بازنشر؛ حرف و هدف، هنوز همان حرف و هدفِ جنبش مشروطه است!

- مضمون مشروطه همچنان نه تنها اهمیت دارد بلکه تداوم مشروطه به معنی تکمیل اهداف آن که بسیاری از آنها در دوران پهلوی تحقق یافت، به یک ضرورت عینی تبدیل شده است. اهدافی که انقلاب ارتجاعی ۵۷ با بنیانگذاری جمهوری اسلامی توسط مشروعه‌خواهان در آن گسستی خشن به وجود آورد و تجربه‌ای سنگین و خونبار لازم بود تا جامعه ایران بار دیگر برای تداوم مشروطه به میدان بیاید.
- انقلاب مشروطه و اهداف آن چنان در تاریخ معاصر ایران حک شده است که در اواخر دوران ریاست محمد خاتمی بر دو دولت اسلامی هفتم و هشتم، اصلاح‌طلبان امنیتی جمهوری اسلامی در جوف همان «پروژه اصلاحات» به فکر ترفند سوء استفاده از آن با عنوان «ولایت مشروطه فقیه» افتادند ولی به دلیل تناقض و بی‌آبرویی آشکار آن، و اینکه همانطور که مشروطه، مشروعه نمی‌شود، مشروعه را نیز نمی‌توان مشروطه کرد، در همان گام‌های نخست رسوا شده و ناکام ماندند.
- پس از گذشت بیش از صد سال از انقلاب مشروطه اگر به این دستاورد فکری رسیده باشیم که همه‌ی مسئله، نه فقط بر سر قدرت و منافع بلکه بر سر حقوق است، و در همه عرصه‌ها، حقوق شهروندی و ملّی باید تنظیم‌کننده مناسبات قدرت و منافع باشد و نه برعکس، گامی بزرگ و فراتر از صد سال پیش برداشته‌ایم چرا که هر اندازه «قدرت» و «منافع» می‌توانند لگام‌گسیخته باشند و در تقابل با قدرت و منافع دیگران قرار بگیرند، به همان اندازه، «حقوق» مهارکننده‌ی قدرت و منافع است و این تقابل را می‌کاهد و یا حتا مانع می‌شود. ایرانیان همواره و همچنان تاوان «قدرت» و «منافع»‌ی را  را پرداخته‌ و می‌پردازند، که حق و حقوق فردی و ملّی خود آنان را به رسمیت نمی‌شناسد و زیر پا می‌نهد!
- در صورت رسیدن به این دستاورد فکری است که می‌توان با خیال آسوده لم داد و اندیشید که نبردی سخت بود، نابرابر بود، اما بی‌فایده نبود! می‌ارزید، عمر بر سر آن گذاشت، چرا که به نقطه‌ای رسیدیم که می‌توانیم حرفی تازه‌ بزنیم، تازه‌تر از آزادی و تجدد: حقوق دمکراتیک!

جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱ برابر با ۰۵ اوت ۲۰۲۲


الاهه بقراط – این سخنرانی مربوط به دومین کنگره سالانه سکولاردمکرات‌هاست که نهم و دهم اوت ۲۰۱۴  (امرداد ۱۳۹۳) در شهر بوخوم آلمان برگزار شد که به دلیل همزمانی با سالگرد انقلاب مشروطه، در آن به نقش جنبش مشروطه و اهداف آن و تقابل مشروعه و نظام جمهوری اسلامی با «آزادی» و «تجدد» پرداخته شده. مضمونی که همچنان نه تنها اهمیت دارد بلکه تداوم مشروطه به معنی تکمیل اهداف آن که بسیاری از آنها در دوران پهلوی تحقق یافت، به یک ضرورت عینی تبدیل شده است. اهدافی که انقلاب ارتجاعی ۵۷ با بنیانگذاری جمهوری اسلامی توسط مشروعه‌خواهان در آن گسستی خشن به وجود آورد و تجربه‌ای سنگین و خونبار لازم بود تا جامعه ایران بار دیگر برای تداوم مشروطه به میدان بیاید.

کیهان لندن در تمام سال‌های گذشته مطالب روشنگرانه‌ی بسیار در ارتباط با نبرد «سنت و مدرنیته» و «مشروطه و مشروعه» نه تنها در ایران بلکه با گسترش بنیادگرایی اسلامی و تروریسم اسلامی در جهان منتشر کرده است. انقلاب مشروطه و اهداف آن چنان در تاریخ معاصر ایران حک شده است که در اواخر دوران ریاست محمد خاتمی بر دو دولت اسلامی هفتم و هشتم، اصلاح‌طلبان امنیتی جمهوری اسلامی در جوف همان «پروژه اصلاحات» به فکر ترفند سوء استفاده از آن با عنوان «ولایت مشروطه فقیه» افتادند ولی به دلیل تناقض و بی‌آبرویی آشکار آن، و اینکه همانطور که مشروطه، مشروعه نمی‌شود، مشروعه را نیز نمی‌توان مشروطه کرد، در همان گام‌های نخست رسوا شده و ناکام ماندند.

*****

من به عنوان روزنامه‌نگار که واسطه بین قدرت، چه قدرت حاکم و چه قدرت اپوزیسیون، با جامعه است، و به عنوان چشم و گوش مردم، در این کنگره شرکت کرده‌ام.

شاید جالب و یا حتا ضروری باشد که آگاه باشیم، ما سال‌هاست اندیشه و سخنِ تازه‌ای مطرح نمی‌کنیم! آنچه بیش از صد سال پیش در جنبش و انقلاب مشروطه، زیر عنوان کوتاه و گویای «آزادی و تجدد» مطرح شد، هنوز برای ما، برای جامعه‌ی ما، اندیشه و سخنی تازه است که همچنان تحقق نیافته و به فرجام نرسیده است.

تجربه‌ی پیروزیِ انتقام‌جویانه‌ی «مشروعه» بر «مشروطه» در سال ۱۳۵۷، نه به جهت تحمیلِ یک ساختار صرفا سیاسی، بلکه مهم‌تر از آن، به دلیل سلطه‌ی تفکراتِ ارتجاعی‌ترین نیروهای جامعه‌ی ایران، این امکان  بی‌همتا را در اختیار ما نهاد تا بار دیگر به آنچه باز گردیم که صد سال پیش به واقع نو بود، و دریابیم که تا زمانی که نبرد بین سنت و مدرنیته، استبداد و آزادی، حکومت دینی و حکومت سکولار، دولت شرعی و دولت حقوقی، حاکمیت گروهی و حاکمیت ملّی، نه تنها در ایران، بلکه در منطقه‌‌ای که ایران در آن قرار دارد، به سود قطعیِ مدرنیته به سرانجام نرسیده باشد، همچنان نو و در دستور کار خواهد بود.

ما که می‌گفتیم این اختلافات نه تنها جدیست بلکه بر سر مشروطه و مشروعه است…!

در اینجا مایلم نکاتی را مطرح کنم تا پلی فراتر از سکولاردمکراسی و ضرورت یک «آلترناتیو سیاسی» به شرایطِ کنونیِ ایران بزنم.

دمکراسی بدون سکولاریسم، معنایی جز تحریف و سفسطه ندارد. در هیچ جای جهان و در هیچ دوره‌ای نمی‌توان ادعای دمکراسی به معنای حکومت دوره‌ای و متغیر اکثریت با رعایت حقوق اقلیت داشت، و در آن، دین از دولت، به شکل سکولاریسم، و یا لائیسیته، جدا نباشد.

تأکید بر سکولاریسم، در شرایط مشخص جامعه‌ی ایران، به دلیل سلطه‌ی حکومت مذهبی و هم چنین نحله‌های سیاسی، است که بر این پندارند که گویا می‌توان حکومتِ دینی داشت و نه آن دین را در چهارچوب دمکراسی، بلکه دمکراسی را در  چهارچوبِ آن دین، پیاده نمود! اصطلاح متناقضِ دمکراسی دینی، زاییده‌ی شرایط و فرهنگ مذهبیِ حاکم، و این نوع نحله‌های سیاسی است که در عمل نیز آن را به انتخاباتِ فرمایشی بین «خودی‌ها» محدود می‌کنند. انتخابات اما نه خود دمکراسی بلکه فقط یکی از ابزار تحقق آن است که همواره مورد سوء استفاده‌ی حکومت‌های استبدادی، انحصارطلب و توتالیتر نیز قرار گرفته و می‌گیرد.

در این عرصه نیز، با توجه به بدآموزی‌ها و تحریف‌های جمهوری اسلامی و اعوان و انصارش، کار عظیمِ بازسازی و «اعاده‌ی حیثیت» از برخی مفاهیم و واژه‌ها، در برابرِ روشنفکران و روشنگرانِ دمکرات قرار دارد.

هدفِ نهایی اما، امنیت، صلح، آزادی و رفاهِ نسبی ساکنان کشوری به نام ایران است که بدون تأمینِ همه‌ی اینها در کشورهای منطقه، همواره متزلزل و بی‌ثبات خواهد بود.

این هدف، بدون اراده‌ی ملّی برای یک همبستگیِ ملّیِ فراگیر و یک همگراییِ پایدار، بین نیروهایی که این اهداف را دنبال می‌کنند، به دست نمی‌آید.

ولی برای رسیدن به همبستگیِ ملّی در جامعه، و همگرایی مسئولانه بین نیروهای سیاسیِ مدافعِ دمکراسی و حقوق بشر، لازم است که ایرانیان و نیروهای سیاسی، در یکدیگر به دیده‌ی دشمن یا رقیب نگاه نکنند بلکه خود را همراهان و هموطنانی ببینند که با همه‌ی تنوع و گوناگونی در فکر و رفتار و شیوه‌هایی که پیشنهاد می‌کنند، به دنبالِ یک هدف مشترک هستند. هدفی که با حذف، انکار و یا نادیده گرفتنِ بخشی از جامعه، و یا دیگر نیروهای مدعیِ همین هدف، تأمین نخواهد شد.

هر ادعایی، درباره مسائل مهم سیاسی روز، از آلترناتیو سیاسی تا منافعِ ملی و توسعه‌ی پایدار، تنها زمانی تأثیر و پیامدِ عملی خواهد داشت که بر بنیادهای سیاسی و حقوقیِ مدرن بنا شده باشد. حقوق و سیاستی که در آن تعلق‌های دینی، نژادی، قومی، جنسیتی و طبقاتی هیچ برتری و امتیازی، برای هیچ فرد و گروهی، به همراه نمی‌آورد.

آتش مرداد را، بر دلِ بهمن بزن!

اگر دمکرات‌ها بتوانند، این درک را، در جامعه‌ی سیاسی ایران تقویت کنند، می‌توان امیدوار بود که ایرانیان، با بهره‌گیری از تجربه‌ی دیگران، حرف و سیاستی تازه‌تر از دمکراسی‌ها و یا شبه‌دمکراسی‌های غیرغربی مانند ترکیه و هند، به ویژه برای کشورهای مسلمان‌نشین، داشته باشند. کشورهایی که در نبرد تاریخی، بین سنت و مدرنیته، مرحله‌ی دردناک و خونباری را پشت سر می‌گذارند: دمکراسی، دیگر، فقط ابزارِ حکومت اکثریت، حتا با رعایت حقوق اقلیت نیست، بلکه  ابزار تأمین حقوق و مشارکت مردم، همه‌ی مردم، است. برای تأمین این حقوق باید دمکرات و طبیعتا باید سکولار بود. نکته تازه در اینجاست: مسئله و هدف، فقط قدرت نیست بلکه قدرت، ابزارِ تأمین حقوق و مشارکت مردم باید باشد!

در شرایطی که منطقه، و کشورهای مسلمان‌نشین با انواع و اقسام افراطیگری مذهبی و قومی، دست و پنجه نرم می‌کنند، باید سیاستی را ارائه کرد که دربرگیرنده‌ی حقوق مردمانِ ساکن این مناطق باشد. این حقوق، با تقسیم و تجزیه‌ی کشورها و سپردنِ حکومت آنها به شیعه و سنی و کرد و بلوچ و ترک و عرب و… تأمین نمی‌شود چرا که در تمام این مناطق نیز همواره اقلیت‌هایی وجود خواهند داشت که باید حقوق‌شان رعایت شود! پس موضوع بر سر انسان و حقوق اوست. بر سر حقوقِ انسانی و شهروندیِ پیروان ادیان مختلف و مردمانِ اقوام گوناگون است.

نمی‌توان پیروان دینی را، یا مردمان قومی را، با ساختن کشورهای جدید بر پیروان و مردمان ادیان و اقوام دیگر حاکم کرد و انتظار ثبات و صلح و امنیت و آزادی داشت! این، راه و کاری نو نیست! بلکه قبلا در همین منطقه‌ای که عراق و لبنان و اردن و سوریه و عربستان سعودی و فلسطین و اسراییل قرار دارند، انجام شده و نتیجه‌اش را می‌بینیم!

به مناقشات مذهبی و قومی، تنها زمانی می توان پایان داد که قدرت، در برابر ادیان و اقوام خنثی باشد، و راه ادیان را بر دخالت در آن، با قاطعیت ببندد، و راه اقوام را برای مشارکت در آن، بگشاید. چنین کاری نیز فقط از حکومتی که دین و دولت در آن جدا و متکی بر اصول دمکراسی و حقوق بشر باشد، بر می آید. ساختارِ سیاسیِ دمکراتیک و دولتِ حقوقی متکی بر حقوق بشر است که به افراد و دستجات اجازه نمی دهد عقایدِ مذهبی، قبیله‌ای و قومی خود را در مقام و مسئولیتی که دارند دخالت بدهند.

گذشت بیش از صد سال از انقلاب مشروطه برای آزادی و تجدد، و سی و پنج سال تجربه‌ای درست برعکس آزادی و تجدد، در تاریخ یک کشور، جز چشم بهم زدنی نیست، اگرچه، عمرِ ما بر سر آن رفت، و می‌رود. با اینهمه اگر به این دستاورد فکری رسیده باشیم که همه‌ی مسئله، نه فقط بر سر قدرت و منافع بلکه بر سر حقوق است، و در همه عرصه‌ها، حقوق شهروندی و ملّی باید تنظیم‌کننده مناسبات قدرت و منافع باشد و نه برعکس، گامی بزرگ و فراتر از صد سال پیش برداشته‌ایم چرا که هر اندازه «قدرت» و «منافع» می‌توانند لگام‌گسیخته باشند و در تقابل با قدرت و منافع دیگران قرار بگیرند، به همان اندازه، «حقوق» مهارکننده‌ی قدرت و منافع است و این تقابل را می‌کاهد و یا حتا مانع می‌شود. ایرانیان همواره و همچنان تاوان «قدرت» و «منافع»‌ی را  را پرداخته‌ و می‌پردازند، که حق و حقوق فردی و ملّی خود آنان را به رسمیت نمی‌شناسد و زیر پا می‌نهد!

در صورت رسیدن به این دستاورد فکری است که می‌توان با خیال آسوده لم داد و اندیشید که نبردی سخت بود، نابرابر بود، اما بی‌فایده نبود! می‌ارزید، عمر بر سر آن گذاشت، چرا که به نقطه‌ای رسیدیم که می‌توانیم حرفی تازه‌ بزنیم، تازه‌تر از آزادی و تجدد: ما اندیشه و آرمانِ آزادی و تجدد و «اقتدار» و «منافع» در چهارچوبِ ایران را به اندیشه‌ی حقوقِ دمکراتیک، در سیاست داخلی و منطقه‌ای فرا رویاندیم و بر اساسِ این درک از سیاست، می‌توانیم نهالِ یک همبستگی ملّی و فراگیر را در میان ایرانیان، و یک همگرایی پایدار را بین نیروهای سیاسی کشور، به نام حقوق و حاکمیت ملی ایران آبیاری کنیم.

[سخنرانی در دومین کنگره سالانه سکولاردمکرات‌ها/۹ و ۱۰ اوت ۲۰۱۴/ بوخوم/آلمان]

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=294209