عبید سن خوزانی – آقا “مردم آزاری مکن” است، نه “بکن”!
نخیر، خلاف به عرضتون رساندهاند، مردم آزاری بکن است و مو لای درزش هم نمیرود. من بهت ثابت میکنم که هم تو هم من وهم میلیونها نفردر سر تا سر دنیا هر روز مردم آزاری میکنند. ممکن است هر روز مینخورند و بجاش هر شب می بخورند یا هر شب جمعه می بخوردند، یا فرضا در تمام عمر منبر نسوزانده باشند یا اصلا منبر را به چشم خود ندیده باشند، اما من به شما اطمینان میدهم که ممکن نیست هر روز و هر شب، مردم آزاری نکنند میگی نه؟ بقیه مطلبو بخوان تا بعدا با هم دراین باره اختلاط کنیم و حرف بزنیم، البته اگه تو حرفی داشته باشی و من هم با این نوع نوشتهها یک باره به تیر غیب گرفتار نشم!
این سروده مصداق کامل دستورات ادیان از هر نوع و رنگ و جنس آن است. البته ورژن “مکن” آن، وگرنه “بکن” آن که اصلا لازم به توضیح و خواهش و تمنا التماس نبود. همه هر روز هر شب، هر قدر دلشان میخواهد میکنند و اصلا هم فکر نمیکنند که “میکنند” میگی نه! ازهمان خداوند تبارک و تعالی آغاز میکنم تا برسم به انسانهای دوپا که حیوانات چهارپا را روسفید کردهاند:
روزی هفده بار دولا و راست شو و بگو “الله” بزرگتراست!
آیا این آزار مردم و مردم آزاری نیست؟
اگر “الله” بزرگتراست،
نخست از چی و از کی بزرگتراست؟
تازه مگر چندتا “الله” داریم که این یکی ازآن یکی یا از آن یکیهای دیگه بزرگتر است؟
از همه و مهمتر و سوال برانگیزتر، این چه اللهایست که این اندازه اعتماد به نفس ندارد و ناچار است از بندگان خودش، که ادعا میکند همه دست ساخت او هستند، اینجور گدائی کند و با خواهش و تمنا و تهدید آنها را وادار کند که روزی هفده بار خم و راست شوند و بگویند الله بزرگتراست؟
یا اینکه یک پنجم درآمد سالیانه خود را بده سید گردن کلفت بخورد و به ریشت بخندد وحرفهای بی ربط هم بزند از قبیل خون ما سیدها ازخون دیگران تفاوتها دارد!
و یا مدعی شود که درهر شهری امام جمعه آنجا، امامزاده زنده آن شهراست!
یا بگوید که به ران بچه شیرخواره میتوان مالید.
دخترهشت نه ساله را میتوان به حجله برد و با یکی کردن بالا پائین او یا اصطلاح شرعی آن “افضاء” تا آخر عمراو را ازنعمت مادرشدن محرومش کرد. مثال: سرکار علیه بانو عایشه ملقب به حمیرا که سوار حضرتش میشد او را وادار میکرد که با دو دست و دو زانو، راه برود و گاهی نیز قلمدوش اوشان میشد! بعد میفرمایند پشت سر اوشان حرفی نزنید وگرنه “ددم یاندی” خوب این خودش مردم آزاری نیست. مگه میشه پشت این کارها حرفی نزد؟ شما فقط صحنه را مجسم کنید، آنهم با یک من ریش و پشم وحمیرای “موسرخیان” نشسته بر کمرمبارک! خودشان نوشتهاند والله. ما تقصیر نداریم و از خودمان در نیاوردیم.
یا اینکه تمام سادات فرزند پیامبرهستند! (مگر سیدی از پدر به پسر به صورت دائم و به دختر به صورت فقط پنجشنبه شبها! نمیرسد؟ سادات مگر پدر اولیه شان علی نبوده است؟ مگر علی پسر محمد بود!؟) آقا جان این گیج کردن مردم و رسم و قاعده را به هم زدن، خودش یه پا مردم آزاری نیست؟
یا اینکه موقوفات را بدهید به ما آخوندها که برایتان بخوریم و کیف کنیم و لشکر دعا باشیم! نادر وقتی خود را به تخت سلطنت رساند، دستور داد تمام موقوفات و درآمدی را که دولت صفویه به آقایان علمای مفتخور میداد قطع کنند با این اعتقاد که اینها عدهای بیکاره و مفتخورند و نفعی برای ما ندارند. وقتی علما ناله کنان به حضرتش آویختند که قربان ما سرباز و “لشکریان دعا” هستیم که چشمزخمی به وجود مبارک نرسد نادر با خندهای تمسخرآمیز گفت وقتی محمود بیرون اصفهان اردو زده و در اصفهان مردم از گرسنگی همدیگر را میخورند، این لشکر دعا چه غلطی میکرد و کجا بود؟
آقا نجفی وقتی از زادگاهش دهی دراطراف اصفهان وارد شهر شد و در آنجا سکونت کرد، آدم جلمبری بود که یک دست جلو و یک دست عقب وارد این شهرشد و هنگام مرگ، املاک و مستغلاتش تقریبا به اندازه نصف اصفهان و اطرافش بود و اول مالک آن زمان. شما فکر میکنید این همه املاک و مستغلات را با کارکردن و زحمت کشیدن به دست آورده بود؟ حالا اگر می میخورد و منبرهم گیرش میآمد میسوزاند بهتر بود یا این کاری که با مردم کرد؟
یک بار و اگر توانستید هر چند بار که توانش را داشتید، بکوبید و بروید مکه و انواع خفت و خواری و بی ناموسی را تحمل کنید و اگر احیانا جان سالم بدربرده و به شهر و دیار خود برگشتید و اگر کارتان به دریوزگی نکشیده باشد، حاجی میشوید و مردم بی جهت به شما اطمینان پیدا میکنند و میتوانید اموال آنان را براساس همین اعتماد چپو کنید و بیشتر سرشان کلاه بگذارید، یا اگر ارضاء نشدید، بیشتر کلاهشان را بردارید. چرا مردم به شما اعتماد میکنند؟ چون به مکه رفتهاید و ازعقب و جلو تا میتوانستهاند به شما فشار آوردهاند و بعد هم مثل خلها و دیوانهها رفتهاید دست خود را از روی شیشه، روی سنگی که از فلزات آسمانی است مالیدهاید که شکل آن همه را یاد عضوی از اعضای “شریف” بدن اناث میاندازد که من یکی، برای حفظ عفت کلام، قادر نیستم نام اصلی آن را اینجا بیاورم و نام کلانتریاش را آوردم و اگر سردبیر خواست، صاحب اختیار است که نام اصلی و متداول آنرا بگذارد که مردم بهتر متوجه مقصودم بشوند. ایشان هم اگر آن نام را نیاورد، غمی نیست، خودتان به “گوگول” بروید و تمثال مبارک این سنگ مقدس آسمانی را ببینید و با اصل جنس مقایسه کنید، مو نمیزند، اصلا عین خود جنس است. بعد هم سنگ ریزهها را به طرف برجی بیندازید که نماد شیطان است! شیطان را چه کسی خلق کرده، همان اللهای که اصرار دارد که بزرگتراست و میلیاردها آدم را در طول این چهارده قرن منتر خودش کرده که همه هر روزه بارها و بارها بگویند “بزرگتراست”. اصلا بیماربود که شیطان را خلق کرد؟ که خودش هم از دست او به جان آمد وچون حرف ناشنوی کرد و الله هم حریفش نشد، او را با هزار بدبختی از بهشت بیرون راند. حالا زورش به ما رسیده که ما یک تنه با شیطان مبارزه کنیم؟ بعد هم که میپرسی آخدا بیکاربودی، خودت زورت به شیطان نرسید، انداختیش به جان ما؟ خندهداراست که میگوید، نه میخواستم آدمها را آزمایش کنم. وقتی میگویم قربانم بروی مگر شما از همه چیز آگاه نیستی، دیگه چرا میخواستی با آزمایش انسانها ما را کنف کنی؟ مگر خودش نمیدانست که آدمها که میگوید خودم خلقشان کردهام ضعیف هستند و در مقابل خیلی چیزها تاب و توان ندارند؟ فرض کنیم نمیدانست، مگر ندید که دربرابر یک دانه گندم نپخته ناقابل و بد مزه، یا یک سیب یا به قول بعضیها یک دانه موز بنان، بنان لبنان، طاقت نیاورد و پشت پا به نصایح خدا و بهشت زد این میوهها را استعمال کرد؟ خوب خدا که جوابی نداره، سرش را میندازه پائین که یعنی من اصلا حرف تو را نشنیدم. آیا تمام اینها مردم آزاری نیست؟ واقعا این هم آیتی است که هرچی بهش میگی یا میپرسی، اصلا از رو نمیره. اونوقت من هی هی ازخودم می پرسیدم این آخوندا این همه رو را از کجا آوردهاند نوگو که…
خلاصه داداش، داستان در این زمینه خیلی زیاده و اگه بخوام همه را برات بنویسم مثنوی و آن داستانهای هفتاد منی میشود. همین جا سر قضیه را هم میارم و بیشتر “کشش” نمیدم و بیش از این سردبیر را با خودم دشمن نمی کنم که هی توصیه پشت توصیه که کم بنویس و از درازنویسی حذر کن. فعلا زت زیاد تا بعد، البته اگر زنده موندیم و به سرنوشت بقیه عاصیان دچار نشدیم. والله شانس سلمان رشدی را نداریم که “سر” و میلیاردر بشیم. به قول معروف هزارتاش از آسمان ببارد، یکیش قسمت ما نمیشه، اما اگه دوتا بفرستد، همین خدا رو عرض میکنم، اولی جاخوش کرده و خانهنشین میشود و دومی هم در صف گرفتن ویزا میایستد تا نوبتش برسد. داشتم میگفتم شانس نداریم که سلمان رشدی بشیم، بلا هم بخواهند سرمان بیارند، یاد زندهیاد کسروی میافتند و او را الگوی انتقام از ما قرار میدن. فعلا عزت زیاد و ایام به کام.