهقراست.
امروز اگر برخی از «اصلاحطلبان» جرأت به خرج داده و میگویند برنامه اتمی جمهوری اسلامی یک «پرونده ملی» نیست، و نسبت به تندرویهای ولینعمتان خود هشدار میدهند، تنها به این دلیل است که خطر مرگبار بازی اتمی برای رژیم را دریافتهاند. وگرنه مگر خودشان در عمر هشت ساله دولت و مجلس خود چه کردند؟ شش سال را مطمئنا از پنهانکاری و قاچاق اتمی خبر داشتند و دو سال آخر را هم که دستشان رو شد، به مذاکراتی پرداختند که در آن به گفته مسئولان آژانس بینالمللی انرژی اتمی تنها به آن چیزی اعتراف میکردند که افشا میشد تا بتوانند از فرصتی که این مذاکرات در اختیار آنان میگذارد، کار تکمیل تأسیسات را به پایان برسانند.
اگر «اصلاحطلبان» امروز همچنان دولت و مجلس را میداشتند، چه میتوانستند کرد؟ نمیگذاشتند کار به اینجا بکشد؟ چرا! کار پرونده اتمی جمهوری اسلامی دیر یا زود به این مرحله کشیده میشد. ساختار حاکم بر ایران همواره امکان هر حرکت و جنبشی را از مردم، از نمایندگان اندیشههای مختلف و از لایههای متفاوت اجتماعی سلب کرده است مگر آنجایی که سرنخ آن در دست «پروژهسازان» خودش باشد. دولت نظامی– امنیتی احمدی نژاد حاصل منطقی این ساختار و «پروژه اصلاحات» است.
بلاهت تاریخی
امروز آن «پروژهسازان» خاموشند. فراموش نکنیم که همگی آنان، از خاتمی رییس جمهور اصلاحات تا نمایندگان مجلس ششم و چهرههای شناخته شده «اصلاحات» بارها از برنامههای اتمی رژیم خود دفاع کردهاند. امروز که حکومت «یکدست» سبب شد تا جهان غرب در برابر ماجراجوییهای اتمی آن یکدست شود، برخی زبان به شکوه از «تندروی محافظهکاران» گشودهاند. غافل از اینکه حوصله جهان را نیز از «میانهروی اصلاحطلبان» حدیست و تا ابد نمیتوان مذاکره کرد. نتیجه مذاکرات چه میتوانست باشد؟
از دو حال خارج نیست: یکی چشم پوشی از «تکمیل» چرخه تولید سوخت هستهای تا این پرونده برای همیشه بسته شود، و دیگری همین مرحلهای که امروز در آن قرار داریم و حاصل پافشاری جمهوری اسلامی بر تکمیل این چرخه است. راه سومی تصورپذیر نیست. در این مرحله رژیم در آستانه انزوای سیاسی و تحریمهای اقتصادی قرار دارد. جمهوری اسلامی میخواهد دست پیش را بگیرد تا پس نیفتد و برخی از متفکران آن پیشنهاد کردهاند پیش از آنکه آنها ما را تحریم کنند، ما آنها را تحریم کنیم و به آنها نفت نفروشیم! ببینید شعور سیاسی و اقتصادی این رژیم چقدر است! تنها چند ماه تحریم نفتی کافیست تا هر رژیم نفتی و تکمحصولی مانند جمهوری اسلامی به زانو درآید. عقل اینان کجا مانده است که پیشنهاد میکنند پیشاپیش خودشان را «تحریم» کنند؟! شاید این کمبود عقل ناشی از آن ایمان اضافی است که سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی یک روز پس از صدور قطعنامه اتمی در دیدار با چند دانشجو به نمایش گذاشت: «انقلاب یکی از بزرگترین همتهایش به این گماشته شده بود که هم به دنیا بگوید هم به خود ملت ایران بگوید که ما میتوانیم». کدامیک شعار یکدیگر را تکرار میکنند؟ رهبر یا احمدی نژاد؟
موضع مشترک دست اندرکاران جمهوری اسلامی را در خبرگزاریهای آن میتوان دنبال کرد. یکی از آنها مینویسد: «حمایت احزاب و گروههای سیاسی با یکصدایی و همگرایی» از مواضع مذاکرهکنندگان جمهوری اسلامی تأثیر «مثبت» دارد و «برخی فعالان سیاسی از طیفهای مختلف» تاکید کردهاند «مسائل جناحی و داخلی، انتقادات و یا اختلافات نباید مسائل ملی را تحت تاثیر قرار دهد» و «باید با قاطعیت و بر اساس قانون این خواست ملی را پیگیری کرد».
اینهمه در حالیست که «اصلاحطلبان» به دلیل «حساسیتهایی که در کشور وجود دارد» راه سکوت در برابر مردم را برگزیدهاند و «نامه محرمانه» به مسئولان مینویسند و درباره «ضرورت یکصدا شدن احزاب و گروههای سیاسی با موضع نظام» داد سخن میدهند تا «صدای واحدی در این ارتباط از کشور خارج شود»! «خارج شدن» این «صدا» اما، شاید همان صدایی بود که از احمدی نژاد به قول خامنهای در «منبر» سازمان ملل در آمد و در عمل هیچ معنایی جز این ندارد که هم تحریم و هم جنگ در پیش است. هرگز نمیتوان برای مدتی طولانی از دو موضع متضاد پشت میز مذاکره نشست.
اینک برخی «روشنفکران» هنوز در پی آنند تا به خود دلداری دهند که حکومت با وجود «یکدست» شدن چندان هم «یکدست» نیست، بلکه دست کم «دو دست» است و اینها حتما باید دستی به سر و گوش یکی از آنها بکشند. برای اثبات این ادعا نیز مثلا بر تفاوت «تهدید» لاریجانی در تهران مبنی بر خارج شدن از پیمان منع گسترش سلاحهای کشتار همگانی (مصرف داخلی) و «تقیه» آقازاده در وین مبنی بر اینکه خارج شدن از این پیمان مطرح نیست (مصرف خارجی) انگشت مینهند.
در برابر این «استدلال» و خودفریبی چه میتوان گفت جز یادآوری این سخن داهیانه که ابلهان تکرار عادت میکنند. بر اساس همین تکرار نیز از تفاوت بین خاتمی و رفسنجانی به تفاوت بین رفسنجانی و احمدی نژاد و سپس به این تفاوت بسیار پست رسیدهاند. هرچه میگذرد عمق بلاهت افزایش و ارزش سخن کاهش مییابد. این بلاهت تاریخی راز پایداری بیسرانجام جمهوری اسلامی است.