محمود مسائلی – پرسشها: اگر مبنای حاکمیت قوانین مذهبی است، چرا حکومتهای مذهبی مانند جمهوری اسلامی ایران نتوانستهاند، جامعه را در مسیر کمال مطلوب هدایت کنند؟ چرا بیشترین میزان فساد در همه ابعاد کلمه جامعه را در برگرفته است؟ آیا این فساد و تباهی ناشی از ناتوانی ذاتی مذهب در اداره امور است یا اینکه آنهایی که خود را در لباس مذهب آراستهاند موجبات تباهی جامعه را فراهم آوردهاند؟ اگر تجربه حکومت مذهبی، حداقل در ایران امروز و یا افغانستان همواره با شکست مواجه بوده است، چرا هنوز عده ای به اینگونه حکومتها اقبال نشان میدهند؟ در دو بخش به توضیحاتی درباره این پرسشها میپردازم.
طرح موضوع
شاید از آغاز تاریخ بشری همواره کسانی با داعیه داشتن نمایندگی از سوی خدواند سایه سنگین و سیاه حکومت خود را بر جوامع توضیح داده و یا با کمک کسانی که خود را نمایندگان مذهب میدانستهاند، حکومت خود را توجیه کردهاند. در امپراتوری رم، رهبران مذهبی توسط دولت انتخاب میشدند. آنان از طریق رابطهای مستقیم با مرکز قدرت از یکسو به حفظ و ادامه نظام سیاسی یاری میرساندند، و از دیگرسو سهم خود را در دسترسی به منابع قدرت حفظ میکردند.
قرون وسطا بازتاب یکی از سیاهترین ادوار تاریخی است که در آن مذهب با سلطه بر روابط اجتماعی و سیاسی توانست حضور پررنگ خود را در سیاست حفظ کند. کلیسای کاتولیک در سراسر قرون وسطا توانست نه تنها قوانین خاص خود را به جامعه تحمیل کند، بلکه به دلیل حضور رسمی در نهادهای سیاسی و حکومتی توانسته بود ثروت و مکنت زیادی نیز برای خود فراهم آورد. اسقفها که اغلب ثروتمند و از اشراف بودند، بر جوامعی که اسقفنشین نامیده میشدند حکمروایی میکردند. در سلسله مراتب کلیسایی، آنهایی که پیشینههای فرودست و اغلب تحصیلات کمتری نیز داشتند، در سطوح پایین جامعه یعنی در محلات و روستاها به خدمات اجتماعی نیز میپرداختند. از همه مهمتر اینکه کلیسای کاتولیک با آموزش زبان لاتینی توانسته بود سلطه خود بر سازمانهای آموزشی را نیز حفظ کرده و به این طریق افکار و اندیشههای مردم و جوانان را نیز در اختیار خود گیرد.
ظهور عصر مدرن جدیترین چالش را در برابر این کارکرد کلیسا قرار داد. نهضت اصلاحی پروتستان (آنچه در جهان غرب به «رفرمیسم» مشهور است) دقیقا انگشت اتهام را به سوی این جنبههای تباه کننده کلیسای کاتولیک گرفت و با فراخواندن به پیامهای مسیح که در جمله معروف منتسب به او «امر خدا» و «امر امپراتور» را از هم جدا اعلام کرده بود، کوشید کلیسا را از سیاست جدا سازد. اصلاحطلبان مسیحی دو داعیه کلیسای کاتولیک که موجبات قدرت و ثروت آنها را فراهم آورده بود به چالش کشیدند. اول اینکه مذهب فقط باید هدایت روح انسانها را به عهده گیرد. این فقط خداوند است که موجبات رستگاری انسانها را فراهم میآورد. بنابراین بهشتفروشی توسط کلیسا مطابق با فرامین الهی نیست، بلکه موجبات انفعال و تسلیم مردم در برابر کلیسا و ثروتاندوزی صاحبان قدرت مذهبی شده است. آنها میگفتند که برای دریافت پیام خداوند باید به مطالعه کتاب مقدس پرداخته و آنرا معیار سنجش اعتقادات و رفتارها دانست. دومین چالش اصلاحطلبان در برابر کلیسای کاتولیک بر موضوع صاحب نظر بودن کشیشان قرار داشت. در نگاه اصلاحطلبی پروتستانها، همه باورمندان به دیانت مسیحی صاحب نظر و یا کشیش هستند. همه مومنان میتوانند نزد خدا شفاعت جویند، میتوانند شهادت دهند، میتوانند به گناهان خود اعتراف کنند و بخشیده شوند. بنابراین نیازی به دستگاه عریض و طویل کلیسای متحد با قدرت سیاسی نیست. این داعیهها به سرعت به سوی انکار اقتدار پاپ کشیده شده، و در حقیقت اقتدار اجتماعی و سیاسی کلیسای کاتولیک مورد انکار قرار گرفت. در نهایت اینکه با رها شدن معتقدان به دیانت مسیح از جزمگرایی آیینی کلیسا، نهضت اصلاحطلبی (رفرمیسم مذهبی مارتین لوتر) توانست اندیشههای باورمندان را از جمود فکری آزاد ساخته و به آنها بیاموزد تا بر تکیه بر ظرفیت عقلانی خویش بطور آزادانه و مستقل زندگی را تعریف و برای برخورداری از نعمات ممکن در حیات دنیایی بکوشند.
این پیشزمینهها در آثار فلسفی سیاسی راه خود را باز کرد. جان لاک معتبرترین و تاثیرگذارترین متفکر عصر مدرن است که تباهیهای حاصل از حکومت متکی بر مذهب را به تصویر کشیده و پایههای فکری سکولاریزم را بنیاد نهاد. سپس این اندیشههای نوین در تاریخ مدرن فلسفه سیاسی ادامه یافت تا جایی که بهترین ترجمان آنرا در آثار روسو، کانت، استوارت میل و دیگر متفکرانی یافت که همگی فضای لازم را برای رشد حکومتهای مردمی در مقابل نظامهای مبتنی بر مذهب فراهم آوردند.
با وجود همه این تحولات در جهت انسانی ساختن نوع حکومتداری، هنوز هم هواداران حکومت مبتنی بر مذهب سعی بر برپایی نظامهای فکری مورد علاقه خود دارند. جمهوری اسلامی در ایران و حکومت طالبان در افغانستان رسما سیاست را به خدمت مذهب فرا خواندهاند. عربستان سعودی و موریتانی و سودان طبقه به اصطلاح روحانی را پشتوانه نظامهای سیاسی خود قرار دادهاند. نفوذ رهبران مذهبی بر سیاست در پاکستان، ترکیه و عراق نیز به خوبی مشهود است.
آمارهایی حیرتانگیز
موسسه «پیو» که گزارشهای معتبر آماری در حوزه سیاسی و اجتماعی ارائه میدهد، در گزارش سال ۲۰۱۵ خود توضیح میدهد که تعداد افرادی که به هیچ مذهبی وابستگی ندارند، رو به کاهش دارد. بر اساس این گزارش ویژگیها مذهبی جهان به سرعت در حال تغییر است. این تغییرات عمدتاً به دلیل تفاوت در نرخ باروری و اندازه جمعیت جوانان در میان مذاهب اصلی جهان، و همچنین به دلیل تغییر عقاید مردم، و نیز مهاجرت بینالمللی است. طی چهار دهه آینده، مسیحیان بزرگترین گروه مذهبی باقی خواهند ماند، اما اسلام سریعتر از هر مذهب دیگری رشد خواهد کرد. گزارش ادامه میدهد[i] که اگر روند فعلی ادامه یابد، تا سال ۲۰۵۰:
• تعداد مسلمانان تقریباً برابر با تعداد مسیحیان در سراسر جهان خواهد شد.
• ناخداباوران، آگنوستیکها، و سایر افرادی که به هیچ دین و مذهبی وابسته نیستند، اگرچه تعداد آنها در کشورهایی مانند ایالات متحده و فرانسه افزایش مییابد، سهم رو به کاهشی از کل جمعیت جهان را تشکیل خواهند داد.
• جمعیت پیروان آیین بودا در جهان تقریباً به همان اندازهای خواهد بود که در سال ۲۰۱۰ بود، در حالی که جمعیت هندوان و یهودیان از امروز بیشتر خواهند بود.
• در اروپا، مسلمانان ۱۰ درصد از کل جمعیت را تشکیل خواهند داد.
• در کشور هند، معتقدان به دیانت هندو رشد خود را حفظ خواهد کرد، اما همچنین بیشترین جمعیت مسلمان را در بین کشورهای جهان خواهد داشت و این تعداد از جمعیت مسلمانان اندونزی پیشی خواهد گرفت.
• در ایالات متحده آمریکا، مسیحیان از بیش از سه چهارم جمعیت در سال ۲۰۱۰ به دو سوم در سال ۲۰۵۰ کاهش خواهند یافت و یهودیت دیگر بزرگترین دین غیرمسیحی نخواهد بود. تعداد مسلمانان در ایالات متحده بیشتر از افرادی خواهد بود که خود را یهودی معرفی میکنند.
• از هر ۱۰ مسیحی در جهان، چهار نفر در جنوب صحرای آفریقا زندگی میکنند، امری که نشاندهنده رشد این دین در آفریقای جنوب صحراست.
بر اساس این گزارش، تا سال ۲۰۱۰، مسیحیت با حدود ۲/۲ میلیارد پیرو، تقریباً یک سوم (٪۳۱) از کل ۶/۹ میلیارد نفر روی زمین، با اختلاف بسیار بزرگترین دین جهان بود. اسلام با ۱/۶ میلیارد پیرو یا ٪۲۳ از جمعیت جهان در رتبه دوم قرار داشت.
با این حال، اگر روندهای جمعیتی کنونی ادامه یابد، اسلام تقریباً تا اواسط قرن بیست و یکم رشد زیادی خواهد داشت. انتظار میرود تا سال ۲۰۵۰ تقریباً برابری بین مسلمانان (٪۳۰ جمعیت) و مسیحیان (٪۳۱) به وجود آید که برای اولین بار در تاریخ خواهد بود.
به استثنای پیروان آیین بودا، همه گروههای مذهبی بزرگ جهان حداقل در دهههای آتی به تعداد مطلق رشد خواهند کرد. انتظار میرود که جمعیت جهانی بودایی به دلیل نرخ پایین باروری و پیری جمعیت در کشورهایی مانند چین، تایلند و ژاپن نسبتاً پایدار باشد. پیشبینی میشود که جمعیت هندوها در سرتاسر جهان تا ٪۳۴ افزایش یابد و از کمی بیش از یک میلیارد به نزدیک به ۱/۴ میلیارد نفر برسد که تقریباً همگام با رشد کلی جمعیت است. انتظار میرود یهودیان، کوچکترین گروه مذهبی که پیشبینیهای جداگانهای برای آنها انجام شد، ٪۱۶ رشد کنند.
مجمع جهانی اقتصاد در گزارشی که در همان سال ۲۰۱۵ انتشار یافت، در گزارشی با عنوان «جهان تا سال ۲۰۵۰ تا چهاندازه مذهبی خواهد بود»[ii]، توضیح میدهد که تغییر جمعیت مذهبی در جهان بر اقتصادها تاثیر خواهد گذاشت. امروزه هفت کشور از کشورهای گروه هشت دارای اکثریت مسیحی هستند. اما پیشبینی میشود تا سال ۲۰۵۰ تنها یکی از اقتصادهای پیشرو، یعنی ایالات متحده امریکا، دارای اکثریت جمعیت مسیحی باشد. پیشبینی میشود که دیگر اقتصادهای بزرگ در سال ۲۰۵۰ شامل کشوری با اکثریت هندو (هند)، اکثریت مسلمان (اندونزی) و دو کشور با سطوح بسیار بالای تنوع مذهبی (چین و ژاپن) باشند. با افزایش تنوع مذهبی و جمعیت مذهبی، تأثیر بالقوه آنها نیز افزایش مییابد و چالشها و فرصتهای جدیدی را برای جوامع، دولتها و اقتصادها ایجاد میکند. رشد جمعیت مذهبی همچنین پیامدهایی بر چگونگی توزیع ثروت جهان دارد. دگرگونیهای اقتصادی چین و هند را همه میدانند. اما آنچه کمتر شناخته شده این است که پیشبینی میشود پنج اقتصاد پیشرو در سال ۲۰۵۰ یکی از متنوعترین جوامع با گروههای مذهبی مختلف را داشته باشند.
گاردین در گزارشی در سال ۲۰۱٨، در خصوص چرایی رشد مذاهب توضیح میدهد که ٪٨۴ از جمعیت جهان با یک گروه مذهبی پیوند دارند. مذهبیون عموماً جوانتر هستند و فرزندان بیشتری نسبت به افرادی که هیچ وابستگی مذهبی ندارند، به دنیا میآورند، بنابراین جهان مذهبیتر میشود، نه کمتر- اگرچه تفاوتهای جغرافیایی قابل توجهی وجود دارد. البته ٪۱۶ جمعیت جهان وابستگی مذهبی ندارند. اما این بدان معنا نیست که همه آن افراد خداناباور هستند. برخی و یا شاید بیشتر آنها، احساس قوی معنویت یا اعتقاد به خدا، به خدایان، و یا نیروهای فوق طبیعی دارند، اما بر اساس یک دین رفتار نمیکنند.[iii]
این گزارش میافزاید که اسلام سریعترین دین در حال رشد در جهان است؛ بیش از دو برابر سریعتر از جمعیت کلی جهان. بین سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۶۰، انتظار میرود که جمعیت جهان ٪۳۴ افزایش یابد، اما پیشبینی میشود که جمعیت مسلمانان ٪٧۰ افزایش یابد. مسیحیان نیز در آن دوره از جمعیت عمومی پیشی خواهند گرفت، با پیشبینی افزایش ٪۳۴ که عمدتاً به دلیل رشد جمعیت در جنوب صحرای آفریقا پیشبینی میشود، تا اواسط این قرن مسیحیت احتمالاً جایگاه اول خود را در جدول جهانی ادیان در مقایسه با اسلام از دست خواهد داد. بنابراین، رشد ادیان تاثیرات سیاسی بر جهان دارد. دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۶ با حمایت قاطع مسیحیان انجیلی سفیدپوست پیروز شد. قانونگذاران آرژانتین اخیراً تحت فشار اسقفهای کاتولیک و پاپ به قانونی کردن سقط جنین رای منفی دادند. نخستوزیر راست افراطی مجارستان، برای توجیه سیاستهای ضد مهاجرتی خود، به ضرورت حفاظت از فرهنگ مسیحی کشورش اشاره کرد. در پایان این گزارش رویکردی مثبت به رشد ادیان و مشارکت آنان مطرح شده و آمده است که اینها خبرهای بدی نیستند. میلیونها انسان با ایمان در سراسر جهان در پروژههای اقدام اجتماعی برای کمک به فقرا و به حاشیه راندهشدگان یاری میرسانند. کلیساها، مساجد، کنیسهها در مراکز تامین مواد غذایی برای نیازمندان، و پروژههای حمایت از پناهندگان مشارکت دارند.
همین گزارش، از نقطه نظر سیاسی، رشد ادیان و مذاهب را که با تعصب و آزار بیشتر برای دیگران در جوامع است را یادآوری میکند. پیروان اکثر مذاهب اصلی از افزایش خصومت و در بسیاری موارد خشونت خبر میدهند. مسیحیان عمدتاً از خاورمیانه رانده شدهاند که برخی آن را نسلکشی جدید میدانند. در همین حال یهودیستیزی و اسلامهراسی در اروپا در حال افزایش است. یکی از بزرگترین تحولات در چشمانداز مذهبی در چند سال آینده واکنش شدید نیروهای محافظهکار کلیسای کاتولیک نسبت به اصلاحات در این نهاد مذهبی خواهد بود. هرچند گزارش یادشده و نیز دو گزارش پیشین اشارهای به تاثیرات تباهکننده حکومتهای اسلامی بر حیات مردم ندارند، اما واقعیات جهان سیاست نشان میدهد که رشد اسلامگرایی عرصه سیاست را با مشکلاتی برای علاقمندان به حقوق بشر و دمکراسی مواجه ساخته است.
اسلامگرایی سیاسی کنونی میکوشد ضرورت حضور خود را زیر عنوان حکومت الهی مشروعه[۱] توضیح دهد. این نوع داعیههای حکومتداری بر اساس دیانت و مذهب سه چهره مشخص به خود گرفته است:
در اولین مدل، مذهب چهره خود را در تأملات سیاستمداران پنهان میکند، سکولاریزم را تایید میکند، اما حضور پررنگ مذهب را در سیاست محفوظ میدارد. جرج بوش پسر موضوع حمله آمریکا به عراق را متاثر از الهامی الهی توضیح میداد، و اغلب حکومتهای راست افراطی همواره از پشتیبانی نهادهای مذهبی برخوردار بودهاند.
مدل دوم حکومتی را پیشنهاد میکند (مانند عربستان سعودی، موریتانی، یمن) که در آن قدرت سیاسی در اختیار مردان مذهبی نیست، اما مذهب حضور قدرتمندی در سیاستگذاریها دارد.
مدل سوم، آنگونه که در ایران امروز و افغانستان، و نیز واتیکان، مشاهده میشود، ماهیت حکومتی را آشکار میسازد که در آن، آنهایی که خود را نمایندگان خداوند بر روی زمین میدانند، رسما سیاست را در کنترل انحصار خود داشته و همه منابع طبیعی و انسانی کشور را در اختیار خود در آوردهاند. اینان به ویژه با تصرف قوه قانونگذاری توانستهاند همه اهرمهای قدرت را در اختیار خود گرفته و مدل حکومتی مطلوب خویش را به عنوان برترین نظام سیاسی برآمده از اراده الهی به دیگران تحمیل نمایند.
*دکتر محمود مسائلی بنیانگذار و دبیرکل افتخاری اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل؛ با مقام مشورتی نزد سازمان ملل متحد؛ بنیانگذار و مدیر مرکز مطالعات عالی حقوق بشر و توسعه دمکراتیک؛ اتاوا؛ کانادا
[۱] Constitutional Democracy
[i] The Future of World Religions: Population Growth Projections, 2010-2050. Pew Research Institute. April 2, 2015
[ii] How Religious Will be the World in 2050? World Economic Forum, 2015
[iii] Religion: Why Faith is becoming More and More Popular. Guardian. Monday 27 August 2018