الاهه بقراط – … و میگفتیم که این اختلافات جدی و ادامه نبرد مشروطه و مشروعه بر سر قدرت است. اما اشتباه نکنید. نه تنها جنگ قدرت درون حکومت، بلکه جنگ قدرت بین حکومت و مردم! بین نظامی که قدرت را در دست گروههای ممتاز خود قبضه کرده و مردمی که جایی برای حق و رأی و حاکمیت خود در این نظام نمییابند. شرایط فلاکتبار اقتصادی و فشارهای خارجی را که بر این جنگ بیفزایید، آنگاه خواهید دید که ما در میانه یک جنگ تمامعیار بسر میبریم که برای تبدیل ابزارش از سرکوب مسلح در سیاست داخلی تا ورود هواپیماهای جنگنده در سیاست خارجی، راه درازی در پیش نیست.
افسانه وحدت کلمه
این رفسنجانی است که از «مشکل ِ اختلاف، جدیست» سخن میگوید. رفسنجانی از ستونهای نظام جمهوری اسلامی، عامل اصلی رساندن خامنهای به مقام رهبری و ولایت فقیه، رییس مجلس خبرگان رهبری و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام است. وی که تا چندی پیش مانند دیگر زمامداران رژیم اصرار میورزید اینها «اختلاف خانوادگی» است، سرانجام روز پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۸ در مشهد اعلام کرد اختلافات درون هیئت حاکمه جدی است.
وی گفت: «ما شرایط مشکلی در ایران داریم»، «مسائل خارجی وضعیت را بغرنجتر کرده است»، «اجماعی علیه ایران شکل گرفته است». و توصیه کرد: «در این شرایط ما در داخل کشور مهمترین نیاز را وحدت و اتحاد میدانیم»؛ و در توضیح اینکه چرا این وحدت لازم است گفت: «امروز جای مخفی کردن نیست، واقعا مشکل اختلاف، جدی است».
او اما نگفت چه اختلافی و میان چه کسانی؟ و از همین رو این را نیز نگفت که «وحدت و اتحاد» بین چه کسانی؟ چند جمله بعد اما به نقش «روحانیت» میپردازد و میگوید: «روحانیت در همه ادوار تاریخ پناهگاه و یار و یاور مردم بودهاند. باید مراقبت کنیم، فاصله بین مردم و روحانیت نیفتد؛ بهخصوص بین قشر تحصیلکرده که افکار جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد».
تا اینجا این گمان در شنونده به وجود میآید که «اختلاف» از یکسو بین روحانیت و «غیرروحانیت» است که ما نمی دانیم کیستند و از سوی دیگر بین روحانیت و مردم، چرا که رفسنجانی نسبت به «فاصله» بین آنها هشدار میدهد. وی اما بدون توضیح کافی در مورد طرفین اختلاف، در فکر چاره است و میخواهد یکبار دیگر دست به دامان جادوی «وحدت کلمه» شود که دیگر به افسانه تبدیل شده است. رفسنجانی دست کمک دراز میکند. اما به سوی چه کسی؟ نه به سوی مردم، بلکه به سوی «رهبری انقلاب» که خودش یک طرف سنگین اختلاف است!
«کمک کنیم تا فضای همدلی به وجود بیاید تا رضایت مردم فراهم شود!» همدلی؟ بین چه کسانی؟ رضایت مردم؟ نسبت به چه؟!
زمامداران اصلی رژیم، از جمله رفسنجانی، در اینکه ظاهراً با مردم سخن بگویند ولی پیام خود را به رقیب برسانند، مهارت ویژه دارند. آنها همواره از مردم به قول خودشان «استفاده ابزاری» (اینهم از آن ترکیبات زادهی جمهوری اسلامی است که در واژهنامه آن خواهد ماند) کرده و میکنند. آنها به در میگویند تا دیوار بشنوند؛ ولی هستند سادهاندیشانی به ویژه در میان نیروهای سیاسی که خود را مخاطب احساس میکنند و رفسنجانی برایشان به یک شخصیت «مخالف»، «معترض»، «عملگرا»، «واقعگرا»، «معتدل»، «میانهرو» و کمی که جلوتر برویم «اصلاحطلب» و حتی «لیبرال» و «دمکرات» تبدیل میشود. «انقلابی» هم، که رفسنجانی همیشه بوده است!
نیمی از اختلاف
رفسنجانی اما از چه نگران است و وحشت دارد؟ خودش میگوید: «خدا نکند روزی که استعمارگران به فکر جدایی بین روحانیت و مردم باشند زیرا در مشروطه هم همین اتفاق افتاد».
تمام جان کلام در همین نکته است! اگر کسی این هراس تاریخی و مزمن را دریافت، آنگاه چه بسا هرگز به این فکر نیفتد که گویا منظور رفسنجانی «نظامیها» و «امنیتیها» است. دستکم این را همه میدانند که در مشروطه چنین اتفاقی نیفتاد که نظامیها و امنیتیها دست روحانیت را از امتیازات و انحصارات آنها کوتاه کنند! رفسنجانی هم این اندازه از تاریخ معاصر ایران خبر دارد که بداند در مشروطه و پس از آن چه روی داد. پس این مخاطبان هستند که باید اطلاعات خود را درباره مشروطه مرور کنند و کمبودها را از میان بردارند.
رفسنجانی در لفافه از خطری که نظام مشروعه را تهدید میکند سخن میگوید. او نمیخواهد روی مردم را باز کند و به صراحت از این خطر حرف بزند. این خطر اتفاقاً نه از سوی برنامه اتمی و، آنگونه که رفسنجانی ادعا میکند، «اجماع» جهانی علیه برنامه استفاده صلحآمیز جمهوری اسلامی از انرژی اتمی است. حتی اگر فرض کنیم که رفسنجانی واقعا خطر را در همین «اجماع» جهانی در رابطه با برنامه اتمی میبیند، از «رهبری انقلاب» میخواهد که چه کند؟ مگر نمیگوید «همه باید به رهبری کمک کنیم تا فضای همدلی به وجود بیاید تا رضایت مردم فراهم شود»؟ اینهمه چه ربطی به خطری که وی از آن ابراز نگرانی میکند و ظاهراً از آنسوی مرزهای ایران در کار است، دارد؟ مگر نظام بر سر برنامه اتمی «وحدت و همدلی» ندارد؟ مگر مردم اساساً در سیاست اتمی رژیم نقشی دارند که رفسنجانی آرزو دارد «رضایت» آنها در این زمینه فراهم شود؟
خیر، رفسنجانی فقط نیمی از اختلاف را بیان میکند و آن اختلافی است که درون هیئت حاکمه بر سر تقسیم مجدد منابع سیاسی و اقتصادی و خوان یغمای ایران بین صاحبان انقلاب اسلامی که هنوز در قید حیاتند و فرزندان آنها که قصد تقسیم ارثیه را در زمان حیات آنها دارند، به راه افتاده است. ایدئولوژی مذهبی البته در این میان نقشی مهم بازی میکند. لیکن یکی که «عملگرا» و «واقعگرا»ست میتواند بر سرش معامله کند ولی آن یکی که به «اصولگرایی» و «آرمانگرایی» بیمارگونه دچار است، برای حکومت «انسان صالح» بر جهان تا فشردن دکمه بمب اتم نیز پیش میرود.
به هر روی، اختلاف مورد نظر رفسنجانی هر اندازه هم که جدی باشد ظاهراً میتواند توسط «رهبری انقلاب» حل شود که وی از او کمک میخواهد. یعنی خامنهای میانجیگری کند تا طرفین روی یکدیگر را ببوسند و «رضایت مردم» هم فراهم شود! لیکن به نظر نمیرسد رفسنجانی تا این اندازه سادهاندیش باشد که معنای رویدادهای چند ماه اخیر ایران را حتی از روی غریزه سیاسی هم که شده دریافت نکرده باشد.
واقعیت این است که زمامداران جمهوری اسلامی هیچ اطمینان ندارند از اینکه مردم در برابر یک «اجماع» جهانی علیه جمهوری اسلامی یکبار دیگر مانند هشت سال جنگ ایران و عراق، پشت رژیم قرار گیرند. از سوی دیگر، با پیوستن صریح و بدون شرح و تفسیر روسیه و چین به جبهه مقابل رژیم (چیزی که از نخست مانند روز روشن بود و زمامداران نظام گمان میکردند چون زیادی به چین و روسیه رسیدهاند پس آنها رویشان نمیشود علیه نظام اقدامی بکنند!) رابطه ایران با جهان وارد مرحله دیگری شده است که راهی جز یا تسلیم (کاپیتولاسیون) و یا رو در رویی کامل ندارد.
بمب اصلی اما درون جامعه ایران در حال تیک تاک کردن است. جامعهای که فقط همان شعارهایش یک زاویه صد و هشتاد درجهای با سیاستهای جاری و تمامیت نظام را به نمایش میگذارد.
اختلافات جدی است. بسیار هم جدی است. اما اختلاف درون هیئت حاکمه تنها یک وجه این اختلافات است. وجه مهمتر آن همانا اختلاف میان حکومت و مردم است که متقابلاً بر اختلافات درون حکومت تأثیرات تعیین کننده میگذارد و آن را تا نهاییترین مرحله که چیزی جز تعیین تکلیف نهایی زمامداران آن نیست، پیش میراند. رفسنجانی میخواهد به کمک «رهبری انقلاب» از این روند جلوگیری کند و یا آن را به مسیر دیگری هدایت نماید. نه آینده دور، بلکه همین هفتهها و ماههایی که در پیش داریم، نشان خواهد داد «عملگرایی» و «واقعگرایی» او، که به ویژه غربیها درباره وی ادعا میکردند، تا چه اندازه صحت دارد. بگذریم از این که ادعای واقعگرایی و عملگرایی درباره یک «روحانی بلندپایه» که عقایدش اساساً بر پدیدههای غیرواقعی و غیرعملی تکیه دارد، خود حکایت دایرهی چهارگوش است!
*این مقاله نخستین بار ۱۳ آذر ۱۳۸۸ در نشریه هفتگی کیهان لندن چاپ شد.