مانوئل بِربِریان – ریزش سازههای کلانی چون پلاسکو در تهران و متروپل در آبادان، نمادی از فروریزش خرد، اندیشه، دانش، مهندسی، هوش، فرهنگ، هنر، ادب، پندار نیک- گفتار نیک- کردار نیک، و تمدن نیاکان پاک ایرانی و بهشت ایرانزمینِ سپندینه و ورجاوند، در چهار دهه گذشته در جهنمی از فسادِ سازمانیافتهِ گسترده در ارکانِ فرمانروایانِ آخوندِ نابخرد و ناکارآمدِ دزدسالار و بی مخانِ بزدلِ چاق و چلهِ شکم گندهِ و پخمهِ پاسدار و بسیج اسلامی در حال فروپاشی است.
نبود مردمسالاری، خردسالاری، و شایستهسالاری و جایگزنی آنها با دزدسالاری، آخوندزاده- و پاسدارزادهسالاری، گسترش چرخه تباهی و پوسیدگی و ویرانی و نبود آزادیهای انسانی به ویژه آزادی مهربانوان و اقلیتهای آیینی در سراسر کشور، فرجامی جز فروپاشی نخواهد داشت. شوربختانه پشتیبانی کشورهای اروپایی، آمریکا، و کشورهای دوست و برادر مسلمان چین و ماچین و روسیه، از این فروپاشی تندشونده در سراشیبی مغاکی ژرف و تاریک جلوگیری کرده و ایرانشهریان نیز در زیر شمشیرِ برندهِ اسلام با گرانیها و کمبودها و نبودها و بیماریهای همگانی به دام افتاده و دست و پنجه نرم میکنند.
دستگیری و زندانی کردن افرادی چون چون حاج حسین سلامی، حاج محمد قالیباف، حاج وحید حقانیان، حاج حسین عبدالباقی، حاج غلامحسین کرباسچی، حاج بابک زنجانی، و خروارها حاجیانِ دزدسالارِ دیگر (که همهِ آنها در یک سامانه شایستهسالاری انگلی بیش نبوده و نیستند) اگر هم زندانی شوند که نمیشوند، کاری به پیش نبرده و چرخهِ آزمونهای پی در پی «الهی» ایرانشهریان را نمیایستاند.
«کسی که خرد را ندارد ز پیش،
دلش گردد از کردهِ خویش ریش»
دو نوشته از دو رسانهی گروهی ایرانی با گسترهِ زمانیِ ۱۳۲ سال از هم را با هم میخوانیم:
یک- در نخستین نوشته که در دوران فرمانروایی سلطان ناصرالدین قاجار در ۱۳۲ سال پیش در روزنامه «ایران» چاپ شده، چنین آمده است:
«استرآباد و گرگان- مساعی جمیله و اهتمامات وافیهِ نصرالسلطنه میر پنجه، والی استرآباد و گرگان، امور حکومت و ثغور ایالت بنهایت منظم است. روز بیست و ششم صفر [۱۳۰۸ مهی؛ برابر شنبه ۱۹ مهرماه ۱۲۶۹ خیامی؛ و ۱۱ اکتبر ۱۸۹۰ م] باد شدیدی در استرآباد وزیده که بعضی ابنیه را خراب کرده، از جمله طویلهای خراب شده و دو رأس اسب را سقط نموده است.»[۱]
در این نوشتار، والی استرآباد و گرگان، فروریختن سازهها و کشته شدن دو اسب را لاپوشانی نکرده است.
دو- پس از گذشت ۱۳۲ سال، در دوران فرمانرواییِ واپسگرای اسلامی آخوندِ کودن و ناکارآمد و نابخردِ بیسواد علی خامنهای، روز دو شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ خیامی بخشی از سازهِ ۱۰ آشکوبهای نوساز متروپل (با گزینش نام کافری در فرمانروایی مقدس اسلامی شیعهِ ناب!) در شهر آبادان فرو ریخت و گروهی از شهروندان بخت برگشته آبادانی را به خاک و خون کشاند و گروهی دیگر را زخمی نمود.
یکروز پس از این رویداد ناگوار و مرگبار، جانشین «هلال احمرِ» ذوب شده در ولایتِ فقیهِ خودکامه ِ سیاه و سرخ، نامدار عبدالهیان، گفت که: «اگرچه آمار حوادث ایران به نسبت جمعیت چهار برابر است و جزو کشورهای دارای حوادث زیاد آسیا محسوب میشود، اما شاید این وضعیت یک امتحان الهی باشد.»
گویا این خبر چند روزی در راه بود و دیر به گوش آخوند خامنهای و دادرسِ آدمکشاش، آخوند رییسی آفتابهدار و آبدارچیِ درگاه خلیفهگری، و گروههای کمکرسان رسید و و جگر مبارکشان کباب شد. ولی نیروهای انتظامی همیشه آماده و آتشبهاختیار، با لباسهای رزمی یا شخصی، نخستین گروهی بودند که خبر را شنیده و نشنیده کرور کرور خود را بیدرنگ با توپ و تفنگ و گاز اشکآور به آبادان رساندند تا از گردهمایی نااسلامی آبادانیها جلوگیری نموده، و دولت اسلامی نیز چون همیشه از ترس، از دسترسی آبادانیها به اینترنت جلوگیری نمود. نیروهای یاریگر دولتی نیز با کمبود ابزارِ آواربرداری و نجات مردم نگونبختِ زیر آوار، چندی دیرتر به آبادان رسیدند.
در هر حال دو رویداد یادشده در بالا با گسترهِ ۱۳۲ سال از یکدیگر، بدون رویداد زمینلرزه رخ دادند و تنها پاسخ چرایی رویدادهای ناگوار در «ایران اسلامی»، همیشه «آزمون الهی» بوده است، که شوربختانه دست استرآبادیها و آبادانیها همیشه کوتاه بوده و خرما نیز همیشه بر بالای درخت میرسد که نیاز به بالا رفتن از آن است. از آنجا که الله پاسخگوی چیزی یا کسی نیست و آبادانیها نیز در این آزمون رد شدهاند، این رویداد نباید در رسانهها «کش» پیدا کند. شگفت آنکه درست در روزهای سوگواری آبادانیها، دولت اسلامی در روز ۵ خردادماه به برگزاری جشن و سرور «سلام فرمانده» در استادیوم صدهزار نفری همت گماشت، گویا هنوز خبر کشتار آبادان به تهران نرسیده بود.
در این هنگام نماینده آبادان در مجلس اسلامی، محمد مولوی، نیز ناگهان از خواب ناز و خوش چند دههای بیدار شد و یکروز پس از رویداد مرگبار آبادان گفت که: «فساد در آبادان و خرمشهر بیداد میکند و آبادان و خرمشهر درگیر عبدالخاطیها است.» گویا پس ازگذشت چهار دهه و اندی از فرمانروایی اسلامی، ایشان فسادی در دیگر جاهای ایران ندیدند، یا گوش شیطان کر نشنیدهاند و تنها شهروندان بینوای آبادانی و خرمشهری (با اینکه این روزها سازهای در خرمشهر فرو نریخته) در زد و بندهای گسترده و ژرف و استوار رانتخواری و زمینخواری و ساخت و ساز و دزدیهای کلان و نجومی «درگیر» هستند!
در گسترهِ بیش از چهار دهه، صدها ساختمان خرد و کلان، بدون رویداد زمینلرزه یا وزش باد و ریزش باران و برف و بورانِ سترگ در جای جای کشور در «آزمون الهی» رد شده و فرو ریختند و گروهی را به کام مرگ کشاندند. برای نمونه آتشسوزی و فرو ریختن ساختمان پلاسکو در تهران در روز پنجشنبه ۳۰ دیماه ۱۳۹۵ خیامی را میتوان یاد کرد که در این آزمون رد شد شاید که سازنده آن بهایی پلیکپیدار بود و نه مسلمان کتابدار ابراهیمی. از این سنجش شاید به شیعه بودن حاج حسین عبدالباقی سازنده برخ متروپل شک برده شود!
پرسشی که پیش میآید اینست که آینده بیش از ۵ میلیون سازهِ ناپایدار با بافت فرسوده در کشور که بیش از ۱۰ میلیون ایرانی در آنها بسر میبرند و همه میدانند و میدانیم که هر آن در «آزمون الهیِ» زمینلرزه رد خواهند شد، چیست؟
در این میان رسانههای گروهی و دستگاهای دولتی و کارشناسان گوناگون به چرایی و چگونگی فروریزش سازه نوساز آبادان و به کار نبردن استانداردهای سازهای پرداختد و برخی نوشتند که حاج حسین عبدالباقی کافر همراه با سازندگان و مهندسان کافر این سازه و همچنین شهردار کافر کنونی و گذشته که در زد و بندهای گسترده رومیزی و زیرمیزی و زیرلحافی دست داشتند، زندانی شوند.
باید پذیرفت که سازندگان و مهندسان و دیگر دستاندرکاران سازهها، گنهکار بنیادی فروریزش سازههای سستبنیاد نبوده و با دستگیری و زندانی کردن آنان (چنانچه بشود آنان را دستگیر و زندانی نمود) کاری پیش نمیرود و به همین سبب است که آخود بیسواد علی خامنهای همیشه دستور «کش ندادن» میدهد.
چنانجه به یاد داشته باشیم هنگام زمینلرزهی ۲۱ آبان ۱۳۹۶ سرپل زهاب، همه ِ سازههای نوساز دولتی آپارتمانهای «مسکن مهر» که به وسیله دولت اسلامی و به مدیریت سردارِ فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حاج سید وحید حقانیان طراحی، محاسبه و ساخته شد، فرو ریخت و مرم را به خاک و خون کشاند. با این حال حتی فلک نیز یارای دستگیری، بازجویی، بازخواست و زندانی کردن ایشان در پست معاون امور ویژه دفتر رهبر جمهوری(؟) اسلامی ایران و معاون اجرایی بیت(!) رهبری و دست راست و مباشر اصلی آخوند علی خامنهای نبود و نیست. و وی نیز به عنوان معاون اجرایی «رهبر» به کار خود ادامه میدهد.
در نمودار زیر میانگین اندریافت تباهی (فساد) کشوری ایران اسلامی (به رنگ سرخ) و تولید سالانه ناخالص کشوری (سیاه) در میان سالهای ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۱ خیامی را گردآوری نمودم. این نمودار به روشنی ژرفنای تباهی و فروریزش ارزشهای کشور را با درآمد سالانه بیلیون دلاری (که به جیب دراندردشت آوند و سپاهی و بسیجی و تروریستهای خاورمیانه سرازیر شده) نشان میدهد. در این گستره نزدیک به دو دهه، «ایران اسلامی» با زینهِ ۱۸ تا ۳۰ فساد کشوری در میان ۱۸۰ کشور جهان، همراه با ونزوئلا، یمن، سوریه، سودان جنوبی، و سومالیا در ژرفنای فساد و تباهی مالی و اخلاقی بسر میبرد، در حالی که دولتهای کافر نامسلمان دانمارک، نیوزیلند، فنلاند، سویس، سوئد و سنگاپور با زینه نزدیک ۹۰ در چکاد پاکترین کشورهای جهان جای گرفتهاند (دادهها را از بانک جهانی و گروه فراپیدایی- شفافیت- جهانی گرد آوردهام). این نمودار به روشنی گویای چراییهای بیشمار است.
و چنین است که شوربختانه مردمی که بیش از یک هزاره در برابر کشتار نخبگانی چون قائم مقام فراهانی، امیرکبیر، احمد کسروی و دیگران به وسیله دولتمردان سکوت کردند، و میلیون میلیون با نقل و نبات به پیشباز آخوند خمینی شتافتند و به انگارِ خود دیو را بیرون رانده و فرشته را به درون آورده و ایرانزمین را به عنوان هدیه و بدهی جنگی به اسلام به دست وی سپردند، همراه با انجمنی که چشم و گوش و لب و دهان خود را درکشتارهای گروهی آخوند خمینی و خامنهای در ناکجاآباد ایرانستان اسلامی بستند، و تباهی و فساد گسترده اسلامی را ندیدند و هنوز نمیبینند، ناچار تاوان آن را پرداخته و میپردازند و خواهند پرداخت.
نوشته را با شعری که از استاد فردوسی توسی نیست ولی گویای حال و هوای کنونی ایرانستان اسلامی را دارد به پایان میرسانم.
«به یزدان که گر ما خرد داشتیم،
کجا این سرانجام بد داشتیم»
زیرنویس:
[۱] رویه چهارم روزنامه «ایران»، دوشنبه ۱۹ ربع الاول ۱۳۰۸ مهی، نهره ۷۳۱